«راست ملّی» در برابر «چپ ضد ملّی»

- از آستانه‌ی انقلاب مشروطه به بعد، نخبگان ایرانی از میرزا آقاخان کرمانی و دهخدا تا پیرنیا و  فروغی توانستند گام‌های بزرگی در راه بازیافت هویت و خودآگاهی ملی بردارند. این روند که در دوران رضاشاه با سرعت به پیش می‌رفت، با به میدان آمدن حزب توده  گسسته شد و به شدت آسیب دید.
- ائتلاف ملایان و چپ‌ها چنان پروژه‌ی موفقی بود که در پایان دهه‌ی 20 ملایان عمامه‌ به سر و کراواتی،  چنان «جبهه ملی» را نیز قبضه کردند که پس از 28مرداد جنبشی که به رهبری مصدق (غیرمذهبی‌ترین دولتمرد دوران معاصر) برآمده بود، عملاً به صورت جنبشی مذهبی («نهضت مقاومت ملی» و «نهضت آزادی»...) ادامه یافت، تا در آستانه‌ی انقلاب اسلامی نردبان ترقی ملایان قرار گیرد.

سه شنبه ۴ دی ۱۳۹۷ برابر با ۲۵ دسامبر ۲۰۱۸


فاضل غیبی – تاریخ ایران پر است از گسست‌های فاجعه‌انگیز. یکی از آنها، تسخیر ایران به دست متفقین در جنگ جهانی دوم بود. در پیامد آن هرچند ایران نیز مانند دیگر کشورهای متمدن دنیا توانست در مبارزه‌ی جهانی با فاشیسم سهمی‌به عهده بگیرد، اما ضربات مادی و معنوی مهمی را نیز متحمل شد. مهمتر از خسارات مادی، ضربه‌ای بود که به روند نوسازی فرهنگی ایران وارد آمد. در بیست سالی که رضاشاه بزرگ زمام حکومت ایران را در دست داشت کشور با کمک مردانی توانا و کاردان و پشتیبانی بخش بزرگی از مردم، نه تنها از نظر مادی چهره‌ای نوین یافت، بلکه با عقب رانده شدن نفوذ ملایان و کوشش در راه بازیافت سرافرازی فرهنگی و ملی، در جامعه‌ی ایران روحی تازه دمیده شد و می‌رفت که بر خواری‌هایی که ملایان در سه قرن گذشته نسبت به ملیت ایرانی روا داشته بودند، نقطه‌ی پایانی گذاشته شود.

شاید بتوان در فرهنگ‌های ملی برخی کشورها تمایلات ستیزه‌جویانه و یا برتری‌طلبانه‌ای یافت، اما همه‌ی ملت‌های جهان خواهان زندگی مسالمت‌آمیز و دوستی با دیگران در خانواده‌ی بشری هستند و تمایلات ناسالم، ویژگی‌هایی هستند که زمامداران برای حفظ خود بر قدرت بدان تکیه می‌کنند

برای آنکه تصویری از چگونگی دگرگونی هویت فرهنگی جامعه‌ی ایران در طول سه قرن نفوذ ملایان به دست آوریم، کافیست در نظر گیریم که در طول سده‌ها تسلط حکومتی اسلام بر ایران، شاهنامه همچنان کانون هویت فرهنگی ایرانیان را تشکیل می‌داد و «قهوه‌خانه» جایگاه انتقال نسل به نسل آن بود. تداوم فرهنگ ایرانی به سادگی چنین پاسداری می‌شد، که در شهر و روستا پسران همراه با پدران شب‌ها  به قهوه‌خانه می‌رفتند و به شاهنامه گوش هوش فرا می‌دادند. تا آنکه از صفویه به بعد ملایان با سلاح «امر به معروف» مسجد را بجای قهوه‌خانه و قرآن را بجای شاهنامه  نشاندند و حافظه و هویت فرهنگی ایرانیان را دگرگون کردند.

از آستانه‌ی انقلاب مشروطه به بعد، نخبگان ایرانی از میرزا آقاخان کرمانی و دهخدا تا پیرنیا و  فروغی توانستند گام‌های بزرگی در راه بازیافت هویت و خودآگاهی ملی بردارند. این روند که در دوران رضاشاه با سرعت به پیش می‌رفت، با به میدان آمدن حزب توده  گسسته شد و به شدت آسیب دید.

گردانندگان این حزب، چنانکه در دهه‌های بعدی نشان دادند، به هیچ چیز کمتر از تسخیر کامل قدرت سیاسی راضی نبودند و برای رسیدن به این هدف به حزبی نیاز داشتند که همچون مشتی آهنین حکومت را سرنگون کند. چه باک، که در ایران «طبقه‌ کارگری» وجود نداشت،  اما این امکان وجود داشت که با تبلیغات زیرکانه،  نسل جوان را که تحت تأثیر پیروزی ارتش سرخ در استالینگراد قرار گرفته بود، با شعارهایی درباره‌ی «همبستگی زحمتکشان برای تحقق عدالت اجتماعی» جلب کنند.

اهمیت رشد سریع حزب توده در این بود که پیش از آنکه هویت ملی ایرانی استوار شود، با طرح شعارهای «ضد ملی» و نکوهش «تاریخ ستم‌شاهانه» بر آن ضربه‌ای جانکاه وارد آورد. فراتر از آن، دیری نگذشت که ملایان دریافتند، هدف «توده‌ای‌های کافر» فقط سرنگونی حکومت است و نه تنها خدشه‌ای بر پایه‌ی قدرت آنان وارد نمی‌کنند که با «احترام به عقاید توده» پشتیبان آنان در حفظ خرافات و دشمنی با حکومت خواهند بود. بدین ترتیب برای جوانان سوادآموخته‌ی ایرانی هویت دوگانه‌ی «شیعی‌ـ توده‌ای» جای فرهنگ ملی را گرفت و به هویت غالب بدل شد.

ائتلاف ملایان و چپ‌ها چنان پروژه‌ی موفقی بود که در پایان دهه‌ی ۲۰ ملایان عمامه‌ به سر و کراواتی،  چنان «جبهه ملی» را نیز قبضه کردند که پس از ۲۸مرداد جنبشی که به رهبری مصدق (غیرمذهبی‌ترین دولتمرد دوران معاصر) برآمده بود، عملاً به صورت جنبشی مذهبی («نهضت مقاومت ملی» و «نهضت آزادی»…) ادامه یافت، تا در آستانه‌ی انقلاب اسلامی نردبان ترقی ملایان قرار گیرد.

به هر روی، امروزه در سایه‌ی چهار دهه حکومت ضد ملی، بخش بزرگی از ایرانیان به جنبش هرچه گسترده‌تر ملی روی آورده‌اند و مرزبندی با چپ ضدملی و اسلام سیاسی را تنها راه رسیدن به نظامی‌دمکراتیک در جهت منافع ملی ایران می‌دانند. نسل نوین ایران نه انقلاب سوسیالیستی می‌خواهد و نه دیگر فریب اصلاحات آخوندی را می‌خورد. قاطعانه خواستار برکناری حکومت داعشی و از طرد نفوذ ایدئولوژی چپ‌ـ اسلامی است. به میهن خود مهر می‌ورزد و آرزو دارد ایران با تکیه بر فرهنگ و هویت ملی خود به میهنی نیک برای نسل امروز و فردا بدل شود و با استقرار نظامی‌ دمکراتیک همه‌ی ایرانیان بتوانند در راه بازسازی و نوسازی کشور همیاری کنند.

در جهت مخالف، همسویی اسلام سیاسی و چپ، نه فقط در اعتقادات سیاسی، بلکه بیشتر و بهتر در مبارزه با منافع ملی ایران تبلور یافته است.  چپ‌ها نیز مانند اسلامیون، از آنجا که اعتقادات خود را تنها راه رستگاری می‌دانند، همواره در پی آن هستند که شواهدی برای حفظ آنها بیابند: اگر برای اسلامیون حملات اسرائیل به حماس مهمترین مشکل ایران است، برای چپ‌ها، از میان هزاران خرابی حاصل از چهار دهه حکومت اسلامی، اعتصاب کارگران نیشکر مهم است، زیرا نوید قیام کارگری و گذار به سوسیالیسم می‌دهد!

چنین برخوردی به سیاست، در خوشبینانه‌ترین برداشت، برخوردی باورمندانه و نهایتاً مذهبی است، که در دوران معاصر چپ‌های جهان‌سومی‌ را نیز در برمی‌گیرد. ممکن است که برخی از پیروان این دو جناح از مهر طبیعی به میهن نیز برکنار نباشند، اما شوربختانه نه منافع ملی ایران، بلکه فقط آرمان‌های اعتقادی برای آنان اهمیت دارد و از آنجا که برای رسیدن به  این آرمان‌ها کاری از دستشان برنمی‌آید، یا منتظر موعودی هستند که جهان را پر از عدل و داد کند و یا انقلابی که عدالت اجتماعی را برقرار سازد.

هیچ انسان فرهیخته‌ای انباشت مال در برابر رشد فقر را تأیید نمی‌کند، اما راه غلبه بر چنین وضعی کوشش برای تأمین رشد اقتصادی سالم و آموزش دانش و مهارت است که به نوبه‌ی خود زندگی واقعاً بهتری را برای همه ممکن می‌کند. بنابراین سیاست‌ورزی راست، همدردی و همبستگی ملی را پیش‌شرط غلبه بر نابسامانی‌های اجتماعی و تشکیل حکومتی بهبودبخش می‌داند و نه دامن زدن به کینه‌ی طبقاتی و کشاکش اجتماعی.

اما چپ‌ها چنان تبلیغ می‌کنند که فقط آنان خواستار بهبود اوضاع زندگی طبقات محروم و زحمتکش هستند. در حالی که نه تنها تا حال قدمی‌ برای بهبود اوضاع برنداشته‌اند، بلکه درک درستی هم از پیچیدگی‌های اقتصادی در جامعه‌ای رو به پیشرفت ندارند و با استفاده‌ی تبلیغاتی از «مطالبات برحق زحمتکشان» (به موازات سوء استفاده‌ی ملایان از احساسات مذهبی مردم) از چرخه‌ی مبارزات «شهیدپرورانه» برای حفظ هواداران سوء استفاده می‌کنند

برای «راست ملی»* نیکی و بهبود جهان تنها بدیل ممکن است که هر فردی در میهن خود  به کمک دانش و کوشش، به بهبود زندگی خود و دیگران بکوشد. او با آنکه همه‌ی دنیا را دوست دارد، اما می‌داند که بهبود اوضاع جهان نه به درافتادن با این و آن، بلکه فقط در چهارچوب پیشرفت واحدهای ملی ممکن است. بدین معنی خدمت به ایران را بهترین راه خدمت به جهان می‌داند.

ایرانیان از انگشت‌شمار مردم جهان هستند که از چنان میراث فرهنگی برخوردارند که برخی نیکویی‌هایی را که دیگران به کوشش بسیار یافته‌اند، در هویت ملی‌شان نهادینه است. به عنوان نمونه، ایراندوستی به خودی خود ایرانی را بر فراز هرگونه تنگ‌نظری قومی، مذهبی و جنسی قرار می‌دهد زیرا مهر به ایران مهر به همه‌ی ایرانیان از اقوام گوناگون ایرانی را نیز در برمی‌گیرد. نمی‌توان ایران را دوست داشت، اما بلوچ و کرد و آذری… را دوست نداشت. به همین روال ایراندوست نمی‌تواند به ایرانی باورمند به دیگر آرا و عقاید مهر نورزد.

می‌دانیم که مثلاً در ایالات متحده آزادی مذهب و الزام حکومت به بی‌طرفی نسبت به جوامع مذهبی، نه در نتیجه‌ی رواداری مذهبی، بلکه  به ناچار به رسمیت شناخته شد زیرا در غیر این صورت  جنگ داخلی میان مذاهب مختلف مسیحی اجتناب‌ناپذیر می‌بود. اما در ایران‌زمین که خود خاستگاه بسیاری آیین‌ها است، ایراندوستی با بزرگداشت پیروان همه‌ی آیین‌ها پیوند دارد و  رواداری مذهبی در فرهنگ ایرانی نهادینه است.

شاید بتوان در فرهنگ‌های ملی برخی کشورها تمایلات ستیزه‌جویانه و یا برتری‌طلبانه‌ای یافت، اما همه‌ی ملت‌های جهان خواهان زندگی مسالمت‌آمیز و دوستی با دیگران در خانواده‌ی بشری هستند و تمایلات ناسالم، ویژگی‌هایی هستند که زمامداران برای حفظ خود بر قدرت بدان تکیه می‌کنند.

آیا فرهنگ ملی ایران ستیزه‌جوست و یا تروریست‌پروری در ذات ایرانی است؟! ولی رفتار حکومتگران اسلامی چنین تصویری از ایرانیان را به جهانیان القا کرده است. برعکس، فرهنگ ملی ایرانی نه تنها از ویژگی‌های مثبت ملت‌های دیگر بهره‌مند است، بلکه ویژگی‌هایی را داراست که آینده‌ساز نیز هستند. از جمله فرّه ایزدی که در هر فردی نهادینه است شالوده‌ی حقوقی خدشه‌ناپذیر برای همه‌ی انسان‌ها است و رنگارنگی اقوام ایرانی که همچون گردنبندی رنگین، مام میهن را می‌آراید، خود بهترین ضامن دمکراسی سیاسی در ایران پسااسلامی است.

«راست ملی» به عنوان اندیشه‌ی سیاسی هنوز در آغاز تبلور و تشکل آگاهانه است. اما جبهه‌بندی مشترک چپ‌ـ اسلامی و کوشش پیگیرانه‌ای که برای پایمال کردن منافع ملی از خود نشان داده، پرداختن چنین اندیشه‌ای را در جهت مخالف آسان ساخته است. هر ایرانی میهن‌دوستی خواستار برقراری مبرم حکومتی ملی و دمکراتیک است و تشکیل چنین حکومتی را گام اساسی در جهت تأمین نیازهای عاجل همه‌ی طبقات و اقوام می‌داند. از این رو تکیه بر خواسته‌های طبقه، قوم و یا گروه مذهبی خاصی در جهت کاملاً مخالف با برقراری حکومتی است که با تأمین دمکراسی سیاسی و اجتماعی گام اصلی را برای نجات ایران برخواهد داشت.

اندیشه‌ورزی در برابر جبهه مشترک چپ‌ـ اسلامی که مصمم است راه ویرانگری ایران را «تا آخر خط برود»، ضرورت تاریخی است. بدین سبب نیز در داخل و خارج از کشور امروزه صدها اندیشمند ایرانی با مرزبندی با چپ‌ـ اسلامی به اندیشه‌ورزی درباره‌ی راه‌های عملی برای رسیدن به آینده‌ای شایسته برای ایران مشغول هستند. در عمل نیز همه‌ی ایرانیانی را که در دوران معاصر با دانش‌اندوزی و پشتکار به نوسازی ایران خدمت کرده و می‌کنند  می‌توان در زمره‌ی هواداران جریان راست ملی به شمار آورد.

تفاوت اساسی و تعیین‌کننده میان این دو جریان در مسئولیت‌پذیری است. از آنجا که «فقط کسی که کاری نمی‌کند، اشتباه هم نمی‌کند!» ایراندوستان به خاطر آنچه در حدّ فهم و توانایی خود انجام داده‌اند مورد داوری تاریخی قرار دارند، اما «چپ ضد ملی» دست در دست اسلامیون،  از آنجا که برای ایران کاری نکرده و نمی‌کند، نه تنها در هیچ موردی مسئولیتی به گردن نمی‌گیرد، بلکه از هیچگونه «انتقاد» و حمله به خدمتگذاران به  ایران ابا ندارد. همانقدر که حکومتگران اسلامی حاضرند مسئولیت سقوط ایران را به گردن بگیرند، از چپ‌ها نیز می‌توان انتظار داشت که درباره‌ی نقش خود در قدرت‌یابی و دوام چهل ساله‌ی حکومت اسلامی مسئولیتی به گردن بگیرند!

بنابراین عقب‌ماندگی ایران در دوران معاصر در درجه‌ی اول، نه «غارت امپریالیستی» و نه «فساد حکومتی»، بلکه وابستگی بخش بزرگی از مردم به باورهای ایران‌ستیز بوده است که در سراب اسلام سیاسی و چپگرایی درمانده،  از خدمت به ایران بازمانده‌اند. ‌‌

۱) عبارت «راست ملّی» را نخستین بار از بهزاد صمیمی‌ شنیدم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۳ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=141127

12 دیدگاه‌

  1. Payman Jahanbin

    An out standing article. kudos , indeed

  2. ریرا

    محمود احمدی نژاد و مصدق، دو برادرند. مصدق همان احمدی نژاد است که دوباره در جسم محمود حلول کرده.
    راستی یک نفر به من بگه مصدق به چه حقی از ۱۴ سالگی تا ۲۴ سالگی والی خراسان بوده. و ضمنا! غیرمذهبی بودنش هم غلطه. کاملاً مذهبی بود و رفیق کاشانی بود. ملی شدن نفت هم کار حسین فاطمی بود. مصدق که میشنوم فقط غش و ضعفهای دروغینش به ذهنم میرسه.
    ضمنا فروغی را با هیچکس جز فروغی مقایسه نکنید. این آدم ابرمرد بود.

  3. ۲ اریون ۲

    درود بر نویسنده این مقاله که حرف دل اکثریت مردم ایران را میزند هرچه میکشیم از دست این مصدق عوام فریب و این چپ همیشه خائن و آرتیست پرور است وگرنه ایران با محمد رضا شاه بدون دسیسه های ان قجری مرتجع و آدمکشان حرفه ای چپ مانند خسرو روزبه بی مخ و چریک های آدمکش , امروزه دوشا دوش ملل مترقی جهان بود. امروزه نه تنها قشر دانشگاهی بلکه طبقات مختلف مردم هم به این نکات پی برده اند ولی این چپ خائن هنوز زیر بیضه سربار قاتل سلیمانی سینه میزند و مانند سال ۵۷ که عکس خمینی را در ماه نشان میداد این قاتل منطقه را هم به ماه میبرد. زنده و جاوید باد سلسله پهلوی .

  4. جهانگیر

    تقسیم کردن جمعیت یک کشور به دو دستهٔ « راست » ملی و «چپ » ضد ملی , ساختن یک نوع آپارتاید دیگرنظیر تقسیم بندی جمعیت ایران توسط ملایان اشغالگر به «خودیها» و«غیر خودیها» است. در یک جامعهٔ باز ودموکراتیک هر عقیده ای آزاد و در کشورهای اروپائی عقاید «راست » و «چپ» لازم و ملزوم یکدیگرند ؛ بدین معنا که هرکدام آنها مواظب زیاده روی های دیگری است وبا این رقابت یک تعادل مثبت بنفع جامعه میان آنها ایجاد میشود. رمز تحول مثبت در طبیعت وجود تعادل میان نیروها است. عقاید «چپی» داشتن الزامأ بمعنی «ضد ملی» بودن نیست. در مورد چنین قضاوت اشتباه ، پاسخ فرهنگ ایرانی در این شعرحافظ شیراز خلاصه میشود که « ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد»

  5. داریوش افشار

    آن روزگاری که فلان چپ تروریست که آهنگ ترور ولی عهد کشور را داشت، پیشوا و مقتدای مستضعفان کزایی خویش را در قاموس علی و حسین می دید، آن روزگاری بود که دیگر کار از کار گزشته بود.

    این مرزبندی مشخصی که باید میان ایران میهن پرست یا همان راست ملی با چپ ضد ملی و جهانی بکشیم، همان خط کشی میان ایران پرستان و مصدق الهی ها و قوم گرایان و تجزیه طلبان و مجاهدین و فداییان خلق و پان ایرانیست های مصدقی و حکومتی و سوسیالیست ها و کمونیست های توده ای و البته آخوندهاست. چند سال پیش کتابی را با عنوان “مرامنامه ی روز ملی آخوند کشان” در وبلاگ خود منتشر کردم. (www.dariushafshar.blogspot.com)

  6. داریوش افشار

    این نبرد و بیداری جهانی انسان ها به درونمایه ی خیانت آمیزانه ی چپ های جهانی، نبردی است که در همه جای جهان آغازیدن گرفته و هتا چپ های فرگشت یافته ی چین نیز بدین قرار پی برده اند که اسلام تحمیلی عرب و مسیحیت جهانخوار، زهرآلوده اندیشه هایی اشغالگر هستند و باید به جای آنها، به رسم و رسوم ملی و میهنی دست یازید.

    چپ ایرانی در خیانت و ایران ستیزی، کارنامه ی بسیار ننگین و سیاهی دارد. چه بسیار رویدادهایی را که در بیان تاریخ ناگفته گزاشته و سانسور کردند تا نسلی ناآگاه و کژفهم به بار آورند و چه بسیار خائنانی که به جای قهرمان به مردم جا زدند و این گنجشگک های رنگ شده را یک بار به نام “میرزا کوچک خان جنگلی” (یاغی جنگل) به مردم فروختند و گاهی به نام هزرط “محمد مصدق دله السلطنه”.

  7. ناشناس

    در این مقاله از روشنفکران ؟ ایرانى مثل احمد شاملو و شریعتى وووو
    که ذهـن جوانان را خراب کردنند نامى برده نشده ؟؟!؟!؟!؟!؟

  8. ناشناس

    ۳- ذهن بسیاری از ایرانیان از کودکی توسط دین و باورهای بیابانی شرطی شده است و حساسیت خود را نسبت به فجایع از دست داده است. ختنه کردن کودکان و بسیاری رسوم ضد انسانی باده نشین ها اکنون رسوم و آیین او شده است. ذهن او نیز توسط رسوم ،باورها و دین بیابانگردها تا حدودی چون ذهن آنها شده است از اینرو اسلامگرایان برای او غریبه،متجاوز نیستند و ایرانیان اینچنین نسبت به ویرانی و غارت سرزمین خود بی تفاوت هستند و از اینرو اسلامگرایان میتوانند تا ۴۰ سال به قتل،کشتار مردم،غارت وویران کردن ایران ادامه دهند. باید به ایرانیان بسیار کمک کرد که ذهن خود را از این شرطی شدن عمیق ۱۴۰۰ سال جهل و تاریکی رهایی بخشند تا بتوانند دوباره مسیر تکاملی خود را طی کنند.

  9. ناشناس

    ۲- از اینرو میتوان درک کرد که چرا آنان سرزمینی را که در آنجا بدنیا آمده اند غارت و ویران میکنند و مردمانش را میکشند. کودکانی که در دوران رشد ذهن آنان تحت تاثیر بسیار مسجدها ،کتب مذهبی،حوزه های مذهبی و بزرگسالان اسلام زده قرار گرفته بودند اسلامگرایان جنایتکار امروز شده اند. اگر اسلامگرایان در سرزمینی غیر از سرزمین اسلام زده میتوانستند به قدرت برسند مطمئناً بسرعت سرنگون و ناپدید میشدند اما ما می بینیم که آنها با وجود جنایات بسیار هولناک برای مثال در ایران تا ۴۰ سال حکومت میکنند. علت را باید در ذهن ایرانیان دید و اینکه چرا آنان در ابعاد بسیار زیاد نسبت به کشتار ،غارت،ویرانی کشورشان توسط اسلامگرایان حاکم بی تفاوت بوده اند.

  10. ناشناس

    ۱- مقاله جالبی بود. انسان تماماً تحت کنترول مغز است و ذهن حاکم بر مغز یا بعبارتی انسان ذهن است. هیچ کودکی با ذات بد بدنیا نمی آید بلکه عوامل بسیاری بر مغز او تاثیر میگذارد و ذهن او را میسازند. اسلامگرایان جنایتکار حاکم بر ایران و دیگر گروه های اسلامی چون داعش روزی کودکانی بودند با ذهنی پاک و معصوم اما تماس مرتب ذهن آنها با دین و باورهای بیابانگردهای وحشی ۱۴۰۰ سال قبل بطور کامل تیره و تار شده است. بعبارتی آن بیابانگردها توسط دین و باورهای خود ذهنیت خود را به اسلامگرایان امروزی منتقل کرده اند و ذهن آنان توسط انتقال باورهای پست آنان ذهن اسلامگرایان امروز شده است.

  11. مازیار

    دوران پرآشوب نخست وزیری مصدق دوران دوباره جان گیری فسیل های مذهبی شکست خوردهٔ انقلاب مشروطیت ایران بود که فتنهٔ خمینی را بدنبال داشت. از این نظر میتوان نخست وزیری مصدق را «فاجعه انگیز ترین» دوران تاریخ معاصر ایران نامید

  12. آزاده

    مصدق (غیرمذهبی‌ترین دولتمرد دوران معاصر) ؛ من جوکی خنده دارتر از این نشنیده بودم !

Comments are closed.