حنیف حیدرنژاد- یک پیام صوتی به تاریخ ۱۳ دی ۱۳۹۸ بطور گسترده در وبسایتها و رسانههای وابسته به سازمان مجاهدین با صدای مسعود رجوی منتشر شده است.
مسعود رجوی «رهبر عقیدتی سازمان مجاهدین خلق ایران» که همزمان «مسئول شورای ملی مقاومت» و «فرمانده ارتش آزادیبخش ملی ایران» هم هست به بهانه کشته شدن قاسم سلیمانی این پیام صوتی را انتشار داده است. در ۱۶ سال گذشته و پس از سرنگونی رژیم صدام حسین در عراق، نه تنها خودِ رجوی در انظار عمومیدیده نشده بلکه تصویری نیز از او منتشر نشده است. آخرین پیام صوتی مسعود رجوی نیز در آبان ماه ۱۳۹۳ منتشر شده بود. سوال این است که چرا مسعود رجوی بعد از این همه سال سکوت و غیبت، دیگربار با صدای خودش ظاهر شده است؟ در ۱۶ سال گذشته کجا بوده؟ الان کجاست؟
محتوای پیام مسعود رجوی
در پیام صوتی که به نام رجوی منتشر شده از جمله گفته میشود: «این سال را سال سرنگونی ولایت فقیه اعلام میکنیم. […] اما باید قیمت آن را، به تمام و کمال بپردازیم»!
معلوم نیست رجوی که از مردم در داخل ایران میخواهد تا «بهای سرنگونی را کمال و تمام» بپردازند، چرا خود حاضر نیست هیچ بها، یعنی ظاهر شدن در انظارِ عمومیرا نپردازد؟! گیریم که او در معرض تهید امنیتی از سوی رژیم ایران باشد، اما بیتردید هر جا که باشد، تحت پوشش بالاترین اقدامات حفاظتی- امنیتی قرار دارد. رجوی چگونه به خود حق میدهد جوانان را در داخل ایران و در مقابل پاسدارانِ تا دندان مسلح به پذیرش ریسک و خطرِ مرگ فرا بخواند، اما خود حاضر به پرداخت هیچ «بها»، یعنی نشان دادن خودش نیست؟
رجوی در جای دیگر پیام خود خطاب به نیروهای رژیم میگوید: «به خلق و ارتش آزادی و کانونهای شورشی تسلیم شوید»!
کدام «ارتش آزادیبخش و کدام نیروهای شورشی»؟! از دیماه ۱۳۹۶ و پس از اعتراضات وسیع مردم در شهرهای مختلف کشور، رجوی مدعی شد که «کانونهای شورشی» سازمان مجاهدین این اعتراضات را سازماندهی کردهاند. اما با وجود اینترنت و شبکههای اجتماعی و ویدئوهای بسیار زیادی که در سالهای اخیر از اعتراضات مردم در ایران منتشر شده، از جمله اعتراضات دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، هیچ نشانهای از طرفداران سازمان مجاهدین یا شعاری در حمایت از این سازمان و در حمایت از رجوی دیده و شنیده نشده است.
تا آنجا که به «ارتش از آزدیبخش ملی ایران» بر میگردد، این ارتش که نیروهای آن حدود ۴۰۰۰ نفر تخمین زده میشد، شانزده سال پیش و پس از سرنگونی رژیم صدام، بطور کامل توسط ارتش ایالات متحده آمریکا در عراق خلع سلاح شده و تمام تسلیحات آن جمعآوری و نابود شد. از آن پس، نیروهای این سازمان حتی اجازه حضور با لباس فرم نظامی را نیز نداشتند. کدام ارتش؟!
پس از خلع سلاح ارتش رجوی، حدود ۱۱۰۰ نفر از نیروهای این سازمان به مرور از این تشکیلات جدا و به کمپ ارتش ایالات متحده آمریکا به نام «تیف» در جوار قرارگاه «اشرف» پناه پردند. حدود ۸۰۰ نفر از این نیروها بعدا به ایران منتقل شده و خود را به نیروهای وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تسلیم کرده و برخی نیز با نیروهای اطلاعاتی رژیم همکاری کردند. رجوی بعد از سرنگونی صدام، همچنان اصرار کرد که نیروهای این سازمان کماکان در عراق باقی بمانند. بالاخره در شهریور ۱۳۹۵/ سپتامبر ۲۰۱۶ همه نیروهای سازمان مجاهدین از عراق به کشور آلبانی منتقل شدند. در طی ۱۴ سالی که رجوی اصرار بر ماندن در عراق داشت تا خروج کامل از این کشور و انتقال به آلبانی، ۱۴۱ نفر از نیروهای این سازمان توسط حملههای موشکی و خمپارهای نیروهای وابسته به پاسداران انقلاب اسلامی در عراق کشته شدند. ۲۷ نفر نیز به دلیل «شرایط سخت محاصره» درگذشتند. مسعود رجوی در سخنرانی ۱۱ آبان ۱۳۹۳ از ۸۰۰ نفر نیروهای این سازمان که مدتهاست در نوبت رسیدگیهای پزشکی قرار داشته ولی از آن محروم هستند و از ۵۰ نفر که که در معرض نابینایی قرار دارند سخن گفت. همه آن افرادی که خود را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و وزرات اطلاعات رژیم ایران تسلیم کردند و آنهمه کشته و زخمی، حاصل سیاستهای غلط و لجبازیهای مسعود رجوی بود. نهایتا از حدود ۴۰۰۰ نفر نیروی مجاهدین در عراق، حدود ۲۳۰۰ نفر به آلبانی رسیدند. از آن تعداد نیز تا کنون چند صد نفر (برخی گزارشها تا ۶۰۰ نفر) از این تشکیلات در آلبانی جدا شدهاند. اگر این تشکیلات و رهبری آن مشکلی نمیداشت، این همه خروج از این تشکیلات هم موضوعیتی پیدا نمیکرد. مشکل کجاست؟ چرا رجوی به پرسشها در این زمینهها پاسخی نمیدهد. او که ناتوان از رهبری یک تشکیلات در یک مناسبات کاملا بستهی نظامی- تشکیلاتی است، چگونه ادعای رهبری یک کشور را میکند؟
به این پرسش بر میگردیم: کدام ارتش آزادیبخش؟! این ارتش کجا مستقر است؟! فرمانده آن کیست و کجاست؟! نیروهای مجاهدین در آلبانی اکثرا بالای ۶۰ سال سن دارند، اکثرا بیمار و سالخورده بوده و سالهاست تمرینات نظامی نداشتهاند. آنها اینک در سنین بازنشستگی و از کارافتادگی بوده و خود نیاز به پرستاری و مراقبتهای پزشکی دارند. علاوه بر این، این افراد در کشور آلبانی در جنوب شرقی اروپا، یعنی چندین هزار کیلومتر دورتر از خاک ایران مستقر هستند. آنها حتی پاسپورت پناهندگی نداشته و اجازه خروج از آلبانی را ندارند. کنوانسیونهای بینالمللی نیز اجازه نمیدهد که نیروهای سازمان مجاهدین در کشور آلبانی مسلح شوند. بنابراین صحبت از «ارتش آزادیبخش» و کانونهای شورشی، یک توّهم، یک توّهمپراکنی و یک کار تبلیغاتیِ پوشالی و عوامفریبانه است.
این نهایت بیمسئولیتی سازمان مجاهدین است که با دروغ و حرفهای بیپایه و اساس تلاش میکند تا در شرایط هیجانزده کشور، احساسات جوانان را تحریک و اینگونه وانمود کند که گویا یک نیروی رزمنده و آماده جنگ، یک «ارتش آزادیبخش» وجود دارد و مردم در داخل میتوانند روی آن حساب کنند! برای رجوی ریخته شدن خون جوانان ایران هیچ اهمیتی ندارد. همانطور که برای خامنهای اصلا مهم نیست که چقدر از جوانان ایران به گلوله بسته شوند.
دلیل ظهور صوت منسوب به رجوی چیست؟
بعد از اعتراضات آبانماه، مردم ایران بیش از هر زمان دیگری خواهان نابودی و پایان جمهوری اسلامی هستند. با کشته شدن قاسم سلیمانی و احتمال اقدامات نظامی رژیم علیه ایالات متحده آمریکا، احتمال وقوع درگیریهای نظامی بین ایالات متحده و رژیم نیز بیش از هر زمان دیگری بالا رفته است. همه اینها، تحولات سیاسی- اجتماعی در ایران را غیرقابل پیشبینی میکند. هر زمان امکان یک انفجار اجتماعی دیگر وجود دارد. همه اینها رژیم را ضربهپذیر کرده و امکان فروپاشی آن را بالا میبرد. در چنین وضعیتی، سازما مجاهدین با فرصتطلبی کامل وارد صحنه شده تا اگر نمیتواند عملا در ایران کاری بکند، اما اگر روند اتفاقات به پایان جمهوری اسلامی راه بُرد، با حضورِ رسانهای و تبلیغی، آن را به اسمِ خودش مُهر کند. به ویژه اینکه رژیم از حضور تبلیغاتی صدای رجوی برای سرکوب مردم استفاده کرده و معترضین را به سازمان مجاهدین نسبت میدهد تا سرکوب و کشتار آنان را راحتتر توجیه کند. رجوی هم همین را میخواهد! گفتههای رژیم مبنی بر ارتباط معترضین با مجاهدین برای رجوی کافی است تا رجوی ادعا کند در ایران نیرو داشته و حضور دارد. خامنهای و رجوی برای بقا، به یکدیگر نیاز دارند.
سازمان مجاهدین و مسعود رجوی بارها از سرنگونی رژیم حرف زدهاند اما هیچگاه مسئولیت سیاستها و حرفهایش را به عهده نگرفته است. آنها اول باید پاسخ دهند که وعدههای قبلیشان چرا عملی نشده؟ همانطور که خامنهای سه دهه است با هیچ خبرنگار آزادی گفتگو نکرده است، رجویها نیز حاضر به گفتگو با هیچ خبرنگاری نبودهاند. رجوی نیز خود را همچون خامنهای «رهبر» مادامالعمر عقیدتی میداند. مسعود رجوی از دو دهه قبل، همسرش، مریم رجوی را هم به عنوان رئیس جمهور تعیین کرده است!
مسعود رجوی پیوسته از پاسخگویی و مسئولیتپذیری فرار کرده است. او «خدایگونه» تشکیلات خودش را رهبری میکند و با اصول و ارزشهای دمکراتیک دشمنی دارد. همانقدر که علی خامنهای و رهبران جمهوری اسلامی به دلیل جنایت علیه بشریت و کشتار مردم ایران و نابودی منابع انسانی، نابودی منابع مالی و نابودی منابع طبیعی کشور مسئولند، مسعود رجوی به عنوان رهبر بزرگترین و قویترین تشکیلات سیاسی سراسری در ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، به دلیل اتخاذِ سیاستهایی که عملا بر عُمر نظام ج. ا اضافه کرد، مسئول بوده و باید در مورد آن پاسخ دهد. جنگ صوتی مسعود رجوی و سازمان مجاهدین با علی خامنهای و جمهوری اسلامی یک جنگ ایدئولوژیک بر سر دو نوع قرائت متفاوت از اسلام شیعی است و هیج ربطی به منافع ملی ایران ندارد. تعداد کشته شدههای سازمان مجاهدین و ضدیت جمهوری اسلامی با این سازمان هم هیچ دلیلی بر درستی راه و مبارزه آنها نیست. اهداف و ارزشهایی که سازمان مجاهدین آن را دنبال میکند به انحصارطلبی، دخالت سیاست در حکومت، ضدیت با ارزشهای حقوق بشری، ضدیت با آزادی فکر و اندیشه، ضدیت با آزادی زنان و… راه میبَرد. روابط و مناسباتِ بستهی درونیِ سازمان مجاهدین و رفتار رجوی با مخالفین فکریاش هم در درون این سازمان و هم در مورد آنان که از او جدا شدهاند، نمونه واضحی از این واقعیت است که رجوی و سازمان مجاهدین، ضدِ ارزشهای دمکراتیک بوده و نمیتوانند جزیی از یک راه حل برای ایرانِ دمکراتیک بعد از جمهوری اسلامی باشند.
http://www.hanifhidarnejad.com
در قیام ابان ماه ۱۵۰۰ انسان بیگناه را جمهوری اسلامی جنایتکار کشت ؛حنیف حیدر نژاد در خواب بود .در دیماه دانشجویان در ایران تضاهرات کردن و دستگیر شدن حنیف حیدر نژاد بیدار نشد.اما وقتی اقای مسعود رجوی به هموطنان در بند پیام دادن حیدر حنیف نژاد از خواب پریدوقلم به مزد شد.حنیف حیدر نژاد هیچ مشکلی با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ندارد.او وظیفه دارد که در میان اپوزسیون ایران اختلاف افکنی کند.امید وارم نیروهای اپوزسیون این افراد مشکوک را از صفوف خود دور کنند در شرایطی که رژیم در حال سر نگونی است
بزرگترین خیانت بنیانگذاران سازمان مجاهدین ضد خلق به سپهر سیاسی دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی و پس از عنقلاب شوم ایران بربادده ۵۷ آمیختن دین با سیاست بود. این کار آنها به روحانیت و خرافات دینی در بین طبقه متوسط و دانشگاهیان که پیش از این به آن میخندیدند و مسخره میکردند کردیت و اعتبار شدیدی داد و زمینه فکری و ذهنی و ایدئولوژی را در بین مردم مسخ شده وگیج و نگون بخت ایران برای تشکیل حکومت اسلامی در سال ۵۷ داد. در حالیکه یکی از دلایل بسیار مهم رسیدن مردم اروپا و دنیای متمدن و دمکراتیک به دمکراسی و آزادی جدا کردن دین از سیاست و تشکیل حکومت سکولار بود.