گزارشی از سخنرانی درباره «موانع فهم مدرنیته در ایران»

پنج شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸ برابر با ۱۰ اکتبر ۲۰۱۹


«موانع فهم مدرنیته در ایران» موضوع سخنرانی دکتر محمدحسین صدیق یزدچی در هفته گذشته در کتابخانه مطالعات ایرانی در لندن بود. در مقدمه پیش از سخنرانی، دکتر ماشاالله آجودانی، رئیس این مرکز، اهمیت موضوع سخنرانی دکتر یزدچی را یادآور شد و گفت که این مضمون با تاریخ مملکت ما پیوند بنیادین دارد و باید دید «ما با دنیا و فرهنگ مدرن از دو قرن پیش چگونه برخورد کرده‌ایم؛ دستاوردی که از این آشنایی داشته‌ایم چه بوده و مشکل ما در فهم بنیان‌هایِ مدرنیته از کجا ناشی می‌شود؟»

دکتر آجودانی در ادامه  گفت، اعتقاد دارد مشکل اصلی ما  با سنت از خود سنت بر نیامده است. پدران و مادران ما  هنوز هم در بستر سنت زندگی می‌کنند و با آن در تناقض نیستند. مشکل با تجددِ و درک نادرست از آن بوده  که درک‌ها نادرست و برداشت‌های دگرگونه از سنت ما ارائه داده است. در اینجا آجودانی یکی از برجستگان تاریخ و فرهنگ ما، احمد کسروی را مثال آورد. کسروی از دید مدرنیته وقتی فرهنگ عرفانی ما را نقد می‌کشد دیگر چیزی از آن باقی نمی‌گذارد. او از بلندای مدرنیته، بنیان‌هایِ تفکر عرفانی ما را به نقد می‌کشد و آنها را کاملاً  بی‌هویت و بی‌حیثیت می‌کند. درست در نقطه مقابل، علی شریعتی است که  وقتی به تاریح و بینان‌های اسلامی ما می‌نگرد و بطور مشخص ابن سینا و ابوذر را با هم مقایسه می‌کند، ابوذر را یک اندیشمند سوسیالیست در جامعه اسلامی‌ قدیم می‌داند و او را بر ابن سینا ترجیج می‌دهد. مسلماً  این فهمی‌ ناهماهنگ از سنت‌هایِ ماست. اینها همه برداشت‌های نادرست از موضعِ تجدد نسبت به سنت‌هایمان است. آجودانی همچنین گفت که مادامی که این بدفهمی‌های موجود در نقد سنت و تجدد را کنار نگذاریم به جایی نخواهیم رسید.

به دنبال این مقدمه دکتر یزدچی سخنانش را چنین آعاز کرد که از ١١٠ و١٢٠ سال بعد از مشروطیت تا کنون ما هنوز گامی‌ به جلو بر نداشته‌ایم و در همان مقطع زمانی متوقف مانده‌ایم. گرچه در شیوه زندگی و در خانه‌هایی که زندگی می‌کنیم و یا لباسی که می‌پوشیم از انقلاب مشروطیت فاصله گرفته‌ایم ولی ذهنیت ما هنوز در ارزش‌های آن زمان باقی مانده است.

چرا؟ این امر دلایل متعدد دارد که بررسی آنها از محدوده‌ی زمانی یک سخنرانی بسی فراتر می‌رود. پرداختن به این موضوع نیاز به  جنش نیرومند فرهنگی و کار تحقیقاتی شمار زیادی از اندیشمندان دارد. با وقوع انقلاب ١٣۵٧ ما از  راهی که می‌خواستیم در آن پیش رویم عقب نشستیم و ۴٠ سال است که درجا می‌زنیم و فرهنگ را فقط متلاشی نموده‌ایم.

سخران ادامه داد که  بطور اختصار باید گفت چند مانع تاریخی در این میان نقش داشته‌اند. ما هنوز هم نمی‌دانیم که روی چه زمینی در حرکت هستیم. وی سپس از‌ مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی نقل قول کرد که بنیان‌های مدرنیته مغرب زمین که از قرن ١۶  و١٧ شروع شده و– خود افزود که پس از طی مراحلی به قرن ٢١ یعنی زمانه ما رسیده است- دست‌کم از قرن ششم قبل از میلاد شروع  شده و بطور مشخص ریشه در فرهنگ و تمدن یونانی دارد. سه مفهوم بنیانیِ فرهنگ و تمدن و اندیشه‌ورزی یونانی عبارتند از: فیزیک که مفهوم گسترده‌ای است و شامل هر آنچیزی می‌شود که در پیرامون انسان موجود است. دوم «لوگوس» که به مفهوم کلام است که به discourse کنونی تبدیل شده است. مفاهیمی‌مانند psychology و sociology ریشه در آن دارند. کلمه logic هم ریشه در آن دارد.  سوم، زبان‌های یونانی و لاتین است که تمام زبان‌هایِ مغرب زمین از آن تولد یافته‌اند. در بستر همین زبان‌هاست که مدرنیته شکل گرفته است.

سخنران آنگاه گفت که در مقابل این تحولات ریشه‌ای در مغرب‌زمین ما- که از زمان قبل از اسلام  اطلاعات زیادی نداریم- ولی بعد از اسلام، کل تاریخ ایران بر دو مفهوم پی‌ریزی شده است. خداوند یا الله که دقیقاً هم معلوم نیست که چیست. در مسیحیت مفهوم خداوند مشخص‌تر است و عیسی مسیح هم که معلوم است کیست. ولی در متن دینی ما که قرآن است مشخصه‌های خداوند معلوم نیست. البته فارابی و ابن سینا تلاش‌هایی کردند که به آن شکل مشخصی دهند که موفق نشدند.

مفهوم دوم همانا پیامرسان خداوند است که تفسیرهای متفاوتی از گفتار او می‌توان کرد. به او از نقطه‌ای نامعلوم  وحی می‌شود. در هر حال ما در زیست چندین صدساله خود زیر سیطره اوهام پیش رفته‌ایم. بنابراین عجیب نیست که کسروی با عینکی نادرست که متاثر از غرب  و بسیار هم ناپخته است به گذشته ما نگاه می‌کند و علی شریعتی هم عکس آن را انجام می‌دهد. یعنی ما با نگاهی نادرست از خود به غرب برخورد کرده‌ایم. دو مفهوم بنیانی خداوند و پیام‌رسان تمام پایه‌های فکری بنیادین ما را شکل داده‌اند و بر مبنای همین بنیان‌ها که پا در آسمان‌ها دارد خواسته‌ایم به مغرب زمینی نگاه کنیم که کلیتی است که تمام پایه‌هایش بر زمین استوار است.

نخستین نتیجه‌ای که از این می‌توان گرفت آنست که مادامی که نتوانیم از بنیان‌های فکری خود فاصله بگیریم نه می‌توانیم با مدرنتیه آشنایی پیدا کنیم و نه با آن آشتی کنیم. ما به عنوان ایرانی مسلمان به تاریخ مغرب زمین و مدرنیته‌ای که مال ما نیست پرتاب شده‌ایم یعنی این امر در اختیار ما نبوده است.

در ادامه، سخنران تقل قولی از احمد فردید آورد که: «صدر تاریخ ما مشروطیت است. ولی این صدر تاریخ ما ذیل تاریخ مغرب زمین است.» ما با ارابه‌ای شکسته در حاشیه‌ی اسب تیزپای تمدن غربی حرکت می‌کنیم و این تقدیر ماست.

سخنران در جمع‌بندی سخنانش گفت که  که مانع اول که باید آن را کنار بگذاریم ستیز بیهوده با ارزش‌های مدرنتیه است: «ما هرچه تلاش کنیم با ارزش‌های مدرنیته ستیز کنیم،  راه به جایی نمی‌برد. علی شریعتی‌ها و مهدی بازرگان‌ها سال‌های سال وقت و تمرکز فکری خود را روی چنین چیزهایی گذاشتند و وقت خود و وقت گرانبهای ملت ایران را هدر دادند. ما ناگزیر هستیم که از این مرحله بگذریم.

مانع دوم آن است که باید مبانی آسمانی را کنار بگذاریم و پایمان را روی زمین قرار دهیم. این کار شدنی است و در برخی از کشورهای آسیایی که فرهنگ خاص خودشان را داشته‌اند که با فرهنگ و تمدن مغرب زمین بسیار متفاوت بوده هم انجام شده است. سخنران از سیدحسین نصر به نقل از همکلاسی ژاپنی خود گفت که در اواخر قرن ١٧ و اوایل قرن ١٨ در ژاپن چیزی در حدود هزار  جلد از آثار اصلی علمی‌ و تفکر فلسفی مغرب زمین که از رنسانس تا آن زمان تولید شده بودند ترجمه شد و اندیشمندان ژاپنی را با مبانی فکری مغرب زمین در عمق آشنا کرده بود. کاری بس سترگ. این همان جنبش نیرومند فکری است که سخنران در اوایل سخنانش به لزوم آن اشاره کرد.

قبل از پرداختن به مانع سوم، سخنران تاکید کرد که فرق اساسی است بین مدرنیزاسیون و مدرنیته. مدرنیزاسیون یعنی ساختمان‌سازی و زیرساخت‌های صنعتی را به وجود آوردن. مانند دبی که دارای ساختمان‌های عظیم و دیدنی است ولی تفکر مردم آن بسیار با مدرنیته فاصله دارد. ما در عصر پهلوی نیز مدرنیزاسیون داشتیم. ما راه آهن، ساختمان‌ها بزرگ و شیک داشتیم و شیوه‌ی زندگی و لباس‌های ما مدرن شده بود ولی به هیچ وجه ما وارد دوره مدرنیته نشده بودیم.

سومین مانع، نداشتن معنای درستی از مدرنیته است. مدرنیته چیست؟ مدرنیته ذهنیتی است که در آن انسان چونان سوژه دکارتی جانشین خداوند می‌شود. انسان بیان واقعیت می‌شود؛ تعیّن‌بخش آن و شناسای واقعیت؛  مدرنیته تحقق عینیت و تقدس‌زدایی است. بنیان فکری انسان عصر مدرنیته تجربه و شناخت،  بعلاوه عقلانیت و بیرون کردن امر قدسی و وحی از زندگی است. به عبارت دیگر، شناخت روحانی دیگر جایی در زندگی انسان عصر مدرنیته ندارد. با دست یافتن به این مبانی است که ما می‌توانیم به سیاست مدرن نیز دست پیدا کنیم. سخنران در پایان سخنانش تکرار کرد مادامی که تفکر ما بر چنین مبانی‌ای قرار نگیرد و نیز زبان و نگاهمان را اصلاح نکنیم هرگز به سیاست مدرن و دموکراسی نخواهیم رسید.

در این سخنرانی چندین نسخه از کتاب «جستجویی در معانی تاریخی ولایت فقیه از دکتر یزدچی در معرض فروش قرار داشت که در پایان خریداران آن را به امضای نویسنده رساندند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=173075

8 دیدگاه‌

  1. عقلانیت (قدسیت و غیرت) - روح و وحی

    مقاله میگوید: بعلاوه عقلانیت و بیرون کردن امر قدسی و وحی از زندگی است.
    به عبارت دیگر، شناخت روحانی دیگر جایی در زندگی انسان عصر مدرنیته ندارد.
    به تک تک موارد همین جمله میپردازیم: عقلانیت:
    این عبارت را رجوع کنید به نوشته های پایین که مشکل تصریف زبان عربی را برشمرده است.
    و روح که تنها عبارت این زبان و مذهب است یعنی “کلام ناطق” وظیفه ی اصلی این روح گرفتن نفس و جان دیگران است \ در این بستر نفس و جان ایرانی. جان در فرهنگ ایرانی با استنشاق سر و کار دارد. مثلن وقتی میگوییم “بیجان” این مترتب است با همان “روح” که مولفه ی عربی آن نفس ایرانی (و دیگران) را میگیرد و آنان را بیجان در اختیار مذهب میخواهد.
    روح که در اسلام و مذهب های سامیان تعریف شده است محتاج وحی است و دشمن هر آن چه بخواهد در مقابلش “تعریف” شود. یعنی ناطق عربی که کلام او همان روح است وظیفه ی بی چون و چرا دارد که تمام “خدایان” دیگر را نابود و سر به نیست کند.
    – الله روح است
    الله به متکلم عربی میگوید – من روح هستم و روح تو هستم و تعریف رجل (مذکر منتج و مستنبط ذهن عرب) در قران اوست.
    – هر آن چیز دیگر شیطان است, پست است , نجس است, حیوان است و و و
    ***

    مقاله میگوید: بعلاوه عقلانیت و بیرون کردن امر قدسی و وحی از زندگی است.
    به عبارت دیگر، شناخت روحانی دیگر جایی در زندگی انسان عصر مدرنیته ندارد.
    به تک تک موارد همین جمله میپردازیم: عقلانیت:
    این عبارت را رجوع کنید به نوشته های پایین که مشکل تصریف زبان عربی را برشمرده است.
    و روح که تنها عبارت این زبان و مذهب است یعنی “کلام ناطق” وظیفه ی اصلی این روح گرفتن نفس و جان دیگران است \ در این بستر نفس و جان ایرانی. جان در فرهنگ ایرانی با استنشاق سر و کار دارد. مثلن وقتی میگوییم “بیجان” این مترتب است با همان “روح” که مولفه ی عربی آن نفس ایرانی (و دیگران) را میگیرد و آنان را بیجان در اختیار مذهب میخواهد.
    روح که در اسلام و مذهب های سامیان تعریف شده است محتاج وحی است و دشمن هر آن چه بخواهد در مقابلش “تعریف” شود. یعنی ناطق عربی که کلام او همان روح است وظیفه ی بی چون و چرا دارد که تمام “خدایان” دیگر را نابود و سر به نیست کند.
    – الله روح است

    الله به متکلم عربی میگوید – من روح هستم و روح تو هستم و تعریف رجل (مذکر منتج و مستنبط ذهن عرب) در قران اوست.

    و این چنین “منطق” بیمار ناطق حق به جانب تکلیف خود را طبق نسخه ای که برای دیگران مپیچاند روشن کرده است!
    دم این روح را بگیرید پرتش کنید جایی که عرب نیاندخته است!
    حواستان باشد دستکش به دست کنید که بیماری یک چنین یک سویه گرایی به شما سرایت نکند!
    کتاب کاملش هم ۲% ساختار پژشکی انگلیسی زبان کلمه ندارد!
    مرفم های شعر و شعور این کتاب را نیما یوشیج با وزن خود شکاند.
    اما مشکل این است که شاه رضایت داد شاغلام ترک خامنه ای و اردوغان راضی نیستند!
    ***

    ماجرا قافیه یا ریهم (وزن) و یا در زبان شناسی مرفم چیزی بود که مدعی بودند تمام مرفم های سراسر جهان در این کتاب وجود دارد. (این قسمت تخصصی است و نیازمند باز شکافی)
    ایرانیان اوایل اسلام را به خفقان مصلوب کرده (سکوت دویست یا به نظر برخی مورخین چهار صد ساله ی ایرانیان) تا اینکه این کتاب در همان پروسه ی چهار صد ساله در بغداد ۵ بار ترمیم و تصحیح و باز نویسی شده که این پروسه با گنجاندن فلسفه و عصر یونانی در عربی (در اصل سریانی و نه عربی!) و قران مستعربه تکمیل شود.

    – سکوت چهل ساله ی دوران جمهوری اسلامی را هم اضافه کنید که میلیارد ها دلار پول مردم ایران را خرج پیاده کردن حدیث, سکس با کودکان و حیوانات اثار اسلامی “دانشمندان تکفیر شدهی تاریخ ایران بر سی دی و اینترانت!

    وقتی بحث تغییر خط فارسی گرم شده بود “پروفسور” پسر خاله سادات فلانی از بیروت لبنان به تهران میاد سخنرانی میکند که این کار ایرانیان بسیار خطرناک است و پیامد جدی = بخوانید مفت خور تروریست از دانشگاه با مخارج پول ایرانی دندان تیز کرد که مبادا پول دزدی و شیره ایرانی دوشی آنها به خطر افتد!
    ***
    روح به ایرانی “جان” میشود, ماندم که چرا این ایرانی این همه از گاو هم بیجان تر است؟
    که اگر بجان بیاد یعنی “مدرنیته” ی ایرانی و کسی بگوید “روح” با تیپا بفرستدش تیمارستان که شفا یابد.

    – قدسیت و غیرت هم با فحشایی سر و کار دارد که برای شناخت آن خامنه ای (عمامه سیاه و سفید) و ملیجک رفسنجانی (عمامه سفید) (الان روحانی و ظریف) او را بایست برد تیمارستان و درون کاوی کرد تا ریشه های لجن ذهن درونشان که تعفن تعصب و تابوی آن جهان را فرا گرفته است اگر شفا نیابد حداقل تحت کنترل باشد!

    فکر: هیچ فراورده ای از “فکر” کردن بر نخواسته است جز نقالی تکرار بیهوده ی مکتوب قران, اندیشه گری هم اگر معطوف به فکر شود در محدوده ی آن موجب روان پریشی و وارونه اندیشی شده که بیا و زبان بیار این میمون عجم را!

    – پس بیخود نیست که همیشه پنیر افتاده از دهان کلاغ را تو حلقشان میریزند و اسم این را میگذارند وحی!

  2. سرزمین داد گستر

    خسته و بیزار از جهانشان, چه خوب چه بد!
    هر چیزه خوبی را در جهانشان بریزی عاقبت
    سلطانیزم – جهادیزم – بربریزم – تروریزم – اخاذیزم – بایپولاریزم – آخوندیزم – ملا لغتیزم,
    حتا “فکر” به آنها,
    وارونه اندیشیزم – بچه بازیزم – غارتیزم – شارلاتانیزم – ماچو شیتیزم (Mysogenic desease).
    دور نریم:
    همه ی اینها در چیزی مثل بیت خامنه ای تبدیل به یک کجاوه عقله و کام علقه شتری
    که در پوزه خود در تاریک خانه ی قعقرا ی ما تحت مفسد خر خر خفقان
    در چاک دهان زوزه میکشد!
    هر چیز خوب را توش بریزی
    همیشه
    مدام
    و عاقبت
    همان کجاوه ی ولایت خامنه ای میشود که پوز آن را و طناب رشته های شتر بان
    که از و در سرشت این کجاوه ی کج کج کج کج دار و مریض بسته باشند
    – و دوباره و دوباره ها با پوزه در ما تحت لجن خود ساقط میشوند!

    ***
    شاید هماکنون بایستی به ملت ایران آفرین پیشکش کنیم.
    که باخت او هم پیروزی است

    ***

    و اما!:
    – اگر خامنه ای “گوش شنوا” داشت امروز آن دکلمه ی اخوان ثالث را میشنوید که داستان:
    – چپ بروید میبازید, راست بروید میبازید, میان باشید میبازید, بالا بروید میبازید, پایین بروید میبازید,
    – در فطرت شماست که هرگز پیروز نخواهید شد!

    جوانی لاغر اندام از محفل تریاک و سوسیالیزم, بیست و چند ساله در این جلسه ی شاعر حضور داشت اما از درک مکنونات دکلمه عاجز بود.
    – این جوان کراواتی و شیک پوش در جلسه, و زمان شاه در مشهد:
    خامنه ای بود
    – که هنوز نمیخواهد بداند که مخاطب:
    شما هرگز پیروز نخواهید شد و کاروان شر در شرر شتر ها!
    – خود او بوده است!
    سبک متن نثر اخوانی است.
    که کهن سرزمین را تا آخرین نفس دوست میداشت!
    – چرا که فرهنگ دانشمندی این کهنه سرزمین داد گستر,
    هنوز هم!
    – تازه ترین است!

  3. مدرنیته و زبان

    در مطالبی که در پایین آمده است
    به وضوح میتوان مشکلات را نه در رفتار ها – بلکه در زبان جستجو و بهبود بخشید.

    روند پالایش زبان همراستای دسته بندی شناخت خوبی ارزشمندی ها در تمام زبان های اروپایی یک مرام تدریجی فلسفه بوده است.
    در ایران و ادبیات چه ما قبل اسلام و چه پس از آن از این مراحل شناخت ارزشمندی ها و تاثیر بینامتنی زبان بر ذهن زیاد پرداخته شده است.
    اما اسلام و مسلمانان مزاحم هرگز اجازه ندادند که ایرانیان مرتب و تمیز سراغ این گونه ارزشمندی ها رفته و مثل غرب آن را تبدیل به چند رشته و عرصه ای بکنند که فلسفه بخشی مهم از آن است.
    وقتی جان لاک میگوید همه در بدو تولد مثل کاغذ سفید هستند اما بر آنان نوشته میشود که با این جمله فلسفه ی هنوز معتبر کامون سنس پایه گذاری میشود, خود تکلیف زبان را هم روشن کرده بود. انقلاب انفورماسیون در فرانسه و پالایش زبان در انگلستان (انقلاب انسایکلوپدیا)
    وقتی نیما یوشیج حلقه ی اتصال زبان عربی و فارسی (قافیه را شکانده بود), خود معجزه وار راهی را باز میکند که با نثر و نه شعر زبان را پالایش کنیم.
    لاجیک (منطق) در نثر است و نه در شعر.
    شعر و شعور ذهن را هیجان زده و جزمی بار میاورد. این نثر است که ذهن را کنکاش جو بار میاورد.
    در دیکشنری های فارسی که ترجمه ی ارزشمندی ها و داده ها را ادامه میدهند بدون پشتوانه ی آموزشی و این کار را جوانان خود جوش انجام میدهند, اغتشاش خاصی حاکم است که بر اغتشاش های پیشینه میافزاید.
    مثلا ترجمه اخلاق را نوشته اند اتیک (Ethics).
    در حالیکه اخلاق در هستی شناسی غربی در همان یونان اولیه آن هم دوران فیلسوف های طبیعت گرا و آفرینش اولین گروه خدایان از طبیعت تکمیل شده بسر آمده است!
    Natural
    Normal
    Moral
    Ethical
    اما آفرینش گرایی در یونان هستی را میخواهد کند و کاو و درک کند – فرقش با اخلاق که خلق اسلامی و خلقت گرایی پیش زمینه ی آن است برخی اوامر خالق را از پیش تکلیف انسان گناه کاری میکند که ریشه ی این خلقت همان “یاوه” ی آدم و هواست!
    یاوه چونکه به هیچ عنوان نمیتوان ثابت کرد که همه از یک مرد و زن باشیم!
    این یک تئوری بیش نیست.
    برای همین اگر اخلاق را به ناتورال هم ترجمه کنیم به دلیل فرق آفرینش گرایی دوران فیلسوفان طبیعی یونان و اخلاق گرایی زندگی پسا گناه سامی یک مشکل اساسی است.
    همه بسان ورقی سفید به دنیا میاییم = خط بطلان کشید بر هر چه افکار و خطوط گناه!

    مراحل شناخت شناسی های ارزشمندی ها در غرب دسته بندی شده است که اینها را در چند رشته ی متعدد تبدیل به عرصه دانش و پژوهشی گسترده کرده است.
    در فارسی این شانس را نداشتیم, عوامل پسا نیمایی که در دوران پهلوی هم بودجه و هم شانس داشتند با ورود “اخلالگر حزب توده به عرصه ی هنر و ادبیات” و عوامل مذهبی چیزی جز پستان آیدا در شعر شاملو سر سفره ی نیمایی بجا نگذاشتند! که سر همین پستان هنوز دارند گوشت همدیگر را میجوند و به نثر هم میگویند شعر!

    در فارسی ارزش, ارزشمندی, داده های ارزشمندی, هنجار, مرام, دانایی, هوشیاری, هوشمندی, رفتار, زیرکی, رندی, سرشت(فطرت), نهاد (ذات), خرد, خردمندی, خرد ورزی, سنجش, سنجیدگی, نکته, نکته سنجی, وووو دست کم همان اندازه ی ترم ها در غرب در خط زمان جوشیدن زبان فارسی و شناخت ها تولید شده است.
    اما فقدان فلسفه و زیبایی شناسی هنجار ها ملموس است.
    خوبی شناسی و زیبای شناسی به عرصه ی هنر در ایران تا حدودی وارد شده است اما زبان را رها کردند به مشتی ملا لغت و روان پریشیزم آخوندی!

    همین فقدان خوبی, زیبای شناسی ارزشمندی هاست که کسی مثل روحانی از “عقلانیت” استفاده میکند و ایرانیان هم این را ورد زبانشان بدون درک نا بکاری این ترم! که در نوشته ی پایین روشن کردم. مجبوریم فارسی آلوده را تحمل کنیم. اما در ایران آینده یکی از مهم ترین کارزار همین پالایش “فلسفی” ی زبان است که گرایش این پالایش بهتر است “انگلیسی محور” باشد, چرا که در باب هستی انسان فلسفه ی کامون سنس هنوز پنجره های باز دارد!
    در ترکیه تغییر خط و پالایش زبان اتفاق افتاد, و کاربرد مثبت هم داشته و دارد, اما این پالایش بهتر بود “فلسفی” انجام میشده که بعد آن به بقیه عرصه ها تاثیر گزار.
    فکر کنم ایرانی و زبان فارسی بیشتر تشنه ی فلسفه هستند و شاید زمان پهلوی ایراد اصلی همین بی توجهی به فلسفه ی غرب بوده است.
    ایرانیان بعد از مشروطه همه چیز را در سیاست محدود میکنند, در حالیکه سیاست با بخش معاملات و قرار داد ها سر و کار دارد و نه تمام عرصه ها.
    نشانه های آلوده کردن “فرهنگ سیاسی” غرب در زبان فارسی زیاد است, اینجا به یک ترم بسنده میکنم: پارتی بازی!
    پیشدستی شارلاتان آخوندی را میبینید؟
    این ترم ساخت و پرداخت “حزب توده” است!
    چونکه قبل انقلاب سفید خانه ی احزاب را باز میکنند, توده تمام جو را متلاطم میکند!
    – شاه پارتی بازی میکند!
    که همان اغتشاش + جیغ و داد برخی آخوند در قم (خمینی), در ایران تحزب با آزادی صد در صد احزاب را به مراحل بعدی محول میکنند.
    چطور توده ترند “پارتی بازی” را سوژه میکند؟
    چونکه پیشنهاد برخی در فرهنگستان این بوده است که به جای “حزب” بگویید “پارتی” چونکه حزب یعنی اسلام!
    تحزب در قران هم چند دسته شدن جهادی ها برای اغفال دشمن و کرکری خوانی دشمنی (جنگ زرگری) اما دشمنان را در حلقه ی محاصره به تله انداخته و در میان خفه کرد!
    تحزب چیزی بود که عاقبت همه را در کام خامنه ای لقمه کرد. تحزب یک ترم آشوری است که در تاکتیک جنگ و گریز و عاقبت هلاک کردن طعمه استفاده میشده است.
    روجوع شود به گلاسوری زبان آشوری.

    *** انقلاب – جهاد – شریعت – قریه – مدینه – اصلآحآت – فدیه – فدا – شهید – صیغه – نکاح – عفاف – قواد –
    سیاسی – سیاست – حاکمیت – سلطه – مجلس – دولت – قضاوت و کودک همسری***

    – این کاروان شتر ره به کجا میبرد؟

    – چون نه به مدرنیته راهی دارد و در ضمیر زبان و فرهنگ سراسر با دموکراسی دشمن است!

  4. به آرش

    بله آرش
    با شما موافقم , اسلام هنوز اندر خم “قریه – مدینه” بازی های عهد بوق در یونان ره به جایی نمیبرد.
    همان خدایان و کدخدایان کشاورزان یونان و جدال زیر و زبر ابدی آنها که بعد از قرون وسطی و سقط برج های (قلعه شهری) در سراسر اروپا,….

    آرام و مطمئن راه را تا مدرنیته طی کردند.

    مدرنیته یا همان “ایرانشهر” ساسانی یعنی : کشور شهری!

    و این باید در حوزه ی ذهن, در سراسر کشور آموزش داده بشه که “تمدن تمدن بازی” دهاتی دهاتی آخوند طلبی” به پایان برسد.

    مدرنیته قبل از هر چیزی یعنی بردن معیار های “تمدن” در مخ روستا ها.

    نگاه کنید “دهات حجاز” ذهن خامنه ای بر کلانشهری مثل تهران چه آورده است؟

    طویله شتر عرب از تهران “مدینه مدینه قریه قریه ی خامنه ای” مرتب تر است!

    ***
    سال ها پیش به لطف اینترنت جریان های بحثی را راه میانداختیم.
    آن زمان ها اصلاح طلب ها مست مدینه ی شتر پروری خاتمی بودند!

    با ترس و لرز میگفتیم = مدرنیته!

    کسانی با گرفتن میکروفون چه فحش هایی که به ما نمیدادند.

    * نگارنده بیش از ۱۰ سال برنامه های چت اینترنتی را کنترل میکرده است که تمام موارد دموکراسی و مدرنیته را وارد ذهن و گفتمان ایرانی بکند.

    *خاتمی میومد سازمان ملل میگفت “گفتگوی تمدن ها”, ما که همه ی این صحبت هایمان را ثبت و ضبط میکردیم به آنها و همپیمانان شیر گاو دوش سازمان ملل میخندیدیم!

    الان دارم میبینم که “جیغ و داد” های آن روز ماها دارد در ذهن و زبان ایرانی محصول میدهد.

    ترم کلیدی مدرنیته هست!

    نه تمدن

    و ترم ما ایرانیان که کشور خود را باید پس بگیریم “ایرانشهر” است و نه حجاز مخ خامنه ای که که آن حجاز دیگر قریه هم نیست!

    در دوران ساسانیان: ایرانشهر و کتاب قانون اساسی معروف به “دستور” که اوستا را آینه میکرده است.
    این اولین قانون اساسی مدرنیته بوده.

    الان تمدن گراهای ام القرا بطور گسترده حمله به

    مدرنیزم (انگیزه های پیشرفت, این قسمت یعنی دموکراسی و آزادی بدون قید و شرط بیان, چه آزادی پیشا بیان و چه پسا بیان)

    مدرنیزاسیون = جوانب امکانات و ابزاری (که قسمت بالا اولویت ها را رسد و موارد انتخاب تعیین میشود.)

    وقتی که این دو چرخه ی (انگیزه ها و ابزار ها) هموار و همراستای هم به حرکت در آیند:

    یعنی تولد “مدرنیته!”

    ***

    آه چقدر این چپ خود پیشرفته پنداشته سر این ترم مدرنیته مرا به باد فحش گرفته است! (مستند ها موجودند!!!!)
    حجاریان یک شارلاتان است. او بوده که “مدرنیته مدرنیته” را سوژه میکند به حلق برخی آخوند که هیچ خیری نه از عقله ی اسلامی برد و نه علقه ی آن!

    این روز دارد علقه علقه را سوژه ی راه میکند – انگاری محمد در همان اولین جمله قرانش نگفت “کرم و اسپرم!”

    – روحانی گفته است راه “عقلانی” است.
    – حجاریان گفت راه “علقانی” است.
    – عقله و علقه

    اجازه بفرمایید به این پوزه به خاک های کجاوه ی خامنه ای حالی کرد که:

    تعریف عقله: در کویر که اگر درختی نبود برای استراحت فرمی از افسار درست میکردند که طناب از درون حلقه هایی از مجاور کجاوه و پشت شتر عبور کرده که تا پاهای او برسد.

    فعل این عمل معروف بود به “عقله” کردن شتر یا حیوان….

    یعنی دو رشته طناب که از دو جوار کجاوه به طرف کپل و پشت پاهای شتر, طوری حیوان را میبستند که اگر او میخواست حرکت کند, همان اندازه ای که پا ها را به جلو حرکت میداد طناب سر او را به عقب میکشید!

    اگر شتر بیست سانتی متر پایی را به جلو حرکت میداد این سرش را چنان به عقب میکشاند که شتر دیگر افقی نمیدید بلکه عمودی, یعنی آسمان را میدید.

    این طرز بستن شتر او را در حالت مهار نگاه میداشت و شتربان با خیال راحت میتوانست هر چقدر دلش میخواد در کویر لم داده و استراحت کند.

    ترم “عقله” به مرور وارد زبان شده و کاربرد ضمیر شناسانه داشت, رام کردن, رام نگاه داشتن شتر.

    طناب سه درجه از بستن را با سه فعل امکان پذیر میکرد: سعود – رکود (یا رکعود \”ت” ) – سجود

    اگر طناب طوری که سر شتر به طرف بالا یا عقب کشانده شود, یعنی سر شتر رو به آسمان میشد = سعود
    اگر طناب شتر را به حالت چمباتمه مشد = رکعوت
    و اگر پوز شتر را به طرف پایین که بین دو پاهای جلو به زمین فرو رفته میشد سجود (بیچاره حیوان)
    و حالت اول که همان فعل عقله هست که شتر ایستاده باشد اما نتواند حرکت کند.
    بدون اینکه سرش به طرف آسمان باشد.
    این چهار طرز بستن حیوان بی زبان بستگی به سر سختی خود حیوان داشت.
    عقله: عقله سعود – عقله رکعوت – عقله ی سجود
    و عقله ی علقه!

    چهار رشته از تربیت مسلمان که در مکانیزم تصریف زبان عربی نهفته است که میگویند:

    شریعت – طریقت – حقیقت – و الله از همین عمل هزاران ساله ی عرب بادو و کویر نشین نشات میگیرد که شتر های وحشی را در چهار مرحله رام میکرد.
    مکانیزم صرف و نحو عربی هم همین نیروی کاربردی را در خودش دارد.
    برای همین است که تمام جنبش های اسلامی فارغ از دزدی ها از دیگران و منسوب کردن آن به اسلام عاقبت “علقه ی در عقله” شده و در درونش به قبری فرو رفته که همان خواباندن پوز شتر به زمین در حالت سجود میان دو پاهای جلو.

    علقه ی (علق یا خالی کردن اسپرم ) در عقله:
    که برای افعال جنسی استفاده میشده که یعنی معشوق را طوری رام کرده بار بیاوری که در این حالات به صاحب خود سرویس جنسی بدهد!

    دستورات آخوند ها در باب نزدیکی های جنسی که زن را جلف, ارزان, عقله (مطیع) و جنازه میخواهد به مکانیزم مانیفستی در ضمیر زبان عرب برمیگردد.

    اکنون متوجه میشوید که شعار روحانی با عقله (عقلانیت) و بازتاب حجاریان با شعار علقه:
    یعنی کنترل و مهار ملت ایران که که هر کاری که دلت میخواد, ملت بهت سرویس بده!

    ***

    از قاموس عرب در باب عقله و علقه بگذریم

    نشانه ها در اثار هنری و روان شناختی مکانیزم زبانی و شوهد تاریخی زیادند.

    “هلاکا” (همان هلاک کردن), با استفاده از اقوام کویری نباطیان به رهبری آشوریان اسراییل چنان در خود بسته شد که مدت های مدید از درون هلاک میشود.

    پوزه در میان دو پاهای شتر که نفس کشیدن هم برای حیوان بیچاره سخت میشد = هلاک

    برویم هندوستان: حمله گسترده ی آشوریان به سراسر جهان سامی از شمال آفریقا تا عراق امروزی بسیاری از صاحبان و خدایان و نظامیان بومی را به چهار سو متواری میکند.

    این زمانی است که بودا شاهزاده ی کشور کوچک کوسالا در کنار پنج پادشاهی دیگر که محصول مشترک دو فرهنگ هند و ایران بوده است زندگی میکرد.

    گروهی به نام براهمین (ابراهیمیان) در هند طبقه عجیب و قریب “آخوند” را تاسیس میکنند که مدعی هستند پیش گویی میکنند.
    اینها با گرو های (گورو از گران ایرانی که یعنی: Great ) هندی که دانش محور آموزش بوده وارد اختلاف شده و خواستار کنترل تمام هستی انسان و جامعه هستند.

    اختلاف شاهزاده سیدارتا زمانی با اینها به اوج میرسد که بخش “لاکا” ی کاما سوترا را ستوا میدهند.
    ستوا همان فتواست که در سانسکریت یعنی روشن شده برای توافق, اما برهمن ها این را به عنوان حکم و زور گویی استفاده میکردند و نه مشورت, توافق و انتخاب.

    توافق و انتخواب یا زور و سلطه (دو تعریف متفاوت از جنس قدرت) فرق بین دو شاخه از آخوند هایی بوده است که بعد ها شامل دریایی از بگو مگو ها در فرهنگ و هستی شناسی هندی ها شده اما لجن آن دسته از برهمین های سلطه گرا هنوز در هند یک مشکل اساسی است!

    لاکا که امروز یعنی مالیات (لاکان), اما شکلی از بازی کارتل بین برهمین ها بوده است که هر رقیبی را از پای در بیاورند. تهدید و ترور جنسی با حالات فساد, چیزی شبیه کاما سوترای ستوای آن دوره نیز حربه برهمین ها بوده است که رقیب را “مهار” شده نگاه دارند.
    استفاده از کودکان در سکس به نام آیه های خدا که آن را هنوز بر معبد هایی میبینید که در هند مال دوران لجن بازی های آخوند های برهمین ها بوده است حفظ و نگاه داری شده است.
    وقتی بودا اعتراض ها را شروع میکند, برهمین ها ستوای کاما سوترای “لاکا” (همین علقه ی حجاریان از ترم علق قرانی!)
    در سراسر شبهه قاره ی هند و سو استفاده ی فجیع و بیرحم از کودکان در سکس که بودا را مسکوت و در خفقان نگاه دارند.
    ماجرای کودک همسری در ایران که در اصل تهدید ایرانیان شریف است, چیزه تازه ای نیست هزار سال در هند این کثافات کاری ها را میکردند که ایران را از ۵ پادشاهی با فرهنگ مشترک ایران و هند دور نگاه دارند!
    که کشور کوسالای شاهزاده بودا یکی از این ۵ کشورهای قله اورست بوده که زمانی که دموکراسی یونان رو به تاریکی (اولین قرون وستی که در یونان چهار صد سال طول کشیده بود) و خود ایران هم رو به جزمیت بوده است.
    – این زمانی است که برهمین های تازه وارد به هند تاخت و تاز میکنند!

    ترم “الکن” فارسی هم از ضرب المثل خراسانی است که اصلاح طلبان اسلامی را در پسا غارت و جهادشان تمسخر میکردند:
    با لحن الکن قل قل میخواهد به ما بگوید = کبرا – صغرا؟ (الکن: الکا یا ا لا کا – علاقه)

    علقه – علاقه – اهلاق – الاک – هلاک (عبرانی) و سنت اکالا در بخش هایی معبد های بودایی هنوز جنایات اینها را در سنت حفظ کرده است, همان چمباتمه در حال سجود (عقله)

    هر چند در چنین سنت تردید بوده است, اما بخش هایی از مانک های بودایی معتقد بودند که, ما بزور برهمین ها و ابراهیمیان و جهادی هایشان زانو و سجده نمیکنیم بلکه به خواست خود (انتخاب که در فرهنگ هندو ایرانی محور بوده است) فقط به بودا سجده میکنیم.

    فرهنگ برهمین های آن زمان یا ابراهیمیان به چین و ماچین هم رسیده بود که هزاران سال الهام فئودالیسم چینی – مغولی.
    وقتی مغول ها به ژاپن حمله کرده بودند با ورود سامورایی ها از همه ی مردم فقیر و مفلوک ژاپن میخواستند که سجده کنند و اگر نه با شمشیر سامورایی کشته میشدند.
    تا اینکه امریکا آمد و پتک را به سرشان کوبید! (ورود کشتی سیاه)

    سامورایی ها هم مثل پاسدار ها حلقه به گوش آخوند های شینتو بودند که حقنه بر هستی تمام ژاپنی ها را خواستار بودند.

    علقه یا عقله یا الکا یا الکن یا (و الکی!): در زبان های سراسر جهان مضمون های خاصی دارند که برخی منفی و برخی مثبت اما: غارت, جهاد, دزدی, بربریت, تجاوز, اخاذی (لاکا یا لاکان در هند یعنی مالیات! = همان خمس و زکات برخی برهمین متواری به هند پسا حمله ی گسترده ی آشوریان به سراسر جهان های ریز و درشت آن زمان)

    – فیلولوژی نام لوکی (خدای آشوب و دو بهم زنی وایکینگ ها) و “کالی” الاهه ی خونخوار هندو که عکس لوکی است میتواند پیوند اتیملوجیکال داشته باشد و مورد پژوهش در زبان شناسی.

    دلیل اینکه هر چیز خوب را در جهان اسلام میریزی مدام و عاقبت آن را به ورطه ی سلطه و سلطانیزم و علقه و عقلانیزم و هزار لجن سرای بربریت گوناگون میکشاند برمیگردد به همین فرهنگی که بربریت ستون اصلی مکانیزم زبان و ساختار ذهنی آن است!

    خوشحالم که انقلاب جهادی های ۵۷ عاقبت در خیمه ی بیت رهبری چمباتمه ی عقله و علقه شده است که پوز خود خامنه ای را به چاله ای فرو برد, اما آیا دو در صد شتر عاقل بشوند؟ فکر نکنم! (و بیچاره شتر!!!)
    این فرهنگ باورمندی است در تقابل و دشمنی با فرهنگ دانشمندی ایران!
    – هر چقدر هم تکانش بدی بوی گندش بیشتر!

    *این مقاله با کمک استاد زبان عربی, عبرانی, آشوری, نباتی (تا انتشار کتاب نام محفوظ) بخشی از مقاله هایی است که اخته بودن ذهن, روان پریشی و لاطائلات گرایی اسلامی را در ضمیر زبان تجزیه و تحلیل میکند…..

    بدون واهمه از فرار شتر

  5. مانع پروگرس (۲)

    در بالا ایراد گرامر عربی را روشن کردیم که همانا استیلای تعریف مذکر بر مونث در صرف و نحو و معطوف کردن ذهن به جداری مرکز گرا (قبله) که آنجا سرچشمه ی خلقت است, یا آن را به بربریت تذکیر میکشاند یا انحطاط تانیث. چرا انحطاط تانیث, زیرا زن را در محدودیت های مشروط هستی میبخشد که این هستی زن نیست, بلکه چارچوب “خود را محدود کردن در آن” هستی زن یعنی زندگی او با محوریت انتخاب خودش میچرخد نه اینکه او مثلن حجاب را انتخاب کرده است!
    این چیزی شبیه انتخاب “جمهوری اسلامی” به پیشنهاد ایت الله خمینی است.
    – بیایید به “جمهوری اسلامی” رای -آری- بدهید
    – همزمان هشدار میدهد مسلمانان محتاط باشید دشمن نمیخواهد -اسلام- آزادی نباشد!
    – یعنی معترض نباش چرا گزینه ی “نه” برای این انتخاب وجود ندارد, یا تنوعات که انتخاب معنا داشته باشد.
    – و چند تا مسجد چند تیکه کاغذ را که مچاله بوده باز کرده خواندند و جمهوری اسلامی که در اول آوریل یعنی “روز جهانی ابلهان!” انتخاب یک طرفه شد.
    – اول آوریل “روز جهانی ابلهان” است و روز “جمهوری اسلامی” هم.
    – جمهوریت با اینکه برای طیف های گوناگون جذابیت داشته و یک رویای تاریخی ایرانی هم بوده در مکانیزم انتخابات تا کنون درست مثل تصریف عربی تبدیل به زن “اسلام” شده است.
    درک این است که در گفتمان خود حکومتی صحبت از مرجع تقلید و مقلد بوده, و اکنون “رجال و رجاله ها” جای آن را گرفته است.
    در قران امکانات زیادی در سو استفاده از “دیگران” وجود دارد. برده, کنیز, غنیمت, لنگه کفش در بیابان.
    این نمود با جمله ی ایت الله مطهری نمادین میشود که نوشته بود:
    بگذاریم این کافران و چپ ها باشند.
    اینها از خارج برای ما استدلال میاورند و ما اسلام را در مواجهه با استدلال های اینها بارور میکنیم, کافران و چپ ها هیزم شعله ی اسلام هستند! (سیاسه – توضیح این ترم در پایین آمده است)
    – حجاریان جمهوری خواه هیزم شعله ی اسلام ایت الله هاست!
    ***
    زن و اخلاق:
    پومپئو گفته بود: ما میخواهیم ایران یک کشور نرمال بشود.
    نرم در یونان پس از “آفرینش” به ضمیر ها خطور میکند.
    یونان همه چیز را از پایه شروع کرده بود که در ابتدا “طبیعت” و فیلسوف های “طبیعی” به صحنه میآیند.
    مولفه هم “آفرینش” بوده که این در جهان سامیان “خلقت” نامیده میشود.
    – لازم به یاد آوری است که آفرینش با خلقت زمین تا آسمان فرق دارد. اولی هستی را درک کرده و آن را میخواهد توضیح بدهد, دومی معمولان ازدواجی را معیار شروع دیگر میکند که “خلقت گرایی اسلام” با ازدواج محمد و عایشه مانیفست شده بود.
    در این دوره “آفرینش یونان” ضمن بر شمردن عوامل طبیعت مثل باد – خاک – آب و هوا به چرایی های ظهور زندگی در کره زمین میپردازد. ارزشمندی اجتماعی در این دوران (فیلسوف های طبیعت) فراتر از مذکر و مونث نمیرود.
    با ورود “خدا زادگان” جنگ جو برای تخم گذاری و الاهه های بارور برای وضع حمل و تولید نسل, دور باطل این معرکه های ساقط شدن های خونبار در یونان با ورود “نرموس” خدای “نرم” به پایان میرسد.
    یک مردی را تجسم کنید که زندگی خود را طوری تنظیم کرده است که تمام حساسیت های لازم در کنار زن بودن را لحاظ کرده و در آن محدوده جنس و ایفای نقش خود را تعریف میکند.
    زن دچار انقلاب های هورمونی در بدن و حاملگی و حمل کردن کودک در شکم, که این فی نفسه تفاوت هایی را اعمال میکند که ضرورت “کمک” به زن در زمان ما یک ترم گسترده میشود.
    مردی که در این پروسه ها همراه و کمک زن باشد مردی است “نرمال”
    بی بی سی گزارش میدهد که ژن حاملگی در هند کشف شده است, اگر زن هندو حامله نشود دچار تحولات هورمونی در بدن شده که او را در حد جنون میرساند.
    این یعنی چنین زنی باید هر سال حامله بشود و اگر نه هورمون ها او را آزار میدهند.
    در این مورد این مرد هندی است که “نرمال” نیست.
    چرا که سنت آنان زندگی را برای زن انتخابی نکرده است بلکه تولید نسل و بس.
    زن اینجا هم قربانی موجود غریزه ای (طبیعت و پستانداران) خود خواه است که خود را در تکثیر خود محدود کرده است.
    لازم به تذکر است که طبیعت “قانون” ندارد, این “ترس علیه ترس” است که چرخه های زیستی طبیعت را میچرخاند.
    اگر انسانی بخواهد از طبیعت معیار اخلاقی بیاورد این غریزه را بر معیارهای دیگر غلبه داده که او چه زن یا مرد همه چیز را در اهمیت تولید و نرینگی یا مادینگی های استنتاج بلغور و محدود میکند.

    – اما چرا پومپئو میگوید میخواهیم ایران دست کم نرمال باشد.

    چون قران محمد اسلام مبنی بر شواهد طبیعت, روایات بهشت و جهنم را بازگویی کرده که استدلال “حقانیت” طبیعی بودن دو جنس زن و مرد را در سوره ها ادعا میکند.
    در حالیکه اخلاقیات انسان را نمیتوان با رفرانس به طبیعت و روایات های بهشت و جهنم از آن بررسی کرد.
    – طبیعت مستبد است.
    – محدود کردن ذهن بدان انسان را مستبد یا استبداد پذیر بار میاورد.
    ***
    فردوسی در تقابل با روایات از بهشت و جهنم تدارکات “هستی شناسی” ایرانیان را در شاهنامه جمع آوری کرده که همراه ادبیات دری (خراسانی) به “نورماتیو” منجر نشده است اما راه را برای آن باز گشود.
    این چنین “انسان غریزه ی مسلمان” در تقابل با “رستم” که دومی تبدیل به عنصر حرکت شده تا اینکه اولی را مغلوب و مطیع کند. انسان “غریزه” رام انسان نرمال بشود.
    انسان نرمال نگاه غریزی به زن ندارد بلکه معیارهای اجتماعی افزون بر آن را در ذهن مرور کرده که موارد آن در شاهنامه زیاد است. به چند نمونه ی اندک اشاره خواهم کرد.
    – به نام خود-آوند جان و خرد
    = خرد یک مرتبه از “عقلانیت” فرا تر است. “نورم”
    – عقلانیت مرد یعنی همان غریزه ی سکس و جهاد!
    سهراب و گردآفرید چشم در چشم و گرد آفرید به زیبایی “سهراب” پی برد.
    رستم اساسن زن “اسلام” را قبول ندارد! و نمیخواهد با او جفت گیری کند.
    این چنان در رستم دژ استقامت میشود که برای پرهیز از مزاحمت برای زنان خودی (غیر مسلمان), سراغشان نمیرود تا اینکه “تهمینه” در شب هنگام مستی رستم به رخت خواب او رفته “بذر” او را به خود میکشد.
    – که سهراب در شکم نطفه میشود.
    راجع به شاهنامه و زن بحث های زیادی شده است \ “انسان غریزی مسلمان” “زن” شاهنامه را نمیبیند!
    تمام استدلالات احمقشان هم ناشی از یک “کوری” خاص است و آن ریشه در ادعای “عقلانیتی” دارد که از “عقلانیت” حیوان هم پست تر است! چونکه حیوان میکشد و میخورد, اینان میکشند برای کشتن!

    – پس تکلیف ارزشمندی طبیعت روشن شده است که بر “مسلمان” غیر طبیعی ارجحیت دارد!

    ترم “آب نرمال” هم داریم که به ذهن آلوده ای اشاره میکند که ارزشمندی های “نرمال” را درک نکرده واردش شده و یاوه میبافد!
    نمونه شاملو با چهار زن (!!!) و شاعر پستان آیدا که این گونه مزخرفات مال دوران ما قبل یونان بوده است که الاهه های پستان و سکس در بابل (عراق امروزی) تحت نظارت آخوند ها به جهادی های منسوب به معبد خود سرویس جنسی میدادند!
    پستان زن از اینکه خون بدنش را به “روزی” تبدیل میکند, یعنی شیر, جزیی از “خوبی است” که این در طبیعت هم وجود دارد.
    هیچ کسی نمیتواند صاحب منصب چنین امری باشد.
    حتا خود زن هم چون حیوانات هم پستان دارند.
    مسلمانی با فریاد میگوید “محمد” گفت بهشت زیر پای مادر است در حالیکه فردوسی شما گفت “یک ماچه سگ به از صد زن پارسا!”
    اینکه بهشت زیر پای مادر است مزخرف بیش نیست!
    بهشت میتونه در درون خرطوم فیل هم باشه, شاید در سنده ی یک پرنده ادامه بدم دیگه کارم میکشه به “ابنورمالیتی” که این جماعت بدان دچارند.
    – – زیر پای مادر ذهن مرد را به عالت تناسلی او میبرد که آیه های قرانی به کرار آن را “شاهراه!” هم قلمداد میکنند (استنتاج غریزی که هنوز از زن نپرسیده میخواهد “هستی” ی او را تعریف کند)
    هستی زن به سرویس سکس و زائو بودن او نیست چون خرگوش, گاو, گوسفند, و تمام پستانداران هم زائو هستند.
    هستی زن به هستی خودش هست که خودش باید به روایت آن بپردازد! و اگر این هستی مثل مذهب اسلام دست و بال زن را بسته و او را مشروط به تولید جهادی های غریزی کند, من هم میگویم که یک ماچه سگ از یک میلیارد زن مسلمان ارجمند تر است چون دست کم “انتخاب” میکند!
    (پارسا یعنی پرهیز کار = چرا پرهیز کار؟)
    – لازم به ذکر است که این را از نقل و قول نوشته ام, خود پژوهش نکردم که آیا فردوسی “چنین نظری” داده است یا آن مرد مسلمان از خودش حدیث ساخته است؟
    با این احوال ماچه سگ مشروط نیست, انتخاب میکند, این سگ را نرمال کرده است که “مسلمان” به این درجه از ارزشمندی ها رشد نکرده است!

    – این دو نمونه از آبنورمال اندیشی کافی است.

    یاد آوری میکنم که تمام مراحل ارزشمندی ها و رشد انسان ها خود ارزشمندی ها را بی اعتبار نمیکند.
    این مراحل ارزشمندی ها اعتبار دارند که اجتماعات انسان ها را از هم متفاوت میکند.
    ارزش آلوده نبود و نیست, این ذهن انسان هاست که با استنتاج غلط آن را آلوده نمود میدهد \ میدهند.
    اضافه بر مرحله ی طبیعت و طبیعی – و هنجارهای باهمستان های گوناگون, نرم آخر ایستگاه نیست, بلکه دو مرحله ی مورال (Moral) و اتیکال (Ethical) در یونان راه را باز گذاشته بود که هر چند جهان خاور میانه هم هلنیستی بوده, این اروپا را شاگرد خوب فلسفه ی یونان میکند که بعد از روشن گری دوم بیش از بیست رشته ی مختلف در باب “ارزش ها و ارزش شناسی” بجا گذاشته است که تمام مذهب های سراسر جهان ۵% ترم های پژوهشی آن ترم ندارند!
    – رشته های روان کاوی – روان شناسی – زمره شناسی (یا ضمیر شناسی) – زبان شناسی – فلسفه (شناخت شناسی) – ارزش ها (Applied Ethics) – مردم شناسی – الهیات – غریزه شناسی – و و و بسیار گسترده تر.

    مجموعه ارزشمندی های نورماتیویتی در دوران ادبیات دری – خراسانی عرصه ها را به اوج رسانده بود, اما پدیده امام الغزالی مانع نهادینه کردن و ادامه ی پژوهش های آن میشود چون فلسفه را به نفع مولفه ی “سیاسه ی عرب یا اسلامی” کنار میگذارند.
    سیاس یعنی یک شارلاتان که میخواهد با تزویر وارد ذهن دیگران شده و آن را زیر و رو کند. یک سیاس با مزخرفات مذهب پیش داور است. پس به جای “سیاست” که ربطی به “دانش کاردانی” ندارد “آخوند” وارونه اندیش از آن بیرون میزند.
    کاردانی به فارسی یعنی “سیاست” ترجمه ی پالیتیک به سیاست و سیاسی نارسا است و دانش کاردانی (Political sciences) جهان های مدرنیته و پیشرفته را در ذهنیت پیش داور “اسلامی و مذهبی” محدود میکند.
    این نوشته یعنی نتیجه این میشود که دریا را نمیتوان در کوزه جای داد, با اسلام نمیتوان به دموکراسی و مدرنیته رسید!
    – نظمی که در جهان عرب, اسلام و مسلمانان حاکم است به لطف نظمی است که در جهان خارج از اسلام.
    – یک نمونه نمیتوان آورد که نظمی اسلامی باشد و فراتر از فسادستان غریزه سالاری بیت خامنه ای!
    چون دموکراسی مستقیم با همان مجموعه ارزشمندی های “نرم” امکان داشت و دموکراسی غیر مستقیم دو مرحله اقیانوس از جهان بینی و جهان شناسی را بر آن اضافه کرده است که در بالا بدان اشاره شده است.
    – خسته نباشید و ادامه دارد…….

    مجموعه ارزشمندی هایی که از مذهب ها برای “هستی” زن مانده است از این قرار است.

  6. مانع پروگرس (1)

    مواردی که به نظر نگارنده مانع پروگرس ایرانیان شده است.
    ————
    زبان و ادبیات:
    ————
    – فقدان حضور ایران زمان اوج ادبیات رمانتیسیسم (خفقان قاجاری – آخوندی) و رمان از قهرمان سازی (ارکیتایپ) تا ضد قهرمان (تبعیض ها و تظلم)
    – نیما یوشیج طلسم قافیه را شکانده بود.
    که ذهن و صدای ایرانی را در درج کلام محدود به مرفم های قرانی میکرد. (دویست سال سکوت ایرانیان در ابتدای ورود اسلام که عرب اولین زبان غیر عربی را مشروط تحمل کند, زبان ایرانیان)
    قافیه حلقه ی اتصال مذهب عرب و فرهنگ ایرانی بوده. با شکاندن چنین حلقه نیما میخواست فارسی را از استیلای عربی در آورد چون فرهنگ اگر سابکجکتیو نباشد محکوم به زوال است.
    عربی در صرف و نحو مذکر را بر مونث استیلا میدهد و این در آموزش دو جداری از زبان و جهان (مردانه – زنانه), کاملا مردانه معرفی میکند که این جهان صرفن به خلقت و خلقت گرایی محدود است.
    در چنین جهان, یا زبان نمیتوان پروگرس کرد و به دموکراسی رسید. منطق گرامر عربی ذهن را محدود میکند به جهان مذکر خلقت گرا.
    یهودیان هم برای در آمدن از منطق صرف و نحو مدام زبان خود را دچار تغییرات میکنند و همزمان یک زبان خارجی را به عنوان عامل فنی و فلسفی پیشرفت, پذیرا هستند.
    پس نتیجه این میشود که باید فارسی را از استیلای عربی در آورد و جای عربی به مقیاس گسترده زبانی دیگر جایگزین کرد (انگلیسی!) که در این راستا فارسی ره به کجا ببرد از آن آیندگان است چونکه باز یابی منطق گرامری صرف و نحو در فارسی باید از بیخ و آموزش چند نسل شروع شود.
    نیما یوشیج روزنه ای گشود که ایرانی از شعر و شعور عرب خلاص شده و هیجان های بیجا و نفس گیر را به منطق نثر سپرده که اگر ایرانی بر خلاف گذشته فهم و درکی از جهان داشته باشد به لطف همین نثر نویسی است!
    بین ایرانی و عرب اتفاق خاصی نیفتاده بود, ما شعر را از عرب گرفتیم و به آنان نثر داده بودیم که “قافیه” حلقه ی چنین قرارداد بوده است.
    امروز هر چقدر جلوی تحولات رو به آینده را گرفته و سمجی کنیم, جز “لاطاعلات” از ارزش های مصرف شده چیزی بیرون نمیزند, این حتا برای عرب ها هم مخاطره آمیز است. چرا که آنان را در چهار چوب کتابی زندانی میکند که این کتاب قبل از هر چیزی “قانون” ندارد!!!!!!
    پس لطفآ این بحث را تبعیض آمیز تلقی یا تلقین نکنید, زیراکه عرب ها هم پویا آرزوی برون رفت از شرایط دست و پا گیر “جهان” خود را دارند. آنان با جایگزین کردن زبان انگلیسی همراستای اینفراستروکتور تلاش کردند خود را از محدودیت های زبان عربی برهانند.
    نقش فرهنگ و زبان ایرانیان بر عرب چه بوده است, سر جای خودش اما بمبست ماجرا را در بالا توضیح دادم, گرامر نمیتواند جهان را زنانه – مردانه کرده و همه چیز را در خلقت گرایی معطوف, محدود, ساقط و خفه کند.
    – جهان نه مردانه هست و نه زنانه!
    – خسته نباشید و این نوشته ادامه دارد.

  7. ارابه ای شکسته

    “”مدرنیته تحقق عینیت و تقدس‌زدایی است. بنیان فکری انسان عصر مدرنیته تجربه و شناخت، بعلاوه عقلانیت و بیرون کردن امر قدسی و وحی از زندگی است. به عبارت دیگر، شناخت روحانی دیگر جایی در زندگی انسان عصر مدرنیته ندارد.””

    – همین جمله که در آخر این خبر آمده است خود نمود همان ارابه ی شکسته هست.
    مدرنیته “تحقق عینیت و تقدس زدایی است”
    تحقق = ?
    عینیت = ?
    – چطور میشه زبان این همه آلوده باشه و ذهن به مدرنیته برسه؟

    ———————
    مدرنیته و شناخت شناسی کانت
    ———————

  8. آرش

    تا زمانی که اسلام رو کنار نگذاریم راهی به مدرنیته نیست چون اسلام برخلاف مسیحیت قابلیت سکولارشدن ندارد

Comments are closed.