خلیل نیکخصال – گویند خداوند انسانها را یکسان آفریده است اما نگفتهاند که در چه محیطی رشد مینمایند! انسانها میتوانند در اثر محیط زندگی و طرز تفکر اطرافیان خود و همچنین نوع تعلیم و تربیت کاملا متفاوت باشند. یکی بسیار خوب و مهربان و دیگری بیرحم و شکنجهگر؛ یکی دانشمند و کمک حال دیگران و دیگری بیسواد و خرافی و مخرب. در اثر همین طرز تفکر است که انسانها گاهی اوقات آنقدر یکطرفه فکر میکنند که ممکن نیست آنها را تغییر داد. و این یک واقعیت است وقتی انسانی سالها بلکه قرنها زیر فشار افکار و موهومات قرار گرفته باشد و نسل اندر نسل همیشه در تمام عمرش شنیده و دیده که این طرز تفکر واقعیت محض است و «فقط من درست فکر میکنم و عمل میکنم» چگونه میتوان در طول یک روز و یا چند سال افکار آنها را عوض کرد و طرز فکر آنها را تغییر داد! باید چند نسل بگذرد و کم کم با بازسازی و نوسازی فرهنگ و آموزش صحیح به آنها آموخت و اینهم باید اول پدر و مادر را تربیت نمود و از گهواره شروع کرد.
مردمانی که قرنها با دین و مراسم آن خو گرفتهاند و به اسم این خدا و دین من زندگی کردند و مردمی که نتوانستند چیز دیگری را یاد بگیرند و بشنوند و از همه مهمتر بیسواد نگه داشته شدند و با دنیای جدید کاملا بیگانه چگونه میتوان به آنها گفت که طرز فکری دیگری بجز آنچه تو فکر میکنی هم وجود دارد. او نمیتواند تو را درک کند و حرف تو را بشنود چون بر خلاف آنچه است که تا حال شنیده و عمل کرده و طبیعی است که واکنش نشان میدهد و چون خرافی و بیسواد هم هست بنابراین دست به هر عملی حتی قتل نیز میزند. مخصوصا به آنها مفهوم شده و تاکید میشود که با دگراندیشان جنگ کنند و آنها را از بین ببرند (یعنی جهاد کنند) و اگر هم کشته شوند به سرای جاویدان میروند و با حوریان همدم خواهند شد.
بیایید قدری بیشتر در این مورد فکر کنیم. البته در اینجا نمیخواهم نه ارزیابی کنم و نه بررسی تحقیقاتی. فقط برای روشن شدن اینکه چگونه مردم قبلا و یا حال اینگونه رفتار میکردند و میکنند. تاریخ ایران پر فراز و نشیب بوده است البته تاریخ هر کشوری ممکن است چنین باشد ولی ایران در یک موقعیت خاص قرار گرفته که همیشه مورد حملات مختلف بوده و اکنون هم میگیرد و این قوم آریایی یک خاصیت دارند که یا سیاه سیاه و یا سفید سفید میبینند و کمتر خاکستری هستند (یعنی معتدل) از زمانی که اعراب به ایران حمله کردند مردم ایران آن زمان مردمانی با فرهنگی به مراتب غنیتر از اعراب بادیهنشین بودند و با آداب و رسوم خود و زندگی شهری زندگی میکردند. ولی با آمدن حمله اعراب زنها را خانهنشین کردند و زیر سلطه مردان و قوانین سخت مردسالاری قرار دادند. اعراب کتابخانهها را آتش زده و فقط کتاب الهی خود را مقرر کردند. مردم زندگی دو گانهای را شروع کردند (یعنی رفتار در خانه متفاوت بود با خارج از خانه و در اجتماع) و با آن خو گرفتند. و در نتیجه دروغ شیوع پیدا کرد و این دوگانگی ادامه پیدا کرد و با داشتن یکی پس از دیگری حکومتهای استبدادی و مردسالار با تفکر ملایان و داشتن مرجع تقلید که جز خودشان دیگران همه صغیر هستند و نمیفهمند و آنها باید راه و روش را تعیین کنند سر کردند که بزرگترین ضربه روحی و فکری را بر پیکر فرسوده مردمان ایرانزمین زد و هنوز هم میزند. مردم مجبور بودند فقط به سخنان ملاها و مراجع تقلید گوش بدهند و قوانین آنها را اجرا کنند. حالا و پس از یکهزار و چهارصد سال دارای تفکر تقلیدی و خرافی بودن یک مرتبه شخصی بیاید و بگوید که آنچه شما فکر میکردید صحیح نیست و مرجع تقلید یک خرافه است، و به شما بگوید تساوی حقوق زن و مرد، صلح عمومی، دین باید مطابق عقل و علم باشد و شما باید سلاحها را بر زمین بگذارید و… معلوم است که آنها پیروان اینگونه اندیشهها و اصولا دگراندیشان را قتل عام کنند.
ایران مردمانی خرافی و بیسواد و مذهبی داشت. این طبیعی است که مردمان آن زمان اینگونه افکار را درک نکنند و دست به اقدامات ناخوشایند بزنند و مخصوصا نفوذ ملاها در بین مردم و مخالفت آنها برای اینکه منافع خود را در خطر میدیدند مردم را به شورش علیه دگراندیشان وادارد و چون مردم بیسواد و خرافی بودند از آنها سوء استفاده کنند. مردم مثل آینه تصویر ملاها را در خود منعکس میکردند و واقعا از خود هیچ ارادهای نداشتند و به نام خدا و دین جهاد علیه کفار را شروع کرده و دست به همه نوع جنایتی میزدند. در اینجا نمیخواهم درباره خوب و یا بد دینی و یا مرامی و قومی حرفی بزنم فقط خواستم پیشزمینهای برای شناخت افرادی که از خود ارادهای ندارند و چشمشان به دست افراد محدودی که جز به منافع شخصی خود به چیز دیگری فکر نمیکنند بگویم. این همان آتشی است که یکهزار و چهارصد سال پیش افروخته شد و شعلههای آن به انقلاب سال ۱۹۷۹ در ایران کشیده شد و هنوز هم ادامه دارد. باید فرهنگ ساخت و ایرانشناسی را رواج داد. باید تاریخ ایران را آموزش داد و کتابخانهها را توسعه بخشید. خواندن کتاب و داشتن اطلاعات و آگاهی میبایست وظیفه هر شخصی باشد. در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و خرد است (مولانا).
این یک واقعیت است که باید گفته شود.