نصرت واحدی – ۴۰ سال جمهوری اسلامی جز چپاول ثروتهای ملّی، فرار مغزها، آوارگی میلیونها ایرانی، کشتار، زندان، شکنجه، مزدوری، بیکاری، تخریب محیط زیست، بیآبرویی اسفناک بینالمللی، بیسوادی عمومی و پایین آمدن فهم و شعور مردم چیزی برای ایرانیان به ارمغان نیاورده است.
ملّت ایران
امروز دیگر برای جوانان مملکت آیندهای موجود نیست. فساد، دزدیهای کلان بیسابقه، استثناهای محصور رژیم سرکوبگر ولایت فقیه و عدم مساوات چارهای جز مبارزه برای تعویض آن باقی نگذاشته است. مردم همه جا و در هر فرصت نفرت و انزجار خویش را از این فرمانروایی فاشیستی و سیاستهای خارجی پشتیبان آن به گونههای مختلف ابراز میدارند.
طبیعتأ در برابر اعتراضات بیوقفهی چندسالهﻯ مردم که حاکی از آزادیخواهی و رهایی یافتن از هرگونه استبداد است، نظام ولایت فقیه نیز با حیله و تزویر، سرکوب و مددگیری از بیگانگان به خنثی کردن آن کوشش میکند. اما فعالیت گروهها و طرفداران ایدئولوژیهای مختلفی که دیروز انقلاب اسلامی را یاری و یاوری دادند و مردم را چنین به خاک سیاه نشاندند، به علّت تفرقهافکنی میان مردم (به معنی اصطکاک)، شتاب این حرکت آزادیخواهانه را کُند مینماید. اخلاق سیاسی حکم میکند اینگونه گروهها نمیبایستی دیگر در کار سیاسی دخالت کنند (به نازیهای آلمان نگاه کنید). متأسفانه این چهل سال گذشته نشان داده است که اینان نه تنها از گذشته پند نگرفتهاند بلکه سطح دانایی حود را نیز با مطالعه و یادگیری با وضعیت علمی امروز جهان مطابقت ندادهاند. مصاحبهها و نوشتههای اینان در رسانههای گروهی شاهد این ادعاست. بنا بر نظر سعدی شیراز:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگ خفته باشد
مصاحبه بیژن فرهودی با حسن شریعتمداری دررابطه با جنبشهای اعتراضی مردم برای تغییر رژیم، گذر به مردمسالاری و استراتژی (راهکار) آن نه تنها غیرعقلانی، غیرعلمی، کمعمق و غیرحرفهای است، بلکه در این شکل نیز حکایت از تردید به گزینش سنتی صاحب سخن در رسانههای گروهی آنهم بر مبنای اسم و رسم دارد.
آقای فرهودی در معرفی جناب آقای شریعتمداری میگوید «نظرات ایشان هرچه باشد شخصی است».
درست به این دلیل واژه عقلانی و علمی به میان آورده شد تا خوانندگان از خود بپرسند این مفاهیم چه معنی دارند. بعلاوه لازم است آنها تذکر آقای فرهودی را نیز مزمزه کنند. تذکری که بر علمی نبودن نظرات حسن شریعتمداری اشاره دارد زیرا اگر او عقلانی و علمی سخن میگفت دیگر ضرورتی به این تذکر نبود. چه سخن عقلانی و علمی را کسی نمیتواند رد کند و یا شخصی اعلام نماید.
حسن شریعتمداری با گفتهﻯ: «من که پیغمبر نیستم تا بتوانم مدّت مبارزات مسالمتآمیز را پیشگویی کنم» به ناآگاهی خویش از پیشرفتهای بزرگ علوم انسانی معترف است. امروز کسی بدون پیشبینیهای لازم که همه علمی هستند و روند کارها را دقیقأ معلوم میسازند (اقتصاد، تولید و توزیع، حتی سیاست) کاری را شروع نمیکند. به زبانی دیگر علم جای پیغمبری را گرفته است. ملاحظه میشود جناب حسن شریعتمداری در چارچوب «سبک فکری» امروزی ایران که ولایت فقیه به مردم تلقین کرده و آن را معمول داشته است سخن میگوید. این تلقین لازم بوده تا دستورات و اوامر امام در نزد مردم حکم پیغمبری پیدا بکند. تاریخ ایران بعد «از اسلام» تا سال ۱۳۵۷ انعکاس سه سبک فکری خراسانی، عراقی و پهلوی است که خود گویای ساختارهای اجتماعی دورههای معلومی است.
جناب حسن شریعتمداری اگر به فرهنگ ایرانزمین «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» مراجعه میکرد متوجه میشد، چرا نمیتوان به افکار عمومی جهان، تکیه نمود. این افکار که صورتی از منافع کشورهای بزرگ صنعتی است امروز در کلام «پوپولیسم» تظاهر دارد. بسیاری از سیاستمداران جهان نیز در گذشته آن را نمایندگی کردهاند. راه مصدق و یا خط مصدق (دکترین مصدق) یک بیراهه بود زیرا هیچ خط مستقیمی در سیاست وجود ندارد.
اصولا در رسانههای جمعی عدم گفتگوی عقلانی- علمی به معنی عوامفریبی است.
جناب آقای حسن شریعتمداری و همپالکیها و همرکابیهای انقلاب اسلامی از پژوهشها و انتشارات نیم قرن گذشته در مورد علوم انسانی غافلاند. اینان بدون توجه به نوشتههای دهها دانشمند بزرگ علوم اجتماعی و سیاسی جهان دربارهﻯ تئوریهای سیاسی به ویژه در چارچوب مدرنیته و گذر به دمکراسی نظراتی را ابراز میدارند که نه عملی و نه علمی هستند. آخر نظراتی که در مورد «گذر به دمکراسی» وجود دارد نه تنها به دو دوره قسمت میشوند، دوره پیش از سقوط دیوار آهنین سوسیالیسم ۱۹۸۹ (تئوری بزرگ) و دوره بعد از آن (تئوری کوچک)، بلکه هنوز این پژوهشها صورت تئوری منسجمی را پیدا نکردهاند. بعلاوه در تمام این نوشتهها درباره «گذر به دمکراسی» سخنی د رمورد براندازی و یا تعویض حکومت خواه به شیوه مسالمت- و یا خشونتآمیز دیده نمیشود.
از سوی دیگر جامعه باز در نظامهای توتالیتر، فاشیستی، وجود ندارد تا بتوان با دولت گفتگو نمود و یا با فشارهای اعتراضی (از جمله در OSCD) او را وادار به اصلاحات کرد. هانا آرنت و کارل پوپر مقابله با اینگونه نظامها را به منزله دفاع از خود میدانند. دانشمندان علوم انسانی بعد از اتفاق ۱۹۸۹ راه رسیدن به دمکراسی را برای کشورهای جهان سوّمی (از جمله ایران) و آنها که درحوزه کشورهای مترّقی قرار دارند یکی نمیدانند (تئوری گذر کوچک).
باید پذیرفت هر جامعهای در چارچوب داناییهای فعالان سیاسی خود میتواند بفهمد و بیاندیشد. درایران این فعالان تنها دو گونه نظام یکی پادشاهی و دیگری جمهوری را میشناسند. اما به دلیل تنوع زیاد نظامهای سیاسی دانشمندان آنها را در دو کلاسهی دمکراسی و اتوکراسی گردآوری کردهاند. متأسفانه با توجه به پیچیدگی جهان امروز، کلاسه «دمکراسی» دیگر پاسخگوی دشواریهای جهان نیست. از این رو شما مبارزین آزادیخواه چارهای جز نواندیشی آنهم در چارچوب کلاسه دمکراسی برای نظام آینده کشور ندارید.
ملّت ایران و جوانان معترض
در وضعیت پیچیدهﻯ امروز ایران یعنی، بحران آب و هوا، بحران تنوع زیستی، بحران اجتماعی، و بالاخره پیامدهای پولاریزاسیون جهان در شکل ۸ قدرت اقتصادی– صنعتی که با اندیشه اقتصاد گلوبال شرایط نابودی کشورهای در حال رشد (از جمله ایران) و کره زمین را فراهم ساخته، شما چارهای جز تعویض این رژیم اتوکرات ندارید.
شعارهای شما (رضاشاه روحت شاد) برخلاف شعارهای انقلابیون ۵۷ تجددخواهی است. این شعار تجدد نتیجه ۴۰ سال مشاهده زندگی خود و جامعه و مقایسه با دیروز و زندگی ملّتهای دیگر است که به صورت یک دانایی در ذهن شما نقش بسته است. این دانایی در شکل تجربی خود نه تنها ارزشمند است، بلکه عینیتی انکارناپذیر نیز دارد. از این رو شما مبارزانی هستید که نه با افکار عمومی و یا یک رهبر کاریزماتیک، بلکه به قصد خودگردانی زندگی آنهم تنها در چارچوب جامعهﻯ مدنی- علمی و انتقادی، صرفا جان خویش را به اراده خودتان شکل دادهاید. جانی که هرگز نمیمیرد. این همان چیزیست که دکتر شاپور بختیار در فراز «ایران هرگز نخواهد مرد» میگفت؛ روحش شاد.
اجازه بدهید این مقاله اندیشه والای شما را بپروراند و بازگو کند:
جوانان مبارز کنونی کشور به این نتیجه رسیدهاند که میبایستی معیار کارهایشان همیشه عقلانی و گزینههای زندگیشان با دوام باشند.
پس تجسم آینده، یعنی گزینش مقصودی که آرایش آینده را به دست میدهد، میبایستی بر خرد و دوام استوار باشد. چنین گزینشی را «پیشرفت» گویند. شواهد و تجارب تاریخی نشان میدهند هر پیشرفتی ذاتا تکوین زندگی بهتری است.
پیداست که پیشرفت میبایستی آرزویی همگانی باشد زیرا همه خواهان زندگی بهتری هستند یعنی:
چون آرزوی همه پیشرفت است پس پیشرفت یک خواست جمعی است.
ولی چنین خواستی تواناییها و استعدادهای فرد فرد جامعه را میطلبد تا همه آن را تحقق آرزوی خود بدانند. پس الزاما پیشرفت کاری جمعی است. امری که به تکاپوی همه نیاز دارد. آنچه در اصل مشارکت جلوه میکند. پس ملاحظه میشود مبارزان کنونی در ایران مشارکت همه را که خود به خود به امنیت در کشور اولویت میدهد به عنوان اصلی اساسی میشناسند زیرا پیشرفت تنها با مشارکت همه متحقق میگردد. تحققی که رفاه عمومی بازتاب آنست.
از اینجا معلوم میشود هدف مبارزات ملّت ایران جابجایی ولایت فقیه با نظامی است که خواست همگانی یعنی پیشرفت را جسمیت میبخشد.
با این مختصر معلوم میشود خواست همگانی نه پادشاهی و نه جمهوری بلکه رژیم نوینی است که ذاتا مشارکتجو و عملأ مشارکتها را نهادینه میکند. چنین نظامی را «نظام خودگردان» نام میدهیم. نظامی که بر دو پایهﻯ مردمسالاری و حاکمیت قانون استوار است.
اما از آنجا که پیشرفت نه در یک فضای خالی بلکه در دنیایی پُر از رقیب صورت میگیرد، الزاما ایران «جهان سوّمیِ» کنونی میبایستی نه تنها عقبافتادگی علمی، فنی و فرهنگی خود را جبران کند بلکه دوام این جبران را نیز تأمین سازد. چنین کاری را جوانان ایران در تجددخواهی خویش منظور نمودهاند.
دراینجا لازم به تذکر است که تئوری گذر به دمکراسی راهکار تجدد را در صنعتی شدن کشور میداند. اما بنا بر شواهد تاریخی این راهکار به تنهایی کافی نیست (دوران پهلوی) بلکه بدون تحوّلات اجتماعی تجددخواهی هرگز به ثمر نمیرسد. تحوّلات اجتماعی ابتدا میبایستی معنی شوند. ولی این معنی با مراجعه به معنویت انسان به دست نمیآید که امروز تنها یک بازی با واژههاست بلکه شما لازم است تحوّل را در جامعه با عمل تجسّم بخشید تا برای همه قابل دیدن باشد و با آن معنی یابد. معنایی که با نظر «ویتگنشتاین» مطابقت دارد.
چنین کاری با دگرگونی درازمدّت در ساختارهای اجتماعی، ساختار جمعیت، ساختار خانواده، نورمها و ارزشهای اجتماعی، شکل بحث و گفتگو، نقشهای اجتماعی، طرز اندیشیدن، سازمانها و تشکیلات، تکنولوژی و ارتباطات و… رسانههای جمعی، میتواند رستاخیز ایرانیان بشود.
ملاحظه میفرمایید که شما چه کار دشواری را به عهده گرفتهاید و چرا مشارکت همه یک الزام حیاتی است. مهمتر، این کار نه تنها به حوصله و صبر نیاز دارد، بلکه بدون مددخواهی از «الیت جامعه» نیز ممکن نیست.
پس باید این شورابازیهای بیمعنی و بینتیجه را کنار گذاشت، گذشته را فراموش کرد و زیر «چتر یک اتحادملّی» برای کمک به ایجاد جامعهﻯ مدنی مدرن جمع شد و مبارزان آزادیخواه ایران را یاری داد.
مونیخ
*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.
أفراد شکست خورده مثلا سیاسى بیشتر بازارى و دلال هـستند تا یک سیاستمدار
ولى چرا هـنوز نسل سیاه ۵٧ ى در این رسانه هـا وجود دارند ؟
نسل شکست خورده و رفوزه سیاسى ( شریعتمدارى سازگارا. نورى علاء ووووو )
بازهـم مافیا بازى و امت مسلمان ایرانى ??