آذین ساداتی – جریانات هنری از ادبیات، موسیقی، تئاتر، سینما و هنرهای تصویری، هنرهای تجسمی و… همواره توانستند همراه با دورههای متفاوت اجتماعی نظیر دوره کشاورزی، دوره صنعت، دوره تکنولوژی و یا دوره معاصر (عصر اطلاعات و ارتباطات) به جریانات اجتماعی انسان تبدیل شوند و یا بخش عظیمی از مردم را با خود، به پیوستن برای اتفاق و موجی بزرگ همراه کنند.
هنرمندان در دوره نازی با محدودیت همراه بودند. هنر مدرن و هنرمندانی که رویکرد نو در دوران نازی داشتند نکوهیده میشدند و از موزهها اخراج و از فعالیتهای هنری محروم بودند. در سال ١٩٣٧ در مونیخ طی بیانیهای از هنر مدرن به عنوان «هنر منحط» یاد شد و در عوض هنرمندان موظف بودند سرودها، و سایر هنرهای سنتی را گسترش دهند و ایدئولوژی حاکم را در آثار خود بیان نمایند. آنها اکسپرسیونیسم، دادائیسم، سورئالیسم، کوبیسم و سایر جنبشهای نوین هنری را منحط میدانستند.
هنرمندان علیه نازی اما هرگز از تلاش باز نایستادند. در ژوئن ١٩٣٨ یک سال پس از آن اتفاق در مونیخ، حدود ٣٠٠ تن از هنرمندان نمایشگاهی در لندن بر پا کردند که پاسخی به نمایشگاه نازیها در مونیخ بود. نمایشگاه لندن درواقع تنها پاسخی در نوع خود به تمسخر و حذف هنر مدرن توسط حاکمان «قهوهای پوش» (رنگ لباس نازیها) بود.
ولی جریانات دنیای معاصر تا چه حد بر جامعه، هنر و فرهنگ ایران موثر بوده و یا جریانات اجتماعی هنر و هنرمندان ایرانی در کدام نقطه از کنش و واکنش قرار دارند؟
امروز مرزهای بین هنرهای تجسمی، تصویری و رسانهای کمرنگ شده و با پدید آمدن فضاهای متفاوت مجازی نظیر توییتر و اینستاگرام و… و امکان اشتراکگذاری اطلاعات توسط شهروندان باعث شده تا این مرز بطور محسوس از بین برود. برای یک خبرنگار، فعال هنری و یا فعال اجتماعی در رسانههای اجتماعی چون گذشته نیاز به تحصیل ِ دانشگاهی یا یافتن رابطه و پارتی نیست. پنجرهی فضای مجازی هر شخص حقیقی که با حساب مستعار یا اصلیاش مینویسد یا تولید تصویر میکند، محل اجرای اوست.
سابقا پرفورمرهای هنر معاصر در گالریها و موزهها و یا خیابان با گذر از فیلترهای مرتبط، به پروراندن ایده، اندیشه و نگاه خود بر یک فرایند اجتماعی و یا درک هنری از یک موضوع مانند محیط زیست، جنگ و… مشغول میشدند.
امروز در جامعه جهانی سن و عنوان و موقعیت اجتماعی و سیاسی در تولید محتوا به تنهایی موثر نیست. انسان در این جهان بیتردید و ترس مقابل دوربین میایستد؛ زنان در سویی سالانه سوتینهای خود را به هوا پرتاپ میکنند و در جای دیگر روسریهای خود را رها میکنند، برای برابری حق دستمزد فریاد میزنند، همجنسگراها و دگرجنسها، هر ساله به خیابان میآیند، و میگویند این منم، ببین مرا، بشناس مرا، که من نیازی به پنهان کردن خود، خواست خود و روحیات خود ندارم.
تمامی جریانات به سوی این خواست میروند تا بگویند: «من همانم که هستم، و مرا آنطور که هستم ببین!»
از آنسو در هنگ کنک، ونزوئلا، فرانسه، لبنان و عراق، مردم به خیابان آمدهاند تا بزرگترین و پرشورترین اعتراضات دهههای اخیر را در کشورهایشان رقم بزنند و به سیاستمداران بگویند، این منم، و انتخاب من، همان است که توسط حکومت باید پذیرفته شود! و یا اینکه حکومتها را به عقبنشینی و برکنار شدن مجبور کنند.
مردم، اجراکننده هستند و خیابان، گالری همیشه زندهی آنهاست! در خیابان خبری از خون مصنوعی و دوربینهای ویژه فیلمبرداری نیست. و هیچکس اسپانسر یا خریدار نقدی یا سفارش دهندهی اجرای معترض نیست.
آنطرف دیگر این مبارزات، نیروهای اونیفورمپوش هستند که بدون این اونیفورمهایشان بخشی از همان مردماند؛ با دستان خالی، دلهایی داغ و پر حرارت.
به ایران میرسیم:
چند سال اخیر را رصد میکنم، از اعتراضات صنفی و کوتاهمدت نظیر گردهماییهای فرهنگیان، کامیونداران، بازاریان، کشاورزان ورزنه، کارگران، مردم خوزستان که برای آلودگی هوا به خیابان آمده بودند، مشهد، اصفهان، رشت و… که اعتراضاتشان به وضعیت معیشتی و شرایط موجود بوده است.
در این میان، چهارده نفر با یک بیانیه، که هدف اصلیاش را علیه نظام و اصل ولایت فقیه معرفی کرده میبینیم.
در چنین روزهایی که سر انسان به خاطر یک اعتراض ساده بالای دار میرود، بیانیه تکمیلی چهارده نفر، پرصلابت، مقتدرانه و مستحکم بود. آنقدر صریح و واضح بود که جایی برای به اصطلاح «وسطبازی» میان نمیگذاشت.
درواقع این بیانیه جزو بیانات جریانسازی بود که مردم معترض را به آدرس اصلی که بارها در خیابان یا محافل خصوصی بازگو میکردند میرساند.
در دهههای اخیر هیچ جریان مکتوبی از داخل کشور، به این قدرت با نظام طرف نشده بود.
حال که تقریبا دو هفته از شروع تظاهرات سراسری در آبان ٩٨ میگذرد و شمار قربانیان هر روز بیشتر، و شمار بازداشتیها به خاطر سکوت خانوادهها اطلاع دقیقی از آن در دست نیست، با بیانیهای به نام «صدای آبان ٩٨» که توسط برخی از هنرمندان رسانه و تصویر نوشته و به امضا رسیده طرف شدهایم.
درواقع هنرمند که وظیفهاش جریانسازی و بسترسازی و یا پیشاندیشی جریانات اجتماعی جامعه است، یک پله از مردم عقبتر مینشیند، و خود را تافتهای جدا از جامعه میداند، و نه تنها در تظاهرات مردم، حکومت را بایکوت نمیکند، بلکه به همان حکومت غیرمشروع نامهای برای محکوم کردم جنایت مینویسد!
صرف نظر از اینکه نویسندگان نامه، همان تبلیغاتچیهای ستاد دولت تدبیر و امید روحانی هستند و صرف نظر از اینکه بسیاری از مخالفان داخلی آنها از گروه رقیب و یا دست راستی حکومت هستند، با نگرش بر جریان اجتماعی جهانی که مثلا در عراق، لبنان و فرانسه همراه با حضور هنرمندان و حمایت عملی آنها از مردم است، به چه نکتهای خواهیم رسید؟
به یاد انتقاد هنرمندانمان از کمالالملک که در دوره شکوفایی هنر در اروپا ساکن بوده است و مکتب بازاری را از نقاشی نوین به ارمغان آورد میرسم! آیا هنرمندان ما همان جریان کمالالملک و عوامفریب را دنبال میکنند؟!
ضمن اینکه در یک حکومت سکولار و دموکرات، و یا در یک جمهوری تمامعیار، نوشتن بیانیه و کمپینهایی که به صورت شکایت از دولت مطرح میشود، میتواند ریاست جمهور و رؤسای کشور را به استعفا وادار کند؛ حال پس از نوشته شدن این نامه و جمعیتی که آن را امضا کردهاند، چه اتفاقی میافتد؟ اختلاسها، گشت ارشاد، سرهای بر دار، گلولههای شلیک شده بر مردم، بازداشت شدگان زیر شکنجه، سینه سوخته پدران و مادران و فرزندان و معشوقهها چه میشود؟!
قرار است چه جریان و موجی را پس از بیانیه فوق به نفع بازداشتشدگان و خانوادههای قربانیان شاهد باشیم؟
آیا این نامه یک رفع مسئولیت اجتماعی در برابر همشهریان، هموطنان و همزبانانمان نیست؟ تا با امضای خود، با وجدان آرام لبخند زنان وارد جشنواره «فجر» شویم، از پلهها بالا رویم، و تندیس بلورین را به مردم مظلوم غزه تقدیم کنیم؟! و یا در انتخابات فرمایشی بعدی با همین جمع و لشکر سیاه امضاکنندگان، دوباره مردم را به صندوق بکشانیم؟!
به راستی آنچه کشاورزان ورزنه در مواجهه با زمین، آب و خاک با کمترین امکانات بدان رسیده و اجرایی با شکوه را در نماز جمعه «پشت به دشمن رو به میهن» اجرا کردند، هنرمندان نویسنده و امضاکننده «صدای آبان ۹۸» برای اجرایی نظیر کشاورزان ورزنه چقدر دستمزد خواهند گرفت؟! یا بیانیه صریح «چهارده نفر» که اصل نظام را نشانه رفتهاند یا قیام مردم در شیراز، اصفهان، خوزستان، رشت، تهران، کرج، مشهد، ماهشهر و… با کدام دستمزد میلیاردی قابل اجرا هستند؟!
فردا همین هنرمندان که از سناریو آبان ٩٨ قصه و فیلمنامه میسازند، تا نقش پویاها (پویا بختیاری) را آشوبگر، و ضارب را «شهید مدافع امنیت» معرفی کنند و دستمزدشان را از موسساتی چون «اوج» که مستقیم به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وابسته است بگیرند، با چه رویی به چشمان مردم نگاه خواهند کرد؟ همان فردا که نقاشی و مجسمه از آنکه مردم را به رگبار بسته است، میسازند، همانطور که رفسنجانی، طالقانی، مدرس و غیره را ساختند و بر دیوار شهر کشیدند!
آنها خاطره جمعی و بصری یک ملت را با عناصر تصویری در شهر، تلویزیون و کتابهای آموزشی در دست گرفتند، اما این مردم از دولت، حکومت و هنرمندان موجسوار گذر کرده، و پشت به دشمن و رو به میهن جان دادهاند و یکصدا فریاد زدند «جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم!»
چطور میشود هنرمندی که هنوز در قرون نوزده و بیست سیر میکند و با عصر خود سازگار نیست و در مقالات و بیانیههای مکتوب چون مانیفستهای هنری درجا میزند، نداند، زمانی که سیگار به دست، خلطهای جریانات هنری گذشته را در فضاهای آموزشی- فرهنگی تزریق میکند تا جوانان هنرآموز را به انفعال دعوت کند، حکومتها تیر خلاص را بر سر یک معترض زیر ١٨ ساله میزنند؟!
و فردا که برای بازی نقش جوان زیر ١٨ ساله میلیونها تومان به سوگلی کلاس تئاتر خود پرداخت میکنند تا او بتواند با یک خلافکار واردکنندهی شیرخشکهای فاسد ازدواج کند، و مردمی که از فقر این شیرخشک را به نوزادان خود مینوشانند، و دوباره فرزندانشان معترض، و آنها امضاکنندگان بیانیههایی شوند که رو به دوربین لبخند زنان، ژست حقوق بشر میگیرند.
من به عنوان کسی که یک بار مقام سوم و یکبار تقدیر شده از جشنواره «فجر» هستم، به عنوان شخصی که ١١ سال مستندات و آرشیو سازمان زیباسازی را در بخش مجسمهسازی تنظیم و پیکرهبندی کردم، و شاهد فساد اقتصادی و اخلاقی مدیران، و مسئولان بودهام، جانم را برای رعایت حق گذاردم، و در دورانی که همین هنرمندان به سیاست روحانی در حمایت از اسد هورا میکشیدند، روزهای خود را در مرز لبنان- سوریه گذراندم تا به کودکان آواره سوری بگویم من دشمن نیستم! نفرتتان از ایران و ایرانی نباشد! آنها که خون میریزند از جمهوری اسلامی در ایران هستند و هزینه کشتار شما از نان خشک کودک ایرانی در بلوچستان و کردستان و مناطق دیگر ایران تأمین میشود.
هرگز بیانیههایی که برای مشروعیت بخشیدن به کلیت یک نظام است را راهگشای درد مردم نمیدانم.
کسی از مردم ایران است که توانسته باشد وجدانش را بر رنج حاصل از سیاستهای داخلی و خارجی دخالت جمهوری اسلامی در منطقه بنا کرده باشد.
جز این، تنها خویش را به خواب حقوق بشر زدن است.
یا با کلیت نظام هستید و یا نیستید. هیچ حد وسطی میان گلولهی خونین و ضارب وجود ندارد.
*آذین ساداتی مجسمهساز و دانشآموختهی ارشد اقتصاد هنر است.
این مثلا هـنرمندان متعهـد به رژیم اشغالگر اسلامى
متعهـد به امت مسلمان شیعه هـستند و نه ملت ایران
از خارج (معین و شیرین نشاط وووو تا داخل مهـناز وووووو )??