ایران، کشوری است که یکی از شاخصههای بارز آن گوناگونی اقوام است و اتفاقاً همین گوناگونی است که ایران کهنسال ما را زیبا کرده است؛ به دیگر بیان، اگر این اقوام را از ایران بگیرند، هیچ چیز برای ایران باقی نخواهد ماند چه اینکه قهرمانان ملی ما، از سرتاسر این کشور بودهاند، از بابک خرمدین و ستارخان و باقرخان و رستم فرخزاد و آرش کمانگیر و ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث همه یک سودا داشتند و آن یکی است: ایران. این اقوام گویش و یا زبان خاص خود را دارند، اما رژیم جمهوری اسلامی در راستای سیاستهای ایرانستیز خود، همواره حقوق این اقوام را نادیده گرفته است، چه اینکه سران این رژیم همگی غیرایرانی هستند و اعتقادی به «ملت» که به جمعیتی انسانی با مشترکات تاریخی و فرهنگی محصور در مرز جغرافیایی تعریف شده است، ندارند و سودای جهانوطنی و «امت» یعنی گروه انسانی با اعتقاد مشترک را در سر میپرورانند. موید این موضوع، پروژههای ساخت و ساز جمهوری اسلامی در یمن و لبنان و فلسطین و حتی ونزوئلا است، در حالی که خود شهروندان ایران در سرپل ذهاب هنوز دارای مسکن مناسب نشدهاند، یا در نمونهای دیرپاتر، شهر بم هنوز آثار زلزله را در خود دارد.
به هر تقدیر روز بیست و یکم فوریه هر سال روز زبان مادری نام گذارده شده است و جامعه جهانی سعی در رفع محدودیتها برای یادگیری زبان مادری دارند، چرا که زبان، راه ارتباطی فرد با گروهی است که بدان تعلق دارد و با دانستن یک زبان آسانتر میتوان فرهنگ گروهی خاص را درک نمود. به همین سبب است که در کشوری مانند سوئد، کلاسهای زبان مادری برای کودکان مهاجر در مدارس برگزار میگردد تا آنها با ریشه و اصل خود آشنا گردند. در اسناد بینالمللی، ماده ۲۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مقرر میدارد: «در کشورهایی که پیروان نژادی، مذهبی و یا زبانی وجود دارد، افرادی که متعلق به این پیروها هستند را نباید از حق تشکیل اجتماعات با اعضای گروه خود و (نیز) بهرهمندی از فرهنگ و اظهار و انجام فرایض مذهبی و یا کاربرد زبان خودشان، محروم نمود»؛ در نمونهای دیگر، ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک در این خصوص بیان میدارد: «در کشورهایی که پیروان بومی، مذهبی یا زبانی یا افرادی با منشاء بومی وجود دارند ، کودک متعلق به اینگونه پیروان یا کودکی که بومی است نباید از حق برخورداری از فرهنگ خود، برخورداری از مذهب خود و اعمال آن یا استفاده از زبان خود به همراه سایر اعضای گروهش محروم شود». همچنین است مواد مختلف از جمله بندهای ۳ و ۴ ماده ۴ اعلامیه حقوق افراد متعلق به پیروان قومی، ملی، مذهبی و زبانی که مقرر میدارند: «۳- ملل متبوع در صورت امکان باید اقدامات لازم را در اینکه افراد متعلق به پیروها فرصتهای مناسبی برای یادگیری زبان مادری ویا دریافت قوانین و مقررات به زبان مادری خود داشته باشند ایجاد نماید. ۴- ملل متبوع در صورت امکان تمهیدات لازم را در زمینه تحصیل زبان مادری و تشویق در کسب معلومات تاریخی سنتها زبان و فرهنگی که در درون مرزهای آن پیروان وجود دارد اعمال خواهند نمود». در نمونهای دیگر منشور زبان مادری مصوب سازمان یونسکو در سه بند است که وفق آن: «۱٫ همه شاگردان مدارس باید تحصیلات رسمیخود را در کنار زبان مادری خود آغاز کنند. ۲٫ همه دولتها موظف هستند که برای تقویت و آموزش زبان مادری کلیه منابع، مواد و وسایل لازم را تولید و توزیع نمایند. ۳٫ برای تدریس زبان مادری باید معلم به اندازه کافی تربیت و آماده شود … زیرا تدریس زبان مادری وسیلهای برای برابری اجتماعی شمرده میشود» و البته اعلامیه جهانی حقوق زبانی که در ۵۲ ماده مبسوط در این خصوص سخن گفته شده است و حقوق– به تعبیر اعلامیه– افراد با «اقلیت زبانی» و تکالیف دولتها را مشخص نموده است.
در قوانین داخلی، اصل پانزدهم قانون اساسی مقرر میدارد که: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است» ناگفته پیداست در کشوری مانند ایران، باید یک زبان واحد برای ارتباط میان افراد ملت وجود داشته باشد و با عنایت به اینکه عملاً در مناطق مختلف صرفاً با زبان یا گویش آن محل سخن گفته میشود، یادگیری این زبان دیوانی یا اداری ضروری است، چه اینکه فرض کنیم یک پشتو زبان بخواهد با یک آذریزبان قراردادی منعقد کند ولی هیچکدام زبان مشترکی نداشته باشند، چگونه باید چنین قراردادی را منعقد کرد؟ در مناسبات بینالمللی نیز چنین است و از این روست که اکثراً فارغ از زبان طرفین، قراردادها به زبان انگلیسی تنظیم میشود، یا اگر قرارداد در نسخههایی با زبان مادری طرفین تنظیم میگردد، نسخه انگلیسی نیز تنظیم میشود و در صورت هرگونه اختلاف متن قرارداد انگلیسی را لازمالاتباع میدانند. اما، یادگیری درست و ریشهای زبان مادری نیز حائز اهمیت است، چرا که آن زبان، میراثی است که از پیشینیان فرد برای او به یادگار مانده است و نباید این میراث به دست فراموشی سپرده شود، ولیکن شاهد هستیم که جمهوری اسلامی، در راستای اقدامات ایرانستیزی خود، حتی متون کتب تاریخ را دستکاری میکند، حتی تاریخ ادبیات و ادبیات فارسی را نیز با تحریف و دروغ به دانشآموزان ایران ارائه میدهد، و برخلاف نص قانون اساسی، از تدریس زبان مادری جلوگیری میکند. آنها حتی فراموش کردهاند که طبق قانون اساسی که خود نوشتهاند، همه افراد ملت برابر هستند فارغ از هرگونه وجه ممیزهای و در قانون اساسی تاکید شده است که زبان مادری اقوام باید در مدارس تدریس شود. نکته جالبتر اینکه، در یک اصل، دستورات آموزش زبان مادری و زبان رسمی را میدهند اما در اصل شانزدهم به اهمیت زبان عربی تاکید میکنند و آموزش آن را اجباری میخوانند، نکته دیگر اینکه مدام از تدریس زبان انگلیسی– که به درستی هم تدریس نمیشود– انتقاد میکنند و معتقد بر حذف آن از نظام آموزشی کشور هستند چراکه «غربی» است!
بنا بر تمام آنچه در بالا آمد، یادگیری زبان مادری، حقی است به رسمیت شناخته شده برای تمام اقوام ایرانی، چه از منظر بینالمللی و چه از منظر ملی ولی رژیم حاکم، با جلوگیری از انجام آن، سعی در منحرف کردن ذهن افراد از مسائل مهمتر جامعه میکند و بسا که روحیه تجزیهطلبی را میان عدهای قلیل تقویت میکند تا ملیگرایان و تجزیهطلبان را به جان هم بیاندازد و در این میان با خیال آسوده به حکومت خود و چپاول ثروتی که متعلق به هر دو طرف درگیر است، به لحاظ اینکه هر دو ایرانی هستند، ادامه میدهد.
مقاله ی خوبی بود.
جهانی که جهان عرب شناخته میشود با کتابی به نام قران و تالیف سریانی این مجموعه دست گروه های ترسایی افتاده (ترسا یعنی تروریست) و به سرعت تمام زبان های مادری و بومی را ممنوع اعلام کرده و به گسترش زبان قرانی پرداخته بودند که امروز قالبن عرب به این زبان سخن میگوید. بیش از ۱۳۷ زبان بومی و مادری در این جهان از بین رفته بود.
حدیث های ناموثق داستانی را از حجاز عربستان خواستگاه اسلام و قران معرفی میکنند که این با پژوش علمی از تاریخ هزار تناقض و حفره بجا میگذارد.
مثل این میماند که کتابی جمع آوری شده که مجموعه روایات یک برحه ی تاریخی است و این اتفاق در شهر یورک انگلستان افتاد.
اما بعد ها با پدیده ی نیو یورک کسانی نشستند و پیشوند “نیو” بر “یورک” اضافه کردند و مدعی شدند تمام این اتفاقات در نیو یورک افتاد.
مکه قبل از اینکه حجازی باشد نام بخشی در کشور امارات و شارجه و عمان بوده است و به فارسی مکران.
بکه ای هم وجود داشته است که در منطقه ی پترا که امروز اردن است.
هیچ نشانه ای حتی تا دویست سال پس تاریخ هجری خود اسلام (تقویم اسلامی) وجود ندارد که سخن از مکه و مدینه ای باشد که امروز در عربستان واقع شده است.
زبان قرانی که در اساس یک زبان پخته ی سریانی است. به احتمال از خطی کوفی استفاده میکند که در شبه جزیره عربستان وجود تاریخی داشت, اما این خط پریمیتیو هست و نمیتواند روایات قرانی را در خود بگنجاند. رشته ی دیگر از نوشتار خط نستعلیق است با تاثیر از زیبایی نویسی هندی ها که نسخه های این خط به زبان های ایرانی, ساسانی, و سریانی هم موجود است. سریانی یعنی آشوریان شرق و آشوریان غرب آسیا میشدند آرامی.
آرامیان به خط آشوری وفادار ماندند که این خط زبان عبرانی هم هست.
۱۳۷ زبان مختلف از شمال آفریقا تا عراق کنونی از بین رفتند.
بعد از ورود اسلام به ایران در ابتدا تمام زبان های ایرانی را ممنوع و زبان کافر و شیطان معرفی کردند.
و عراق امروزی کاملا به چنگ ترسایان (تروریست) افتاده و در کاخ های ساسانیان شروع میکنند به ادامه ی حکومت گری (به جای دیوان سالاری ایرانی) و به قدرت رسیده ها با اختلاف و اتفاق با سوریه ی کنونی به عنوان دو مرکز اسلام ایران را دچار اغتشاش و آنارشی میکنند که ششصد سال در سراسر ایران جنگ و جدال های خونین است که قطب های گوناگون ایرانی چه بومی یا دیگرانی که به باغ وارد شده بودند.
در این ششصد سال ایرانیان از مذهبی به مذهبی دیگر میگروند اما تسلیم ترسایان و خدای ترسایی آنان نمیشوند, یعنی اسلام!
– دوره هایی هست که نیمه ی شمالی فلات ایران پر از کلیسا هست و مسیحی های جنگجو معروف به فرنگیان به جنگ با ترسایان جهادی میپردازند.
سه اتفاقی که افتاده و تاریخی است.
ترجمه آثار یونانی به سریانی که همین پروسه این زبان را معروف میکند به زبان عربی.
یعنی عرب و زبان عربی هیچ نقشی عمده در روایات قرانی نداشتند آنان حتی با جهادی های ترسا کلی جنگ داشتند که تسلیم نشوند.
با سقوط بغداد و دمشق عرب ها معطوف به اسلام شده و فرهنگ عشایی را کنار گذشته تسلیم فرهنگ ترسایی میشوند!
چهار صد سال طول میکشد که وزنه ی قدرت در بغداد به نفع شیوخ عرب از جنوب میچرخد و از این پس کتاب ترسایان دیگر از ریشه های سریانی نیست بلکه عرب.
در قران عرب ها جزو دشمن الله محسوب شده و از پست ترین موجودات هستند.
و این نشان میدهد که عرب ها هم الیه اسلام ترسایان میجنگیدند و خدایان عشایی خود را بهتر از الله ترسایی میدانستند.
نهضت ترجمه آثار یونانی به سریانی یا در انتهای این نهضت عربی بواسطه ی اقوامی انجام میشود که جزیی از فرهنگ ایرانی هستند. کماکان رم شرقی با دمشق که پایتختش بوده در این نهضت مشارکت داشتند.
همزمان این حکومت سامانیان در خراسان یا خراسانات سیستم اداری ایرانی را ادامه میدهد که با رودکی ادبیات نوین ایرانی آغاز میشود که این بخش از ادبیات معروف است به دری (درباری)
در ابتدا توضیح دادیم که خط سریانی در فلات ایران, از قبل اسلام که زبان های دیگر من جمله پهلوی هم به همین خط است ریشه در هند دارد و این خط نستعلیق است.
رودکی ابیات و اشعار را به این خط رفرم شده ای مینویسد که نسخه ی بغدادی آن هنوز تکمیل نشده است.
اینجا یک حفره ی تاریخی در باب خط و زبان وجود دارد. چگونه رودکی با حروف رفرم شده ی کتابی یا خطی مینویسد که هنوز در بغداد تکمیل نشده است که ترسایان آن را ترتیب داده بودند که جهان گردانی بکنند؟
اصلان آیا این خط یک خط ایرانی است؟ قبل اینکه آشوریان شرقی آن را اختیار کرده باشند؟
باز هم در شبه جزیره ی عربستان نمونه هایی پیدا میشود که خط کوفی است (و نه نستعلیق) که آن را از نباتیان میدانند. باز هم سوال دیگر که آیا نباتیان اصالاتن از تیره های سامی بودند؟
اینکه در یمن, آفریقای شرق, شبه جزیره ی عرب, سرزمین های شام و مصر مدت های مدید خط نوشتاری داشتند یک واقعیت است. اما مشکل اثبات خط قرانی است که کجا با بومیت و زبان مادری پیوند داشته است؟
ورود اسلام به فلات ایران معروف است به چهار صد سال سکوت, یعنی تمام مکتوبات و نوشتار های ایرانی توقف کرده است.
اینجا هم یک تناقضی وجود دارد که چطور ایرانیان چهار صد سال سکوت کرده اما بعد این دوره تمام معلم ها و استادان چه زبان های ایرانی و هم عربی (سریانی رفرم شده) ایرانیان هستند؟؟
چهار صد سال تمام خط و زبان عربی با استادانی تمام از اهل ایران وابسته هست. کی به کی است اینجا؟
برخی مورخین نظر میدهند که فرهنگ ایرانیان برای سران اسلام جا افتاده جذابیت داشته و آنان جز کتاب قران با فرهنگ ایرانی خود و جهان را اداره میکردند.
اما یک چیز را مورخین بدون هیچ شک و شبهه مطرح میکنند و آن:
ترسایان با شمشیر و قران در دست تمام زبان های بومی را درو میکردند و اسناد تاریخی میگوید بیش از ۱۳۷ زبان اقوام را نابود کردند به استثنا ایران!
حریف ایرانیان نمیشدند و خود این یک موضوعیت تاریخی برای مورخین و زبان شناسان است.
چرا که اسلام از ایران عبور کرده بدون اینکه حریف زبان ایرانیان بشود و دیگر مزاحمتی برای زبان دیگران هم ایجاد نکرده است که این شامل گسترش اسلام به نواحی شرقی ایران است.
پاکستان, افغانستان, هند, مالزی, اندونزی, تا آسیا ی مرکزی تمام مسلمانان زبان های بومی و مادری خود را حفظ کرده اند.
– و این از ایران شروع میشود.
– که تاریخ دانان شک ندارند که عرب یا مسلمان یا ترسا نتوانست زبان ایرانیان را مغلوب کند.
– ترسایان تروریستی که به احتمال شمشیر داشتند اما کتابی به نام قران امروزی را داشتند هم زیر سوال میرود!