در سوگ سعید قائم‌مقامی؛ اینجا تهران نیست! اما صدای ایران است!

- سعید قائم‌مقامی در یادداشتی پر درد در فیس‌بوک خود با بیان عبارت «آه ... ای حس تیره وظیفه‌شناسی که عظیم‌تر و سهمگین‌تر از عشق هستی» می‌نویسد: سرنوشت من، مبارزه با جمهوری اسلامی است. سرنوشت همه چیز مرا از من گرفته است تا فرصت این مبارزه را داشته باشم و من فرصت این مبارزه را به هیچ بهایی، به هیچ شخص و به هیچ ثروت و مکنتی نمی‌فروشم...

شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۹ برابر با ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۰


الاهه بقراط – سعید قائم‌مقامی، صدای آشنای دوران کودکی و جوانی و میانسالی و سالمندی چند نسل ایرانی جهانی را که با وی، مانند میلیون‌ها ایرانی دیگر، بر سر مهر نبود، وداع گفت.

قائم‌مقامی چند سال پیش در پاسخ سیاوش آذری در گزارشی برای کیهان لندن که حال وی را پرسیده بود گفت: «آن را که نپرس چون هر چه بیماری و درد است دارم. فشار خون دارم. قند خون دارم. سراسر وسط سینه‌ام از زیر گلو تا سر ناف را جراحی کرده‌ام… به هر حال روزگارم اینگونه می‌گذرد…»

https://kayhan.london/1394/05/22/%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%a7%d8%a6%d9%85-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%85%db%8c

اوایل ماه ژوییه در شبکه‌های اجتماعی اعلام شد که سعید قائم‌مقامی در بیمارستان بستریست و به کُما رفته. علی همدانی روزنامه‌نگار روز ۹ ژوییه در توییتی نوشت:‌ «سعید قائم مقامی مدیر پیشین رادیو تهران و از برجسته‌ترین صداهای رادیوی پیش و پس از انقلاب در غربت، در کماست. آرزویش این است که یکبار دیگر پشت رادیو بگوید اینجا تهران است، صدای ایران.»

سعید قائم مقامی، متولد پنجم امرداد ۱۳۲۲ در تهران، کارش را در رادیو  ایران‌ آغاز کرد و با صدای منحصر به فرد و دلنشین و با صلابتی که داشت، با برنامه‌های بامدادی رادیو خیلی زود در دل‌ها جا باز کرد.

وی مانند بسیاری از کسانی که عشق‌شان هنر و ادبیات است اما زندگی راه آنها را به سوی سیاست کج می‌کند، از نوجوانی به نوشتن نمایشنامه و داستان پرداخت و بعدها گروه تئاتر «کاوه» را برپا کرد و نمایشنامه‌های متعددی را به روی صحنه برد. قائم‌مقامی سال‌ها بعد ترانه‌های «مرد تنهای شب» و «ببار ای برف» را سرود که حبیب محبیان آنها را خواند.

سعید قائم‌مقامی پس از آنکه با پایان دوران دبیرستان در سال ۱۳۴۱ به استخدام رادیو درآمد، با تلاش برای به راه انداختن تلویزیون ملی ایران همراه شد بطوری که وی رایکی از بنیانگذارانش می‌دانند.

«سعید قائم‌مقامی» خیلی زود به عنوان گوینده خبر و گزارشگر و مجری برنامه‌های گوناگون در تلویزیون به نامی آشنا تبدیل شد. وی در حین کار به تحصیلات دانشگاهی نیز ادامه داد و رشته روزنامه‌نگاری و روابط عمومی را در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی به پایان رساند. سعید قائم‌مقامی مدیریت رادیو تلویزیون ملی ایران را در چند استان از جمله استان‌ ساحلی، کرمان، آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی بر عهده داشت و تا انقلاب مدیر بخش اخبار سراسری رادیو ایران بود اما با اینهمه همزمان به اجرای برنامه‌های مختلف نیز می‌پرداخت از جمله «صبح به خیر ایران» که محبوب میلیون‌ها شنونده در سراسر کشور بود.

قائم‌مقامی با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۵۷ مانند هزاران فعال عرصه‌های فرهنگی و هنری از کار کنار گذاشته شد. با اینهمه ده سال در ایران ماند و سرانجام در سال ۱۳۶۷ مجبور شد ایران را ترک کند و پس از دو سال که در اروپا و کانادا بسر برد، مقیم کالیفرنیا شد.

سعید قائم‌مقامی در غربت نیز بیکار ننشست و نخست با «رادیو صدای ایران» همکاری کرد. از سال ۲۰۰۸ «پرشین رادیو» را به راه انداخت و پس از مدتی از سال ۲۰۱۱ «رادیو صدای مردم» را مدیریت کرد.

سعید قائم‌مقامی آرزویی جز آزادی و آبادی ایران و بازگشت به کشور خود نداشت.

او پس از پایان همکاری با پرشین رادیو در متنی که آوریل ۲۰۱۲ در فیس‌بوک خود با عنوان «این صدای پرشین رادیوست که همچون بغض نفس‌گیری در گلو مانده است» با اندوه نوشت: «یکبار دیگر راه فریادم بسته شد، یکبار دیگر نهالی که با خون دل کاشتم و به جان آبش دادم و تمام دار و ندار ناچیزم را صرف پروردنش کردم، به تبر این و آن (شما بخوانیدش «تقدیر») از ریشه جدا شد.»

وی ادامه می‌دهد: «شب و روز کار کردم، کادر فنی استخدام و تربیت کردم… برنامه را پی ریختم و طراحی کردم، برنامه‌ساز انتخاب کرده  و آموزش دادم و خود نیز حتی یک روز کار را  تعطیل نکردم مگر چند باری که بیماری‌های گوناگونم امانم را بریده بودند. به دنبال بحران خانوادگی بحران مالی نیز زندگی مرا فرا گرفته بود… در اتاقکی زندگی می‌کردم که بیشتر شبیه زندان بود… حتی توان پرداخت هزینه داروها و هزینه رفت و آمدم را نداشتم… در یکی از تیره‌ترین ادوار زندگیم  بودم، اما شنوندگانم در پرشین رادیو شنیدند که چون شیر غرّیدم و به مبارزه ادامه دادم.»

سعید قائم‌مقامی در این یادداشت پر درد با بیان عبارت «آه … ای حس تیره وظیفه‌شناسی که عظیم‌تر و سهمگین‌تر از عشق هستی» ادامه می‌دهد: «سرنوشت من، مبارزه با جمهوری اسلامی است. سرنوشت همه چیز مرا از من گرفته است تا فرصت این مبارزه را داشته باشم و من فرصت این مبارزه را به هیچ بهایی، به هیچ شخص و به هیچ ثروت و مکنتی نمی‌فروشم… و کلام آخر: دوباره روز از نو و روزی از نو، من توان ترک این مبارزه را ندارم… برای من زندگی بدون مبارزه در کنار مردم میهنم دیگر مفهومی ندارد من دوباره از جای دیگری شروع خواهم کرد. این روزها سخت سرگرم راه‌اندازی رادیوی دیگری هستم. یکبار دیگر تمام توان خود را جمع می‌کنم تا پرواز را از سر بگیرم؛ همیشه در کنار شما بوده‌ام (پنجاه سال) و باز هم خواهم بود…»

سعید قائم مقامی مدتی بعد رادیو «صدای مردم» را به راه انداخت و همچنان با مردم و شنوندگانش ماند. او کاری دیگر نمی‌توانست و تا زمانی که به کُما رفت و جهان را ترک گفت به  هیچ چیز جز آبادی و آزادی ایران و رهایی آن از شرّ جمهوری اسلامی و تباهکاری‌هایش نیندیشد.

سعید قائم‌مقامی پاره‌ی تن وطن‌اش بود و اگرچه فرصت نیافت تا یکبار دیگر بگوید «اینجا تهران است، صدای ایران» اما صدای چنین عاشقانی که «حس تیره‌ی وظیفه‌شناسی» هستی آنها را رقم می‌زند، همواره فراتر از پهنه‌ی خاک ایران، چه امروز و چه فردا به گوش می‌رسد.

سعید قائم‌مقامی ۱۷ ژوییه ۲۰۲۰ در سن ۷۷ سالگی در لس‌آنجلس درگذشت.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۴ / معدل امتیاز: ۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=204259

14 دیدگاه‌

  1. سیامک

    در گذشته ای دور زمانی که در تهران, در روزنامه کیهان کار میکردم, هرازگاهی صدای گیرا وجذابش را از رادیو گوش می دادم.افسوس که در این مهاجرت تحمیلی تنها دوسه سالی بود که با علاقه ای خاص برنامه های این ایران دوست واقعی را از “رادیو صدای مردم” دنبال میکردم. حیف که صدای این میهن پرست ومردم دوست کم نظیر از اوائل ماه ژوئیه ٢۰٢۰به خاموشی گرایید. نام ویادش همیشه برای من جاوید است.ما پیروزیم چون پیرو حقیم.

  2. حسین

    روحش شاد، نامش جاویدان، راهش پاینده

  3. اختر ایران

    صدایش ندای آزادی در تمام کشور مان ایران برای آزادی ماندگار نامش در تاریع ثبت شده براستی با رفتنش قلبم بدرد امد برای من امید کلامش شوق آزادی ایران بود تسلیت برای مردمان آزاد ایران

  4. سیا

    پدر من بود براستی
    از او شنیدم میگفت ….یک شیر مرده بیرون قفس شرف دارد به صد شیر زنده درون قفس
    با تمام وجودم دوستش دارم ….او برای من نمرده روزی دیگر رادیو دیگری راه خواهد انداخت ….بزودی

  5. علی

    اواسط دهه هفتاد در تهران دلخوشیم شبها گوش دادن به برنامه ایشان وسط آنهمه پارازیت بود که با موسیقی پر ابهتی شروع میشد , تن صدایش تهیج کننده و با شکوه بود , ایکاش اگر کسی یکی از برنامه هایش در آن سالها را دارد در یوتیوب منتشر کند . یادش گرامی

  6. بصیر نصیبی

    من با سعید قائم مقامی در تلویزیون ملی ایران همکار بودم.من برای همکارانم ارزش بسیار قائل هستم با این که میانه ای با مصاحبه ندارم اما دعوت سعید را برای چند بار گفتگو با او پذیرفتم. سعید یکی از استثنا یی ترین صدا برای گویندگی بود.سعید چندین رادیو را عوض کرد تا در رادیو صدای مردم مستقر شد همه کار های رادیو را یک تنه انجام میداد با این که از بیماری های متفاوتی رنج میبرد اما تا اخرین لحطه زندگی با میکروفون وداع نکرد. ارزویی نداشت جز سقوط این نظام داعشی وارتجاعی وعقب مانده. دریغ ودرد که به ارزویش نرسید..چون باید کوتاه نویسی کنم من هم سخن کوتاه میکنم نام ویادش گرامی.بصیر نصیبی

  7. بهنوش

    ما پیروزیم چون حق با ماست

  8. علی

    روحش شاد و پر رهرو لعنت بر مزدوران داخلی که درطول تاریخ با زیاده خواهیشان مردان و زنان وطنشان را به آوارگی میکشانند

  9. کوروش گلنام

    خبر بسیار اندوهباری است. افسوس! ولی آوایِ گرم و دلنشینِ او ماندگار است و شور وعشقش برای آزادی و سربلندی مردم ایران فراموش نا شدنی. به‌راستی که یک‌عاشق بود و تا آخرین دَمِ زندگی با دستی تُهی ولی اراده‌ای آهنین، پا برجا و استوار برای آزادی مردم ایران مبارزه کرد و در توانِ خود جنگید. در سوگ او با خانواده، بستگان و دوستدارانش همراه هستم. یادش گرامی باد!

  10. سعید

    و بعد از تو عزیز از میان ما رفته
    صدای تو و رفتار تو مژده آن روز ماست که یکبار دیگر اعلام کنیم
    اینجا تهران است
    صدای رادیوی ملی ایران
    بامید آن روز که از پس این غبار تیره و تار
    سحر دولتمان با ورود ولیعهد عزیزمان روشن گردد
    راهش پر رهرو

  11. بهروز امیرانی

    با درود فراوان به بانو الاهه بقراط
    چه کار خوبی کردید که از آقای قائم مقامی نوشتید. واقعا مهر افشانی کردید. انسان هایی بمانند آقای قائم مقامی، پدیده هایی هستند که کمتر جامعه بخودش می بیند. شوربختانه روند زندگی ما بر اثر فاجعه پنجاه و هفت، آنقدر به بیراه رفته که به هیچ وجه نمیشه، قدردانی اساسی از این دلسوزان میهندوستمان بکنیم. رفتن این پدیده ها، غم سنگین و عجیبی در من میاندازد. دیروز، مانوک خدابخشیان نازنین و امروز سعید قائم مقام دوست داشتنی. و فردا ……؟ بسیار خوشحال شدم که شما دست به این نوشته زدید. جای آنها همیشه خالی خواهد بود و دیگر تکرار نخواهند شد. بقول آقای قائم مقامی، خوشا به حال آنها که شراب عشق نوشیدند و رفتند.

  12. ماکان

    من چندان با مردن مشکل ندارم…اصلا با مرگ مشکل ندارم
    اما دلم سوخت که در غربت درگذشت
    در سالهای ۷۸ و ماجرای کوی دانشگاه و سپس سالگردهای آن همیشه صدای این مرد در خاطرم با بوی گاز اشک آور و زنجموره حزب الله ماشالا …آمیخته
    همه میمیریم اما حیف شد که در غربت مرد.

  13. ا

    ماندگار و جاوید نام!

  14. دوستداران ازادی

    اثار و برنامه های سعید قائم مقامی و صدایش در ارشیو رادیو ملی ایران و حافظه تاریخ ایران ماندگار شد .

    دوستداران ازادی ایران از چنگال رژیم مارکسیست اسلامیست خمینیسم ، همیشه یباد تو و نام تو خواهند بود .

    روح و روانش شاد باد .

Comments are closed.