اینکه جریانهای اصلی خبرگزاریها و رسانهها را چه عواملی تعیین میکند، موضوعی است مورد مناقشه و طولانی. اما اینکه رسانهها در عین داشتن آزادی الزاما مستقل نیستند، موضوعی نیست که بتوان آن را کتمان کرد.
تکلیف جوامع بسته و حکومتهای غیردمکراتیک که معلوم است. سانسور در چنین جوامعی، چنان رسانهها و روزنامهنگاران (و به طور کلی آفرینندگان آثار مختلف را) به خودسانسوری عادت میدهد که برخی از آنان حتی دچار توهم «آزادی» نیز میشوند زیرا خودشان کاری عرضه نمیکنند که قابل سانسور باشد!
در جوامع باز، تکلیف رسانههای وابسته به دولتها و همچنین آنهایی که بودجهشان از سوی وزارت خارجهی کشورهای مختلف تامین میشود نیز معلوم است. اینها البته آزادی عمل دارند ولی مشخص است که خطوط کلی آنها میبایست در چهارچوب سیاستهای داخلی و خارجی کشورهای مربوطه باشد.
تکلیف رسانههای وابسته به احزاب و گروهها نیز روشن است. آنها نه آزادند و نه مستقل بلکه در چهارچوب منافع حزبی و گروهی منتشر میشوند و در وابستگی به احزاب و گروهها، برای آزادی خود فعالیت میکنند. حتی اگر آنها از آزادی دیگران هم دفاع کنند، اما تریبونهای خود را قطعا در اختیار «دیگران» قرار نمیدهند تا در رقابت یا مخالفت با آنها بگویند و بنویسند.
حتی رسانههای وابسته به افراد، یعنی آنهایی که بودجهی آنها از سوی یک یا چند فرد تامین میشود نیز ممکن است آزادی عمل در چهارچوبهای معینی داشته باشند، ولی نهایتا در جهت اهداف و یا نظرات تامین کنندگان مالی خود منتشر میشوند و بنا بر این نمیتوانند دم از استقلال بزنند.
به طور کلی، در هر کدام از حالات بالا، وقتی استقلال نباشد، آزادی هم محدود خواهد شد. «بودجه» و تامینکنندگان آن نقش مهمی در آزادی و استقلال رسانهها بازی میکند. تامین بودجه از طریق تبلیغات هم به نوع دیگری، از جمله ملاحظهی منافع آگهیدهندگان، دست و پای رسانهها را میبندد.
به این ترتیب اگر نقش رسانه را یک پل ارتباطی بین قدرت و جامعه بدانیم و به دنبال رسانهای باشیم که بخواهد هم آزاد و هم مستقل باشد و خبررسانی را بدون ملاحظات سیاسی و تجاری انجام دهد، تنها یک راه وجود دارد: رسانهای که بودجهی آن از سوی مردمی تامین شود که این پل ارتباطی برای آنها بنا شده و قرار است آنها را با خبر و آگاه سازد. نیمی از یک جامعه هشتاد میلیونی، با ماهی چند تک تومانی میتواند چنین رسانهای را با مدیران و روزنامهنگاران معتمد و معتقد به آزادی و استقلال بر پا سازد. نیمی و یا حتی یک سوم از جامعهی ایرانیان در خارج کشور نیز میتوانست یا میتواند با ماهی چند تک دلار چنین رسانهای را که نه به منافع فردی و گروهی و نه سیاست خارجی دولتهای مختلف و هم چنین حکومت جمهوری اسلامی وابسته باشد، به وجود آورد. اما در ایران سانسور و خودسانسوری حاکم است و در خارج کشور نیز بلبشوی رسانههایی غوغا میکند که عمدتا به جریانهای اصلی خبری سر سپردهاند که دوغ و دوشاب در تکرار هر روزهی آنها گم میشود. کیهان لندن تلاش میکند چهره دیگری از یک رسانه آزاد و مستقل را به نمایش بگذارد و همچنان یک پل ارتباطی بیغرض، اما نه بیطرف، بماند.