مطلبی دیدم با عنوان “توافق، سیاست منطقهای را تغییر نمی دهد”. البته که رسیدن به توافق در مسئله انرژی هستهای، ارتباطی به تغییر سیاست ایران، به ویژه تغییرسیاست آن در منطقه ندارد.
اما حقیقت امر آن است که پس از سه دهه اکنون باید مقامات حکومت جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده باشند که سیاست تهاجمی، درطول این سه دهه نفعی عاید مملکت ما نکرده است، غیر از آنکه عدهای به کمکهای نظامی و مالی ما، بدجوری عادت کردهاند و حتا گروهی از آنان، به شکل بسیار بدی خود را از ایران طلبکار هم میدانند به طوری که اگر روزی، خدای ناکرده، کار است دیگر، کمکهای رژیم به آنها قطع شود، در ردیف دشمنان خونی و شماره یک آن، درخواهند آمد. نمونه ها بسیار است که من تنها شماری از آنها را نام میبرم مثلا: حزبالله لبنان، گروه مقتدا صدر، حکومت سوریه، حوثیهای یمن و… به افغانستان و سودان عمرالبشیرهم توجه ویژه شما را جلب میکنم که پس از آن همه نمکخواریها، ارزهای بی زبان ما را، برای پنهان کاری، در کیسههای آشغال با خود به مملکتشان بردند، حالا هر دو به جمهوری اسلامی پشت کرده و رفتهاند سراغ سفره پر و پیمان سعودیها! عرض کرده بودم که اینها مگسان دور شیرینی هستند، هر جا پر و پیمانتر و شیرینترباشد، میپرند و میروند سراغ آنها.
جمهوری اسلامی باید در سیاست خارجی خود، به ویژه در سیاست منطقهای خود، جدا تجدید نظر کلی یا در حقیقت یک نوع خانهتکانی شب عید بکند و به طور کلی از حالت یک نظام مهاجم و پرخاشگر که علاقه خاصی به ایجاد تنش در دنیا دارد، درآمده به صورت رژیمی صلحخواه، خود را به جهان معرفی کند. نه در حرف که صد البته در عمل. شاید به ترتیب قدری در جامعه بینالمللی برای خود احترام و پرستیژ کسب کند. حکومت را عرض میکنم وگرنه ملت ما که شکر خدا از عزت و اعتبار و احترام لازم، همیشه برخورداربود.
در راس این سیاست تازه نیز باید تمام کمکهای نظامی و اقتصادی خود را به تمام گروههای سیاسی و نظامی قطع کرده و صرفا در پارهای از کشورها برای پیشرفت و توسعه زبان فارسی به مراکز فرهنگی و دانشگاههایی که کرسی زبان فارسی یا تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانشناسی دارند، کمک کند. بقیه ثروت ایران باید به نفع مردم داخل ایران که در سالهای اخیر بسیار از آن محروم بودهاند، خرج شده و در ضمن برای نسلهای آینده در رشتههای گوناگون داخلی و خارجی سرمایهگذاری شود.
از نظر داخلی نیز مهمترین کار واجب و لازمی که باید به صورت جدی به آن بپردازیم، مسئله عدم دخالت نظامیها در امور اقتصادی و اظهار نظرها و خطرناکتر از آن، اظهارنظرهای سیاسی است که به هیچ وجه نظامیها نبایستی وارد آن دایره شوند که نه تخصص آن را دارند و نه اصولا نظامیها آزمایش خوبی در این زمینه پس دادهاند. به ویژه هنگامی که مسئله سیاسی دقیقا دخالت آشکار در امور داخلی کشورهای دیگر باشد.
سیاستمداران، به ویژه دیپلماتها در کار خود علاوه بر تجربه و مهارت، ظرافت خاصی هم دارند که اگر گردن کسی را هم ببُرند، اما چون وسیله آنها ابریشم و پنبه است، خشونت آن بر کسی آشکارا فاش نمیشود، اما نظامیها به سبب خصلت نظامیگری، در امور سیاسی نیز همواره خشن و نظامیوار رفتار میکنند. از زندهیاد ساعد مراغهای نقل است که:
وقتی سپهبد رزم آرا جانشین من شده و به سمت نخست وزیری منصوب شد، من که از پلههای نخست وزیری به آرامی و بسیار با احتیاط پائین میآمدم، او در آن سوی پلهها با سرعت نظامی، پلهها را یکی درمیان بالا میرفت همان طور که عادت نظامیهاست. ایستادم و با کمال نرمی و خونسردی گفتم تیمسار، ما سیاستمدارها روی حزم و احتیاطی که داریم معمولا پلهها، به ویژه پلههای نخست وزیری را خیلی با احتیاط بالا و پائین میرویم، زیرا از آن وحشت داریم که زمین خورده به خصوص به واسطه سن و سالی که از ما گذشته استخوان دست و پایمان شکسته و مدتی وبال گردنمان شود. اما شما نظامیها به شیوه نظامیگری، حتا در این کارهم همان شتاب و سرعت نظامیگری را پیش میگیرید که اگر خدای ناکرده زمین بخورید ممکن است… کونتان پاره شود، و لبخندی زدیم و از هم گذشتیم!
بعد هم دیدیم که دوره نخست وزیری رزم آرا شش ماهی بیشتر دوام نیاورد و او با گلوله خلیل طهماسبی در مسجد شاه با جهان و هر چه در آن است، از جمله نخست وزیری بدرود گفت.