چپ‌ها و مجاهدین در به پایان رساندن خشونت مقدس کمک کنند

جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۸ برابر با ۱۷ ژانویه ۲۰۲۰


افشین افشار –  چپ‌های ارتشی در خیانت به قسم وفاداری که نسبت به تاج و تخت یاد کرده بودند د ر زاغه‌های مهمات را بدون در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی کشور بر روی مردم کوچه و بازار گشودند و در اولین نماز جمعه  اسلحه‌ای را توسط مجاهدین به دست سید (آیت‌الله طالقانی) رساندند. اسلحه‌ای که خود از اولین قربانیان آن شدند. با همان اسلحه‌های سرقتی پیشکشی آخوندها آنان را مقابل جوخه‌های آتش قرار دادند.

مانند سایر حماقت‌های بزرگ تاریخ که در گوشه و کنار عالم نام «کبیر» به خود گرفت و آدمی‌ هنوز با تبعات  آنها دست به گریبان است، از روز نخست آن رسوایی تاریخی و حماقت ملی که قرار بود درهای بهشت را بر روی ایرانیان بگشاید نتیجه‌ای خلاف انتظار داشت و اکنون چهل سال است انسان‌ها را به شراره‌های دوزخ خود می‌کشاند. چه گواراها، مالکین اشتر و ابوذران غفاری جوان با قرار دادن آن اسلحه‌ها در دست روحانیون که بی می ‌هم مست بودند، سایه توهم رحمانیت اسلام را که در بودنش از ابتدا هم کلی شک و تردید وجود دارد در پرتو شعله‌های آتش اسلحه‌های غارتی محو کردند.

چپ‌ها و مجاهدین با ترغیب و تشویق روحانیون به کشتن نظامیان عالیرتبه که با بودن اسلحه‌ها در دست مردم بیمناک آتیه کشور شده و به خاطر ایران خود را تسلیم روحانی‌ای که قرار بود بعد از آمدن صرفا پیگیر دروس حوزوی خود در قم باشد کردند و آنان را که در سایه فرهنگ و عرفان ایرانی خوی و خصلتی مدنی یافته بودند یکسر به صحاری عربستان ۱۴۰۰ سال پیش و فضای نبردهای صدر اسلام پرتاب کردند. پوزه و دهان و دندان آنها را با خون آشنا کردند که عجیب هم به ذائقه آنان خوش آمد. تنها راه تصاحب پست و مقام و البته اموال سران نظام  پادشاهی هم ظاهرا فقط از مسیر نابودی آنان می‌گذشت. کافی بود تهمت کفر یا افساد فی‌الارض به آنان زده شود تا همه چیزشان طبق شرع حلال گردد، که بدون درنگ این بهتان زده شد. اسلام و مسلمانی با غارت اموال، دزدی و کشتن مردمان در این دیار و سایر بلاد آغاز شد و تا هر جا و هر زمان که این رفتارها امکان بروز داشت ادامه یافت. و این ستم نیز بر مردمان بینوای ایرانزمین اکنون و تا هر زمان که تیغ‌شان ببرد ادامه خواهد داشت.

اسلحه دزدی در دست سید، در خاک مناسب خاورمیانه، در دست گروهی که بر خلاف ماجرای سقیفه، تبعیت بی‌چون و چرا از این بخش از ماجراهای صدر اسلام (کشتن و غارت و تصاحب اموال دیگران) با مشی و منش و منافع‌شان سازگار بود، ریشه زد و محصولات متنوعی از حکومت ملایان ایران تا طالبان تا  القاعده تا داعش تا بوکوحرام… بار آورد.

بعد از ارتشی‌های چپ و وفاداران به تاج نوبت به مجاهدین رسید که خود را فرزندان «پدر طالقانی» می‌نامیدند. قسمت آنان هم از سقوط پادشاه چیزی شبیه سایر شورشیان بود؛ اعدام، شکنجه ،زندان، شلاق ،اخراج، افسردگی، درد، رنج، آوارگی، عذاب.

سرنوشت آنان نیز با همان اسلحه‌های دزدی غم‌انگیز شد. بی‌حرمتی و بیوفایی به شاه و پرچم برای احدی خیر نداشت. نه چپ‌ها، نه مجاهدین و نه هیچکس دیگر. هر کس که در آن تباهی شرکت کرد یا حتی بی‌تفاوت ماند تاوان داد. حتی خمینی هم همه آنچه را که برایش مهم بود درواقع از کف داد. انصاف را، تقوا را، دین را، آخرت را و خدا را. جز لعنت روزانه میلیون‌ها تن از مردم تا کنون نصیبی نداشته و بعد از اینهم چنین خواهد بود.

سازمان مجاهدین در سرگردانی میان مارکسیسم و اسلام  شکل گرفت، سرگردانی که با بروز درگیری‌های خونین درون‌سازمانی در ادامه نمود خشنی یافت. خشت اول کج ساخته شد و امکان راست نهادنش هرگز وجود نداشت. هنوز حیرانند که باید با امپریالیسم بجنگند یا ارتجاع آخوندی؟  این سرگردانی آنها را در جنگ عراق با ایران در کنار متجاوزان به ایران و مقابل مردم و کشورشان قرار داد.

زنان و مردان مستعد و پر شوری که با استمرار حکومت پادشاهی، همانگونه که آرزو داشتند می‌توانستند برای مردم و سرزمین‌شان مفید باشند برای تمام عمر سرگردان شدند. اکنون پیر، خسته، غمگین از این اردوگاه به اردوگاهی دیگر از این کشور به کشوری دیگر، داغدیده، حیران، رنجدیده. هنوز سرگردانند.

بسیاری از تفنگ‌های غارتی از پادگان‌ها در کوچه و خیابان به دست مردمی ‌نااهل افتاد. فاحشه‌خانه‌ها و کاباره‌ها تعطیل شده بودند و بزن‌بهادرها، چاقوکش‌ها، لات‌ها، نگهبانان و کارکنان این نواحی بیکار، بسیاریشان در قالب کمیته‌ها فعال شدند، در این راه برخی‌شان که مستعدتر بودند و روحیه آخوندی داشتند از مقربان و مقامات شدند. برخی هم که در همنشینی با روسپیان و در حریم  میخانه‌ها با مرام و مردانگی و مردمداری نسبتی برقرار کرده بودند از قبیله فاجران روگردان شدند وادامه ندادند.

اسلحه‌های سرقتی در دست نااهلان باقی ماند. هنوز که هنوز است اسلحه‌ها بجای برقراری نظم و قانون مسئول حفظ و استمرار بی‌قانونی در مملکت هستند. ۴۱ سال است که در نحسی بعد از ظهر  ۲۲ بهمن ۵۷ گیر افتاده‌ایم. ۴۱ سال است که کشور اسیر منطق لات‌هاست و بی‌نظمی‌ بر مملکت چیره.

ماجرای استفاده نمایندگان دین از برهان قاطع تیغ و دشنه جهت مجاب ساختن مخالفان، تاریخی به درازای دین در ایران دارد. فداییان اسماعیلی و چیگین‌های صفوی الگوهایی هستند که ملایان فعلی هم تمام تلاش‌شان جا انداختن و حفظ مدل کاری  آنان است. بدون مدرک و حکم و امضاء هر کسی را ایشان اشاره فرمودند به دیار عدم بفرستند. قتل‌های زنجیره‌ای و نمونه‌های  قبل و بعد مشابه بسیار است.

نظامیگری و برقراری سیستم درجه مورد نفرت آخوندهاست، چون درجه‌ها نشان نظم و ترتیب و قانون است که ملایان با آن مشکل اساسی دارند. از نظر آنان همه چیز خواست و اراده خداست، همه چیز بر مبنای قضا و قدر الهی است  و اقتصاد مال خر، ولی از نظر یک نظامی به هدف نشستن یک گلوله هم به حساب و کتاب و آموزش نیاز دارد چه رسد به پیروزی در یک جنگ. یک فرمانده هرگز اختیار نیروها و میدان جنگ را به خدا نمی‌سپارد زیرا به تجربه دریافته برای خدا مهم نیست چه کسی برنده و بازنده جنگ باشد. ملایان سیستم بسیجی را که در آن خبری از درجه و نظم و قانون نباشد به هر سیستمی‌ ترجیح می‌دهند، ولی کار دنیا بر مبنای نیروهاست و نیروها تا نظم نداشته باشند به نتتیجه مطلوب نمی‌رسند. تن دادن به سیستمی ‌بر اساس درجه  و پاسخگو مانند ارتش و سپاه بر خلاف میل آنان است.

از مضرات سیستم درجه برای ملایان آن است که جوانی که تا دیروز در ولایت‌شان آرزوی داشتن چند بز برای چراندن داشت حالا صاحب درجه شده، شخصیت و حرمت و آبرو و اموال و از همه مهمتر دانشی دارد و مثل هر آدمی ‌که چیزی برای از دست دادن دارد دیگر با کشتن بی‌دلیل دیگران حاضر نیست آن را به خطر نمی‌اندازد. برای آدمکشی علاوه بر حکم شرعی حاج آقا، مدرک می‌خواهد و مهر و امضاء. وزارت اطلاعات دیگر با فتوا آدم نمی‌کشد، اطلاعات سپاه برقرار می‌شود، اطلاعات سپاه دچار شک و تردید می‌شود، «قرارگاه عمار» وارد گود می‌شود. هر جا که سازمانی در کشتن بی‌گناهان دچار شک شد مغضوب ملایان واقع می‌گردد. سازمان‌های مسئول کشتن یکی پس از دیگری بالغ و عاقل می‌شوند. سوال‌ها متولد می‌شوند. آدمکشی جرم است، اگر دستور آدمکشی بر مبنای شرع و قانون است چرا پنهانی و در خفا؟ چرا متهم مستحق مرگ دستگیر نمی‌شود و در دادگاه مجازات نمی‌شود؟ و چرا آخوندی که خود مسئول اجرای قانون و حاکم است باید دستور کشتن را پنهانی صادر کند؟ پس از اجرای حکم و برملا شدن ماجرا هم جلوی خلایق دست فلج‌اش را به نشانه اینکه من توانایی کشتن ندارم و این فعل از من سر نزده است نشان دهد و زار بزند. اگر حکم کشتن انسان‌ها مبنای شرعی دارد چرا شخص آمر زیر بار آن نمی‌رود؟

آنانکه دیگر به راحتی حاضر به قتل نیستند و برای کشتن مردم حکم کتبی طلب می‌کنند جزو نیروهای ریزشی قلمداد می‌شوند، آنانکه جویای نام و نان‌اند و غالبا جوانتر و تربیت شده حکومت اسلامی  و در جستجوی پست و مقام، با یک اشاره آدم می‌کشند و به صورت زن‌ها اسید می‌پاشند، از دیوار سفارتخانه‌ها بالا می‌روند و در بازداشتگاه‌ها با چراغ سبز ملایان به زندانیان تجاوز می‌کنند، ایشان گروه رویش‌ها هستند. در راس واحدهای کشتار حضور و نظارت یک آخوند الزامی ‌است. برای ایجاد توهم مشروعیت در ذهن ماموران و کارکنان جهت گریز از عذاب وجدان پس از انجام جنایت. برای توجیه شرعی کشتن بی‌دلیل مردم دادخواه  ستمدیده هم‌کیش هموطن به درجاتی از پستی و بی‌شرافتی  نیاز است که فقط با پوشیدن  لباس روحانیت امکان بروز و تجلی  می‌یابد. فاصله‌ای که با پوشیدن این لباس میان یک انسان با انسان‌های دیگر ایجاد می‌شود وسعتی به پهندشت آدمیت دارد.

ملایان شیعه به ویژه در ایران همیشه با جماعت لات و نااهل رابطه تنگاتنگ داشته و به کمک و ارادت و نیش چاقوی آنان مستظهر. لات‌ها  به خاطر شرارت و مطرود بودن از سوی مردم عادی سعی می‌کردند با نزدیکی به روحانیت برای خود وجهه و مقبولیت اجتماعی کسب کنند. غالبا عرق‌خور بودند و با فواحش در حشر و نشر، زندگی اکثرشان با جرم و جنایت و کارهای خلاف عرف و قانون آمیخته است. همواره از نظر دینی تحت فشار روحی و عذاب وجدان و از نظر خانواده و اجتماع در موضع شرمساری و ضعف. مهمترین عرصه عمل اشرار و لات‌ها در ارتباط با روحانیت ایام محرم و صفر بود، «محرم را زنده نگه دارید، ما هر چه داریم از محرم است» مهمترین وجه مورد اشاره در جمله معروف خمینی لات‌ها و حضور پر رنگ‌شان در مراسم مذهبی است. قوه محرکه و مرکز ثقل این جمله نیروهای لات‌ها و اشرار است. نیروهای تاریک و شرّ در خدمت روحانیت که قرار داشته باشند می‌توانند موجه باشند. لات‌ها و بزهکاران مشهور محلات تمام تاب و توان و استعداد و مهارت خود را برای به سامان رساندن امور در همه قسمت‌های مراسم  به کار می‌گرفتند. مسجد، هیئت، تکیه، پای پاتیل، توزیع نذری، علم‌کشی، کتل‌کشی، زنجیرزنی، دهل‌زنی، سنج‌زنی، کل‌کل، رو کم‌کنی، دعوا… اگر نظامیان از سربازان سان می‌بینند ما روحانیان نیز سان ویژه خود را داریم! لشکر اشرار که در خدمت ما به مثابه حرّ ریاحی در خدمت اباعبدالله هستند. آدم‌های محترم که سرشان به تن‌شان بیارزد چندان اهل انجام دادن چنین کارهایی نبودند. گرچه اکنون در لجنزار حکومت اسلامی مردم برای زنده ماندن هر کاری انجام می‌دهند. لات‌ها کارها و امور مراسم را هرطور شده بود با توپ و تشر و‌هارت و پورت و تیپا و توسری و فحش و دعوا به پایان می‌رساندند. شیوه‌ای بسیار باب طبع آخوندها. ای مردم، ببینید کسانی که شما از آنها می‌ترسید مثل موم در دستان ما هستند، آدم‌های فکل کراواتی حواس‌تان باشد اینها و چاقوهایشان وردست و گوش به فرمان ما هستند، برای هیچ کاری هم مدرک و امضاء نمی‌خواهند،  یک اشاره کافیست. به ایشان فداییان و محبان اهل بیت هم می‌گفتند که به رفتارهای خارج از عرف و غیرقانونی‌شان وجهه دینی و قابل اغماض بدهند. بیچاره اهل بیت!

برای جمع کردن خمس و زکات و سایر وجوهات و نیز برای مجاب ساختن بازاریان دندان‌گرد گاهی علاوه بر تسلیم سلام حاج آقا به نیش چاقویی نیاز بود. هرقدر تعداد این لات‌های بزن‌بهادر در کنار یک ملا بیشتر، ایشان معظم‌تر، زعیم‌تر. این نحوه کار و مدیریت، به هر شکل به سرانجام رساندن امور، در زمان جنگ به «مدیریت جهادی» مشهور شد و نتیجه‌اش آن شد که دیدیم. تقدم تعهد بر تخصص! نتایج ابدا مهم نبودند بلکه گوش به فرمان بودن و نبود مدرک در پروسه فرمان تا اجرا اهمیت داشت.

کل مملکت چهل و یک سال است بر این مبنا و توسط همان بچه‌هیئتی‌ها و به همان شیوه بی‌سر و سامان مدیریت می‌شود. به همین دلیل کشور ۴۱ سال است روی هواست. امروزه منظورشان از جوانان انقلابی و آتش به اختیار بیشتر اهالی همان قبیله است. آدمکشان گوش به فرمان. هنوز هنگام به تنگ آمدن قافیه و نیاز به توحش افسارگسیخته اشرار زندانی به  «فداییان رهبری» تغییر نام داده و وارد گود می‌شوند. عنوان بچه‌هیئتی از دهان‌شان نمی‌افتد. هر بار به شکلی و در مکانی جایگاه بلند ایشان را در دین و نزد خدا، یعنی نزد خویش یادآور می‌شوند.

مردم عادی به روزگار شاه فقید غالبا انجام هر کاری را منوط به انطباق آن با شاخص موهوم ولی بسیار پر رنگی به نام آبرو می‌کردند. آبرو برای شاه مهم بود برای مردم هم مهم بود، در مرام و مشی این روحانیت آبرو بی‌معناست، روال زندگی را چنان پیش برده‌اند که اکنون آبرو برای مردم نیز بی‌معناست.

مردم درآمد از هر راهی را قبول نداشتند، در هر راهی به سادگی قدم نمی‌نهادند، برای پست و مقام به زیارت عتبات نمی‌رفتند و نماز به خاطر خشنودی رئیس اداره نمی‌خواندند. طواف کعبه و زیارت کربلا مانند اکنون مایه بدنامی ‌و نشان تملق نبود. دینداری ذیل «ضل همایونی» حرمت و اعتبار و حیثیتی داشت همانگونه که بی‌دینی و کمونیست بودن.  آبرو مهم بود و مردمی ‌که نگران آبروی خود بودند از به دست گرفتن آن اسلحه‌های دزدی ابا داشتند. مردم از آبرو درکی داشتند و سعی می‌کردند آن را حفظ کنند و مهم‌ترین راه حفظ آن را قدم برداشتن در حیطه قانون و شرع می‌دانستند.

اینک سزاست نیروهای چپ و مجاهدین به جبران خسارتی که به ایران و ایرانیان وارد ساخته‌اند، جهت تحقق آزادی و در همراهی با مبارزه سخت و طاقت‌فرسای مردم با گروه لات و اوباش عمامه بسر حاکم، که حمایت‌شان کردند، مسلح‌شان کردند و با کمک‌های بی‌دریغ و تاییدات همواره خود به قدرت‌شان رساندند، به جبران آنهمه فلاکت و خسارت که بر خود و مملکت و مردم وارد آوردند، برای ایجاد یگانگی بیشتر میان نیروها و انسجام عملکرد، با اعلام همراهی و پشتیبانی از پادشاه برای آزادی ایرانزمین بکوشند. شاید نام‌ها و گروه‌هایی که به نظر نمی‌رسد در تاریخ پیش روی ایرانزمین  چندان به نیکی از آنها یاد شود در معجزه قرابت با نام  ایران عاقبت بخیر شوند. از نمایش‌های برگزاری میتینگ‌های پرزرق و برق و بی‌خاصیت و عکس گرفتن با رجال سیاسی کاسب‌مسلک فاصله بگیرند. در محضر پادشاه حاضر شوند، شمشیر خود را به شیر وا‌گذار کنند  و از تاج  تقاضای بخشش کنند. از شاه ایران به عنوان تجلی عینی روح  تمام ایرانیان در قالب یک تن درخواست بخشش کنند و مجوز بازگشت به عرصه پرچم بگیرند.

شاه نماد گذشته و آینده ایران، نماد تمام کسانی که به نام ایرانی زندگی کرده و مرده‌اند و نماد تمام کسانی که بعد از این در جغرافیایی به نام ایران زندگی کرده و خواهند مرد. شاه نماد تمامی ‌ایرانیان و پرچم سخنگوست، بوسیدن دست شاه مانند بوسیدن پرچم است، ذره‌ای از وجود مردمان همه سرزمین‌هایی که شاه دارند در وجود پادشاه کشور متجلی است، به همین دلیل بوسیدن دست شاه مانند بوسیدن دست تمام مردم آن سرزمین است، شاه یک شخص نیست. تاجی که بر سر پادشاست تاجی است که بر سر تمامی ‌مردم آن سرزمین است. در محضر شاه بودن قرار داشتن مقابل مردم یک سرزمین است به همین دلیل حاضر بودن در جایی که شاه حاضر است عین شرفیابی است. ملاقات با شاه شرف حضور یافتن در مقابل تمام مردم است نه صرفا یک ملاقات ساده. حفظ حرمت شاه حفظ حرمت پرچم است. نه تنها برای حرمت‌گذاری به نماد ایرانیان یعنی شاه و نه تنها برای دلگرم کردن و یگانه ساختن ایرانیان در مسیر مبارزه بلکه بیشتر به این سبب که همگان بدانند تمامی‌ خصال نیکو و صفات شریف انسانی در تماس با نفس کریه و شیطانی روحانیت مسموم و نابود نشده است و فردای آزادی میهن قرار نیست جوی خون راه بیفتد.

پاسداران و بسیجیان به آمدن به سمت مردم و آزادی ترغیب شوند، کینه‌ها و خسارت‌ها و خون‌ها کمتر و کمتر شوند، تا مردمان بدانند فردای آزادی ایران امید به کرم شاه  ایران امیدی بلند و روشن است، همانند توقع نور از خورشید داشتن، تا مردمان امیدوار باقی بمانند و بدانند ریشه‌های آدمیت در این خاک کهنه هنوز زنده است و پادشاهی مفهومی‌ است در راستای انسان و آزادی.

انتقام از حاکمان فعلی دلیل تلاش برای تغییر حکومت نیست. حکومت پادشاهی، با رجوع به عقل، امکان و شرایط  فرو کاستن از درد و رنج آدمیان و اعتلای انسان و انسانیت را در آن جغرافیا فراهم خواهد ساخت.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=183051

4 دیدگاه‌

  1. تیرداد

    حکومت اسلامی شعار و ایدئولوژی امپریالیسم ستیزی را از چپ مصادره کرد.
    « مرگ بر آمریکا » شعار محوری رژیم شد و هزینه ای آمریکا ستیزی را از جیب ملت دادند.
    هیچ شعاری در تاریخ به اندازه شعار « مرگ بر آمریکا » برای هیچ ملتی این همه هزینه نداشته
    هستند چپ‌هایی‌ که هنوز معتقدند دشمن ما آمریکا و نه رژیم ج.ا. است

  2. بهلول

    جناب آقای افشین افشار
    درود بر شما و خسته نباشید. نیروهائیکه در بقدرت رساندن حکومت اسلامی بیشترین سهم را داشتن نگران فردای آزادی ایران هستند زیرا باید جواب سوال ملت را ” که چرا اصلا انقلاب کردید” باید بدهند. ببنید ما در حال حاضر شخص شاهزاده پهلوی را که همه در ایران از کوچک تا بزرگ و از ترک، کرد، بلوچ، عرب و لر به نیکی یاد میکنند. این بخت بزرگ مردم زجر کشیده ایران است که باید حمایت شود. شما فکر میکنید نیروهای چپ و مجاهدین این موضوع را درک می کنند؟

  3. « دانشجو »

    هموطنان عزیز ،

    ملت ایران با هیچ ملت و کشوری دیگر در جهان دشمنی نداشته و ندارد .
    اگر رژیم جمهوری سرخ و سیاه اسلامی غاصب بر ایران ، ۴۰ ساله همچنان بانقشه سرکوب و غارت ایران و نشان دادن صحنه اتش زدن پرچم امریکا و اسرائیل هرهفته در تلویزیون دامن میزند ، میخواهد به جهانیان نشان دهند که هنوز هم ایرانی ها ضد یهود و ضد امریکا و ضد دموکراسی هستند .
    لطفا ، لطفا ، در گردهمائی های اینده ، درکنار پرچم شیر و خورشید ایران ، پرچم امریکا و اسرائیل هم داشته باشید .
    مگر ازادی خواهان هنکنگ ، در اتحاد با دمکراسی پرچم امریکا را حمل نکردن ، و در جواب پارلمان امریکا لایحه حمایت از انان را بتصویب رساند .
    باید از اینگونه ابزار تماس و نشان دادنشان به رسانه ها و افکار جوامع دمکراتیک بهره برداری کرد .
    مطمن باشید همانگونه که کاخ سفید و پرزیدنت ترامپ به لگد مال نکردن پرچم امریکا و اسرائیل دانشجویان ایرانی واکنش مثبت نشان داده اند ،
    حتما این حرکت تاریخی امروزه این ایرنیان دموکرات ، معترض به حکومت اسلامی جنایتکار را در رسانه ها عنوان خواهند کرد و در تاریخ و مستند تاریخی ثبت خواهد شد .

    ما ایرانیان خواستار و منتظر دیدن حکم ، محکومیت ، جنایت علیه بشریت رژیم حمهوری اسلامی در ، شورای امنیت سازمان ملل هستیم .

    این است شعار متحد سراسری ایرانیان در همه شهرهای ایران برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی . تا دنیا بداند ، ما چه میخواهیم .

    ( جمهوری اسلامی ، نمی خواهیم ، نمی خواهیم . )
    ( حکومت ، مشروطه ، حق مسلم ماست ، حق مسلم ماست . )
    ( رضا شاه ، روحت شاد . )
    برقرار باد حکومت سکولار دموکرات مشروطه شاهنشاهی پهلوی ایرانساز .

  4. بینام

    پیش از عنقلاب شوم ایران بربادده ۵۷ همین بنیانگذاران کمونیست مجاهدین ضد خلق به خمینی نامه نوشتند که ای پدر بزرگوار فرزندان مجاهد خلقت را تایید کن که خمینی آنها را آدم حساب نکرد چون میدانست اینها کمونیستند در پوش اسلام. یعنی آنقدر شعور نداشتند که بین شاه مترقی و پیشرو و متجدد که کمر به آبادی ایران و رفاه و خوشبختی مردم ایران بسته بود و ارتجاع مذهبی شاه را ترجیح بدهند. شما آرم سازمان را نگاه کنید بالایش آیه قران عربی داس و سندان کمونیستی و خشونت مقدس اسلامی و چگوارایی هیچ نشانی از ایران و ملت ایران فرهنگ ایران در آن دیده نمیشود به جای تبلیغ و ترویج آزادی دمکراسی اجرای قانون اساسی مشروطه کوروش و تخت جمشید و فردوسی و حافظ و سعدی و خیام . . . و فرهنگ زیبای ایرانی و غربی مبلغ و مروج حجاب اسلامی نماز روزه عاشورا تاسوعا امام زمان آخوند طالقانی ۱۲ امام ۱۴ معصوم سینه زنی زنجیرزنی کربلا نجف مکه مدینه و جهاد مقدس اسلامی و فرهنگ ۱۴۰۰ سال پیش اعراب شدند. همینها و چریکهای فدایی خلق و فداییان اسلام بودند که با خشونت مقدس اسلامی و کمونیستی حکومت ملی شاپور بختیار را با درگیری مسلحانه با ارتش و ژاندارمری و پلیس به زیر کشیدند و پیروزی آن بخش مغفوله آرمان مشروطه یعنی آزادی سیاسی را در دولت شاپور بختیار به باد فنا دادند. مجاهدین ضد خلق با آمیختن اسلام و سیاست زمینه فکری و ذهنی و ایدئولوژی حکومت اسلامی را در مردم به ویژه طبقه متوسط آماده کردند و کمونیستهای بی وطن میخواستند جهنم شوروی و اروپای شرقی و کره شمالی و کوبا و چین را برای ملت نگون بخت ایران به ارمغان آورند که سر انجامش شد فاجعه ۴۰ ساله کنونی. ایرانی که میرفت به آباد ترین و مرفه ترین کشور در خاورمیانه تبدیل شود به برکت یک مشت جوان زیر ۳۰ سال احمق بیسواد اسلام زده و لنین زده و مائو زده و استالین زده و فیدل کاسترو زده و چگوارا زده که در دانشگاههای رایگان پهلوی ایرانساز و شادی آفرین درس خوانده بودند که منشا خدمت به مردم شوند شدند بلای مردم. حالا هم با وقاحت و بیشرمی میگویند کی بود کی بود من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود.

Comments are closed.