برای رسیدن به دموکراسی و سکولاریسم چه را باید به چالش کشید؟

یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸ برابر با ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۹


نیکزاد سپاسگزار – دین با دستورات و آموزه‌هایش در طول زندگی بشر همواره نقشی اساسی و سرنوشت‌ساز ایفا کرده است. مردم و به ویژه مردم امروز ایران، فریفته و تسلیم آموزه‌هایی هستند که با قلدری و اجبار و بدون پذیرفتن کوچکترین شک و شبهه و انتقادی به آنها می‌باوراند: «با تسلیم در برابر آموزه‌ها و اجرای دستورات دینی، نیرویی فراتر از فهم بشر (= خدا) او را حمایت خواهد کرد و هرگاه صلاح بداند، مشکلاتش را تبدیل به سربلندی نموده و نیازها و کارهایش را بی هیچ نگرانی و اضطرابی برآورده و راست و ریست خواهد کرد.»

این باور خشکِ سمج تا جایی در اندیشه و روان انسان بینوا رسوخ می‌کند که او همه کوشش‌ها و چاره‌اندیشی‌ها را  کاملا بی‌بهره و احمقانه می‌یابد و برای هر کاری خود را کاملا وابسته آن نیروی بی‌همتا برمی‌شمارد (چون از این دیدگاه همه چیز در دستان اوست و ما مردم، بندگان پوچ و بی‌ارزشی در برابرش بیش نیستیم.) درواقع همین آموزه، زندگی و زنده بودن انسان را با تسلیم در برابر نیرویی عظیم و به بهای زندگی اخروی در بهشت، می‌گیرد و با همین ترفند توده‌های مردم را پیرو دستورات خویش می‌نماید. این مسخ‌شدگی انسان در برابر دین کار را به جایی کشانده که انسان با هوش و اندیشمند به طمع برخورداری از لذت‌های ابدی، حتی طبیعی‌ترین و آشکارترین نیازهایش را نیز با آموزگاران و به اصطلاح عالمان دینی در میان می‌گذارند و منتظر صدور مجوز از سوی ایشان می‌مانند تا یکوقت دچار گمراهی و عذاب آن دنیایی نگردند. درواقع چون نیک بنگریم در همین سال‌های اخیر ایران، هیچ چیز به اندازه دین (حتی وطن‌پرستی پرشور ایرانی) نتوانسته در تعیین سرنوشت مردم نقش بازی کند و هیچکس به اندازه عالمان دینی نتوانسته بر افکار و اندیشه‌های مردم مسلط گردد و کارهایشان را به سلیقه و نظر خود جهت بدهد.

شوربختانه بسیاری از اندیشمندان و کسانی که کباده روشنفکری و روشنگری را بر دوش می‌کشند صرفا با اصطلاحاتی همچون «احترام به باور عمومی» و «نیاز بشر به داشتن خدا و آفریننده» دین را نیز که دستاورد ارتباط مرموز و مشکوک همین خدا با بندگانش است، امری کاملا پذیرفتنی و لازم دانسته و معتقد هستند نمی‌شود با اعتقادات جامعه بازی کرد و عوام همواره می‌بایست به چنین سرگرمی‌هایی دلبسته و دلخوش باشد. برخی از آنها از آنچه در رفتار و گفتارشان هویداست، معتقدند که انسان بالاخره باید به یک جایی وصل باشد وگرنه به هیچ قانونی کرنش نکرده و خطرناک و افسارگسیخته خواهد شد. از همین رو ایشان به دین (= دستورات خدا) به چشم یک باور قابل احترام نگاه کرده و چه بسا آن را برای ادامه حیات متمدانه بشر بایسته می‌دانند. در نتیجه جایگاه ویژه‌ای را نیز با کمال میل به عالمان و مروجان آموزه‌های خرافی و پوچ دین می‌دهد و ساده‌لوحانه امیدوار به نقش‌آفرینی مثبت این قماش مفتخور دروغگو می‌گردند. درواقع این اندیشمندان و سیاستمداران با چنین چاره‌اندیشی سبکسرانه، همواره «اصل مهمی» را در جهت قدرت‌طلبی و کامجویی سیاسی خودشان نادیده انگاشته‌اند، تا به خیال خویش نظمی ماندگار و تضمین شده را برداشت کنند. حال آنکه این «اصل مهم» یعنی «استواری ستون‌های دین (و امت دینی) بر روی پایه‌های خرافی و اخروی»، همیشه، همه چیز جامعه و حتی نظم و همبستگی‌اش را فدای ترویج و ماندگاری آموزه‌های خویش نموده و هر جا که جوامعی خواسته یا توانسته‌اند با استقلال و نوآوری‌های اندیشه، کیفیت زندگی را افزایش دهند، عالمان دینی از ترس ازدست دادن جایگاه بی‌نظیر خود و با استفاده و بهره‌جویی از قدرت خویش زیرپای اندیشمندان را خالی کرده و چه بسا دست به ترور و نابودی نوآوران زده‌اند زیرا آنها به خوبی می‌دانند و آگاه هستند که جامعه قانونمدار و اندیشمند و دانش‌پژوه برای برقراری نظم و قانونگذاری و تامین نیازهایش، هرگز وابستگی به نیروی ماورایی و خرافی نداشته و نخواهد داشت.

خوشبختانه یا بدبختانه نه ما تنها جوامع بشر هستیم و نه دین ما تنها دین موجود در دنیا بوده و هست. با نگاه به جوامع دیگر به فراست درمی‌آبیم که هر گاه مردم دانستند، «قوانین اجبارآور دین» (دستورات دینی که بی‌چون و چرا باید پذیرفته و اطاعت گردند) با «قوانین مورد تصویب انسانی» (شامل توافقات و قرارداد‌های قابل اعتراض و برگشت‌پذیر توده‌های مردم) تفاوت دارند و هیچکس (از عالم دینی گرفته تا پدر و مادر و کسانی که خود را داناتر می‌پندارند) حق ندارند نه به نام دین و نه به نام خدا، کسی را محکوم به پذیرش دستورات یا آموزه‌هایی بنمایند، آنگاه می‌شود به آینده آن جامعه امیدوار گردید. چنانچه هر حاکم یا سیاستمدار و اندیشمندی بخواهد با احکام و دستورات خشک دینی سازگاری و همزیستی کند باید دانست ریگی در کفش داشته و تنها سنگ قدرت‌جویی و عافیت‌طلبی خویش را بر سینه می‌زند زیرا جوامع دموکرات و سکولار که وجود دین را پذیرفته‌اند پیش از آن شاهد دگرگونی‌هایی در جایگاه و آموزه‌هایش بوده‌اند (و تازه همان دین دگرگون شده را نیز در سیاست راه نمی‌دهند) و خدا را تا حد آفریننده‌ای بدون حقوق ثانویه به زیر کشیده‌اند و آموزه‌های دین را در حد یکسری تجربیات تاریخی می‌شناسند و نه بیشتر. چیزی که هرگز در اسلام و در میان مسلمانانش بطور کامل رخ نداده و دور از ذهن نیست که دوباره امیدوار گردند روزی روشنفکرانی با کراوات بیایند و دست در دست عمامه به سرها بگذارند و چهره حقیقی و اصلی دین را پیاده نمایند. از همین رو تا زمانی که ما بخواهیم با این دین زورگوی خونخوار مماشات بکنیم و زندگی مسالمت‌آمیز را در کنارش بجوییم انگار خود را مسخره کرده و آب آزادیخواهی و پیشرفت و قانونمداری را در‌هاون دموکراسی و سکولاریسم کوبیده‌ایم. به بیان ساده و کوتاه سکولاریسم باید برخاسته از نیازهای مردم باشد و نه یک ارمغان بیگانه و نسخه‌ای ناآشنای نجات‌بخش.

فرقی نمی‌کند دین چه باید‌ها و نباید‌هایی داشته باشد. چه درباره زیر شکم باشد و چه بالاتر از تمامی اندیشه‌های رهایی‌بخش انسانی. هر جا که دین و اجبارهایش باشد آنجا محل جنگ و کشمکش و خونریزی و لجاجت و تفسیرهای گوناگون برای تقلیدهای احمقانه است. و تا زمانی که آخوندهای ایران به ابزار این دین و خدای دستوردهنده و خرافات فریب‌دهنده‌اش مسلح هستند، هر زمان که اراده کنند با هوچیگری و عربده‌کشی و مظلوم‌نمایی می‌توانند خودرا به بالاترین مدارج سیاسی و قانونگذاری بکشانند و هر پیروزی و دستاورد انسانی را به نام خود مصادره نمایند.

پس بر ماست که امروز با بهره‌جویی از ابزار رسانه به یکدیگر بیاموزیم: برای خلع سلاح کردن دشمنان بشر اندیشمند، ابتدا می‌بایست تمامی آموزه‌های خرافی و دستورات پوسیده دین را به چالش کشید (کارزاری مانند آنچه مسیح علینژاد برپا کرده) و آگاهشان کرد که مشکل نه از اجرای نادرست و ناقص دستورات اسلام بلکه از خود قوانین و آموزه‌های اسلام است که بر تمامی توانایی اندیشه و چاره‌جویی و خواسته‌های  انسان چنبره‌زده و همچون عنبکوتی گرسنه با زهرش جامعه را مسموم و فلج و قابل هضم برای عالمان و اولیایش می‌نماید.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=171152

یک دیدگاه

  1. كارزار مسيح علينژاد با اسلام مبارزه نمى كند.

    این کارزار صرفاً حقوق اولیه انسانى است.
    حقوق اولیه انسانى نه در صدد مبارزه با دین و نه در صدد مبارزه با سیاستمداران است مانند آزادى در پوشش و آزادى در گوش کردن به موسیقى و آزادى در رقصیدن و آزادى در دوستى پسر و دختر و … . و نیز آزادى باور شخصى و عمل به آن در بستر شخصى سطح این آزادى را نه سیاست و دین بلکه شرایط تاریخى و جهانى تعیین مى کند. همواره گروهى واپسگرا در هر جامعه اى وجود دارند که درک محدود کننده تر از زمان نسبت به این حقوق دارند که باید بزور جهانى کنترل شوند.
    سیاستمداران و دین طلبان و حتى گروهى از روشنفکران و بنظر من به اصطلاح روشنفکران به حقوق اولیه مردم تجاوز مى کنند. آنان بدلیل پیگاه اجتماعى خاصى که دارند حتى کمتر از باور خود براى خود فلسفه وجودى تعریف مى کنند و به این حقوق تجاوز مى کنند.
    حقوق ثانویه بشر نیز مهم است این حقوق یعنى آزادى بیان و اندیشه سیاسى و شرکت در فعالیت هاى سیاسى است.
    متاسفانه انقلابیون ۵٧ در معامله اى بیشرمانه و بیشرفانه حقوق اولیه را با حقوق ثانویه معامله کردند و نه تنها حقوق ثانویه را بصورت پایدار بدست نیاوردند بلکه آن را بیش از گذشته از دست دادند.
    ???
    مرگ بر انقلابیون ۵٧
    ???
    مبارزه با باورهاى غیر علمى و خرافى و به چالش کشیدن آن نیز حقى ثانوى است و حق هر انسانى است که باید در آینده ایران دیده شود.
    ولى هرعملى ساختن هر سخنى که از طرف گروهى درست انگاشته شود نه ممکن و نه شایسته است.
    تنها معیار اصلى عملکرد یک جامعه پیشرونده بودن اصول اولیه حقوق بشر است که اصل آزاد زیستن اعتقادى و غیر سیاسى را رعایت مى کند.
    هر جامعه سیاسیى و هر اندیشه سیاسیى که بخواهد به این اصل ضربه بزند ناچار است که از عقب مانده ترین اقشار جامعه کمک بگیرد و از تمدن بشرى دور شود و براى خود فلسفه وجودیى ماوراى فلسفه باورى خود تعریف کند.
    اسلامى که قبل از انقلاب تعریف مى شد و خانواده هاى ما بر آن باور داشتند و گروهى تلاش مى کنند به آن باز گردند بسیار متفاوت از اسلام سیاسى خمینى است.
    من باور دارم که بسیارى از سران جمهورى اسلامى به اسلام حکومتى باور ندارند و این باور را فقط براى مردم مى خواهند و این یعنى فلسفه وجودى. .
    کمونیست ها چنین کردند و مى بینم که مائو ئیست ها لباس را محدود
    کردند و روشنفکران سیاسى ایران نیز با اکثریت پدیده هاى فرهنگى مردمى دوران شاه فقید به جنگ برخواستند و هنوز بسیارى در باور خود در این جنگ هستند و فقط بعضى جرات مى کنند آن را بیان کنند.
    ???
    مرگ بر انقلابیون ۵٧

Comments are closed.