۱۵خرداد؛ برآورد و واکاوی این رویداد در بستر تاریخی

پنج شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۹ برابر با ۱۱ ژوئن ۲۰۲۰


بابک سینا – برای بررسی آشوب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، می‌بایست نخست نگاهی بیاندازیم به پیشینه اندیشگی روح‌الله خمینی .

خمینی که در یک خانواده متعصب اسلامی زاده شد و پس از گذران دوران سخت کودکی و نوجوانی، که در آن در پنج سالگی پدر را و در شانزده سالگی مادر را از دست داد، یکسره به آموزش  مذهبی روی آورده و همه شخصیت و موجودیت خود را در کالبد اسلام و آموزش حوزوی تعریف کرد.

روح‌الله خمینی و پسرش حاج‌احمد در هواپیمای فرانسوی در راه ایران؛ ۱ فوریه ۱۹۷۹

الگوی او، در جایگاه یک روحانی، شیخ فضل الله نوری بود. همان آخوند متعصب و سیاسی دوران مشروطه که در نظریه پردازی برای اسلامی کردن فرایند انقلاب مشروطه نهایت کوشش را بجا آورد. فضل‌الله نوری با مطرح  کردن نظریه مشروطه مشروعه، آن قانونی را که با دستگاه باوری اسلام به ویژه بر بنیاد گفتار صریح قرآن، برنهاده شده نباشد، تباه می دانست حتی اگر این قانون با خواست و گزینش نمایندگان مردم به تصویب مجلس شورای ملی برسد.

دکتر بابک سینا

مهدی ملک زاده، در کتاب  تاریخ انقلاب مشروطیت ایران از شیخ فضل‌الله نوری چنین بازگو می‌کند:

«… من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم، که اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی می‌خواهم.»

این نگاه که در زندگانیِ بشر نه اندیشه و وجدان و تشخیص فردی او بلکه فرمان های الله در قرآن می بایست تعیین کننده باشد، بنیاد نگرش و باور روح‌الله خمینی گشت و تا پایان زندگی او انگیزه نبرد دشمن‌خوی  وی با زندگی مدرن و آزادی انسانی ماند.

شخصیت اسلامی-  سیاسی دیگری که بر افکار روح‌الله خمینی و دیگر اسلامیون تاثیرگذار بوده است، نواب صفوی است. این طلبه بسیار تندرو و درشتخوی نیز، در کتاب خود با عنوان « راهنمای حقایق» که در آذرماه ۱۳۲۹ به چاپ رسید، طرح ترسیم  یک «حکومت اسلامی» را بیان می‌کند. وی با پشتیبانی روحانیون بنیادگرا، سازمان فدائیان اسلام را  در دهه ۱۳۲۰ خورشیدی تشکیل داد و با گسترش ترس و هراس در دل دگراندیشان، توسط ترور و تهدید، کوشش می کرد تا الگوی کهن اسلامی « اَلنَصرُ بِالرعب» یعنی پیروزی از راه هراس گستری را به انجام برساند.

از جمله ترورهای فدائیان اسلام می توان به ترور احمد کسروی  به دست علی و حسین امامی، ترور عبدالحسین هژیر (نخست وزیر) به دست حسین امامی و حاج علی رزم‌آرا (نخست وزیر) به دست خلیل طهماسبی در دهه بیست خورشیدی اشاره کرد.

همچنین سوء قصدهای ناکامی را نیز علیه حسین فاطمی ‌(وزیر خارجه) و حسین علاء (نخست وزیر) انجام دادند.

دولت وقت، تازه پس از سوء  قصد به حسین علا دست به کار شده و با فدائیان اسلام برخورد جدی می کند.

نیروهای دیگر سیاسی و روشن اندیشان نیز نه ژرفای خطر را درک کرده و نه به آن می پرداختند بلکه حتی بهره برداری ابزاری از آن را نیز روا می داشتند.

عباس میلانی در تشریح نگاه جبهه ملی به این اسلامگرایان تندرو می‌ نویسد: « قاتل نخست وزیرِ ممکلت که در دادگاه هم مجرم شناخته شده بود، یعنی قاتل رزم ‌آرا را، با تصویب مجلس و با رای طرفداران کاشانی و طرفداران مصدق و جبهه ملی، آزاد کردند. یعنی یک تروریست را به عنوان قهرمان ملی آزاد کردند».

خواست سازمان فدائیان اسلام به ویژه کشتن شخصیت هایی بود که در راستای روشنگری و پیشرفت کشور می‌کوشیدند. پیشرفت اندیشگی و فردی ایرانیان برای اسلامیون امری بسیار کریه و همپای با شرک بود زیرا انسان ایرانی نمی بایست مستقل بیاندیشد و تصمیم گیرد بلکه باید عبد و بنده فرمان های الله باشد.

روح‌الله خمینی از آغاز و البته به گونه پنهانی، پشتیبان سرسخت فدائیان اسلام بود. بسیاری از هواداران خمینی در جریان درگیری های انقلاب ۱۳۵۷ و فروپاشی دولت شاهنشاهی نیز پیشتر عضو فدائیان اسلام بودند.

خمینی در هنگام حیات آیت الله بروجردی که مخالف دستیازی روحانیون در فرایند سیاسی بود، از کوشش های آشکار سیاسی اجتناب می جست. با مرگ بروجردی اما جولانگاه را فراخ یافته و در دهه چهل خورشیدی در سه مرحله به آشوب افکنی دست یاخت :

١)  سال ۱۳۴۱ به مخالفت با قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی
٢)  سال ۱۳۴۲ به مخالفت با کلیّت انقلاب سفید
٣)  سال ۱۳۴۳ به مخالفت با تصویب قانون بهره برداری مستشاران آمریکایی در ایران از مصونیت‌های قرارداد وین.

در آغاز دهه چهل خورشیدی برای خمینی آشکار گشته بود که پادشاه از فرایند گشایش مدنی و پیشرفت صنعتی و دانشی کشور دیگر بازنمی نشیند. تصمیم او در براندازی کل بنیاد شاهنشاهی که او در هر صورت به آن به چشم یک پدیده نجس و بجامانده از روزگار باستانی ایران می نگریست، استوار گشت. در نگاه خمینی و دیگر اسلامیون، گرایش روزگار پهلوی به پیشرفت و سازندگی همان اندازه کریه بود که گرایش ایران باستان به سازندگی و برکشیدن پیشرفت فردی می بود. هر دو آنها طاغوت و شرک شمرده می شد، یعنی گمراهی و گستاخی بشر که به سازندگی و دانش پژوهی در این جهان دل بسته و از بندگی الله و فرمان های او به دور افتاده است.

دغدغه خمینی منافع مردم ایران و سربلندی ایران و پاسداشت از میراث تاریخی ایران نبود بلکه چیرگی اسلام بر آن بود.

او نیز به دنبال گسترش دادگری و برابری برای لایه های تنگدست کشور نبود، آنچه فروپاشی زندگی مادی همان اقشار فرودست، پس از انقلاب، به آسانی نشان می دهد. خمینی در پی بهره جویی ابزاری از تندگدستان (به گفته او «مستضعفین») برای فروکشیدن مهتران و پیشرفت گستران کشور (همانا «مستکبرین») بود.

آنچه او از دیدن آن به سختی برآشفته می گشت، پدیده های زیر بود :

کمرنگ شدن قوانین اسلام در زندگی مردم
برابری زن و مرد در پیشگاه قانون
برآمدن نقش زنان در جامعه، اقتصاد و دانش
برآمدن دانشگاه و مدارس غیرمکتبی
آزادی های فردی و اجتماعی
و دیگر فرایندهای پیشرفت روزگار پهلوی دوم.

روش خمینی بسان فدائیان اسلام، در حمله های پیاپی و پایان ناپذیر به اصلاحات دولت آن زمان بود و همزمان برآشفتن احساسات لایه های اسلامی جامعه به ویژه بازاریان و فرودستان. دولت، ژرفای دشمنی او را نمی فهمید و بنیاد ایدئولوژیک آن را به شدت دست کم می گرفت و رو در روی حملات او گاه واپس  می نشست.

بدین‌سان، خمینی پیروزی هایی نیز به دست می آورد. دولت عَلَم  را واداشت تا مصوبه قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی را پس بگیرد. او می کوشید تا آتش آشوب همه گیر شود، پس فراتر فشار می آورد و آشوب می انگیخت. خمینی همه جا و همیشه فریاد می آورد که اسلام در خطر است و مسلمانان باید به دولت شاهنشاهی حمله برند.

آن اقدام رهگشا و ایران ساز روزگار محمدرضا شاه که با شدیدترین حمله خمینی و اسلامیون روبرو شد، « انقلاب سفید شاه و مردم » بود که بستر جامعه را می خواست از تنگناها و نابرابری ها آزاد ساخته و ایران صنعتی آینده را آماده سازد .

آن برنامه گستره و ژرف از اصلاحات ارضی گرفته تا سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها، تا دادن حق رأی به زنان و حقوق سیاسی برابر با مردان، تا ایجاد سپاه دانش و… را در بر می گرفت.

خمینی و نیروهای اسلامی برنامه‌های انقلاب سفید را در دشمنی سرراست با بنیاد شریعت اسلام می دیدند. نیز همه ‌پرسی را « نامشروع» می‌خواندند زیرا نه گزینش مردم بلکه فرمان های الله می‌بایست بنیاد قانونگذاری و زندگانی باشد.

خمینی به گذار زمان هرچه آشکارتر دریافت که آرزوی او و دیگر اسلامیون در شخم زدن بنیادی ایران و بازگرداندن آن به زیر فرمان اسلام تنها از راه یک براندازی بنیادی و سپس برپایی استبداد مطلقه یک فقیه میسر است. از این رو او اندیشه خویش در اینباره را در تبعید عراق سازمان داد و نیروهای خویش را که روز به  روز رو به گسترش بود، به سوی یک نبرد نهایی هدفمند ساخت.

در فرایند انقلاب اسلامی که با پیروزی سراسری خمینی به فرجام رسید، شگفت آن بود که نیروهای چپ نیز او را سرسختانه همراهی کرده و از او فرمان می بردند. خمینی پس از پیروزی، لایه به لایه همه مخالفین فرمانروایی اسلامی در ایران را از میان برداشت. با اعدام فرماندهان ارتش آغاز کرد و تا ریشه کن کردن نیروهای چپ و مجاهد یکسره پیش رفت.

آینده نشان خواهد داد که آیا بستر جامعه ایران توان آن را خواهد داشت، که از زیر یوغ فرمان اسلام و الله که خمینی با تازیانه و اعدام، همان «النصر بالرعب» بر گردن آنان نهاده، بیرون آیند و در ایران حکومتی منطقی، غیرایدئولوژیک و ایران ساز را برپادارند، همانا ایرانشهر انساندوست و آبادگر را سرانجام از چنگ اهریمن آزاد سازند.


*سخنرانی بابک سینا در وبینار «بررسی و واکاوی تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شورش سیاه» که از کانال یوتیوب حزب مشروطه ایران پخش شد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=199342