هوشمند رحیمی – یکی از اصطلاحاتی که بسیار شنیده میشود، اصطلاح «اپوزیسیون» است؛ این اصطلاح همان Opposition در زبان انگلیسی است که در فرهنگهای لغات انگلیسی تعبیر به حالتی شدهاند که میان دو چیز ضدیت وجود دارد. زمانی که ما از اپوزیسیون سخن میگوییم در حقیقت از ضدیت با موجودیت جمهوری اسلامی و هرآنچه جزئی از آن محسوب میشود سخن میگوییم. تفاوت «ضدیت» و «مخالفت» با جمهوری اسلامی را میتوان چنین تعبیر کرد که طبق فرهنگ معین، زمانی که دو چیز در ضدیت با هم هستند، امکان توافق میانشان وجود ندارد و به قول معروف جمع اضداد محال است، اما هنگامی که دو چیز در مخالفت با هم هستند، امکان مذاکره و به توافق رسیدن وجود دارد. با توجه به این مقدمه، اپوزیسیون، به افراد یا گروه هایی اطلاق میگردد که با جمهوری اسلامی در ضدیت بوده و هرگز امکان سازش با آن را نداشته و تنها براندازی و از میان رفتن رژیم و تمام توابع و آثار آن را میخواهند اما مخالفان جمهوری اسلامی، امکان مذاکره و سازش با رژیم را دارند و شاید با اصلاحاتی ولو جزئی دیگر مخالف جمهوری اسلامی نباشند.
در آشفتهبازاری که طی چهل سال گذشته ایجاد گردیده است، عدهای نیز ظهور کرده اند که «اپوزیسیوننما» هستند و درواقع جزو هیچکدام از دو گروه فوق نیستند تا بتوان چندان به ایشان اعتماد کرد؛ اینها درواقع عُمال جمهوری اسلامی هستند که برای ایجاد شکاف میان اپوزیسیون حقیقی وارد میدان شدهاند و تعدادشان نیز روز به روز رو به ازدیاد گذاشته است.
آنچه در این مجال بدان میپردازیم افرادی هستند که درواقع اپوزیسیون هستند اما نه در ضدیت با جمهوری اسلامی که با مردم و از همین روست که نگارنده این سطور به ایشان لقب «اپوزیسیون ملت» داده است. ایشان همان اصلاحطلبان هستند که در شکل و شمایلی جدید به منصه ظهور رسیدهاند و تلاش دارند تا بگویند آنچه در سال ۵۷ رخ داد، درست و بجا بوده اما سپس انحرافی رخ داده است و حال باید با اصلاحاتی از جمله حذف خامنهای، خواه با تشکیل شورای رهبری یا حذف کلی چنین نهادی، جمهوری اسلامی را وارد مرحله جدیدی از حیات کنند، ولو با حذف یا اصلاح نام آن. این افراد که اکثراً در سالهای نخست شورش ۵۷ دارای پست و مقام بودهاند و خود از بانیان نهادهایی در جمهوری اسلامی بودهاند مانند محسن سازگارا که نقشی بسزا در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشته است، یا محمد نوریزاد و حشمت طبرزدی در داخل که اولی از نزدیکان «بیت» و دومی پاسدار بوده است، را شامل میشود تا احزابی که امروز بیانیه میدهند که براندازی راه نجات نیست و باید اصلاحات کرد مانند چریکهای فدایی خلق، همه و همه اپوزیسیون ملت به شمار میآیند و خواسته یا ناخواسته با ایجاد رعب و و حشت در میان مبارزان که اگر براندازی شود، جنگ خواهد شد یا ایران تجزیه خواهد شد، سعی در به بیراهه کشاندنِ تلاشهای اپوزیسیون رژیم دارند. کما اینکه در زمان اعتصابات و اعتراضات سراسری در دیماه ۹۶ مدام مردم را از سوریه شدن ایران و تجزیه میترساندند حال آنکه ادامه حیات جمهوری اسلامی تجزیه خاموش ایران را در پی دارد که در مقالهای جداگانه و با همین عنوان پیشتر توسط نگارنده منتشر گردیده است. در این مجال کوتاه باید گفت استفاده از الفاظ زیبا و بعضاً فرنگی بدون آنکه معنای آن به مخاطبان ارائه گردد، میتواند شاخصهای باشد برای تشخیص اپوزیسیون ملت.
در شرایط کنونی آنچه بسیار حائز اهمیت است، هشیاری هممیهنان و توجه ایشان به افرادی که در نقش اپوزیسیون ظاهر میگردند و پیشینه فعالیتهایشان میتواند راهگشا باشد، گرچه به ضرس قاطع نمیتوان چنین ملاکی را بسیار تعیین کننده دانست، اما در مورد اشخاصی مانند مهاجرانی و سروش و مخملباف و افرادی از این دست میتوان این ملاک را تعیینکننده دانست، توضیح اینکه در زمانی که مردم در داخل کشور شعارهایی چون: «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره» یا «رضاشاه، روحت شاد» یا «رضاشاه کجایی، به داد ما بیایی» با حضور در رسانه ها اعلام میکردند که اگر بنا باشد، شاهزاده رضا پهلوی به ایران بازگردند ولو با رای مردم و خواست اکثریت مردم این باشد، ایشان به مخالفت با این تصمیم برخاسته و «چریک شده و اسلحه به دست میگیرند تا نگذارند» راهگشا باشد.
عدهای دیگر که در ظاهر اپوزیسیون اما در ضدیت با ملت هستند، افرادی هستند که نخست منتقدان جدی رهبری فردی بوده و به تخریب افرادی از اپوزیسیون یا احزابی پرداختند که به شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یگانه فرد مورد اعتماد مینگرند، با این استدلال که این افراد که عمدتاً پادشاهیخواهان یا مشروطهخواهان هستند، چرا تنها شخصی که قادر به رهبری مردم ایران است را شاهزاده رضا پهلوی میدانند و این را فردگرایی و دیکتاتورسازی معرفی نمودهاند، حالیه خود در حال آلترناتیوسازی و گاهگداری افرادی مانند نسرین ستوده را به عنوان رهبر معرفی میکنند، اینها نیز اپوزیسیون ملت هستند و نه جمهوری اسلامی که در پی حفظ قدرت هستند ولو با تغییراتی ساختاری.
بطور کلی حال این روزهای کشور ما آنقدر بد است که هرکس و ناکسی خود را شایسته تکیه زدن بر کرسی قدرت میداند و مهم نیست که بر سر مردم یا ایران چه بیاید بلکه مهم فقط این است که ایشان قدرت داشته باشند مانند بابک قاجار، یا شورای گذار به رهبری آخوندزاده شریعتمداری یا فخرآور. شایان ذکر است که همواره قهرمانان ملی ما در زمان حیاتشان مورد بیمهری قرار گرفتهاند و توسط خائنانی که شوربختانه هممیهن ما به شمار میروند به کام مرگ رفتهاند و این اتفاق مدام در حال تکرار است حتی در سالهای اخیر و ترور میهنپرستانی چون جاویدنامان شاپور بختیار و فریدون فرخزاد نیز، قاتلان ایرانی بودند. پس باید با هشیاری تمام و اتحاد و همدلی بدانیم که ایران آزاد باید با رای تمام مردم و پس از تشکیل احزاب و معرفی و ارائه اطلاعات صحیح و کامل به مردم در یک همهپرسی، پس از براندازی و نابودی جمهوری اسلامی، تعیین گردد اما خائنان به ایران و بیوطنان نیز بدانند که اعمالشان در یادها خواهد ماند و در فردای آزادی باید در دادگاههای عادل و بی طرف پاسخگوی ملت باشند.
براى یک سیاستمدار خطرناک است و او را از تصمیم صحیح تر و تاکید می کنم صحیح تر باز میدارد.
فضاى سیاست n بعدى است و در این فضا جریان هاى مخالف و غیر هم سو بسیارند که الزامى نبست که منافع جریان نا هم سو و مخالف در سوى مردم عادى باشد. در سیاست نتایج بسیار مهم تر از علایق و تمایلات و بیان هاست. مثلاً در همین نزدیکى من از نظر سرمایه دار کارگر یک آشغال است که باید تا جایى که مى شود او را دوشید ولى درست همین سرمایه دار است که در تلاش براى سوز بیشتر خود مجبور است به کارگر سود برساند. این را بگذارید کنار حکومت مستضعفان که حقوق کارگر را پرداخت نمئ کند.
از دو زاویه مى توان حریان هاى سیاسى را مورد ارزیابى قرار داد:
منافع مردم عادى
منافع سیاستمداران هر جمع مورد بررسى
من به دلیل این که به جمع مردم عادى تعلق دارم، از زاویه منافع آنان به زعم خود به جریان هاى سیاسى نگاه مى کنم و از این رو جریان هاى توهمى و یا بقول من دموکرات هاى کتابى یا دموکرا ت هاى ایده آل گرا را حتى خطرناک تر از جمهورى اسلامى میدانم و نتایج کار آنان را نابودى کامل کشور بسیار فجیج تر و غیر قابل تصورتر از شرایط کنونى میبینم.
یادمان نرود که آنان با همین شعارها نیروى محرکه اصلى انقلاب ۵٧ بودند. جمهورى اسلامى فقط بخش کوچکى از کاریست که آنان مى خواستند انجام بدهند.
خرابکارى هاى بزرکتر مانده است.
مخاطبین کیهان لندن بیشتر افراد صاحب نظر هستند و مقالات بهتر است دقیق تر مسائل را مورد ارزیابى قرار دهد.