فیروزه رمضان زاده- اعلام موجودیت شبکه «فرشگرد» در ۲۶ شهریور ۱۳۹۷ با واکنش گسترده رسانههای فارسیزبان خارج از کشور و اقبال کاربران ایرانی داخل و خارج ایران در شبکههای اجتماعی روبرو شد. شبکهای که با رنگ فیروزهای خود را معرفی کرد.
چند روز پس از آن، شمار زیادی از کاربران ایرانی هوادار در شبکههای اجتماعی به اشکال مختلف، پشتیبانی خود را از این شبکه که در مخالفت با جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرده بود اعلام کردند. پس از مدتی دو کارزار با عناوین «جنبش فیروزهای» و «میدان میلیونی» نیز از سوی این شبکه سیاسی مطرح شد.
محبوبیت شاهزاده پهلوی و حمایت وی از «فرشگرد» و این دو کارزار نیز به گسترش آنها در میان ایرانیان، به ویژه نسلهای جوان، بسیار یاری رساند.
چند ماه بعد در دی ماه ۱۳۹۷ ویدئویی از یک زن جوان در شبکههای اجتماعی منتشر شد که نشان میداد او در یکی از خیابانهای تهران در حالی که بدون روسری بین عابران قدم میزند پلاکاردی در حمایت از «جنبش فیروزهای» به دست گرفته است.
کیهان لندن با این زن جوان حامی کارزار «جنبش فیروزهای» که در ایران زندگی میکند، در مورد انگیزه و تجربه او از حضور بدون حجاب اجباری در خیابان و واکنشهای مردم در آن روز گفتگو کرده است.
رها شد ز بند زره موى او
درفشان چو خورشید شد روى اوحق انتخاب پوشش یکی از حقوق بدیهی زنان ایرانی در ایران آزاد فردا خواهد بود.#نه_به_حجاب_اجباری#جنبش_فیروزهای pic.twitter.com/Xb0Vq6s045
— Reza Pahlavi (@PahlaviReza) January 7, 2019
-چطور جرأت کردید در یکی از خیابانهای پر رفت و آمد تهران بدون روسری و حجاب اجباری از کارزار «جنبش فیروزهای» حمایت کنید؟
-در ۱۷ دی ماه سال ۱۳۹۷ تصمیم گرفتم به مناسبت سالروز کشف حجاب در خیابان پهلوی کشف حجاب کنم، من انسان تنهایی هستم و این تنهایی باعث شد در مبارزات مدنی هم تنها گام بردارم. البته این را بگویم این یکتنه حرکت کردن را بزرگترین گام در جهت مبارزه میدانم، چون مانند پرت کردن سنگی هرچند ریز به درون رودخانه است و قدرتش چنان است که میتواند تا میانههای رودخانه موج ایجاد کند. حالا شما تصور کنید هزاران نفر بلکه میلیونها نفر هر کدام بدون اینکه سازمانیافته باشند این سنگریزهها را پرتاب کنند، طبیعی است که اگر در یک زمان و در موقعیتهای نزدیک به هم پرتاب شده باشند چنان موجی ایجاد میکنند که دریا را هم متلاطم خواهد کرد. برای همین است که به مبارزه شخصی و نه سازمانی معتقدم.
در آن زمان به شکل و نوع حرکتی که میخواستم انجام بدهم فکر کرده بودم؛ با چند نفر از اطرافیانم صحبت کردم اما کسی حاضر به حتی فیلمبرداری هم نبود؛ به ناچار تصمیم گرفتم بدون دوربین در محل حاضر شوم. شب قبل از کشف حجابم به یکی از دوستانم که به لحاظ اعتقادی شباهتی نداریم زنگ زدم و به او اطلاع دادم چون میدانستم احتمال زیادی وجود دارد به خانه برنگردم و میبایست کسی مرا رصد میکرد.
دوستم مرا از این کار منع کرد ولی وقتی با اصرار من مواجه شد در ضبط کردن این فیلم مرا یاری کرد. برایم بسیار جالب بود که دوستان همفکرم در تهران حاضر نشدند خود را به خطر بیندازند و از من فیلم بگیرند ولی این دوست با خط فکری کاملاً متفاوت این لطف را در حق من کرد.
میخواستم در ساعت مشخصی که نور باشد در محلی که مشخص کرده بودم حاضر شوم یعنی تقاطع «نوفل لوشاتو» و خیابان پهلوی. سریع مشغول نوشتن پلاکارد شدم، چون زمان نبود و دیر اقدام کرده بودم. بر روی مقوایی با رنگ اکریلیک نوشتم «جنبش فیروزهای» یک طرف پلاکارد مشکی بود و روی آن طرف دیگر نوشتم «حجاب از سر بر کنید».
-چرا این عبارات را روی پلاکارد نوشتید؟
-نمیدانم چرا ولی دلم میخواست دستوری باشد و این دستور خطاب به کسانی که نمیخواهند حجاب از سر برکنند نبود بلکه بیشتر خطاب من به کسانی بود که مایل به داشتن حجاب نیستند اما به این اجبار سالهاست که تن دادهاند.
یک نقطه جنبش را کم گذاشتم چون با عجله نوشتم رنگها را جمع کرده بودم، وقت هم کم آوردم، بنابراین با یک کاغذ رنگی که فیروزهای بود یک نقطه بریدم بر روی پلاکارد چسباندم که بعداً در طول مسیر افتاد و در کامنتهای بسیاری که در زیر ویدئویی که شاهزاده منتشر کرده بود خواندم که چرا کلمه جنبش یک نقطه کم دارد.
به محل مورد نظرم که رسیدم پلاکارد را از ساک پارچهای همراهم درآوردم و روسریام را برداشتم. اولین زنی که از کنارم رد شد با صدای بلندی شروع به ناسزا گفتن کرد، خانمی مانتویی با آرایش خیلی غلیظ، موهای رنگ شده بلوند که نصف بیشتر موهایش هم بیرون روسریش ریخته شده بود! او هنوز پلاکاردم را ندیده بود فقط به پاهای لخت و موهای بدون روسریم نگاه کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن و اینکه «شماها مملکت رو خراب کردید»!
با لبخندی پلاکاردم را بالای سرم بردم، از حرکت آن خانم در آن لحظه حس کردم باید روز سختی داشته باشم، اما انگار او از پلاکارد من بیشتر ترسیده بود و سریع دور شد، مردم تقریباً بیتفاوت از کنارم رد میشدند یا تظاهر به ندیدن میکردند، همین هم جای شکر داشت، بعضیها با صدای بلند تشویقم میکردند، بعضیها هم با صدای بلند به من اخطار میدادند که کارم خطرناک است، یا هشدار میدادند خیابان پر از مامور است. آن روز، جلوی دانشگاه تهران تجمع بود، من به اکثر آنها لبخند میزدم و رد میشدم. در میانههای راه یک خانم چادری نسبتاً مسن نزدیک من شد و بدون تعللل از من پرسید: «شاهزاده کی بر میگرده؟» تعجب کردم چطور یک زن در آن سن و سال و با آن حجابش میدانست «جنبش فیروزهای چیست؟» به او پاسخ دادم: «آن زمان که تو واقعاً بخواهی!» آن خانم با احتیاط، چند قدمی مرا همراهی کرد و گفت: «الهی روزی برسه که نسل اینها ور بیفته و حداقل این روسریها برداشته بشه.»
-چه حسی داشتید وقتی آن روز بدون روسری در خیابان قدم میزدید؟
-این کشف حجاب مانند قدم زدن در رویا بود، در این تجربه با تمام وجود حس کردم که برای سکولار بودن لزوماً نباید ظاهر مدرنی داشت، برای داشتن اندیشه آزاد باید تجربیات سخت و زیاد از سر گذراند، بیش از ظاهر باید از درون پوست ترکاند و بالغ شد، به همین دلیل، فیلمهایی که در فضای مجازی از برخورد و ناسزا بین یک زن بیحجاب و یک زن چادری میبینم بیاندازه مکدرم میکند چون کسانی که زنان معترض به حجاب اجباری و زنان محجبه را روبروی هم قرار میدهند و آنها را تشویق به جنگ میکنند هدفی جز برهم زدن اتحاد زنان و از هم گسیختگی آنها ندارند. اعتراض به حجاب اجباری یک حق واضح و روشن است و هرگز به معنای توهین به عقاید دیگری نیست.
-بعد از آن کشف حجاب آیا مشکلی برای شما ایجاد نشد؟
-بعد از آن قدم زدن به گمان اینکه به زودی شناسایی میشوم لباسهایم را در خانه تنها دوست مطمئن خودم پنهان کردم. این دوست یک سوسیالیست به تمام معناست که عاشق مارکس است. او هم مانند من سازمانی کار نمیکند ولی مانند من آرمانهای خودش را دارد و انسان معتقدی است. وقتی لباسهایم را به او سپردم خندیدم و به او گفتم «امروز را باید در تاریخ ایران ثبت کنند.» روزی که یک سوسیالیست به یک پادشاهیخواه کمک کرد. این همان چیزی است که من نامش را اتحاد و همدلی ملی میگذارم. شاید بتوان نشانههایی از این اتحاد و همدلی را در جنبش «نه به جمهوری اسلامی» ببینیم که بسیاری از افراد با افکار و خط مشیهای سیاسی متفاوت به این جنبش پیوستهاند.
بعد از راه افتادن «جنبش فیروزهای» مایل بودم در راستای اعتقاداتم مبنی بر انتخاب حجاب این جنبش را در ایران علنی کنم تا از دل ایران هم مطرح شود که بعدها کارهای زیادی هم انجام شد. «جنبش زنان فیروزهای» زنانی هستند که در جهت جنبش فیروزهای حرکت میکنند این انحصاری و متعلق به کسی نیست؛ متعلق به هر زنی است که در راستای افکار شاهزاده گام بر میدارد و اعتقاداتش بسیار شبیه به اعتقادات اوست، یا آزادی اندیشه یا آزادیهای فردی و اجتماعی را در دیدگاهها و اعتقادات شاهزاده پیدا میکند. درست است که در اینجا اولین گام را به شکل علنی برداشتم، اما انحصار پیدا نمیکند به من یا دیگری. شاید رهبری با خط فکری خاصی داشته باشد ولی درواقع یک جنبش مردمی است و منحصر به افراد محدود نیست.
-انتشار ویدئوی آن روز چه بازتابهایی داشت و واکنشهای کاربران را چگونه بود؟
-بعضیها کامنت نوشته بودند که «شیشه زده»! البته برایم دردآور بود. بعضیها هم نوشته بودند «اینکه حجاب داشت»! فکر میکنند نداشتن حجاب یعنی لخت شدن! تعدادی از شهروندان افغانستانی که بسیار دوستشان دارم و آنها را هموطن خود میدانم با عنوان «فاحشه» از من یاد کرده بودند! دلم چند جا به درد آمد مثلا یکی نوشته بود «این آدم پول گرفته»! حرکت آن روز من ممکن بود به قیمت شکنجه و زندان من تمام شود آنوقت برخی در پایین آن ویدئو کامنت نوشته بودند که «میخواد پناهنده بشه»! چند سال از این حرکت من گذشته ومن هنوز در ایران هستم، با همان دردها ولی با شدت بیشتر و همان زخمها با عمق بیشتر. کسانی که چنین ریزبین هستند که در آن ویدئو به «نقطه» جنبش توجه کردند ولی این را که من هنوز در ایران هستم نمیبینند.
درود بر بانوی شجاعِ ایرانی!
کاوۀ آینده ایران یک زن است!
دیدن این کلیپ ویدئو درد وغصهٔ مرا دو برابر کرد!
این مردم زیرستم ازکنار دختر جوانی که با شجاعت وازخود گذشتگی از حقوق مدنی آنها دفاع میکند چنین بیتفاوت میگذرند حیرت آور است
چنین مردم مسخ شده ای را دیگرنمیتوان انسانهای سالم نامید، گوئی اینها به زندگی درسیاهی وخواری چنان عادت کرده اند که هیچ احساس وعلاقهٔ خاصی جز«زنده ماندن» دروجودشان باقی نمانده است.
کجا رفتند آن مردمان دلیراین سرزمین فردوسی ؟