گروهی از ایرانیان مدافع نظام پادشاهی:‌ نهاد پادشاهی ستون پیشرفت کشور است

- هدف از این نوشتار کوتاه و ساده، یافتن سرآغازی بر یک نگرش درست و منطقی به سامانگان پادشاهی می باشد؛ هم از نگرگاه فلسفی و هم از چشم‌انداز کاربردی. امید است که در پیامد این نگرش، گرایش به پژوهش نزد  روشن‌اندیشانِ منطقی برانگیخته شود، و کارهای بنیادی و ستبر در اینباره به قلم آورده شوند.
- ما بر این باوریم که سامانگان پادشاهی پارلمانی می‌تواند بهترین پاسخگوی نیازهای ایرانِ در حال توسعه ی امروزی باشد. از آنجا که این فلسفه ی سیاسی برآمده از جهان نگری انسانگرا و پیشرفت خواه ایران  کلاسیک بوده و پشتوانه‌ی ستبری با خود دارد، با مولفه های فرهنگی و ساختار ژئوپولتیک ایران بهترین سازگاری را دارد.
- هر دو سامانگان سیاسی، چه پادشاهی پارلمانی و چه جمهوری دمکراتیک، در هر کشوری که از یک بستر فرهنگیِ خردگرا و روادار برخوردار باشد، کامیاب خواهند بود. ولی آنجا که این بستر فراهم نباشد، برای پیشبرد کشور و شتاب دادن به فرایند توسعه‌ی آن، پادشاهی بر جمهوری برتری‌هایی دارد، که اینجا به آنها کوتاه پرداخته می‌شود.
- جمهوری تنها آنجا کمابیش درست کار می کند که بستر فرهنگی از پیش آماده باشد، بسان نمونه های اروپایی و آمریکا از سده ی هژدهم به اینسوی. جمهوری اما نمی تواند یک باتلاق فرهنگی را بخشکاند زیرا سراسر بر توده ی مردم تکیه می کند. اما اگر خود آن توده واپسگرا باشد، آن جمهوری نیز نمی تواند سدشکن باشد! پادشاهی پارلمانی هم بر خواست مردم تکیه می کند و هم از اعتبار نهاد پادشاهی نیرو می گیرد تا سدهای دشوارِ بازدارنده را بشکند و راه را بسوی پیشرفت و بهزیستی باز نماید.

شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ برابر با ۱۷ آپریل ۲۰۲۱


پیشگفتار

سخنانی که در چند هفته‌ی گذشته در میدان سیاسی برونمرز، در پیوند با نهاد پادشاهی گفته شده‌اند، ما را بر  آن داشت تا از جایگاه گرایندگان به سامانْگان  [نظام] پادشاهی، سخنی کوتاه و فشرده درباره‌ی ویژگی‌ها و توانایی‌های آن در میان بگذاریم. از آنجا که نهاد پادشاهی را یک میراث ملی برای همه ی ایرانیان می‌دانیم، خویشکاری خود دانستیم که با بیان دیدگاهمان نگرانی‌ها و تنش‌های پیش آمده نزد هم‌میهنان، به ویژه جوان‌ترها را کاهش دهیم و زمینه را برای همدلی و همگامی‌ هواداران این فلسفه‌ی سیاسی فراهم نماییم.

پشتیبانی از دستاوردهای روزگار پهلوی، همراه با خیزش آزادیخواهانه  در سال های اخیر نشان می دهد که بسیاری از هم میهنان به دریافت روشن و امیدبخشی از سامانگان پادشاهی برای آینده ی ایران رسیده‌اند. برای برخی از هم‌میهنان دیگر، دستگاه پادشاهی پارلمانی هنوز در پرده‌ای از ابهام و گمانه زنی ها نهفته است. « روشن اندیشانِ» گمراهِ «پنجاه و هفتی» در دهه های گذشته چنین آموزش داده‌اند که پیامد پادشاهی، یکسره خودکامگی و واپسگرایی است و این تنها جمهوری است که آزادی و بهزیستی ملت را تضمین می‌کند.

هدف از این نوشتار کوتاه و ساده، یافتن سرآغازی بر یک نگرش درست و منطقی به سامانگان پادشاهی می باشد؛ هم از نگرگاه فلسفی و هم از چشم‌انداز کاربردی. امید است که در پیامد این نگرش، گرایش به پژوهش نزد  روشن‌اندیشانِ منطقی برانگیخته شود، و کارهای بنیادی و ستبر در اینباره به قلم آورده شوند.

سخن آغاز

از سده ی هفدهم میلادی به اینسوی، کشورهای اروپای شمالی به دنبال مرزگذاری برای اختیارات شاه برآمدند، تا در دامنه ی سه نیرو‌ی برجسته ی کشوری یعنی قانونگزاری، انجامگزاری و دادگزاری، نیروی همکاری و انبازش مردم را در پهنه‌ی سیاست افزایش دهند. برخی از ملت ها تا آنجا پیش رفتند که پادشاه را در جایگاه یک نهاد سراسر نمادین، کرانمند  [محدود]  ساختند و برخی دیگر، همه توانایی‌های شاه را از وی نگرفتند و برای نمونه او را همچنان در جایگاه فرمانده ی نیروهای پدافندی کشور پذیرفتند.

در هر دو حالت، شاه یا شهبانو، در جایگاه پدر یا مادر تاجدار ملت، چندین نقش کلیدی را انجام می ‌دهند :

• نگاهبان ارزش های فرهنگی کشور
• انگیزه بخش و دلداری دهنده در بحران های هولناک
• واپسین دادرس مردم در گلایه ی ایشان از ستم و ناروایی دولت وقت
• الگوی رفتار و منش بهینه

ما بر این باوریم که سامانگان پادشاهی پارلمانی می‌تواند بهترین پاسخگوی نیازهای ایرانِ در حال توسعه ی امروزی باشد. از آنجا که این فلسفه ی سیاسی برآمده از جهان نگری انسانگرا و پیشرفت خواه ایران  کلاسیک بوده و پشتوانه‌ی ستبری با خود دارد، با مولفه های فرهنگی و ساختار ژئوپولتیک ایران بهترین سازگاری را دارد.

کارآمدی نظام پادشاهی در سنجش با نظام جمهوری

هر دو سامانگان سیاسی، چه پادشاهی پارلمانی و چه جمهوری دمکراتیک، در هر کشوری که از یک بستر فرهنگیِ خردگرا و روادار برخوردار باشد، کامیاب خواهند بود. ولی آنجا که این بستر فراهم نباشد، برای پیشبرد کشور و شتاب دادن به فرایند توسعه‌ی آن، پادشاهی بر جمهوری برتری‌هایی دارد، که اینجا به آنها کوتاه پرداخته می‌شود.

برکشیدن فرهنگی کشور به سوی پیشرفت و بهزیستی

بستر فرهنگی اروپای شمالی پس از ویراست  [اصلاح]های پروتستانتی در دین مسیح، پیش زمینه ی نیازمند برای پویش به سوی روزگار روشنگری را یافت. پیامد درخشان آن، برآمدن روزگار دانش و صنعت از یکسوی، و از سوی دیگر شیوه ی رایانِش  [مدیریت] خردمندانه و انسانگرایانه در کشور بود.

در آنسوی جهان، کشورهای آسیای دور (نخست از همه ژاپن) در برآموختن الگوی دانش و صنعت فرنگ کامیاب بوده‌اند، بی آنکه انسانگرایی  [humanism] آن را چندان دریابند. جهان اسلام، آمریکای لاتین و آفریقا اما چه در دانش و صنعت و چه در زمینه ی آزادی های فردی و ارزش انسانی بسیار ناکارآمد و سست برنمودند. از همه بدتر و ناکام تر جهان اسلام، که در فرایند آنچه « بیداری اسلامی» نامیده می شود، سراسر با پیشرفت انسانی به دشمنی می پردازد و حتی عملیات تروریستی با هزاران کشته به بار می آورد.

در ایرانِ روزگار رضاشاه کبیر و نیز در بیشتر سال های محمدرضاشاه، نوین سازی فرهنگی و ساختاری کشور در دست یک دستگاه مقتدر بود که از اعتبار کلاسیک نهاد شاهنشاهی در ایران بهره می گرفت تا سدهای سخت دینی -  فرهنگی را شکسته و نوین سازی را شتاب بخشد. بدون بهره گیری از اعتبار و جایگاه نمادین نهاد شاهنشاهی ایرانی، پیشرفت‌ها و دگرسازی های روزگار پهلوی، در همان ژرفا و گستره، در بستر یک جمهوری شدنی نبودند. رخدادهای بزرگی همچون کشف حجاب و یا انقلاب سفید، بدون تکیه بر نهاد شاهنشاهی یعنی در سامانگان یک جمهوری، تا به امروز نیز هنوز نمی انجامیدند؛ چنانکه در پاکستان و افغانستان و… نیز تا به امروز شدنی نبوده‌اند.

الگوی ایران پهلوی نشان داد که برای گذر از دشواری های فرهنگی (که بدترین  و سرسخت ترین شان در کشورهای اسلامی یافت می شوند) و نوسازی بنیادین کشور، همراهی نهاد پادشاهی می تواند بسیار نیروبخش و رهگشا باشد. با یک جمهوری دمکراتیک، در بستر بغرنج فرهنگی ایران آنروز (و نیز امروز)، همان دستاوردها با آن شتاب و کارآمدی نمی‌توانستند به دست آیند.

جمهوری تنها آنجا کمابیش درست کار می کند که بستر فرهنگی از پیش آماده باشد، بسان نمونه های اروپایی و آمریکا از سده ی هژدهم به اینسوی. جمهوری اما نمی تواند یک باتلاق فرهنگی را بخشکاند زیرا سراسر بر توده ی مردم تکیه می کند. اما اگر خود آن توده واپسگرا باشد، آن جمهوری نیز نمی تواند سدشکن باشد! پادشاهی پارلمانی هم بر خواست مردم تکیه می کند و هم از اعتبار نهاد پادشاهی نیرو می گیرد تا سدهای دشوارِ بازدارنده را بشکند و راه را بسوی پیشرفت و بهزیستی باز نماید.

درباره ی ایران، همراهی نهاد پادشاهی با پیشرفت ها و گشایش ها می تواند دوچندان نیرومند و کارگر باشد آنجا که نهاد پادشاهی بر بنیاد فرهنگ و  جهان نگری ایران پیشا اسلامی برنهاده باشد که با بُن‌مایه های منطقی و انسانگرای جهان کنونی سراسر سازگار بوده است. گر‌ایش و باور ایرانشهر کلاسیک به:

• «خرد» و
• «وجدان آزاد فردی»

برای رسیدن به « پیشرفت پایدار» بسان موتوری نیروبخش کار می کند، که انسان را پیوسته در کار و کوشش پیش رانده و اندیشه ‌اش را از تنگ نگری و خشم ایدئولوژیک می پالاید.

پادشاه ایرانی، چه در اسطوره ها (کیخسرو) و چه در بستر تاریخی (کورش) همیشه نماد و برانگیزاننده ی داد و خرد و پیشرفت بوده و خواهد بود. این تراکم فضیلت ها و آرمان ها در این نهاد، بجز ایران تنها در اروپای شمالی (آنهم در پنج سده ی اخیر) یافته می شده است. نگاه نداشتن آن و جایگزین کردن‌اش با جمهوری را می توان بالاترین درجه از نابخردی و ناآگاهی تاریخی-  فلسفی پنداشت.

پاسداشت از فرهنگ و پیشرفت به‌دست آمده

بستر فرهنگی یک کشورِ پیشرفته همیشه در خطر از دست دادن همان بُن‌مایه هاست که آنرا پیشتر برکشیده‌اند، زیرا آنگونه بُن‌مایه های فرهنگی، بسان:

• سختکوشی
• کمال‌گرایی
• رواداری

تنها از راه نگهداری آگاهانه و پایدار برجا می مانند و اگرنه در روند یک بهزیستی دورپای، آسان انگاری جای سختکوشی را می گیرد و بنجل منشی جای کمال گرایی را و با برآمدن باورمان  [ایدئولوژی]های حق به جانب، کوراندیشی و خویش‌برترپنداری جایگزین رواداری می‌گردد.

اعتبار و پایگاه نهاد پادشاهی با همان ساز و کار که در برگشودن سدهای فرهنگی گفته شد، از فروپاشی فرهنگ والای به‌دست آمده نیز جلوگیری می کند. در همین راستا می توان از پادشاه به نام نگاهبان « سنت های بهینه» نام برد.

به ویژه در روزگار کنونی، که موج جهانی سازی  [ Globalization]، مرزهای فرهنگی را بس کمرنگ ساخته و فشار ایدئولوژیک چپ لیبرال، تیشه به ریشه ی شایسته سالاری و سختکوشی و زندگی بسامان می زند (نگاهی کوتاه به سرنوشت سان فرانسیسکو گویای این فروپاشی و گسست رو به گسترش است)، داشتن نهادی که از سنت های فرهنگی سازنده و پیشرفت انگیز پاسبانی می کند، بسیار بایسته می نماید.

پادشاهی که بخواهد در نبرد با این چالش های سترگ، به کار کشورش بیاید، باید الگوی کهتر و مهتر باشد. در او، بزرگی ها و منش والای انسانی (و به ویژه فرهنگ والای ایران کلاسیک) می بایست بازتاب یابد. البته آشکار است، که چنین پادشاهی می بایست از بهترین پرورش و آموزش بهره جسته و بهترین اندیشه ورزان کشور را در انجمن رایزنان خویش داشته باشد.

در پاسداشت و نگهداشت کشور بهنگام بحران های ستُرگ

دیگر کارکرد بنیادی پادشاه، همیاری در نگهداشت کشور بهنگام بحران های خطرناک است. اینگونه بحران ها، بسان جنگ، فروپاشی اقتصادی، تنش های درون‌کشوری، درگیری‌های تباری، بیماری های واگیر و… آن ویژگی را دارند که دل‌ها را به هراس انداخته و امیدها را می فرسایند و بدینسان، گستره و ژرفای بحران را پیوسته می افزایند تا از کنترل برون رود.

در اینگونه شرایط، پادشاه در هم اندیشی و هم‌سگالی با دولت، با سخنرانی ها و رایزنی ها، نیروی پایداری و واکنش خرد وَرانه  را در ملت افزایش داده و ستبر می ‌سازد.

در نگهداشت یگانگی ملی

پادشاه تنها عامل همبستگی ملی نیست ولی بی گمان یکی از برجسته‌ ترین آنها می‌تواند باشد. نقشی که به نام پدر یا مادر تاجدار به او داده می‌‌شود تنها یک تعارف نیست، بلکه برای وی حضوری فراسیاسی و فرادینی برمی ‌سازد که در برخی هنگامه‌ های تاریخی، به کار کشور می‌آید. در کشورهایی که از دید تباری و زبانی سراسر یکدست نیستند، این نقش تاریخی پُررنگ تر و برجسته ‌تر خواهد بود.

نقشی که آلبرت دوم شاه بلژیک در سال ٢٠١١ در راستای برپایی کابینه پس از بحران یکسال   و  نیمه بازی نمود و یا چهره‌ ‌ای که از محمد ظاهرشاه فقید به عنوان « شاه بابا» در نزد ملت افغانستان ساخته شده بود، نمونه‌ های آشکاری از حضور شاه فرا سیاسی، فرا دینی و فرا تباری در روزگار ما بوده‌اند.

پایان سخن

آنچه در این نوشته آمده، کوشش برای روشن ساختن اندیشه‌ ی امضا کنندگان آن درباره نهاد پادشاهی و جایگاه آن در کشور است. به هیچ روی این نوشتار بسیار کوتاه یک مانیفست برای فلسفه ‌ی پادشاهی، به ویژه شاهنشاهی ایرانی، نیست. گامی‌ نخستین است برای انگیزه بخشی و بسیج افکار عمومی‌ میهن‌دوستان و زدودن آشفتگی ذهنی برخی هم میهنان درباره‌ی اینگونه سامانگان سیاسی.
پاینده ایران

امضاکنندگان به ترتیب حروف الفبای نام خانوادگی:

درون‌مرز:
فاطمه احکامی: کنشگر فرهنگی، کرج
آرش اسحاقی: کنشگر سیاسی، تهران
آرزو امیری: کنشگر سیاسی، تهران
علی انصاری: کنشگر سیاسی، کرج
یزدان  انصاف منش: کنشگر سیاسی، تهران
صادق بااحمدی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
ری بسترآهنگ: کنشگر سیاسی، اصفهان
علی بنی فاطمه: کنشگر سیاسی، تهران
فرشته پاکشیر: کنشگر سیاسی، تهران
حسین  جعفری: کنشگر سیاسی، تهران
قدرت‌الله جعفری: کنشگر سیاسی، تهران
فرهاد جمالی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
هوشنگ جوان: کنشگر سیاسی، تهران
رامش جوانمرد: کنشگر سیاسی، کرج
آرش جهانشاهی: کنشگر سیاسی، تهران
غلامرضا جهانفر: کنشگر سیاسی، تهران
علیرضا حاجی طرخانی: کنشگر سیاسی، کرج
آرزو حسین آبادی: کنشگر سیاسی، کرج
جمشید حیدری: کنشگر سیاسی، آبادان
خدیجه خالق پرست: کنشگر سیاسی، کرج
مستانه خاکپور: کنشگر سیاسی، تهران
حافظ خیرگرد زاده: کنشگر سیاسی، لالی
حسین دربندی: کنشگر سیاسی، ارومیه
پرهام درمیانی: کنشگر سیاسی، تهران
سیاوش دهقان: کنشگر سیاسی، تهران
سالار رادمان: کنشگر سیاسی، کرج
اکرم رسایی: کنشگر فرهنگی، تهران
حوریه رستمی: کنشگر سیاسی، تهران
محمدرضا زارع: کنشگر سیاسی، کرج
بهنام سلطانی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
محمد شکری: کنشگر سیاسی، کرج
مهران شهرخانی: کنشگر سیاسی، تهران
علیرضا شهرخانی تهرانی: کنشگر سیاسی، کرج
احمد شهیم: کنشگر سیاسی، تهران
دکتر شهریار صادقی: کنشگر سیاسی، مشهد
داود صدرا: کنشگر سیاسی، تهران
وحید طایفه قلعه بیگی: کنشگر سیاسی، تهران
آرمیتا طبیب: کنشگر سیاسی، تهران
ابراهیم کاظمی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
حسین کاظمی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
علی کاظمی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
علیرضا کریمی: کنشگر سیاسی، کرج
نبی‌الله کریمی: کنشگر سیاسی، تهران
سعید کوچک پور: کنشگر سیاسی، کرج
مصطفی لطفی کیان: کنشگر سیاسی،، تهران
فاطمه محمدی: کنشگر سیاسی، شهرکرد
ابراهیم محمودی: کنشگر سیاسی، اصفهان
محمد مرادی: کنشگر سیاسی، باغملک
حمید موسویان: کنشگر سیاسی، کرج
احمد موسوی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
غلامرضا ناصر: کنشگر سیاسی، اهواز
مرتضی نقدی: کنشگر سیاسی، اراک
حسین نوربخش یزدی: کنشگر سیاسی، تهران
امید نوروزیان: کنشگر سیاسی،، کرج
ایرج وزیری: کنشگر سیاسی، تهران
سالار ویسی: کنشگر سیاسی، مسجد سلیمان
منوچهر یزدی : دبیر کل حزب پان ایرانیست، تهران
سیامک یونسى: کنشگر سیاسی، تهران

برون‌مرز:
دیوید آبان: کنشگر سیاسی، امریکا
پوراندخت آتش رنگ: کنشگر فرهنگی، آمریکا
آروین آدریان: نویسنده، فنلاند
سیاوش آذری: کنشگر فرهنگی، آمریکا
دکترشهرام آریان: زبانشناس، آلمان
آندریاس آریانفر: کنشگر فرهنگی، سوئد
دکترآرتیمیس اهورا: کنشگر فرهنگی، آمریکا
دکترسعید احمدی: بنیادگذار ایرانپاد، آمریکا
مسعود احمدی: کنشگر سیاسی، امریکا
ایران بانو ارشدی: کنشگر فرهنگی، هلند
شاهین اروند: کنشگر سیاسی، آمریکا
شهروز اش: بنیادگذار انجمن جان و خرد، آمریکا
دکترعلی اکبر امید مهر: استاد دانشگاه، دانمارک
نوشا امیراعلایی: کنشگر فرهنگی، سوئد
نازیلا امیرعلایی: کنشگر فرهنگی ،سوئد
دکترسیاوش اوستا: نویسنده و پژوهشگر تاریخ، فرانسه
ابوتراب بابایی: کنشگر سیاسی، آمریکا
دکتر الیکا بقایی: زبانشناس ، آمریکا
هما برازنده کار: نویسنده و پژوهشگر هنری، آمریکا
سید محمدحسن بهبهانی: کنشگر سیاسی، آمریکا
داریوش بهرامی: کنشگر فرهنگی، آمریکا
محبوبه بیات: کنشگر فرهنگی، فرانسه
مریم بینا: کنشگر فرهنگی، کانادا
سودابه تاژ: کنشگر سیاسی، آمریکا
بابک پاپیان: کنشگر فرهنگی، آمریکا
دکتر فرهاد پرتوی: کنشگر فرهنگی، امریکا
هوروش پورکیان: کنشگر فرهنگی ،آلمان
گلی پولاد چنگ: کنشگر فرهنگی، سوئد
رامین پیرامون: روزنامه نگار، دانمارک
سیما تاجدینی: کنشگر فرهنگی، کانادا
پروانه توللایی: کنشگر سیاسی، امریکا
ایرج تهرانی: کنشگر فرهنگی، آمریکا
نیک جعفرزاده: کنشگر سیاسی، آلمان
رامین چاوشی: کنشگر سیاسی، نروژ
مهدی حائری: کنشگر فرهنگی، آمریکا
محبوبه حسین پور: کنشگر سیاسی، آمریکا
مستانه خاکپور: کنشگر فرهنگی، آمریکا
مهشید خوشرو: کنشگر فرهنگی آلمان
نوید خوشرو: کنشگر فرهنگی آلمان
محسن خیرآبادی: کنشگر فرهنگی آمریکا
دکتر دانیال دانا: نویسنده، اسرائیل
مهرداد درمنی: کنشگر فرهنگی آمریکا
بهمن دیلمی: کنشگر فرهنگی استرالیا
لیلا دیلمی: کنشگر فرهنگی استرالیا
مجید رحیمی: کنشگر سیاسی، آلمان
مینا رضوانی: کنشگر سیاسی، آمریکا
دکتر ایرج ربیعی: کنشگر فرهنگی، آمریکا
بهرام رفعتی: کنشگر فرهنگی آمریکا
بهمن رودگر: کنشگر سیاسی کانادا
منوچهر روستا: کنشگر فرهنگی آمریکا
علیرضا روضه: کنشگر سیاسی، امریکا
مهرداد رهبر: کنشگر فرهنگی، کانادا
مهرزاد رئیسی: کنشگر فرهنگی کانادا
فرید زربخش: کنشگر فرهنگی اسپانیا
پریناز زرگر: کنشگر فرهنگی آمریکا
شیرین زعفرانیان: کنشگر سیاسی استرالیا
پروین زندی: کنشگر فرهنگی، کانادا
مرداویج زیاری: کنشگر سیاسی، انگلستان
سویل ساحل گزین: کنشگر سیاسی، کانادا
ناهید ساحل گزین: کنشگر سیاسی، کانادا
ایریانا ساسانی: کنشگر فرهنگی، اتریش
کورش سبزاندام: کنشگر سیاسی، سوئد
بابک سرخپور: کنشگر فرهنگی آلمان
فرح سنایی: کنشگر سیاسی، استرالیا
حمیدرضا سوار: کنشگر فرهنگی، یونان
شهناز سودایی: کنشگر فرهنگی، کانادا
دکتر بابک سینا: سخنگوی جنبش فر کیانی، آلمان
دکتر بهمن شاهنگیان: حقوقدان، امریکا
ناهید شاهین: کنشگر سیاسی، کانادا
کسری شایان: کنشگر فرهنگی، آمریکا
امیر شفیعی: کنشگر فرهنگی، انگلستان
نسرین شهبازی: کنشگر فرهنگی، انگلستان
کیوان شیرپور: کنشگر فرهنگی ، انگلستان
شراره شیروانی: کنشگر سیاسی، آمریکا
دکتر علی فرازنده: بنیادگذار جنبش فر کیانی، آلمان
شبنم فتحی: کنشگر فرهنگی، آلمان
آریا صالحی پامناری: کنشگر سیاسی، امریکا
سیروس صفاری: کنشگر فرهنگی، آمریکا
رضا ضرابی: کنشگر فرهنگی، آلمان
اعظم عطاالهی: کنشگر فرهنگی، آلمان
دکتر مصطفی عرب: کاپیتان پیشین تیم ملی فوتبال، آمریکا
دکتررویا عبدی: کنشگر فرهنگی، آلمان
سعید عطایی: کنشگر فرهنگی، اتریش
نرگس عطایی: کنشگر فرهنگی، اتریش
سهیل عطشانی: کنشگر سیاسی، سوئد
معصومه علوی: کنشگر سیاسی، آمریکا
زاکرحسین فایزی: کنشگر فرهنگی، تاجیکستان
احمد فراستی: کنشگر سیاسی، آلمان
فهیمه فریدام: کنشگر فرهنگی، انگلستان
آرش قاسمی‌نیا: کنشگر سیاسی، امریکا
مژگان قشقایی: کنشگر فرهنگی، فنلاند
فریده قشمی: کنشگر فرهنگی، کانادا
مهرداد قنبری: کنشگر سیاسی،فرهنگی، ترکیه
علی کرمی: افسر خلبان، آمریکا
علی کربلایی: کنشگر فرهنگی، ایتالیا
فتانه کسری: کنشگر فرهنگی، امریکا
آریا کلانتری: : کنشگر سیاسی، کانادا
آرش کمانچه: کنشگر فرهنگی، کانادا
زیبا کوان: کنشگر سیاسی، امریکا
دکتر کیومرث کیانی: کنشگر فرهنگی، امریکا
ایران کی منش: کنشگر فرهنگی، آمریکا
سارا کیان: کنشگر فرهنگی، آمریکا
بختیار کیانی: کنشگر فرهنگی، آلمان
علی کیمیاوی: کنشگر فرهنگی، آمریکا
ژوبین کیوانى: کنشگر سیاسی، امریکا
گلناز جوهرخواه: کنشگر سیاسی، امریکا
جواد لطفی: کنشگر سیاسی، آلمان
امیر مجیدزاده: کنشگر فرهنگی، سوئد
نازیلا مجیدزاده: کنشگر فرهنگی، سوئد
نوشا مجیدزاده: کنشگر فرهنگی، سوئد
فرهمند محمود کلایه: کنشگر فرهنگی، آمریکا
دامون مرزبان: روزنامه نگار، انگلستان
مرتضی مزینانی: کنشگر فرهنگی، فرانسه
علیرضا مساوات: کنشگر فرهنگی، آمریکا
فروزان مشیری: کنشگر فرهنگی، آلمان
پرویز مطلق: کنشگر فرهنگی، دانمارک
بهمن معالی زاده: رییس بنیاد نوروز، آمریکا
نادر مقبلان: کنشگر سیاسی، آلمان
منیره مقتدر: کنشگر سیاسی، آلمان
مهندس مهران مقدس: سرپرست کانون فرهنگی پارسی، دانمارک
شهلا ممتاز: روانشناس، انگلستان
فریبا منصوریان: کنشگر فرهنگی، فرانسه
رزیتا منطقی: کنشگر فرهنگی، فرانسه
آرش مهدوی: کنشگر فرهنگی، نروژ
مهدی میرقادری: بنیادگذار ملی گرایان مردم گرا، ترکیه
دکتر شاهین نژاد: سخنگوی رنسانس ایرانی، آمریکا
سیروش نژند، کنشگر سیاسی، آلمان
ویسدا نامین: کنشگر فرهنگی، دانمارک
مسعود نجاتی: کنشگر فرهنگی، کانادا
شاهین نجف آبادی: کنشگر سیاسی، انگلستان
سهیلا واثق: کنشگر سیاسی، آمریکا
کی پرویز ورجاوند: کنشگر سیاسی، آمریکا
سارا وزیرى: کنشگر سیاسی، امریکا
پوران وطن خواه: کنشگر فرهنگی، امریکا
فرانک وطن خواه: کنشگر فرهنگی، دانمارک
رامین ‌هادی زاده: کنشگر فرهنگی، آمریکا
شهریار‌هاشمی: کنشگر سیاسی، آمریکا
سیما ‌هامر: کنشگر فرهنگی، آلمان
سعادت ‌هاشمی: کنشگر فرهنگی، آمریکا
آرش یزدان پناه: کنشگر فرهنگی، آمریکا
پرهام یزدان پناه: کنشگر فرهنگی، آمریکا
محمد رضا یزدان پناه: روزنامه نگار، فرانسه
منیژه یزدان پناه: کنشگر فرهنگی، آمریکا

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۳ / معدل امتیاز: ۳٫۷

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=238043

3 دیدگاه‌

  1. بهرام

    فراموش هم نشود که ایرانیان پیشاهنگان فرزان در جهان بوده اند که اینروزها از سر گمگشتگی و نادانی با واژه ای بیگانه شناخته میشود و یونانیان پرچمدارش دانسته میشوند! فرزانگان و فرزانهای ایرانی را میتوان از نامه های کهن یافت که تنها یکی از آن شاهکارها «دبستان دینان» نام دارد.

  2. بهرام

    با سپاس از ایرانیان آزاده، خوبست بیاد داشته شود «شاهنشاهی» آیین شهریاری ایرانیست و همواره همراه آزادی و آزادگی و انجمن و رایزنی بوده است. اینروزها بکارگیری واژه های بیگانه برای بازنمایی آزادی (که واژگان بسیاری در فرهنگ ایران داراست) مایه بسی شرمساری است. سراپای «اوستا» و نامه های فرهنگ ایران، پیامآور آزادی و آزادگی است. سراسر گذشته شاهنشاهی ایرانزمین که تنها از تاجگذاری کوروش بزرگ ۲۵۸۰ سال بوده (اینهم از آن چیزهاست که برخی گویند در سده بیست و یکم! در جاییکه ایرانیان راستین دستکم در سده بیست و ششم هستند) ایرانیان انجمن داشته اند که در آن بزرگان و خردمندان کشور در پیشگاه شاهنشاه رای میزدند. در شهریاری پانصدساله اشکانیان که انجمن کشوری «مهستان» بود و انجمن استانی «کهستان». در شاهنشاهی چهارصدساله ساسانیان هم انجمن بزرگان کار میکرده است. گذشته از «اوستا» در همه فرهنگنامه های ایران، از شاهنامه های گوناگون تا گرشاسپنامه، بهمن نامه، بهرامنامه، برزونامه، بانوگشنسپنامه، فرامرزنامه، سامنامه، شهریارنامه، دارابنامه ……. سخن از آزادی و آزادگی و آزادگان و انجمن بزرگان ایران است. از اینرو ایران و فرهنگ ایران زاینده آزادی و انجمن و زاییده شان است و با همین ویژگیهاست که درخشان و جهانگیر میگردد.

  3. نگین

    بعد از فرانکو به یک خوان کارلوس نیاز داریم این تنها راه نجات ایرانه

Comments are closed.