تاریخ شفاهی ایران؛ خاطرات عبدالرضا انصاری (بخش۵۶)

یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ برابر با ۰۷ فوریه ۲۰۲۱


جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب می‌نویسد «در میان خاطرات گونه گونه‌ای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بی‌نظری سزاوار تمجید همراه است».

به  جهت علاقمندی نسل جوان به ریشه‌ها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی می‌پردازد.

*****

[بخش۱]   [بخش۲]   [بخش۳]   [بخش۴]   [بخش۵]   [بخش۶]   [بخش۷]   [بخش۸]   [بخش۹]   [بخش۱۰]   [بخش۱۱]   [بخش۱۲]   [بخش۱۳]   [بخش۱۴]   [بخش۱۵]   [بخش۱۶]   [بخش۱۷]   [بخش۱۸]   [بخش۱۹]   [بخش۲۰]   [بخش۲۱]   [بخش۲۲]   [بخش۲۳]   [بخش۲۴]   [بخش۲۵]   [بخش۲۶]   [بخش۲۷]   [بخش۲۸]   [بخش۲۹]   [بخش۳۰]   [بخش۳۱]   [بخش۳۲]   [بخش۳۳]   [بخش۳۴]   [بخش۳۵]   [بخش۳۶]   [بخش۳۷]   [بخش۳۸]   [بخش۳۹]   [بخش۴۰]   [بخش۴۱]   [بخش۴۲]   [بخش۴۳]   [بخش۴۴]    [بخش۴۵]   [بخش۴۶]    [بخش۴۷]    [بخش۴۸]   [بخش۴۹]   [بخش۵۰]   [بخش۵۱]   [بخش۵۲]   [بخش۵۳]   [بخش۵۴]   [بخش۵۵]

به هر حال این یکی از مسائل شهر تهران بود که هر روز وقت مقامات دولتی را می‌گرفت ولی در عین حال، زمان انتخابات انجمن‌های شهر نیز نزدیک می‌شد و لازم بود مقدمات امر توسط وزارت کشور فراهم گردد. بدین جهت موضوع را در هیأت دولت مطرح کردم و پیشنهاد کردم حالا که پس از پانزده سال مسئولیت اداره شهرها از دولت به انجمن‌های شهر واگذار می‌شود و حزب ایران نوین نیز در این انتخابات شرکت کرده و رل مهمی را به عهده خواهد داشت، ترتیبی اتخاذ شود که شایسته‌ترین افرادی که مورد اعتماد مردم هر شهر باشند، صرف نظر از اینکه عضویت حزب را قبول کرده و یا بی‌طرف مانده باشند، شناسایی شده و به عنوان نامزدهای انتخابات انجمن‌های شهر، از طرف حزب پشتیبانی شوند و از این طریق هم رضایت مردم جلب خواهد شد و هم اینکه وقتی ببینند حزب ایران نوین از افراد خوشنام و صلاحیت‌دار پشتیبانی می‌کند به طرف حزب روی خواهند آورد و باعث رونق کار حزب خواهد شد. این پیشنهاد مورد تأیید آقای هویدا نخست‌وزیر و آقای عطاءالله خسروانی دبیرکل حزب ایران نوین قرار گرفت و عده‌ای از آقایان وزرای حزبی نیز از آن استقبال کردند و مقرر شد هیأتی از وزرای عضو حزب ازجمله آقایان خسروانی دبیرکل، دکتر ناصر یگانه وزیر مشاور وآقای دکتر کریم‌پاشا بهادری معاون نخست‌وزیر  ترتیب اجرای این پیشنهاد را بدهند.

این هیأت از چند روز بعد شروع به کار کرد و پس از بررسی راه‌های مختلف  جهت شناسایی نامزدهای صلاحیت‌دار در تمام شهرها تصمیم گرفته شد که از طریق شعبات حزب ایران نوین و دستگاه‌های دولتی و منابع اطلاعاتی، صورت اسامی افراد واجد صلاحیت و خوشنام تهیه شده و به هیأت تسلیم شود و دفتری نیز برای دریافت و تطبیق این صورت‌ها پیش‌بینی شد تا از بین این صورت‌ها، اسامی شایسته‌ترین افرادی که همه منابع آنها را تأیید کرده باشند انتخاب شده و به عنوان نامزدهای انتخاباتی حزب ایران نوین معرفی شوند. این طرح با دقت کامل به مرحله اجرا درآمد و آقای عطاءالله خسروانی که در تمام مراحل اجرایی آن مشارکت داشت، آن را قبول کرد و صورت نهائی را برای اعلام نامزدها از طرف حزب ایران نوین تحویل گرفت.

متأسفانه بعد از یکی دو روز، تقاضا کرد که جلسه هیأت مجدداً تشکیل شود. در این جلسه اعلام کرد که صورت اسامی تهیه شده مورد تأیید همکاران ایشان در حزب نیست و آنها عقیده دارند که عده‌ای که بدون گرفتن پاداشی در تمام شهرها برای تشکیل حزب ایران نوین فعالیت کرده‌اند باید به عنوان نامزدهای حزب برای انتخابات انجمن شهرها اعلام گردند و به این صورت تمام زحماتی که در طی دو سه ماه برای تهیه صورت افراد واجد صلاحیت کشیده شده بود، به هدر رفت و هیأت به کار خود پایان داد.

بنابراین پس از اعلام شروع انتخابات انجمن‌های شهر توسط وزارت کشور، صورت اسامی نامزدهای منتخب احزاب ایران نوین، مردم و پان ایرانیست اعلام گردید.

در مورد انتخابات انجمن‌های شهر، کمیسیونی تحت ریاست فرماندار و با شرکت رئیس دادگستری و چند مقام دیگر پیش‌بینی شده بود که سوابق نامزدهای انتخاباتی را بررسی کرده و صلاحیت آنها را از لحاظ محلی بودن و نداشتن سوء پیشینه و دارا بودن نام نیک و حرفه‌ای که دارند تأیید نمایند تا بتوانند در انتخابات شرکت کنند.

با انتشار لیست اسامی کاندیداهای حزب ایران نوین، سیل اعتراضات مردم نسبت به سوابق سوء عده‌ای از نامزدهای حزب به فرمانداری‌ها و کمیسیون‌های تشخیص صلاحیت و وزارت کشور سرازیر شد و هر یک از نامزدها که از طر ف کمیسیون‌ها رد صلاحیت می‌شد مورد اعتراض حزب ایران نوین قرار می‌گرفت و به نخست‌وزیر و وزارت کشور شکایت می‌کردند و خواهان آن بودند که در رأی کمیسیون‌های تشخیص صلاحیت تجدید نظر شده و نامزدهای حزب مورد پشتیبانی قرار گیرند. در این رسیدگی‌ها آشکار می‌شد که اغلب افراد مذکور از هوچی‌ها و شارلاتان‌های بنام محل بوده و حتی بعضی از آنها دارای حرفه‌های بدنام می باشند که برای مردم و مقامات محلی شناخته شده هستند ولی مقامات حزبی در تهران این رد صلاحیت‌ها را به حساب عدم همکاری وزارت کشور با حزب ایران نوین تلقی می‌کردند و به انواع مختلف این برداشت خود را عنوان می‌کردند و با این نوع سعایت‌ها، نخست‌وزیر را کلافه کرده بودند. در یک مورد کار به جایی کشید که یک روز جمعه که تمام ادارات تعطیل بودند آقای نخست‌وزیر با حالت بسیار ناراحت به منزل من تلفن کردند و گفتند که حزب ایران نوین شکایت دارد که در شهر بندرعباس تمام نامزدهای حزب ایران نوین را یکپارچه رد صلاحیت کرده‌اند و این موضوع را باید به عنوان یک دسیسه علیه حزب تلقی کرد و از من خواستند که بلافاصله شخص مورد اعتمادی را از وزارت کشور برای رسیدگی به موضوع،  به بندر عباس اعزام کنم. من هم که دیگر از این اعتراضات و شکایت‌های مداوم کلافه شده بودم چون می‌دانستم که آقای هویدا به آقای شاپور میهن از استانداران سابق که در آن زمان سمت مشاور عالی وزارت کشور را داشت اعتماد و محبت خاصی دارد پیشنهاد کردم اگر مایل باشند از آقای میهن بخواهم که فوراً به بندرعباس رفته و به موضوع رسیدگی کند. آقای هویدا از این پیشنهاد استقبال کرد و آقای شاپور میهن در عین حال که بیمار بود قبول کرد که اول وقت روز بعد با هواپیما برای رسیدگی به بندرعباس عزیمت نماید. تلفنی هم به فرماندار بندرعباس دستور دادم ترتیبی داده شود که به محض ورود آقای میهن کمیسیون تشخیص صلاحیت تشکیل یافته و تمام سوابق امر برای رسیدگی آماده شود. از آقای میهن نیز خواستم که نتیجه را تلفنی به من اطلاع دهند.

روز بعد ایشان تلفن کردند و گفتند که ما در جلسه‌ای برای رسیدگی به موضوع هستیم و آقای رئیس دادگستری و دادستان و سایر مقامات حضور دارند و آقای رئیس ژاندارمری که از ایشان نیز دعوت شده بود وارد شدند و گفتند احتیاجی به تشکیل این جلسه نیست زیرا امروز صبح یک کشتی پر از اجناس قاچاق گرفته‌ایم که متعلق به آقایانی است که از طرف حزب ایران نوین برای انتخابات انجمن شهر نامزد شده‌اند و چون با وجود مدارک متقن احتیاج به رسیدگی بیشتر از طرف من نیست لذا با اولین هواپیما مراجعت می‌کنم. به این صورت موضوع به آقای نخست‌وزیر گزارش شد و این مطلب خاتمه یافت ولی در بسیاری از نقاط دیگر مشابه آن اتفاق افتاد که ذکر یکایک آنها از حوصله این مصاحبه خارج است. به هر حال این انتخابات نیز به پایان رسید و نامزدهای حزب ایران نوین تقریباً در همه جا برنده شدند و اختیار انجمن‌های شهر را به دست گرفتند ولی حضور من در وزارت کشور مانند خاری در سر راه آنها قرار داشت که می‌توانستم با اختیارات قانونی در هر کجا و در هر زمان جلو اقدامات و تصمیمات آنها را که به ضرر مردم باشد، بگیرم و درصورت لزوم هر انجمن شهری را که صالح و درستکار نباشد منحل سازم. در اینجا بهتر است چند ماه به عقب برگردم و موضوعی را که در ارتباط با مسائل شهری و اجتماعی تهران است، بازگو کنم.

از حدود یکسال قبل، ترتیبی برقرار شده بود که هر روز سه‌شنبه برای عرض گزارشات مربوطه به سراسر مملکت به حضور اعلیحضرت شرفیاب شوم. البته بعد از هر شرفیابی کلیه مطالب و اوامر شاهنشاه را به اطلاع آقای هویدا نخست‌وزیر می‌رساندم. در چند ماه قبل از شروع انتخابات انجمن شهر تهران، در یکی از شرفیابی‌ها، اعلیحضرت فرمودند محمدعلی مسعودی نامه‌ای نوشته و پیشنهاداتی درباره شهر تهران کرده است. شما این پیشنهادات را بررسی کنید و نتیجه را به ما اطلاع دهید.

آقای محمدعلی خان مسعودی را می‌شناختم. ایشان سوابق طولانی در مطبوعات و نمایندگی مجلس داشت. فردی بود که با طبقات مختلف مردم و بخصوص اصناف تهران مانند نانوا، کوره‌پز، دستفروش، کبابی، تره‌بار فروش، سقط‌فروش و امثال آنها دائماً در تماس بود و برای آنها گره‌گشایی می‌کرد و به همین جهت در بین این طبقه نفوذ زیادی داشت. محمدعلی خان مسعودی از تمام زیر و بم‌ها و حیله‌های انتخاباتی آگاهی داشت و هر زمان که انتخاباتی در تهران پیش می‌آمد، محمدعلی خان از گردانندگان آن بود و به هر شخص یا گروهی که متمایل می‌شد موفقیت آنها تقریباً قطعی به نظر می‌رسید.

گفته می‌شد ایشان هزارها سجل احوال بدون عکس در اختیار دارد که می‌تواند با استفاده از آن و به کار گرفتن تعدادی افراد بیکار که با دریافت مبلغ کمی در اختیار گرفته می‌شوند، به آسانی انتخابات را به نفع کسانی که می‌خواهد بچرخاند و به همین جهت به او صفت و عنوان «انتخابات‌چی» داده بودند. ایشان همان کسی است که انتخابات مجلس شورای ملی را در دولت دکتر اقبال به نفع حزب ملیون کارگردانی کرد و نامزدهای حزب ملیون را یکپارچه از صندوق‌های رأی شهر تهران بیرون آورد. البته آن مجلس پس از تشکیل، بلافاصله منحل شد و من قبلا درباره آن اشاره کرده‌ام.

به هرحال پیشنهاد آقای مسعودی که به حضور  اعلیحضرت تقدیم شده بود عبارت از این بود که در تهران تشکیلاتی به نام اتاق اصناف به وجود آید و امور اصناف تهران را سرپرستی و اداره کند. وظایف اصلی که برای این تشکیلات پیشنهاد شده بود عبارت بودند از صدور پروانه کسب، نرخ‌گذاری اجناس و خدمات، نمایندگی کلیه اصناف در مقابل دستگاه‌های دولتی، حق برقراری عوارض مخصوص جهت فعالیت‌های اتاق اصناف و سایر اموری که برای نظارت بر امور اصناف ضرورت دارد. به عبارت دیگر، واگذاری اختیار تمام اصناف تهران به دست تشکیلاتی که گردانندگان آن منتخب و سرسپرده آقای محمدعلی خان مسعودی باشند.

این موضوع را به اطلاع آقای هویدا رساندم و نظر خودم را هم با ایشان در میان گذاشتم. نظر من این بود که صحیح است که اصناف هرگاه مایل باشند باید بتوانند برای دفاع از منافع خود در چهارچوب قوانین کشور، تشکیلاتی را دائر کنند ولی در حال حاضر شهر تهران با سرعت زیادی در حال رشد بوده و اضافه شدن جمعیت و بالا رفتن قدرت خرید مردم اقتضا می‌کند که تعداد فروشگاه‌ها و نوع خدمات و حرفه‌های لازم متناسب با ازدیاد جمعیت گسترش پیدا کند. در چنین شرایطی، واگذاری اختیارات و دادن مونوپل به گروهی که مساعی‌شان در جهت حفظ منافع خود و جلوگیری از وارد شدن عناصر جدید به حوزه فعالیت آنهاست مسلماً به ضرر مصرف‌کنندگان خواهد بود. علاوه بر این، تفویض اختیارات مربوط به وضع عوارض جدید برای کسبه که معمولا باید در اختیار انجمن شهر باشد و نرخ‌گذاری اجناس غیر از شیوع فساد و به هم زدن تعادل بازار و سوء استفاده گروه‌های گرداننده، نتیجه دیگری نخواهد داشت. به هر حال چون انتخابات انجمن شهر تهران در پیش است و به زودی نمایندگان منتخب مردم این امور را به دست خواهند گرفت لزومی ندارد که دولت بی‌جهت در این فاصله خود را وارد ماجرای جدیدی بکند و بیش از این در امور شهری آلوده شود. بنابراین بهتر است اقدامی در اینباره صورت نگیرد.

آقای هویدا کاملا با نظر من موافق بودند و قرار شد به همین صورت حضور اعلیحضرت گزارش شود. شاهنشاه نیز این نظر را تأیید فرمودند و موضوع مسکوت ماند.

در این ایام روابط شخصی من با آقای هویدا در نهایت خوبی و بسیار دوستانه بود و در دوران انتخابات مربوط به انجمن‌های شهر که هر روز مسائل جدیدی پیش‌آمد می‌کرد، اغلب اوقات از من می‌خواستند که اول وقت به منزل ایشان که در زعفرانیه شمیران قرار داشت رفته و در حین رفتن به نخست وزیری در تهران، با هم صحبت کنیم. این مذاکرات بیشتر درباره نحوه اداره حزب و احتمال عواقب ناگوار پشتیبانی از افراد مشکوک و عناصر نابابی بود که در سطوح مختلف تصمیم‌گیری‌ها رخنه کرده و چهره زشت و کریهی از حزب به مردم ارائه می‌دادند. برداشت من از این مذاکرات این بود که ایشان تمام مشکلات را به خوبی درک می‌کرد ولی حس می‌کردم با محظوراتی مواجه است که قادر نیست در رفع نواقص موجود اقدام مؤثری انجام دهد و راه حل‌های کوتاه‌مدت و آسان را به اقدامات اساسی و درازمدت ترجیح می‌داد.

یک روز بدون مقدمه شایعه بی‌اساس نخست وزیری من توسط عوامل مشکوکی که در حزب آمد و رفت داشتند در شهر پخش شد و به گوش من رسید ولی چون می‌دانستم حقیقت ندارد از آن سرسری گذشتم و توجهی نکردم ولی چند روز بعد که کنفرانس استانداران به وسیله آقای نخست وزیر در سالن بزرگ وزارت کشور افتتاح می‌شد وقتی چشم آقای هویدا به زیرنویس عکس‌های وزرای سابق کشور که بر روی دیوار سالن نصب شده بود افتاد، توجه کرد که اغلب نخست وزیران سابق در عین حال سمت وزارت کشور را هم عهده‌دار بوده‌اند و در مقابل خبرنگاران بطور شوخی به من گفت «رضا می‌بینی که اغلب وزرای کشور نخست وزیر شده‌اند». همه حضار خندیدند و من هم آن را به مزاح تلقی کردم. ولی هفته‌های بعد حس کردم روابط ما به گرمی گذشته نیست اما دلیل آن را فشار کار و مشکلات عدیده دولت می‌دانستم. ولی به هر حال کارهای در دست اقدام جریان عادی خود را طی می‌کرد. انتخابات انجمن شهر در تهران و سایر شهرها پایان یافته و حزب ایران نوین در اغلب شهرها برنده شده بود و در تهران نیز آقای جواد شهرستانی برای تصدی شهرداری تهران در نظر گرفته شده بود.

در روز دوشنبه‌ای که فردای آن، طبق معمول باید شرفیاب می‌شدم از تشریفات کل دربار اطلاع دادند که چون اعلیحضرت به شیراز تشریف خواهند برد قرار شده است من جزء همراهان به شیراز بروم و روز دوشنبه در آنجا شرفیاب شوم.

این مسافرت با هواپیمای سلطنتی انجام گرفت و در موقع شام نیز فقط آقای علم و من افتخار حضور داشتیم. بعد از ظهر روز سه‌شنبه طبق معمول شرفیاب شدم و مطالب مربوطه را به عرض رساندم و در مورد یک یک آنها اوامری صادر فرمودند که در یک مورد مربوط به اتخاذ تصمیم  از طرف نخست‌وزیر بود.
[ادامه دارد]

[بخش۱]   [بخش۲]   [بخش۳]   [بخش۴]   [بخش۵]   [بخش۶]   [بخش۷]   [بخش۸]   [بخش۹]   [بخش۱۰]   [بخش۱۱]   [بخش۱۲]   [بخش۱۳]   [بخش۱۴]   [بخش۱۵]   [بخش۱۶]   [بخش۱۷]   [بخش۱۸]   [بخش۱۹]   [بخش۲۰]   [بخش۲۱]   [بخش۲۲]   [بخش۲۳]   [بخش۲۴]   [بخش۲۵]   [بخش۲۶]   [بخش۲۷]   [بخش۲۸]   [بخش۲۹]   [بخش۳۰]   [بخش۳۱]   [بخش۳۲]   [بخش۳۳]   [بخش۳۴]   [بخش۳۵]   [بخش۳۶]   [بخش۳۷]   [بخش۳۸]   [بخش۳۹]   [بخش۴۰]   [بخش۴۱]   [بخش۴۲]   [بخش۴۳]   [بخش۴۴]    [بخش۴۵]   [بخش۴۶]    [بخش۴۷]    [بخش۴۸]   [بخش۴۹]   [بخش۵۰]   [بخش۵۱]   [بخش۵۲]   [بخش۵۳]   [بخش۵۴]   [بخش۵۵]

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=229674