رضا پرچیزاده – رژیمِ ولایتِ فقیه در حالِ سقوط است. در این میان، بازیگرانِ همیشه در صحنه– شاملِ آنهایی که در بدنهی رژیم هستند و آنهایی که تصور میکنند از وجودِ این رژیم به هر ترتیب سودی عایدشان میشود– مدتی است دومرتبه بلندگوهای بدصدایشان را بیرون کشیدهاند و پلاکاردهای پوسیدهشان را از توی پستو درآورده و هوا کردهاند تا باز ملتِ ایران را به پای صندوقهای «انتخاب» بینِ «بد و بدتر» بکشانند. با نظر به این سیاهکاریها، این مقاله را مینویسم تا نشان بدهم چرا راهِ «آزادی» در ایران تنها و تنها از مسیرِ «انقلاب» میگذرد.
بر خلافِ تصورِ عمومیِ ایرانیان از «رفراندوم»، این فرآیند فقط به معنیِ «رای دادن» نیست، بلکه فراهم آوردنِ شرایطی است که طیِ آن رای دادن، به عنوانِ یک ابزار، در فرآیندی دموکراتیک به ایجادِ تاثیر/ تغییری دموکراتیک در امور بیانجامد. به عبارتِ دیگر، رفراندوم مکانیسمی دموکراتیک است که رای دادن تنها «ابزارِ» آن است و نه «کلیتِ» آن؛ و این مکانیسم البته شرایطی دارد که بدونِ وجودِ آنها رای دادنِ تنها تحتِ عنوانِ «مشارکت در رفراندوم» بیمعنی است.
مهمترینِ این شرایط در مقطعِ عام، ایجادِ آگاهیِ عمومیِ در بابِ مسائلِ سیاسی، وجودِ آزادی بیان، آزادی رسانهها و مطبوعات، رواداری، و آزادی مشارکتِ روزمرهی مردمی در امور سیاسی؛ و در مقطعِ خاص، ایجادِ فضای باز برای حضورِ نمایندگانِ واقعیِ مردم در صحنه است. حال آنکه جمهوری اسلامی در نقضِ تمامِ این موارد چنان کارنامهی سیاهی دارد که حتی اندیشیدن به نتیجهبخش بودنِ «رفراندوم» در حیطهی این رژیم را به امری باطل تبدیل میکند، چه رسد به مشارکت در آن.
در سرکوب کردنِ شرایطِ عام و خاصِ رفراندوم در حوزهی جمهوری اسلامی، «نهادِ رهبری» و در امتدادِ آن «شورای نگهبان» اساسیترین نقش را ایفا کردهاند. نهادِ رهبری، که در صدرِ قانونِ اساسیِ جمهوری اسلامی قرار دارد، با استفاده از اختیاراتِ قانونی و فراقانونی خود و با تکیهی عمده بر دو بازوی نظامی/ تبلیغاتیِ سپاه و صدا و سیما، طی سالیانِ متمادی سیستمی به وجود آورده که هم وجود و هم کارکردش عملا خارج از و بلکه بر فرازِ «قانونِ اساسی»– که خود از بیخ و بن محلِ اشکال است– قرار میگیرد.
در امتدادِ نهادِ رهبری، شورای نگهبان قرار دارد، که در حقیقت «ابزارِ قانونیِ» رهبر برای کنترلِ هرگونه «رایگیری»– اعم از رفراندوم و انتخابات– است. این شورا با تکیه بر اصلِ «نظارتِ استصوابی»– که حدود و ثغورِ مشخصی ندارد- به «تایید» یا «ردِ صلاحیتِ» ثبتنامکنندگان میپردازد. پس این در نهایت شورای نگهبان است که تعیین میکند چه کسی در بازیِ رفراندوم باشد و چه کسی نباشد؛ که به این نتیجه انجامیده که کاندیداهای تمامِ «انتخابات»های جمهوری اسلامی همیشه «دستچین» شده باشند و لزوما ربطی به «خواستِ مردم» نداشته باشند.
بنابراین، هرگونه «رفراندوم»ی در حیطهی جمهوری اسلامی نتیجهاش عملا از پیش تعیین شده است، برای اینکه هر که از صندوق دربیاید از پیش موردِ تاییدِ راسِ نظام قرار گرفته که طبیعتا بازیگرانِ مختلف در قوارههای متفاوت را بر اساسِ نیازهای روز و منافعِ گروهیِ خویش پیشاپیش دستچین میکنند؛ چنانکه مثلا در «رفراندومِ جمهوری اسلامی» کردند؛ و بعدها در «انتخاباتِ» ریاستِ جمهوری یک دوره با خاتمی این کار را کردند، دورهی دیگر با احمدینژاد، و دورهی دیگر هم با روحانی، و در «کلیتِ» نظام هم هیچ تغییری ایجاد نشد.
بدین ترتیب، ایادیِ پیدا و پنهانِ رژیمِ جمهوری اسلامی با تهی کردنِ رفراندوم از معنی عملا آن را به «رای دادنِ» صِرف تقلیل دادهاند، و به همه نیز چنین القاء میکنند که این معنیِ رفراندوم است. در چنین وضعیتی، «رفراندوم» تغییرِ محسوسی در اوضاع ایجاد نمیکند. در بهترین حالت به تغییرِ چهرهی رژیم در عینِ حفظِ قدرتِ سیاسی و اقتصادیِ طبقه حاکم میانجامد. حال آنکه رفراندوم در عمل فرآیندی به منظورِ ایجادِ «تغییر» است، و نه برای نگاه داشتنِ «وضعیتِ موجود». به طورِ دقیقتر، رفراندومِ واقعی امکانِ «چرخشِ قدرت» را فراهم میآورد.
اما در حیطهی جمهوری اسلامی رفراندوم چگونه میتواند به انتقالِ قدرت بیانجامد هنگامی که قدرت نهادینه شده در حکومتِ استبدادیِ یک قشرِ فاشیست که هر فرایندِ انتخاباتی/ رفراندومی را «مهندسی» میکند؟ بنابراین، «رفراندوم» در چنین شرایطی حکمِ پهن کردنِ سفرهی شامی را دارد که خرجش از کیسهی مردم است و خوراکِ تبلیغاتیاش برای حکومت؛ و در جایی که سودی از آن متصور نیست، عملا حکمِ تجدیدِ بیعت با حکومتی ناکارآمد و مشروعیت دادن به استبدادِ آن از طریقِ ابزاری دموکراتیک را خواهد داشت.
این هم که میگویند رفراندوم تحتِ نظارتِ سازمانِ ملل برگزار شود، نشان میدهد نه از حقوقِ بینالملل چیزی میدانند و نه از سابقه سازمانِ ملل در چنین مواردی. حقیقت این است که سازمانِ ملل هیچ دخالتی در این قضیه نخواهد کرد. اصولا در چارچوبِ روابطِ بینالملل چنین چیزی امکانپذیر نیست. از آنجایی که ایران «sovereign state» محسوب میشود– که یعنی بر خود «حاکمیت» دارد– هیچ نیروی خارجی– اعم از ملی و بینالمللی– حقِ دخالت در امورِ ایران را نخواهد داشت. نمونه خیلی واضحاش سوریه جلوی چشمِ ماست. با وجودی که وضعِ کشور خیلی خراب است و جنگِ داخلی به طورِ وحشتناکی در جریان است سازمانِ ملل هرگز خود را واردِ مسائلِ سیاسی نکرد و فقط روی مسالهٔ حقوقِ بشر تمرکز کرد. در بابِ ایران که اوضاع ظاهرا «آرام» است، و رژیم هم کلی «سمپات» دارد! لذا این بازیها فقط برای خاک پاشیدن در چشمِ مردم است تا مرکزِ ثقلِ قدرت در ایران جابجا نشود.
در نهایت، آزادی و آبادیِ ایران و استقرارِ حقوقِ بشر و دموکراسی در آن سرزمین تنها با عبورِ کامل از نظامِ استبدادی و ضدِّانسانیِ جمهوری اسلامی میسر خواهد شد. و این نمیشود تا وقتی که نهادِ مذهب از نهادِ حکومت جدا شود. به همین دلیل است که «لائیسیته»– اصلِ جداییِ قانونیِ دین از حکومت– باید سرلوحه کارِ تحولخواهان باشد. باز به همین دلیل است که هیچ کدام از رفراندومخواهان در ملاء عام کلمهای در بابِ لائیسیته بر زبان نمیآورند و پشتِ پرده و در نشستهای محفلی حتی آن را میکوبند. به هر حال از قِبَلِ اسلامِ عزیز ارتزاق میکنند. فراتر از آن اصلِ بنیادی، رژیمِ ولایتِ فقیه را مجموعهای از انقلابِ مردمی و فشارِ بینالمللی میتواند سرنگون کند. هر چیزی کمتر از آن فقط تلاش برای سرِ پا نگاه داشتنِ رژیم است و بس. به هوش باشیم، در دامِ «اسلامپناهان» نیفتیم، و مسیرِ انقلابِ سکولار و لائیک را تا انتها برویم.
من هم جزو انقلابیون بودم ، ما انقلاب کردیم که ساواک از بین رود و آزادی بهتری به ایران بیاید اما این اسلامی ها با کمک لات و لوط ها و چاقو کشها ، زورکی آمدند سر کار و تمام آزادی خواهان را کشتند..الآن بعد از گذشت چهل سال ، خوشبختانه و بالاخره، به مردم ایران ثابت شد که این نظام دلش به حال ایران و تاریخ و مردم آن نسوخته…یک سال بعد از انقلاب من گفتم و ما گفتیم ، اما هیچکس حرف ما را قبول نکرد و همه آقا ، آقا کردند.
الآن که اینها خیلی بیشتر از سال ۵۸ قدرت دارند ، فقط یک راه وجود دارد ، آن هم دادن جان برای وطن ، من حاضرم با دادن خون خود سعی به نابودی اینها بکنم و مطمئنم ، که ملت ایران ، اینها را نابود خواهند کرد….پیروز باد ملت ایران.
لائیسیته و سکولاریته این روزها به گفتمان سیاسی غالب دارد بدل می شود اما اگر دموکراسی مد نظر است باید تمام اقدامات از جمله براندازی نظام نامطلوب هم به شکل دموکراتیک باشد. انقلاب با خود خشونت به همراه می آورد و عقل را ذائل می کند…اما راه دموکراتیک این هست که مثلا خامنه ای را به عنوان بالاترین مقام ظاهری کشور مجبور به امضاء سند متضمن مفهوم لائیسیته و سکولاریته کنیم که این خود به معنی پایان ولایت فقیه هست….
مرسی
شعارهای تکراری. راه حل جنابعالی برای انقلاب چیست؟ یک حکومت جنایتکار و تا دندان مسلح را چگونه میخواهید سرنگون کنید؟ با چه نیرو و سازماندهی؟ این رژیم از خون و خشونت ارتزاق میکند، زندگیش به همین وابسته است. هر کس قدمی بر میدارد، امثال شما شروع میکنند به هرکس هر تهمتی وارد میکنند. عدهای از کسانی که آن بیانیه را امضا کردهاند در ایران و زیر تیغ هر روزه حکومت هستند. شما میخواهید ایران را نجات دهید؟ این گوی و این میدان. بفرمایید انقلاب کنید. شرطش هم این است که جنابعالی در صف اول باشید.
من فقط در یک رفراندوم شرکت می کنم… جمهوری اسلامی آری یا نه. بقیه رفراندوم ها بعد از پیروزی مردم و سر نگونی جمهوری کثیف اسلامی به همراه آخوندها و مالهکشان. بیاییم و اشتباه ۴۰ سال پیش مردم را تکرار نکنیم. اگر از من بپرسید که حالا آخوندها رفتند چه کنیم؟ من میگویم: انتخاب مجلس موسسان با ۱۰۰۰ عضو و نوشتن پیشنویس قانون اساسی زیر نظر سازمان ملل و سازمان حقوق بشر. بعد از اون میرویم تازه برای خود قانون اساسی.
۲ تا دیر نشده و خبرهای هولناکتر از مرگ دکتر کاوس سید امامی عزیز سربرنیاورده کاری بکنید. شما گزینه محیط زیستیها برای تصدی این مسند نبودید اما اکنون که بر آن تکیه زدهاید به حرمت میراثی که حفاظتش برعهده شما نهاده شده از شما توقع اقدامی میرود.»
۱ از جانب انجمن علوم سیاسی ایران، عبدالحسین وهابزاده استاد دانشگاه و فعال محیط زیست در ارتباط با بازداشتهای اخیر خطاب به رئیس سازمان محیط زیست نوشت: «آقای کلانتری! از کی تا به حال سرگین یوز هم جزو اطلاعات طبقه بندی شده است؟ اینان که میبینید، پاکترین و پاکباخته ترین فرزندان این سرزمین، که جز با گیاه و حیوان با چیز دیگری سروکارشان نیست. امیرحسین خالقی، سام رجبی، طاهرقدیریان، هومن جوکار که همه وقت همچون دیوانگان سر در کوه و بیابان دارند تا تکههای از هم گسیخته طبیعت این بوم را شاید حفاظت کنند که زیبنده این برچسبهای ناچسب نیستند.
جامع افراد و مانع اغیار، ممنون.
جامع و مانع. ممنون.
قبل از تدوین قانون اساسی جدید و قبل از مطالعه محتوای قانون اساسی جدید توسط مردم، رفراندوم تعیین نوع نظام یعنی همان اشتباهی که ۴۰ سال پیش انجام شد. رفراندوم تعیین “نوع نظام” توسط مردم “نه”؛ رفراندوم قانون اساسی جدید “توسط مردم “آری”.
تجربه نشان داده که نظام حکومتی از هر نوع و قالبی که باشه زیاد مهم نیست، و به همین خاطر نظر مردم راجع به قالب اهمیت ندارد، چیزی که مهم هست مشخص بودن محتوا هست، که محتوا را هم فقط میتوان با تدوین قانون اساسی جدید نشان داد و مردم دقیقا باید در “رفراندوم قانون اساسی” شرکت کنند نه چیز دیگری. در سال ۱۳۵۹ رفراندوم قانون اساسی نبود، رفراندوم تعیین نوع نظام بود که نتیجهاش را در طی ۴ دهه مشاهده میکنیم…
درود بر اقای پرچی زاده
وقتی شما میگویید رفراندومخواهان حرف لائیسیته نمیزنند چون از قِبَل اسلام عزیز ارتزاق میکنند، من مطمئن میشوم که انقلابی در کار نخواهد بود. چون این ادبیات بدگمانی دائم، با فحش پذیرایی کردن از هر که یک ویرگول کمتر از خواسته من حرف بزند، همین حالا سر کار است. نوشته شما با تفرعن و سی خود از سی دیگران جدا کردن، چیزی از ولایت فقیه کم ندارد. براوو
قبل از هـر چیز باید به سرنگونى جمهـورى اسلامى پرداخت
حتما برای نظارت رفراندوم هم میخواهند کارتر جنایتکار یا حاج حسین اوباما را بیاورند
همانطور که انتخابات حماس را نظارت کردند
نسیم شمال (اشرف الدین گیلانی):
ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم!
اقبال لاهوری:
خدا ان ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به ان علت سر و کاری ندارد
که دهقانش برای دیگری کاشت!
ایرج میرزا:
بچه در قنداق و اخوند در وطن
هردو میرینند اما این کجا و ان کجا؟!
تجزیه و تحلیلی بسیار روشن و دقیق از معنای رفراندوم و شرایط لازم برای برگزاری آن؛ آفرین!