زمان فیلی- در رژیم تروریستی جمهوری اسلامی ایران یک قا عده وجود دارد که بخشهای اقتصادی در هر صنفی برای خود نوعی «دولتک» تشکیل داده و مونوپلیِ آن در اختیار یک شخص قرار دارد.
اگر چه تمامیِ دولتکهای رژیم اسلامی در شکل کلی، زیر نظر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان دولت پنهان عمل مینمایند، اما آنها در حیطهی استحفاظی در چارچوب هیچ قانونی عمل نمیکنند. دزدان اقتصادی رژیم اسلامی، فعالیتهای خود را تحت عنوانِ «منویات رهبر» در تمام عرصهها پیش میبرند.
دزدی در رژیم جمهوری اسلامی امری طبیعیست و هر شخصی که کلانتر و بیشتر به دستبرد بپردازد نزد حاکمیت راهزن، از امنیت و ارزش بیشتری برخوردار میباشد. دزدسالاران حاکم در ایران به تجربه، دزدهای برآمده از ناهنجاری اجتماعی که از قِبل خود به وجود آمده و به دلیل فقر، ناگزیر به این عمل میپردازند، معمولا به دستور دستگاه قضایی فاسد در ملاء عام شلاق زده و دست و پاهایشان قطع میشود.
طی سالهای اخیر، افراد زیادی از مقامات بلند بالای رژیم ملایان در پستهای مختلف دولتی مرتکب دزدهای نجومی شده و به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند. محمودرضا خاوری از دزدهاییست که در مقام مدیریت بانک ملی ایران، در نهایت به کانادا، که به مامن دزدان بزرگ جمهوری اسلامی تبدیل شده، فرار کرد.
قاعدهی دزدی در رژیم جمهوری اسلامی چنین است که شخص دزد بایست سهم سپاه تروریستی و عوامل مرتبط را پرداخت نماید وگرنه، او را محاکمه و در نتیجه زندان یا اعدام خواهند کرد. در نوعی دیگر از دزدیهای حکومتی در رژیم ملایان، چند نفر از اطرافیان دزد اصلی را دستگیر کرده و با محاکمهی آنان و حذف صورت مسئله، مشخصات دزد و نحوهی دزدی را گم مینمایند.
در همین رابطه میتوان به عنوان مثال؛ به فاضل خداد و مهآفرید خسروی یا حتی بابک زنجانی اشاره کرد که اعدام شده یا در انتظار اعدام بسر میبرند، اما هرگز تکلیف ارقام دزدیده شده روشن نشده و مردم اطلاعی از آن ندارند.
آنچه در خصوص دزدهای جمهوری اسلامی میتوان گفت این است که دزدیها به شکل سیستماتیک صورت گرفته و سرنخ آن به «بیت رهبری» و شخص مجتبی خامنهای فرزند رهبر ملایان که در انتظار جانشینی پدرش میباشد، برمیگردد. درواقع حلقهی واقعی راهزنان نظام اسلامی به سطح رهبری رژیم ختم شده اما، به شکل هرمی تمامی مسئولان در هر جایگاهی را در بر میگیرد.
صدفامیل رژیم جمهوری اسلامی تا آنجا که توانستهاند، ثروتهای ایران را چاپیده و به خارج از کشور منتقل نمودهاند. خانواده و فرزندان این دزدان در کشورهای مختلف به سر برده و رانت و چپاول کسب شده را سهم خود از «سفرهی انقلاب اسلامی» خطاب میکنند.
از بدعتهای دزدسالاران حاکم، تغییر نام دزدی به اختلاس و مافیا به سلطان میباشد که در هیج کجای دنیا دیده نمیشود. مثلا در رژیم اسلامی گفته نمیشود که یک شخصی چند میلیارد را دزدیده، بلکه میگویند یک اختلاس میلیاردی رخ داده است. یا در خصوص باندهای مافیایی حکومت چنین است که، باندهای مختلف اقتصادی را در بخشهای مختلف به عنوان «سلطان» نام گذاشتهاند.
سلطان دلار، سلطان سکه، سلطان قیر، سلطان شکر، سلطان واردات خودرو، سلطان دارو، سلطان میوه، سلطان چوب، تنها نمونههایی از باندهای مافیایی ملایان میباشند که تحت نام «سلطان» با وابستگی به حاکمیت اسلامی به فعالیت مشغول هستند.
اخیرا یکی از بزرگترین سلطانهای مافیایی رژیم مُرد. اسدالله عسگراولادی هشتاد و شش ساله که به سلطان زیره معروف بود به صادرات پستهی ایران نیز میپرداخت. عسگراولادی هم مانند دیگر اسلافِ حکومتیاش یک تناقض بزرگ داشت. او بیآنکه از سواد اقتصادی بهرهمند باشد، مسئولیت اطاق بازرگانی ایران و چین را از ابتدای انقلاب اسلامی تسخیر کرده بود.
اسدالله عسگراولادی همچنین برادر حبیبالله عسگراولادی است. آنها به تازه مسلمان شهرت دارند و از نزدیکان خمینی و عضو حزب موتلفه بودند. اسدالله عسگراولادی جز هشت نفری بود که خمینی بعداز انقلاب وحشت اسلامی در قاموس اقتصادان، برای کنترل اطاق بازرگانی گماشته بود و برادرش نیز در زمان ریاست جمهوری علی خامنهای، در سمت وزیر بازرگانی قرار داشت.
مافیای عسگراولادی از ثروتمندترین افراد نزدیک به حلقهی قدرت ملایان است که، او را در ردیف هفتمین فرد متملک ایران شناخته میشود و حتی عدهای نیز ثروت او را، همطراز با علی خامنهای رهبر ولایت فقیه میدانند.
عسگراولادی معمولا خود را فقیر و سادهزیست به عنوان رهرو خمینی میدانست و نشان میداد. در کنار همین شیوه اما، باز در تناقضی عجیب به ثروت خود میبالید و در دروغی مضحک مدعی هم بود؛ هرگز از رانت حکومتی استفاده نکرده است!
ابرمافیای سنتی- حکومتی، دارای شرکتی به نام «حساس» است که در لندن نیز دفتر دارد. او تنها در یک مورد و به نقل از بانک مرکزی رژیم اسلامی، هیچ اطلاعاتی از نحوهی مصرف ارز صادراتیاش در چرخهی اقتصادی کشور ارائه نکرده، در حالی که شرکت ایشان در آبانماه سال نود و هفت بالغ بر شانزده میلیون و ششصدهزار یورو به صادرات اقدام ورزیده است.
سلطان زیرهی ایران، کمتر از ماشین بنز سوار نمیشد و دفتر یکصد و بیست متری کارش در ساختمانی مستهلک واقع در خیابان تخت طاووس («مطهری») تهران قرار دارد که پایگاه اصلی اقتصادی او به شمار میآمد. عسگراولادی همچنین دارای املاک فراوان و دارندهی بزرگترین انبارِ شخصیِ کالا در تهران نیز بود.
عسگراولادی خود را کاسب جزء خطاب میکرد. دفترش را به شکل حجرههای سنتیِ قدیمی با چند عدد صندلی و فرش کوچک، همراه با تابلوهای چینی و در کل بدون وسایل مدرن کامپیوترو اینترنتی چیده بود.
در نهایت از خصوصیاتِ دزد ریاکار وهمپیالهی خمینی این بود که او هیچگاه از کیف دستی استفاده نمیکرد و همیشه اوراق کاریاش را زیر بغل یا در دست میگرفت! تا نشان دهد فردی عادی در امور اقتصادی است!
در مورد این ابرمافیا و دیگر عسگراولادیهای حاکمان دزدسالار سخن فراوان است، چنانچه در هیچ دفتری نمیگنجد. اما آنچه مشهود است، در سایهی رژیم جنایتکار زیستن سالم، بسیار سخت میباشد و برای هرگونه ورود به کار اقتصادی، باید به ارگانهای امنیتی بالاخص سپاه تروریستی وصل شد، وگرنه هیچکسی قادر به انجام این کار نمیباشد.
توان شفافسازی مالی در حاکمیت تباهی در حدیست که، علاوه بر گم شدن یکبارهی درآمدهای نفتی، دکل نفت هم ناپدید میشود و تمام مسئولان نیز تنها یکدیگر را به نظاره مینشینند. درواقع سیستم فاسد رژیم جمهوری اسلامی، برآمده و متشکل از عسگراولادیهاییست که اگر کسی مبلغ کمتری از خزانهی ملی ایران غارت کند، مورد تمسخر دیگر سلطانهای دزدِ مافیایی قرار میگیرد.
اینان همگی – از بالا تا پایین، فرزندان اسلامند و بس!