ایوب امدادیان: هنرمند باید بتواند آزادانه حرف بزند و کار کند

- «بزرگترین استاد من طبیعت است! من از کودکی تا  به امروز هیچگاه از طبیعت فاصله نگرفتم و معتقدم همیشه در طبیعت چیزهای تازه‌ای برای کشف و یادگیری وجود دارد.»
- «در ایران سه بار نمایشگاه برگزار کردم. یکبار در سال ٢٠٠٧ که خودم حضور نداشتم، دومین بار در سال ٢٠١٥ و آخرین بار در  ماه مه ‌سال ٢٠١٩ بود. برای دو نمایشگاه آخر پس از سال‌ها به ایران سفر کردم. نکته‌ای که توجه مرا بسیار جلب کرد تفاوت میان مخاطب ایرانی و فرانسوی بود. در ایران تعداد جوانان‌هایی که به نمایشگاه آمده بودند بسیار زیاد بود. آنها سوال‌های بسیار جالبی مطرح می‌کردند. ذهن آنها پر از سوال است.»

یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۹ برابر با ۱۹ ژوئیه ۲۰۲۰


کتایون حلاجان (+عکس) ایوب امدادیان هنرمند نقاش و ساکن پاریس است که نقاشی را از کودکی آغاز کرده. در آثار وی گاه تاثیرات کوبیسم و گاه اکسپرسیونیسم را می‌توان دید. اما امدادیان محدود به سبک‌ها نیست؛ او مجذوب رنگ‌هاست. ایوب امدادیان در سال ١٣٢٩ در شهر تبریز در خانواده‌ای پر جمعیت به دنیا آمد. بجز وی سه برادر دیگرش نیز نقاش هستند و یک خواهر نیز از این خانواده مجسمه‌ساز است.

مهاجرت

آثاری که ایوب امدادیان در ایران خلق کرده بیشتر تب و تاب جامعه‌ای درگیر بحران و التهاب را نشان می‌دهد. آثار پس از مهاجرت وی اما بیشتر بر پایه طبیعت استوار هستند. سنگ‌ها، دریا‌ها، کوه‌ها و جنگل‌ها عناصر اصلی را تشکیل می‌دهند، گاه حضور انسانی نیز در این میانه دیده می‌شود. اما نورها نقش تعیین‌کننده و حضور چشمگیری در آثار ایوب امدادیان دارند.

ایوب امدادیان هنرمندی ناظر بر رویدادها و تحولات زمانه‌ی خویش است. چندی پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ با دیدن فاصله‌ی عمیق بین آنچه ظاهرا آرمان‌ها و اهداف آن انقلاب بود و حکومتی که بر سر قدرت آمد، تصمیم به مهاجرت گرفت. مهاجرت به هدف کسب تجربه بیشتر و زیست در جایی دیگر او را به کشور فرانسه رساند. کشوری که حدود ٣٧ سال است ساکن آن است. ایوب امدادیان می‌گوید «هر روز کار می‌کنم؛ ساعت‌ها نقاشی می‌کنم و هنوز رنگ‌ها و تصویرهایی که درذهن و خاطر خود از طبیعت ایران و خصوصا آذربایجان دارم برای من الهام‌بخش هستند.»

– چطور از میان هنرها نقاشی را انتخاب کردید؟

– من در خانواده‌ای پر جمعیت به دنیا آمده و در فضای هنری رشد کردم. مرحوم برادر بزرگترم، داوود، مشوق اصلی ما در پای گذاشتن به حیطه هنر بود.

من نقاشی را از کودکی شروع کردم. بعدها وارد هنرستان تبریز شدم. سپس به تهران رفته و در آنجا موفق به گرفتن دیپلم از هنرستان تهران شدم.  پس از آن برای ادامه تحصیل به دانشگاه هنرهای زیبای تهران رفتم. در هنرستان استادان بسیار خوبی داشتم و بسیار از آنها یاد گرفتم به ویژه استاد علی قهاری مجسمه‌ساز که بسیار از او آموختم. در زمینه نقاشی نیز با استادان خوبی کار کردم اما می‌توانم بگویم در دانشگاه بطور مستقل کار می‌کردم. من هیچگاه در یک سبک خاص نماندم؛ به عنوان مثال در دوره‌ای خیلی به اکسپرسیونیست‌ها شبیه بودم. بعضی آثارم متاثر از کوبیسم و همچنان آثاری هم دارم که به ناتورالیسم و رئالیسم نزدیک هستند. من سال‌های زیادیست که مداوم کار می‌کنم و تنها چیزی که برایم مهم است نقاشی کردن است. هیچگاه به یک  سبک خاصی پایبند نبوده‌ام.

 – چه مضامینی یا تصاویری برای شما الهام‌بخش هستند؟

– بزرگترین استاد من طبیعت است! من از کودکی تا  به امروز هیچگاه از طبیعت فاصله نگرفتم و معتقدم همیشه در طبیعت چیزهای تازه‌ای برای کشف و یادگیری وجود دارد. اما کارهای من در ذهنم نقش می‌بندند و از طبیعت کپی نمی‌کنم؛ به دنیای اطرافم نگاه می‌کنم و تصاویر از فیلتر ذهن من می‌گذرد و من با ایده‌هایم آنها را پرورش می‌دهم و سپس به روی تابلو می‌آورم.

– چه زمانی تصمیم گرفتید مهاجرت کنید و هدف شما از این تصمیم چه بود؟

– بعد از وقوع انقلاب من در ایران بودم. مدت کوتاهی نیز در دانشگاه هنرهای زیبا  تدریس طراحی و نقاشی می‌کردم. اما مشکلات بسیار زیاد بود، بیش از گذشته؛ به هیچ عنوان نمی‌توانستید آزادانه به تدریس مباحث هنر بپردازید. خیلی زود هم از تدریس کنار گذاشته شدم. پس از آن به همراه برادرم کلاس‌های طراحی، نقاشی و مجسمه‌سازی دایر کردیم. جالب است بدانید خیلی از شاگردان من از دانشگاه به آن کلاس‌ها می‌آمدند زیرا محدودیت کمتری وجود داشت و آزادانه‌تر می‌توانستیم کار کنیم. در همان دوران بود که به دلایل مختلف به همراه همسرم تصمیم گرفتیم که از ایران خارج شویم. کشور فرانسه را برای اقامت انتخاب کردیم به دو دلیل؛ یکی اینکه فکر می‌کردیم فضای هنری در فرانسه مساعد‌تر است و دلیل دیگر اینکه برادرم داوود در این کشور زندگی می‌کرد و از تجربیات و کمک‌های او می‌توانستیم برخوردار شویم.

من و بسیاری از هم‌نسلانم فکر می‌کردیم که با تغییر حکومت در ایران زندگی بهتری پیش روی ما خواهد بود اما متاسفانه این اتفاق نیافتاد و حتی فضا تنگ‌تر و سخت‌تر از گذشته شد. در دوره انقلاب نمایشگاهی هم از من در دانشگاه تهران گذاشتند که تا پیش از آن عملا امکان برگزاری نمایشگاه برای من وجود نداشت زیرا مضمون آثار من در آن زمان بیشتر اجتماعی و سیاسی بود. متاسفانه پیش از انقلاب برای هنرمندانی که می‌خواستند مستقل و خارج از سیستم کار بکنند مشکلات بسیاری وجود داشت، اگر کمی‌ وارد مسائل سیاسی و یا اجتماعی می‌شدید دیگر به راحتی نمی‌توانستید کار کنید. دوران خوبی نبود هرچند که با امروز ایران به هیچ وجه قابل مقایسه نیست اما آن دوران هم بی‌مشکل نبود و این مشکلات به روی ذهن و روان هنرمندان تاثیر می‌گذاشت. هنرمند متاثر از جامعه است و هنرمندی که کمی ‌احساس تعهد به فرهنگ و جامعه خود داشته باشد نمی‌تواند چشمش را به روی مسائل و مشکلات ببندد. هنرمند متعهد در هر حیطه‌ای که باشد باید نسبت به مشکلات واکنش نشان دهد و بتواند جامعه‌اش را نقد کند.

– آیا هنرمند می‌تواند با سانسور و محدودیت‌ها ادامه حیات دهد؟

– خیر! شما می‌توانید با زبان استعاره و اشاره بنویسد و یا از سمبل‌ها کمک بگیرید تا بتوانید حرفی را بزنید مانند حافظ؛ حال اینکه چه کسانی می‌فهمند یا نمی‌فهمند حرف دیگریست. این نوع کار کردن هم برای خود هنر است و همین هم بود که توانست هنر را طی قرن‌ها زنده نگاه دارد. این محدودیت‌ها در اروپا هم وجود داشت اما مربوط به قرن‌ها پیش است. هنرمند باید بتواند آزادانه حرف بزند و کار کند.

– دسترسی به اطلاعات در جهان امروز به واسطه اینترنت بسیار آسان‌تر از گذشته است. آیا این دسترسی و نزدیکی به جهان‌های دیگر می‌تواند به هنرمند کمک کند که خود را در مقام مقایسه قرار داده و سطح کارخود را ارتقا دهد؟

– امروز با یک جستجوی ساده می‌توانید کارهای هنرمندی را که در گوشه دیگری از جهان زندگی می‌کند ببینید و یا حتی صدای او را بشنوید. این امکان در زمان ما وجود نداشت. دسترسی ما به یک کتاب و یا یک جزوه بسیار سخت بود تازه اگر هم پیدا می‌کردیم یا بسیار بد ترجمه شده بود و یا سانسور شده بود که هیچی از آن سر در نمی‌آوردیم. اما امروز با توجه به  دسترسی آسان به جهان متاسفانه هستند هنرمندانی به‌خصوص در ایران که  تاثیر منفی به روی کارهایشان گذاشته. بطور مثال طرف نگاه می‌کند که یک هنرمند در آمریکا با نئون بازی می‌کند و اثری را خلق می‌کند و یا هنرمندی در فرانسه با یک مشت تیرآهن نمایشگاه برگزار می‌کند. او عین همان کار را بسیار بد کپی کرده و به نمایش می‌گذارد و ظاهرا متوجه نیست که پشت آن کار به ظاهر ساده مانند ریختن تیرآهن در یک گوشه چه معنا، مفهوم و پشتوانه فرهنگی و اجتماعی ایستاده است. البته این تقصیر به گردن نسل جوان نیست؛ آنها مانند کودکانی هستند که در خانواده‌ای بزرگ می‌شوند و بستگی دارد چطور تربیت شده باشند. مقصر جامعه و حکومت است که در حرکت افراد بسیار تاثیرگذار است. زمانی که همه چیز ناقص است توقع زیادی نمی‌توان داشت. در ایران هنرمندان با هوش و با استعداد زیاد داریم اما متاسفانه فضایی برای رشد آنها وجود ندارد.

– برای برگزاری دو نمایشگاه به ایران سفر کردید؛ برای شما که سال‌ها از آن کشور دور بودید این سفرها چه تجربه‌ای به همراه داشت ؟

– در ایران سه بار نمایشگاه برگزار کردم. یکبار در سال ٢٠٠٧ که خودم حضور نداشتم، دومین بار در سال ٢٠١۵ و آخرین بار در  ماه مه ‌سال ٢٠١٩ بود. برای دو نمایشگاه آخر پس از سال‌ها به ایران سفر کردم. نکته‌ای که توجه مرا بسیار جلب کرد تفاوت میان مخاطب ایرانی و فرانسوی بود. در ایران تعداد جوانان‌هایی که به نمایشگاه آمده بودند بسیار زیاد بود. آنها سوال‌های بسیار جالبی مطرح می‌کردند. ذهن آنها پر از سوال است. سوال‌هایی اساسی که حتی خود من در زمان خلق اثر به آنها فکر نکرده بودم. آنها از می‌پرسیدند و من از خودم می‌پرسیدم و می‌توانم بگویم بسیار از آنها آموختم. از نظر من این شوق و عطش نسل جوان به یادگیری در ایران بسیار دلگرم‌کننده است. آنها با دوران جوانی ما بسیار متفاوت هستند و این بسیار امیدوارکننده است.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=204278

2 دیدگاه‌

  1. Pouya Bakhtiari

    برچیدن یک مجسمه از فضای عمومی به علت “بار اعتراضی”!!
    شهرداری تهران تشخیص داده بود که مجسمه “ما” اثر افشین صیقلی “بار اعتراضی” داشته است.
    مجسمه بتونی “ما” در هفتمین دوسالانه مجسمه‌سازی تهران در سال ۱۳۹۷ توجه و تحسین فراوانی برانگیخت. مجسمه نخست مدتی در ورودی موزه هنرهای معاصر ایستاد و سپس به ورودی “گذر هنر و فرهنگ” در جوار پارک لاله منتقل شد.
    این مجسمه پس از دو سال شبانه!! توسط مأموران شهرداری از محل برچیده و به انبار تجهیزات شهرداری منتقل شده است، که در واقع به معنای فراموشی و نابودی کامل آن است.
    افشین صیقلی، مجسمه‌ساز، گلایه می‌کند که مجسمه او به “انتهای پرتگاهی رو به دره” منتقل شده است.
    او گفته است: «پاسخ شهرداری ناحیه دو در بلوار کشاورز یک جمله بود: “بار اعترضی داره”».
    اهمیت “ما” در متفاوت بودن آن است که تلویحا با هویت انبوه شهروندان ناشناخته، صدایی غیر از صدای مسلط را تداعی می‌کند، و این نمی‌تواند برای حاکمان پذیرفتنی باشد!.

  2. بنده نام ندارم...

    و من زمخت و بی هنر فکر میکردم که خفقان, زادگاه هنر ناب است…

Comments are closed.