ماشین مشتی ممدعلی در سنگلاخ «اسلام آباد»

چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ برابر با ۲۱ آپریل ۲۰۲۱


دانیال د. – حکایت انسان امروز حکایت زندگی پرشتاب است. شتاب در همه چیز؛ شتاب در رفتن؛ رهسپار شدن؛ رسیدن و خیلی زود برگشتن. چه کسی باور می‌کرد هزینه عجول بودن انسان را روزی باید مواد غذایی هم با تحمل آماج اشعه و «مایکروویو» پس بدهند!

از منظر انسان امروز شتاب چیزی متمایز از سرعت است. ماشینی بهتر است که شتاب رسیدن به صد کیلومتر را در کمترین زمان سپری کند. قطار باید سریع‌ باشد و پرواز لابد مستقیم و بدون توقف طوری که سرعتش از رعد نیز پیشی بگیرد. اینترنت که دیگر جای خود دارد سریع بودن آن از ملزومات زندگیست.

این واقعیت مدرن دنیای امروز است هرچند در ایران ما که شیپور را از سر گشادش می‌زنند، حکایت دیگری جاری است؛ اصرار بر جامعه ای است که نه به سوی یکدیگر که در گریز از دنیا با شتاب فاصله بگیرد! برای این ادعا مصداق‌های زیادی وجود دارد.

کشوری که روزگاری در صنعت هوانوردی «هما» شده بود و به پشتوانه رشد سریع اقتصادی لکوموتیو صنعت‌اش روی ریل‌های کشورهای صنعتی مدام در تردد بود. رشد اقتصادی ایران قبل از انقلاب تا آنجا شتاب گرفت که ارزش و اعتبار ریال به سبب افزایش قیمت جهانی نفت (حدود ۸۰  دلار در هر  بشکه در سال  ۱۹۷۹) رویای سبقت از کره جنوبی را پشت سر نهاد و رسیدن به ژاپن را در سر می‌پروراند.

اما وقتی جامعه‌ای تصمیم می‌گیرد سازی مخالف با سمفونی جهانی بنوازد، مصداق همان شتاب معکوس را خواهد داشت. سیاستی که حاصلی جز حقارت و انزوا برای ملت‌ ندارد.

ماشین صنعتی ایران حالا دیگر سال‌هاست که بی‌شباهت به ماشین «مشتی ممدعلی» نیست! اُتُلی که بجای بزرگراه غرب مدرن، سنگلاخ پاکستان را در پیش گرفته است. پدر بمب اتمی ‌پاکستان، عبدالقدیر خان، رویای هسته‌ای شدن را در سفره‌ی افراطیون و متعصبان مذهبی گذاشت که بر نهادینه کردن باورهای سنتی- اسلامی اصرار داشتند. غایت جمهوری اسلامی، دیگر نه غرب است، نه کره جنوبی بلکه خود را بیشتر متمایل به «اسلام آباد»ی می‌بیند که نحله ی فکری و مدینه فاضله آن است.

ناگفته پیداست، کم نیستند جماعتی که هنوز به قداست دین باور دارند غافل از اینکه چماق مذهب و دین، هم پاشنه آشیل جامعه است و هم چشم اسفندیار مردم آن. دینی که هم ابزاریست برای جوخه‌های اعدام هم بهانه‌ای برای طناب دار…

با رویای «اسلام آباد» که به بن‌بست منتهی می‌شود، نحله‌ی فکری دیگری در تاریخ معاصر ایران رقم خورد: اسلام سیاسی!

در نقد بنیان این نحله/ تفکرکافیست بپرسیم; این چه دینی است که با فتوای یک واعظ، در چشم بهم زدنی سیاسی می‌شود؟!

بگذارید کمی ‌تلخ بنویسم؛ آدم‌های ماشین مشتی ممدعلی با شماره پلاک اسلامی به اندازه‌ی تمام نسل‌های گذشته گناه کرده‌اند و آدم کشته‌اند. جنایاتی که تاریخ هویدا خواهد کرد و تازه نسل‌های بعد بر ما خواهند گریست. صندلی‌های این ابوقراضه دیگر بوی لاشه می‌دهد و چرخ‌هایش آنقدر از روی جنازه‌ها گذشته‌اند که در مسیر آن فقط خون جاریست.

اما مگر عمر یک اُتُل چقدر است؟ باور کنید ماشین مشتی ممدعلی برای سال‌هاست که در رویای سوخت هسته‌ای دارد مازوت می‌سوزاند. این را ریه‌های آسمی بیماران سرطانی، قربانی شدن حیات وحش و فوج فوج مرگ‌های سر به مُهر وحوش فریاد می‌زنند!

سرنشینان این اُتل همه از یک سنخ نیستند. منافع مشترک و ترس از سقوط آنان را چنین به نوعی از هم‌سفرگی اجباری مجاب کرده است. اُتل آقا یک فرمان دارد و هزار راننده؛ یک قشون و هزار فرمانده! راستش اگر حرکت و جنبشی هم هست به واسطه‌ی سراشیبی سقوط است.

تاریخ را که برگ بزنیم این دوره‌های چهل پنجاه ساله به اندازه‌ی یک پاراگراف است. دوره‌هایی که تاریخ در پیچ و خم حوادث زیاد به خود دیده است. ما ملت محجوری هستیم، خیلی محجور، شاید از همین روست که هنوز باور داریم «زور تاریخ از جبر حاکمان، بُرّنده‌تر است!»

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=238478

یک دیدگاه

  1. سامان مقدم

    متن موجز ولی بسیار پر محتوا بود. تشبیهات بجا و گیرا بود ولی می‌توانست در بعضی قسمتها بسط بیش‌تری یابد. سپاسگزارم

Comments are closed.