فرد صابری- سالروز مشروطیت مصادف است با حملهی روسیه تزاری پوتین به اوکراین، و مردم اوکراین در حال تجربهی پدیدهای که ایرانیان حدود دو قرن غمبار با آن روبرو بوده و هستند. جاهطلبی روسها به همراه تجاوز اخیر به اوکراین، در حقیقت قصه پر غصهی اکثریت غالب ایرانیان است که نمیخواهند و نمیتوانند حافظهی تاریخی خود را در جهت نیل به منافع شخصی-گروهی به فراموشی بسپارند.
یکصد و شانزده سال پیش، پس از پایان استبداد صغیر و فتح تهران توسط مشروطهخواهان بود که روسها به بهانهی استخدام مورگان شوستر مستشار آمریکایی به دولت وقت ایران اولتیماتوم دادند در صورت عدم اخراج وی به ایران حمله خواهند کرد.
با اینکه دولت که مخالف درخواست روسها بود مجلس شورای ملی را منحل و مورگان شوستر را نیز اخراج نمود اما، روسها در ۲۸ و ۲۹ آذر ۱۲۹۰ خورشیدی (برابر با ۲۰ و ۲۱ دسامبر ۱۹۱۱ میلادی) به سه شهر تبریز، رشت و انزلی حملهور شدند و نزدیک به ۱۲۰۰ تن از ایرانیان را به قتل رساندند و حتی صمد شجاعالدوله رئیس ایل مقدم مراغه و از دشمنان مشروطیت را به حکمرانی تبریز گماردند.
پس از آنکه تبریز به دست آنان افتاد، در روز عاشورای ۱۳۳۰ هجری قمری؛ چندین تن از مشروطهخواهان در تبریز از جمله ثقهالاسلام تبریزی روحانی مدافع مشروطه و منتقد دخالت روسها در امور ایران را در مقابل چشمان مردم، به دارهایی به رنگ پرچم روسیه آویختند. دو تن دیگر از این افراد، حسن و قدیر فرزندان نوجوان علی موسیو از بنیانگذاران فرقه اجتماعیه- عامیون (سوسیال دمکراتها) و دومین شهردار تبریز بودند. پس از آن سربازان روس مشغول عکس گرفتن در کنار پیکرهای به دار آویخته شهدای مشروطهخواه شدند. روایت تکاندهندهای از احمد کسروی باقی مانده است تا امکان فراموشی این رخداد تلخ تاریخی برای ایرانیان غیرممکن شود.
احمد کسروی که در زمان این رویداد، بیست و دو سال داشته و ساکن تبریز بوده در کتاب «تاریخ هجده ساله آذربایجان» این رخداد را چنین روایت میکند: «روز دوشنبه دهم دیماه تبریز را پراندوهترین روزی بود. در این روز که دهم محرم نیز میبود چون آفتاب برخاست، دستهی انبوهی از سالدات (سرباز) و قزاق (ششصد تن کمابیش) سربازخانه را گرفته و چنین گفته میشد: کسانی را که از سردستگان مشروطه گرفتار کرده بودند در آنجا به دار خواهند کشید.
در یکسو در، پهلوی درختی دو تیری ستونوار بلند کرده و یک تیر افقی بر روی آنها میخکوب میساختند و ریسمانها از آن میآویختند. این داری بود که آماده میکردند و، چون با کشتن سران آزادیخواه ایران جشن میگرفتند، تیرها را با پارچههای سهرنگ بیرق روسی میراستند.
یک ساعت به نیمروز، چهار شصتتیر به چهارگوشه سربازخانه کشیدند و بر پشتبامها سالدات و قزاق برای نگهبانی گماردند. پس از نیمروز ناگهان دو ارابهی باری روسی که ۸ تن دستگیرشده شامل: ثقهالاسلام، شیخ سلیم، ضیاءالعلما و محمدقلیخان دایی او، صادقالملک، آقا محمدابراهیم، حسن پسر هجده ساله علی مسیو، قدیر برادر شانزدهساله او، داخل آنها بودند پدیدار گردید. دستگیرشدگان با رنگهای پریده و رخسارهای پژمرده خاموش مینشستند و ثقهالاسلام و برخی آهسته دعا میخواندند.
روسها بر سر دستگیرشدگان ریخته و به کندن رختهای آنان میپرداختند و جز پیراهن و زیرشلواری همه را از تنشان درمیآوردند. هنگامهی دلگداز و بس سختی بود، یکدسته مردان غیرتمندی را دشمنان بیگانه در شهر خودشان به گناه آزادیخواهی به دار میکشیدند و کسی نبود به داد ایشان رسد.
مرگ سیاه یکسو و غم درماندگی کشور یکسو. ثقهالاسلام به همگی دلداری میداد و از هراس و غم ایشان میکاست. چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم را خواندند. بیچاره خواست سخنی گوید، افسر دژخوی روسی سیلی به رویش زد و خاموشش گردانید.
دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقهالاسلام بود؛ شادروان همچنان بیپروا میایستاد، دو رکعت نماز خوانده بالای کرسی رفت. سوم ضیاءالعلما را خواندند شادروان از جوانی تن به مرگ نمیداد و دست میگشاد و به روسی با افسر سخن آغاز کرده میگفت: ما چه گناه کردهایم؟! آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دستهای او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیاش بردند. چهارم صادقالملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند. او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان به گردن انداخت. ششم دایی ضیاءالعلما آن پیرمرد را پیش خواندند. هفتم حسن بود جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: زنده باد ایران، زندهباد مشروطه.
پس از همه نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز بالای کرسی برده و ریسمان انداختند. روسها برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند باری آن نکردند چشمهای اینان را بندند و یا چون یکی را میآویزند و بالای دار دست و پا میزند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند چنانکه از پیکرهها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمانها را چنان نینداختهاند که زود آسوده گردند، بیشترشان تا دقیقهها گرفتار شکنجه جان کندن بودند.»
بر اساس چنین واقعیات تاریخی است که سالروز مشروطیت را بایست تکرار تاریخ قلمداد کرد چرا که نشان میدهد سیاست روسها پس از سالیان متمادی بر اساس همان تجاوز شکل گرفته است.
روسیهای که نسبت به خواست ملت اوکراین در اتحاد با ناتو و غرب اینگونه خشونتبار و ددمنشانه واکنش نشان میدهد اگر روزی ایرانیان بخواهند به آمریکا و غرب نزدیک شوند آنگاه روسیه چه واکنشی نشان خواهد داد؟ آیا دوباره تاریخ در کشورمان تکرار خواهد شد و روسها با کمک مشروعه (جمهوری اسلامی) و تودهایها امروزی به بهانهی اینکه از ما کمک خواستند! با حمله نظامی دوباره قسمتی از خاک ایران را به تصرف در خواهد آورد؟ هرچند اکنون به واسطهی مشروعهی جمهوری اسلامی، روسها تمام و کمال بر سرزمین ایران تسلط یافته و درواقع جمهوری اسلامی، کارگزار سیاستهای روسیه به حساب میآید.
امروز روشن شده، اشغال سفارت آمریکا و پشتیبانی از روسها به چه میزان اشتباهی بزرگ و پرهزینه برای مردم ایران بود. هماکنون نیز در توافق برجام، باز هم همین روسیهی اهریمنخو چگونه قیممابانه برجام را گروگان گرفته و از آمریکا تضمین حفظ سلطهگری بر ایران را میخواهد.
آغاز یارکشی شرق و غرب
با سفر بایدن رئیسجمهور آمریکا به عربستان و خاورمیانه، و بازدید ارباب پوتین از جمهوری اسلامی، خامنهای رهبر نظام نشان داد که با چه خفت و خواری زیر سلطه روسیه پوتین قرار دارد. مسلما پوتین دستورات لازم را به کارگزار مشروعهی خود ابلاغ کرد تا از ایران زیر سلطه، به عنوان برگ برنده در منازعات سیاسی استفادهی لازم را ببرد.
نقطهی مقابل این مناسبات ضد ایرانی، بیگمان مشروطه است. مردم امروز برای گریز از فاجعهی مشروعهی روسپناه، راهی جز برگزیدن مشروطه ندارند و چه بسا فتح دوبارهی تهران در طالع سیاسی ملت ایران دگربار رقم زده شود. تلاش برای تداوم مشروطه نه عقبگرد، بلکه یگانه نقشهی راه میانبر نجات کشور از دست آخوند-پاسدارهایی است که عملا در نقش قزاقهای روس، چوب حراج را بر پیکر میهن و مردم زده و تا هستند خواهند زد.