شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود (۳)

- اعتراض حافظ نسبت به رفتار خداوند قرآن با بندگانش قابل درک است. او نمی‌تواند از خداوندی اطاعت کند که توانایی بخشیدن خطای بندگانش را ندارد.
- حافظ قبل از ۳۷ سالگی، و شاید در ۳۴ سالگی، اعلام می‌کند که «حدیث عاد و ثمود»  را رها کرده است، و این به باور من به منزله اعلام رها کردن قرآن است.  او به خواننده این بیت می‌گوید: به عشق زنده شو و قرآن را رها کن!

جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ برابر با ۳۰ اکتبر ۲۰۲۰


ا. ل. ج. – حافظ در یکی از زیباترین غزل‌های خود می‌گوید که حدیث عاد و ثمود را رها کرده است:

کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ
که همچو دور بقا هفته‌ای بود معدود
شد از بروج ریاحین چو آسمان روشن 
زمین به اختر میمون و طالع مسعود
ز دست شاهد نازک‌عذار عیسی دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل
ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان‌وار
سحر که مرغ در آید به نغمه داوود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد
وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود
بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش  
هرآنچه می‌طلبد جمله باشدش موجود

شادروان دکتر قاسم غنی در «تاریخ عصر حافظ» می‌گوید: «این غزل از غزل‌های دوره جوانی خواجه حافظ است؛ چه در عهد وزارت عمادالدّین محمود در شیراز گفته شده، بنابراین از غزل‌های قبل از شکست امیرشیخ ابواسحاق در سال هفتصد و پنجاه و چهار است، یعنی لااقل خواجه حافظ سی و هشت سال قبل از وفات خود، آن غزل را سروده است.»

آرامگاه حافظ در شیراز

اگر فرض کنیم که حافظ در سن ۷۵ سالگی درگذشته است(۱)، تاریخ سرودن این غزل به قبل از ۳۷ سالگی او بر می‌گردد. دکتر باستانی پاریزی تاریخ سرودن این غزل را سال ۷۵۱ قمری و به مناسبت انعقاد قرارداد صلح بین شاه شیخ ابواسحاق و امیر مبارزالدین می‌داند (حافظ‌شناسی جلد دوازدهم).  در صورت صحت این تاریخ حافظ در آن زمان ۳۴ سال داشته است.  بیت مورد نظر، بیت پنجم از این غزل است:

ز دست شاهد نازک‌عذار عیسی دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

ساده‌‌انگاری است اگر «حدیث عاد و ثمود» را، آنگونه که تقریباً همه شارحان فرض کرده‌اند(۲)، صرفاً نمادی از گذشته معنی کنیم.  آنها در نتیجه این ساده‌‌انگاری، و یا در پناه آن، به علت واقعی به کار گرفتن این ترکیب توسط حافظ و منظور او از رها کردن آن نمی‌پردازند، تا آنجا که دکتر استعلامی ‌در شرح خود « درس حافظ» ادعا می‌کند که استفاده حافظ از نام این دو قوم برای «جور کردن قافیه» است.  حافظ‌شناسان همگی بر این باورند که حافظ در انتخاب واژه‌‌ها حداکثر دقت را به کار می‌برده است.  «حدیث عاد و ثمود» را صرفاً نمادی از گذشته دانستن بی‌‌اعتنایی به زحمات حافظ و آن را ترکیبی در جهت «جور کردن قافیه» دانستن توهینی‌ هم به شاعر و هم به شعور خواننده است.  حافظ برای اشاره به گذشته نیازی به استفاده از مضامین قرآنی ندارد.  برای درک مطلب مورد نظر حافظ از این بیت بهتر است معنی «حدیث عاد و ثمود» را در آیه‌های قرآن جستجو کنیم.

بر اساس آیات قرآن قوم عاد، که خداوند آنها را جانشین قوم نوح کرده است، دعوت پیامبرشان هود به پرستش خداوند را نمی­‌پذیرند و از او می‌­خواهند تا دلیل روشنی برای رسالت خود ارائه دهد وگرنه هرنوع عذابی را که وعده می­‌دهد هرچه زودتر عملی کند. هود تهدید می‌­کند در صورتی که بر انکار اشارات خداوند و رسالت او پافشاری کنند خداوند او قوم دیگری را جانشین آنها خواهد کرد.  او بدون ارائه مدرکی برای اثبات ادعای رسالت خود و با تأکید بر اینکه مزدی در مقابل رسالتش از آنها مطالبه نمی‌­کند، بار دیگر از آنها می‌خواهد که از او  اطاعت کنند و از خدا بترسند، و به آنها تذکر می‌دهد که خداوند اقوام بسیاری را به خاطر نافرمانبرداری از بین برده است، و نسبت به عذاب روز قیامت نیز به آنها هشدار می‌­دهد.  قوم عاد دعوت پیامبرشان را قبول نمی‌­کنند و خداوند به وسیله باد تندی همه افراد این قوم را از بین می‌­برد و از خانه‌هایشان تنها خرابه‌­ای بر جای می‌­گذارد. داستان این قوم در هشت سوره مختلف قرآن به صورت کامل یا جزئی آمده است.

https://kayhan.london/1399/07/25/%d8%b1%d9%82%d8%a7%d8%a8%d8%aa-%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8-%d8%a8%d8%a7-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%d8%9b-%d8%a8%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%b1

قوم ثمود جانشین قوم عاد می‌­شود و آنها نیز پیامبر خود صالح را تکذیب می‌­کنند. صالح مانند هود از قوم خود می‌­خواهد که از او اطاعت کنند و می‌­گوید که در مقابل رسالتش اجری طلب نمی‌­کند. او به عنوان معجزه شتر ماده‌­ای را که از دل کوه بیرون آورده به چرا می­‌گذارد و از آن قوم می‌­خواهد تا او را به حال خود بگذارند و یک روز در میان آب نهر را در اختیارش قرار دهند. اما تعدادی از افراد قوم ثمود شتر را پی می‌­کنند و مورد خشم خداوند قرار می­‌گیرند.  خداوند این قوم را توسط صاعقه‌­ای به هلاکت می‌­رساند.

حدیث عاد و ثمود در ۱۳۰ آیه از قرآن آمده است. اقوام لوط، نوح، شعیب و فرعون نیز سرنوشت‌هایی مشابه اقوام عاد و ثمود دارند. در مجموع نزدیک به ۶۰۰ آیه درباره هلاکت بندگان به دلیل نافرمانبرداری آنها در آیات مربوط به این اقوام در قرآن موجود است. این داستان‌ها‌ حاوی دو پیام مشخص‌اند. نخست اینکه تکذیب رسول خدا و تقاضای دلیل و مدرک گناهی است که مجازاتش نابودی تمامی‌افراد آن قوم، حتا نوزادان و کودکان است.  پیام دیگر این است که مجازات آنهایی که از پیامبر خدا اطاعت نکنند همیشه به قیامت موکول نمی‌شود، خداوند اگر اراده کند در همین دنیا بندگانش را تنبیه می‌کند و در مواردی تمامی‌ قوم را از میان بر می‌دارد.  داستان‌ اقوام عاد و ثمود هشدار به آنهایی‌ست که به روز قیامت باور ندارند و به همین خاطر از اطاعت از پیامبران سر باز می‌زنند.  باور کردن ادعای وقوع اتفاقی در گذشته آسان‌تر از قبول وعده قیامت در آینده است، به خصوص برای آنهایی که از گذشته اطلاع زیادی ندارند.

در این داستان‌ها از خداوند بخشنده مهربانی که تمام سوره‌ها با نام او آغاز می‌شود خبری نیست.  تاکید همه آنها بر ترس از خشم خداوند است تا عبرتی باشد برای آنهایی که ممکن است تن به اطاعت از پیامبر اسلام ندهند.  برای حافظ که عشق را «نقش مقصود از کارگاه هستی» و آدمی‌ و پری را «طفیل هستی» عشق می‌داند و می‌گوید که باید نماز مِیِّت برای کسی که به عشق زنده نباشد خواند، اطاعت از خداوندی که بندگان  خود را با از بین بردن تمامی‌ افراد یک قوم مجازات می‌کند امکان‌پذیر نیست.

طفیل هستی عشقند آدمی‌ و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنری
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

پیر حافظ و خداوند پیر او بخشنده و خطاپوش است:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
پیر دردی‌کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

اعتراض حافظ نسبت به رفتار خداوند قرآن با بندگانش قابل درک است. او نمی‌تواند از خداوندی اطاعت کند که توانایی بخشیدن خطای بندگانش را ندارد.  در مصراع دوم این بیت حافظ با گفتن «شراب نوش» و «رها کن» خواننده را به نا‌فرمانبرداری از خداوند قرآن، که شراب را حرام کرده است، تشویق می‌کند.  اما در این بیت شراب علاوه بر شراب انگوری که حافظ در بیت دوم همان غزل به صراحت از آن نام می‌برد (بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ/ ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود) شراب معنوی نیز می‌تواند باشد.  ساقی در این بیت شاهد عیسی دم است، یعنی همانگونه که مسیح مرده را زنده می‌کرد نَفَس ساقی و شراب معنوی او حافظ را به عشق زنده می‌کند. او به عشق زنده می‌شود و «حدیث عاد و ثمود» را رها می‌کند.

به باور من حافظ با رها کردن «حدیث عاد و ثمود» در حقیقت قرآن را رها می‌کند. مگر می‌شود تنها بخشی، هرچند کوچک، از یک کتاب آسمانی را رها کرد؟  رها کردن یک بخش از قرآن به معنی رها کردن اندیشه مقدس و آسمانی بودن آن است.  ممکن است اعتراض شود که حافظ می‌تواند از رها کردن «حدیث عاد و ثمود» منظور دیگری داشته باشد. در آنصورت از حافظ‌شناسان و شارحان محترم ابیات حافظ دعوت می‌کنم تا تفسیر بهتری ارائه دهند؛ تفسیری که شایسته مقام او باشد، نه تفسیری که به خاطر مصلحت‌اندیشی «حدیث عاد و ثمود» را نمادی از گذشته تعریف کند.

https://kayhan.london/1399/07/18/%d8%a8%d8%b1%d8%ae%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b9-%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1-%d8%ad

یکی از سرسخت‌ترین منتقدان حافظ، ﺑﺮﻗﻌﯽ ﻗﻤﯽ (۱۳۷۲-۱۲۸۷خورشیدی) در کتابی به نام «ﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﺑﺎ ﺣﺎﻓﻆ (ﺣﺎﻓﻆ ﺷﮑﻦ)» در جوابیه خود به این غزل نشان می‌دهد که ایشان پیام نهفته حافظ در رها کردن «حدیث عاد و ثمود» را به درستی دریافته است.(۳) وی در پاسخ خود به حافظ می‌گوید:

رها کسی نکند گفته‌های قرآن را
مگر چو شاعر کافر شود سگ مردود

به گمان من دکتر بهروز ثروتیان، که وی نیز حافظ را مانند برقعی شیعی مذهب می‌دانست، به همین دلیل، یعنی درک پیام نهفته شاعر در این بیت، غزل حاوی این بیت را از حافظ نمی‌دانست و آن را در تصحیح خود نیاورده‌ است.(۴)  تحال دو گام ناموفق در جهت تطهیر حافظ از کفرگویی در این بیت برداشته شده‌(۴) که گام نخست به ۳۵ سال پس از وفات او بر می‌گردد.

حافظ قبل از ۳۷ سالگی، و شاید در ۳۴ سالگی، اعلام می‌کند که «حدیث عاد و ثمود»  را رها کرده است، و این به باور من به منزله اعلام رها کردن قرآن است.  او به خواننده این بیت می‌گوید: به عشق زنده شو و قرآن را رها کن!


زیرنویس‌ها:
(۱)  اگرچه در مورد سال وفات حافظ (۷۹۱ یا ۷۹۲ه.ق.) اتفاق نظر وجود دارد اما حافظ‌شناسان در مورد سال تولد او به نتیجه مشترک نرسیده‌اند؛ بعضی آن را ۷۲۶ و برخی ۷۱۷ و یا ۷۱۳ می‌دانند.  خوشبختانه تاریخ ورود حافظ به دربار و آغاز شغل دیوانی او را می‌توان از یکی از قطعات او استنتاج کرد.  او خطاب به شاه جلال الدین مسعود می‌گوید: ای جلال تو به انواع هنر ارزانی/ خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا
همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد
صیت مسعودی و آوازهٔ شه سلطانی
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
اینکه شد روز سفیدم چو شب ظلمانی
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود به یک دم فلک چوگانی
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی
بسته بر آخور او استر من جو می‌خورد
تیزه افشاند به من گفت مرا می‌دانی
هیچ تعبیر نمی‌دانمش این خواب که چیست
تو بفرمای که در فهم نداری ثانی
شاه جلال‌الدین مسعود برادر بزرگتر شاه شیخ ابواسحاق در سال ۷۴۳ برای مدتی حاکم شیراز بوده است. در نتیجه تاریخ سرودن این قطعه ۷۴۳ است.  حافظ می‌گوید آنچه را طی سه سال پس‌انداز کرده از او ربوده‌اند. در نتیجه او حداقل از سال ۷۴۰ مشغول به کار درباری بوده است.  اگر آنگونه که «تذکره میخانه» ادعا می‌کند، وفات حافظ را در ۶۵ سالگی فرض کنیم ۷۲۶ را به عنوان سال تولد او به دست می‌آوریم.  با این فرض، حافظ در ۱۴ سالگی کار دیوانی را شروع کرده است.  احتمال اینکه او در نوجوانی وارد دربار شده و در ۱۷ سالگی جرأت کرده باشد حاکم شیراز را با اینگونه ابیات مخاطب قرار دهد بسیار کم است.  متأسّفانه بجز تعدادی از حافظ‌شناسان که سال تولد او را ۷۱۳ و یا ۷۱۷ می‌دانند، که منطقی‌تر به نظر می‌رسد، بسیاری از حافظ‌شناسان سال ۷۲۶ را در مقدمه کتاب‌ها و شرح‎هایشان ذکر کرده‌اند.  مشخص نیست به چه علت اکثر حافظ‌شناسان در مورد طول عمر حافظ به  «تذکره میخانه»، که بیش از ۲۰۰سال  پس از فوت او نوشته شده اعتماد کرده‌اند. باعث  تأسف  است که صاحب‌‌نظران ما درباره سال تولد محبوب‌‌ترین شاعر کشورمان اتفاق نظر ندارند و بدتر از آن اینکه بسیاری، از جمله آقایان ابهری و برزگر خالقی در میان شارحان معاصر، تاریخی را ذکر کرده‌اند که به احتمال بسیار زیاد اشتباه است. چه خوب می‌شد اگر مرکز حافظ‌شناسی در شیراز تشخیص محتمل‌ترین تاریخ برای سال تولد حافظ را در دستور کار یکی از گردهمایی‌های خود قرار می‌داد.
(۲) شرح بیت «ز دست شاهد نازک‌عذار عیسی دم/ شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود»:
ابهری: “از دست معشوق بسیار زیبای عیسی دم شراب بنوش و قصه عاد و ثمود را فراموش کن و عمر عزیز را به بحث اینگونه مسائل تلف مکن.»
استعلامی: «حدیث عاد و ثمود، سرگذشت دو قوم از روزگاران کهن است، قوم عاد که با پیامبرشان هود نساختند و قوم ثمود که پیامبرشان صالح را آزار بسیار دادند. در بزم صبحگاهی که این غزل جریان دارد، کسی به یاد عاد و ثمود نیست تا حدیث آنها را بگوید یا نگوید و در واقع نقش این دو قوم بیچاره در اینجا فقط جور کردن قافیه است.»
برزگر خالقی: «از دست معشوق زیباروی لطیف چهره که چون عیسی حیات‌بخش است، شراب بگیر و بنوش تا جانی دوباره ­یابی و از داستان عاد و ثمود سخن مگو و آن را رها کن؛ یعنی از گذشتگان هیچ یاد مکن و زمان حال را غنیمت بدان.»
ثروتیان: آن مرحوم شرح خود را بر اساس نسخه‌ای که خود از حافظ تهیه کرده نوشته است و نسخه او غزل حاوی این بیت را ندارد.  به عبارت دیگر او غزل حاوی این بیت را از حافظ نمی‌داند.
جلالیان: «از دست دلبر نازک‌اندام خوش‌چهره عیسی‌نفس جام شراب گرفته و با نوشیدن آن داستان عاد و ثمود گذشته را فراموش کن.»
حمیدیان: در باره دو قوم عاد و ثمود توضیح می‌دهد اما بیت را معنی نمی‌کند.
خرمشاهی: غزل حاوی این بیت در «حافظ‌نامه» نیامده است.‌
خطیب رهبر: «از دست یار زیبای لطیف رخسار و عیسوی نفس جانبخش باده در کش و داستان قوم عاد و ثمود را بفراموشی سپار و از آنان سخن مگو.»
رستگار فسایی: «اینک و در این بهار خرّم، از دست زیبارویانی لطیف‌اندام، که نفسی جان‌بخش و عیسوی دارند، باده بگیر و بنوش و مرگ و عمری تازه پیدا کن و داستان نابودی عاد و ثمود را فراموش کن.»
سودی: «از دست محبوب نازک‌عذار و عیسی‌نفس باده نوش کن و قصه‌های عاد و ثمود را ترک کن.  یعنی اخبار و آثار ملل خالیه و ام سالفه را ترک کن که از آن برایت فایده حاصل نمی‌شود.»
فرشادمهر: «از دست معشوق لطیف‌چهره که نفس جان‌بخش عیسوی دارد، شراب بگیر و بنوش و داستان عاد و ثمود را به فراموشی بسپار.»
قیصری: «این بیت هم مانند بیت‌های دوم و سوم دعوت به شادی است و فراموش کردن وقایع تلخ تاریخ با ذکر نمونه هلاکت اقوام بد سرانجام عاد و ثمود. از دست ساقی زیباروی لطیف اندامِ مسیحانفس، باده بگیر و بنوش و از یادآوری سرگذشت اقوام نابود شده عاد و ثمود اصلاً سخنی به میان میاور و این اوقات خوش بهاری را با ذکر اینگونه مسائل بر خود تلخ مکن.»

هروی: «گناه باده نوشیدن را بپذیر و سخن گفتن دربارهٔ قوم عاد و ثمود را که بر اثر گناهکاری هلاک شدند، رها کن.»
(۳) آیت‌الله برقعی قمی در کتابی به نام «ﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﺑﺎ ﺣﺎﻓﻆ (ﺣﺎﻓﻆ ﺷﮑﻦ)» او را به خاطر اقرار به شرابخواری و شاهدبازی کافر و ملحد می‌نامد. به اعتقاد او، که سنّی مذهب بود، حافظ شیعه بوده و این نیز بر تمام انتقادات دیگر اضافه می‌شود. وی در کتاب خود غزلیاتی در پاسخ به قسمت‌هایی از برخی از غزل‌های حافظ سروده‌ تا از این طریق انتقادهای خود را مطرح کند.  یکی از آنها غزلی ا‌ست که حاوی بیت «ز دست شاهد نازک‌عذار عیسی دم/ شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود» است.  به نظر می‌رسد که آن مرحوم پیامی‌ را که حافظ در این بیت پنهان کرده به خوبی متوجه شد بود که وی را کافر و ملحد نامید:
کنون که گشته بنی آدم افضل موجود
فرشته در قدم جَدّ اوست سر بسجود
سزا است ذکر تو از خالقت بحمد و ثنا
کنی تو ترک صبوحی و نغمه نی و عود
بدور عمر مگو از شراب و شاهد و چنگ
بدان که دار فنا هفته‌ای بود معدود
شب از بروج و کواکب نگر بقدرت حق
به روز بین گل و سنبل ز خالق معبود
مگو ز شاهد فاسق منوش باده و می‌
بگیر عبرتی از قصه‌های عاد و ثمود
جفنگ تا به کی ای شاعر از می‌مخمور
حدیث عاد و ثمود است از خدای ودود
رها کسی نکند گفته‌های قرآن را
مگر چو شاعر کافر شود سگ مردود
تو را چه نفع ز آئیین دین زردتشتی
که تازه‌اش کنی چیست قصدت ای نمرود
وزیر گاه کنی آصف و گهی عیسی
که تا وزیر بگوید عجب ‌ترانه و سرود
بدین لغز که سرائی چه سود جز تکفیر
ز هر طرف چه وزیر و چه مؤمن مسعود
همیشه تکیه کن ای برقعی بلطف خدا
نه یمن تربیت هر عماد نا محمود
(۴) در نسخه خطی معروف به نسخه خلخالی که در سال ۸۲۷ هجری قمری یعنی سی و پنج سال پس از فوت حافظ نوشته شده‌، بیت آخر غزل به این صورت آمده‌است:
بیار باده که حافظ مدامش استظهار
به فضل و رحمت جبار بود و خواهد بود
استظهار به معنی یاری خواستن و اعتماد و پشتگرمی ‌است.  این بیت الحاقی کوششی است در جهت آشتی دادن حافظ با خداوند اقوام عاد و ثمود! می‌گوید که حافظ ممکن است که حدیث عاد و ثمود را رها کرده باشد اما هنوز اعتماد و پشتگرمی ‌او به فضل و رحمت همان خداوند جبار است که آن دو قوم را از بین برد.  جبار یکی از اسامی ‌خداوند و به معنی ستمگر است.  این بیت مانند وصله ناجوری از انتهای غزل آویزان شده به‌خصوص که تنها بیتی است که با یک کلمه فارسی ختم می‌شود.  بیت قبلی در باره عمادالدین محمود است و انتظار می‌رود که بیت آخر نیز، همانگونه که در ضبط قزوینی و خانلری آمده است، درباره او باشد:
بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش
هرآنچه می‌طلبد جمله باشدش موجود
از آن گذشته دکتر جمشید سروشیار در نقدی که بر تصحیح حافظ خرمشاهی بر اساس نسخه خلخالی در  شماره ۸۷ نشر دانش (فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۴) نوشته‌ است می‌گوید که قافیه بیت (بیار باده که حافظ مدامش استظهار/ به فضل و رحمت جبار بود و خواهد بود) با قافیه سایر ابیات این غزل فرق دارد:
«… در نسخه قزوینی و خانلری مصراع دوم این بیت چنین است: «هرآنچه می‌طلبد جمله باشدش موجود» و همین درست است چه قوافی دیگر غزل همه دال است و «آنان که به فارسی سخن می‌رانند/ در معرض دال ذال را ننشانند».
توضیح آنکه بر اساس یک قانون ادبی (ذال معجم) که در فارسی قدیم مرسوم بوده‌ و خواجه نصیر طوسی آن را به نظم کشیده‌است:
آنان که به فارسی سخن می‌رانند
در معرض دال ذال را ننشانند
ما قبل وی ار ساکن جز وای بوذ
دال است وگرنه ذال معجم خوانند
«بود» در انتهای بیت الحاقی می‌بایستی «بوذ» خوانده شود که قافیه را عوض می‌کند.  دقت کنید که این قانون در مورد «موجود»، که عربی است، صدق نمی‌کند.  تلاش جدیدتری در جهت تطهیر حافظ توسط مرحوم حسین پژمان بختیاری صورت گرفت که در تصحیح خود از حافظ (حافظ پژمان) که در سال ۱۳۱۵ خورشیدی به چاپ رسید بیت زیر را در آخر این غزل آورده‌است:
بیار باده که حافظ مدامش استظهار
به فضل و رحمت عام است و غافر معهود
آن مرحوم با استفاده از کلمه عربی معهود در آخر بیت قافیه را حفظ کرده‌ است.  غافر از اسامی‌خداوند و به معنی آمرزنده و پوشنده و بخشاینده گناه است.  او بجای «جبار»، از «غافر» استفاده می‌کند که نزدیک به صفت خطاپوش است که حافظ به پیر مغان و خداوند او نسبت می‌دهد.  هدف از این بیت هم آشتی بین خداوند قرآن و خدای پیر مغان است.  اما این بیت هنوز آن ایراد دیگر را دارد: وصله ناجور است! مسعود فرزاد در جلد اول از «صحت کلمات و اصالت غزل‌ها» درباره بیت نسخه خلخالی (به فضل و رحمت جبار بود و خواهد بود) می‌گوید: «ضمناً این بیت فقط در خ (منظورش نسخه خلخالی است) ضبط شده‌است و خ از این حیث خدمتی به حافظ کرده است. ع (منظورش نسخه پژمان است) آن‌‌ ‌را از خ گرفته است.»  معلوم می‌شود که مرحوم فرزاد به مسئله قافیه توجه نکرده بود وگرنه این نسخه بدل را خدمتی به حافظ نمی‌دانست. در مورد بیت نسخه پژمان (به فضل و رحمت عام است و غافر معهود) می‌گوید: «نسخه بدل ناحافظ واری است.»


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=216759

3 دیدگاه‌

  1. ذره بین

    سپاس فراوان از نویسنده فرهیخته به خاطر نگاه نو و زیبایشان به پیام اصیل حافظ. منتظر مقالات بیشتری از ایشان هستیم

  2. 44

    ” ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود” ای .ای بر من که با آنهمه حافظ خوانی چهل سال دیرتر این مصرع حضرت حافظ را دیدم! کاش ۳۵ سال پیش،چند سال پیش از خودکشی آن نازنین غبغبین این غزل را دیده و برایش میفرستادم شاید سرنوشت هردو ما عوض میشد،او خودکشی نمیکرد و من در این سن چنین درمانده نبودم.

  3. بهرام پارسی

    با درود و سپاس به نویسنده ی فرهیخته ی این مقالات .
    متاسفانه در سال ۵۷ ملت ایران حافظ را فراموش کردند و برگشتند به زیر قداره و مسمار و غارتگری ِ آخوندها و الواط آنها ،تا که ایران را تبدیل کنند به عاد و ثمود و بنی قریظه .

    حافظی که از عشق و شراب و مسیحا و زرتشت و پیر مغان سخن می گوید هیچ ربط و دخلی به اسلام ندارد .زیرا اسلام چیزی نیست جز سلاخ خانه ی بنی قریظه ، سنگسار ، قطع عضو ، تجاوز به دختر ۹ ساله و زن پسر خوانده ، تحقیر آزادگی انسان ها و له کردنِ ارزش زنان و غارت اموال مردم.

    اما مسیحا بود که جلوی سنگسار زنی گناهکار را گرفت و از محبت خدا سخن گفت و اشو زرتشت بود که راه راستی و اشا و نیکی کردن را راه نجات انسان ها معرفی کرد .مشخص است که حافظ از آموزه های مانوی و مسیحی و زرتشتی معنی زندگی را آموخته بود و هیچ تعصبی هم به ظاهر متون و قوانین ِ خشک ِ این ادیان نداشت .

    اما در مقابل مشتی آخوند طماع و عیاش با آدمکش های دور برشان در حال شکنجه ی و غارت و کشتار مردم بودند چون در قرآن مدینه و سیره و تفاسیر و احادیث آمده است که محمد و علی و دار و دسته ی این موجودات ، مردم مدینه را بنی قریظه ای کرده بودند .این داستان تلخی است که همچنان ادامه دارد .

    ما هم باید داستان های وحشتناک ِ وحشی گری ها و تروریست بازی های مدینه النبی و صدراسلام را رها کنیم و آدمیت پیشه کنیم .حال چه خداباور باشیم و چه خداناباور .آدمیت و محبت ورزیدن راه حل رنج ها و مشکلات زندگی است نه شکنجه و کشتار و تجاوز و جهاد و تروریسم .

Comments are closed.