جنون و تماشا؛ حاکمان در زمان معزولی…

- علی لاریجانی که همراه چهار برادر تبهکارش، در تمام ایام چهار دهه اخیر، عضو برجسته‌ای از مجموعه مدیران «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» بوده، چندیست که همراه باقی اعضای خانواده، در حال سقوط آزاد از عرش به فرشِ سرای قدرت نظام جمهوری اسلامی است. هرچه سرعت این سقوط بیشتر و احتمال متلاشی شدن در اثر برخورد به زمین سفت افزون‌تر می‌شود، رئیس سابق مجلس اسلامی ترسیده‌تر از پیش، علالایش بلندی می‌گیرد و از «ظلمی» که به او و خانواده‌اش رفته به عمله‌ی آن ظلم شکایت می‌کند.
- سخنان انتقادی بیژن بیرنگ نیز پس از چهل و اندی سال مغازله و کاسبی با حکومت جمهوری اسلامی و سال‌ها ترویج شعارهای دروغین و تبلیغات آبکی به بهانه‌ی «مثبت‌اندیشی»، در حالی که دیگرانی- که پرورده‌ی خود وی هستند- او را از عرصه به در کرده‌اند، بیشتر بوی بازندگی می‌دهد تا صداقت.
- طنز سیاه ماجرا در این است که دوران اوج موفقیت بیژن بیرنگ در سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، مصادف با ریاست علی لاریجانی بر این دستگاه بی‌آبرو بوده است. بیژن بیرنگ در همان زمانی سریال‌های «همسران» و «خانه سبز» را برای صداوسیمای حکومت ساخت و مورد تشویق رئيس سازمان قرار گرفت که «هویت»سازان در همان سازمان به همدستی علی لاریجانی، مشغول پرونده‌سازی علیه شریف‌ترین دانش‌پژوهان ایران معاصر بودند.

پنج شنبه ۲ دی ۱۴۰۰ برابر با ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱


یوسف مصدقی- شعری منسوب به شیخ نجم‌الدین کبری صوفی نامدار قرن ششم و هفتم هجری در تاریخ ادبیات فارسی مشهور است که:

حاکمان در زمان معزولی
همه شبلی و بایزید شوند
باز چون بر سر عمل آیند
همه چون شمر و چون یزید شوند

مصادیق همیشگی این ابیات، در فرهنگ ما، صاحب‌منصبانی هستند که تا مصدر امور و منتفع از شرایط‌اند، نه‌تنها حامی و مدافع وضع موجودند بلکه از ستایشِ اوضاع و احوال نکبت‌زده‌ی زمانه، دمی غفلت نمی‌کنند. همین جماعت اما وقتی از مقام و منزلت عاریتی عزل می‌شوند و از چشم ارباب قدرت می‌افتند، به قول حافظ طریقِ «زهدِ ریایی» پیشه می‌کنند و بنای غرغر و انتقاد می‌گذارند که: کار مُلک به‌سامان نیست و در مملکت عدالت یافت می‌نشود و انصاف کیمیاست و هکذا!

سیدعلی خامنه‌ای و علی لاریجانی

حال اگر دری به تخته بخورد و این جماعت دوباره به عرصه قدرت بازگردند، باز روز از نو و روزی از نو، چنان به تأیید و ترویج سیاهکاری‌های رایج میان حاکمان می‌پردازند و همزمان چنان تسمه از گرده خلق بی‌پناه می‌کشند که عوام و خواص جامعه، روز روشن، چراغ به کف، جویای نشانی کفن‌دزد قبلی می‌شوند که ممکن است حالا مغضوب شده باشد!

در هفته‌ای که گذشت، دو نمونه متفاوت، ناهمگون و به ظاهر بی‌ربط از مصادیق بیت اول شعر بالا- یعنی معزولانِ زاهدشده- موضوع بحث در عرصه عمومی شدند. هرچند نه مقام و حرفه این دو نفر بهم شباهت دارد و نه میزان اثربخشی اعمال و مسئولیت آنها با یکدیگر قابل مقایسه است اما نحوه رفتار ایندو  فارغ از جایگاه سابق آنها، نقطه مشترکی دارد که هر دو را مشمول این بیت می‌کند.

معزول اولی کسی نیست جز علی لاریجانی که پس از کش و قوس‌های چندباره با شورای نگهبان بر سر «استجازه»ی انتشار نامه محرمانه آن شورا در باب دلایل رد صلاحیتش در سیرک انتخاباتی اخیر، نخست نامه کذایی را به رسانه‌های هم‌خط‌اش درزاند و سپس جوابیه‌ای مطوّل در پاسخ به آن نامه از خامه‌اش تراوید و فضای آلوده سیاست در جمهوری اسلامی را آلوده‌تر کرد.

ماجرای فریاد و فغان‌ها و شکایت‌های ایام اخیر علی لاریجانی، مصداق بارز شعر نجم‌الدین کبری است. او که همراه چهار برادر تبهکارش، در تمام ایام چهار دهه اخیر، عضو برجسته‌ای از مجموعه مدیران «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» بوده، چندیست که همراه باقی اعضای خانواده، در حال سقوط آزاد از عرش به فرشِ سرای قدرت نظام جمهوری اسلامی است. هرچه سرعت این سقوط بیشتر و احتمال متلاشی شدن در اثر برخورد به زمین سفت افزون‌تر می‌شود، رئیس سابق مجلس اسلامی ترسیده‌تر از پیش، علالایش بلندی می‌گیرد و از «ظلمی» که به او و خانواده‌اش رفته به عمله‌ی آن ظلم شکایت می‌کند.

خوشمزگی قضیه البته در این است که در آن سوی ماجرا، سخنگوی دستگاه قضا، برای این آقازاده‌ی نیمه‌مغضوب، خط و نشان کشیده که اگر معلوم شود علی لاریجانی، نامه محرمانه شورای نگهبان را به کسانی رسانده تا مفاد آنرا افشا کنند، مورد پیگرد قضایی قرار خواهد گرفت و به اتهام افشای اسناد محرمانه، محاکمه خواهد شد.

تقریبا همزمان با این مضحکه افشاگری و تهدید، در گوشه‌ای دیگر از فضای عمومی، مصاحبه کوتاهی با بیژن بیرنگ، کارگردان و برنامه‌ساز سال‌های نه‌چندان دور «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» منتشر شد که او در آن به صراحت از ساختن سریال‌هایی چون «خانه سبز»- که مروج نوعی خوشبینی دروغین و باسمه‌ای در جهت اهداف دستگاه پروپاگاندای حکومتی بوده‌اند- عذرخواهی می‌کند. او در این مصاحبه اعتراف می‌کند که دوره او و امثال او گذشته است و کار به دست کسانی افتاده که «مثبت اندیشی» را تبدیل به «ماله‌کشی» کرده‌اند. او در عین حال اذعان دارد که آن نوع خوشبینی و «مثبت‌اندیشی» که سریال‌هایی مثل «خانه سبز» ترویج می‌‌کردند، منشأ و موجب «ماله‌کشی»‌های کنونی شده است.

اینکه بیژن بیرنگ در ایامی که دیگر در عرصه برنامه‌سازی، محلی از اعراب ندارد و دستش از سفره صداوسیمای حکومت کوتاه شده، لب به انتقاد از «ماله‌کشان» گشوده و به فکر اعتراف و عذرخواهی افتاده، او را از مصادیق «معزولان» مورد اشاره در شعر شیخ نجم‌الدین می‌کند. واقعیت این است که سخنان انتقادی این بزرگوار، پس از چهل و اندی سال مغازله و کاسبی با حکومت جمهوری اسلامی و سال‌ها ترویج شعارهای دروغین و تبلیغات آبکی به بهانه‌ی «مثبت‌اندیشی»، در حالی که دیگرانی- که پرورده‌ی خود وی هستند- او را از عرصه به در کرده‌اند، بیشتر بوی بازندگی می‌دهد تا صداقت.

شباهت میان اظهارات علی لاریجانی و بیژن بیرنگ از همین معزولی و کنارافتادگی آنها می‌آید. این هر دو، فارغ از حوزه فعالیت و تأثیرگذاری‌شان، خود مسبب چیزی هستند که در حال حاضر گریبانگیرشان شده و از آن به ناله افتاده‌اند.

علی لاریجانی در هر مسندی که به نظام جمهوری اسلامی خدمت و همزمان به کشور و مردم ایران خیانت کرده، همواره مشغول دروغگویی، پرونده‌سازی، چپاول، مزدورپروری و نخبه‌کشی بوده است. فقط برای نمونه، یک قلم دوران ریاست ده ساله او بر سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، سرشار از انواع تبهکاری‌ها و تخلفاتی است که پرداختن به هر کدامشان، شرحی کشاف می‌طلبد.

ساختن برنامه کثیف و شرم‌آور «هویت» به همدستی سعید امامی، راه‌اندازی انواع بوق‌های تبلیغاتی دروغ‌پراکن داخلی و بین‌المللی، پروار کردن ساختار فشل و لَش‌پرور صداوسیمای دولتی برای افزایش نجومی بودجه با هدف چپاول آن، نصب مدیران امنیتی و آدمکش در حساس‌ترین پست‌های این سازمان، میدان دادن به اراذل بسیجی، تریبون دادن به سپاهیان آدمکش و بسیاری تبهکاری‌های دیگر، تنها مختصری از خصوصیات دوران مشعشع ریاست او بر این سازمان است. حکایت خیانت‌ها و تبهکاری‌هایی که این آخوندزاده پلشت در باقی مصادر و مقاماتی که از صدر انقلاب نکبت‌بار ۵۷ تا کنون مرتکب شده، مثنوی هفتاد من کاغذیست که از هر ورق آن خون می‌چکد.

طنز سیاه ماجرا در این است که دوران اوج موفقیت بیژن بیرنگ در سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، مصادف با ریاست علی لاریجانی بر این دستگاه بی‌آبرو بوده است. بیژن بیرنگ در همان زمانی سریال‌های «همسران» و «خانه سبز» را برای صداوسیمای حکومت ساخت و مورد تشویق رئیس سازمان قرار گرفت که «هویت»سازان در همان سازمان به همدستی علی لاریجانی، مشغول پرونده‌سازی علیه شریف‌ترین دانش‌پژوهان ایران معاصر بودند. وقتی بیژن بیرنگ در آثارش مشغول سر هم کردن روایتی گل و بلبل از مملکت نکبت‌زده و غارت شده‌ی ما بود، صاحبکارش علی لاریجانی، مشغول مساعدت به آدمکشان سازنده «هویت» بود تا ضمن قتل‌های زنجیره‌ای‌شان نه تنها دانشمند نجیبی چون دکتر احمد تفضلی را با اتومبیل زیر بگیرند بلکه هنرمندی مثل حسین سرشار را هم به همین روش سر به نیست کنند.

ثمره تبهکاری‌های معزولِ منفوری چون علی لاریجانی، ساختن دستگاه لجن‌پراکنی و سرکوبی است که در نهایت به بانیانش هم رحم نمی‌کند. این دستگاه پس از بلعیدن و هضم امثال لاریجانی‌ها، اضافات «بی صلاحیتِ» آنها را دفع می‌کند تا دچار سوء هاضمه نشود. همچنانکه محصول نهایی آثار بیژن بیرنگ، یک ماله‌کشِ «مثبت‌اندیش» چون رامبد جوان است که مدت‌هاست روی دست استادش بلند شده و بودجه سازمانی دکان امثال بیرنگ را خرج «خندوانه» خود کرده تا خرج داشتن «خانه‌ای سبز» در کانادا را دربیاورد.

با همه این اوصاف، اگر ارباب قدرت، همین امروز، این معزولان افشاگر و پشیمان را به جایگاه سابق‌شان برگردانند، در چشم بر هم زدنی، به تنظیمات کارخانه باز خواهند گشت و قول و عمل خود را جز در ستایش و تثبیت وضع موجود، به کار نخواهند گرفت.

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=268056

2 دیدگاه‌

  1. آرش از تورنتو

    به یاد شعر زنده یاداسماعیل خویی خطاب به عبدالکریم سروش افتادم

    ای رفته با گذشتِ زمان آبروی تو
    آن آبِ رفته باز نیاید به جوی تو
    دنبالِ دشمن این سوی وآن سو عبث مگرد
    ای خودستا! توبوده ای و بس عدوی تو
    آن سفله را که خشتِ نخستین نهاد کج
    کم جو،که بر توختم شود جست وجوی تو
    بد خوانی تو را گنه از کوهسار نیست
    پژواکِ بانگِ توست که آید به سوی تو
    دیوار را به پایه زدی تیشه ها، منال
    آوارِ آن فرود گر آمد به روی تو
    سد را به روی سیل شکستی عجب مدار
    با شهرِ ما اگر برود نیز کوی تو

  2. آرش

    نردبان این جهان ما ومنیست
    عاقبت این نردبان افتادنیست
    لاجرم هرکه بالاتر نشست
    استخوانش سخت تر خواهد شکست

Comments are closed.