ایران پر از حادثه است. از خلاف و جنحه گرفته تا جنایت. ارتکاب جنایت در خانوادهها و محافل دوستی و آشنایی همان گونه بیداد میکند که در میان آنهایی که بیگانه هستند و در چهارراه حوادث با یکدیگر روبرو میشوند.
در این میان نیروی انتظامی و پلیس به جای حفظ امنیت و ایفای نقش بازدارنده، گاه خود به یکی از حلقههای جنایت تبدیل میشود.
هفته گذشته، در حادثهای که هنوز معلوم نیست حقیقتاش چه بوده، در ایستگاه مترو شهر ری، بین دو مرد درگیری میشود: یک معمم و یک شهروند عادی. روایت از دلایل این درگیری، گوناگون است. یک نیروی پلیس کارآزموده و با کفایت، و البته مستقل، بر اساس روایات گوناگون و بازپرسی از شاهدان عینی و همچنین با مراجعه به فیلمهایی که در رسانههای اجتماعی منتشر شده، و بازجویی از طرفین درگیر حادثه، یعنی فرد مضروب و مأموران حاضر در محل، میتواند گزارشی نزدیک به واقعیت تهیه کند که هم در اختیار مراجع قضایی قرار گیرد و هم رسانهها بتوانند بر اساس آن به طور حرفهای اطلاعرسانی کنند.
وجود چنین نیروی انتظامی اما در شرایط کنونی ایران، خواب و خیالی بیش نیست. نه از نهادهای انتظامی و قضایی مستقل و با کفایت خبری هست و نه از رسانههایی که بتوانند آزاد و مستقل رویدادها را پیگیری کنند.
حادثهی ایستگاه مترو شهر ری (۲۴تیرماه ۹۶) و قتل یک شهروند غیرمسلح توسط پلیس (حتی اگر واقعا مجرم بوده و معمم یادشده را مضروب کرده باشد) نخست، کم در ایران روی نمیدهد؛ دوم، بی کفایتی نیروی انتظامی را به نمایش میگذارد که قادر به خنثی کردن مسالمتآمیز یک فرد غیرمسلح نیست؛ سوم، بر وابستگی مطلق و ناموثق بودن رسانههای داخلی از جمله صدا و سیمای جمهوری اسلامی بیش از پیش تأکید میکند ؛ چهارم، به همین دلایل، بار دیگر نشان میدهد که حقیقت بر چنین بستری، حتی در یک «حادثهی معمولی» قربانی میشود چه برسد به فساد و جنایاتی که در سطوح بالاتر روی داده و میدهند.
یک منبع موثق در ایران پیدا نمیشود که به اعتبار استقلال خود، و بدون اینکه سرش به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و جناحی وصل باشد، بتواند و بخواهد درباره آنچه بر سر این مملکت میرود، اطلاعرسانی کند. رسانههای اجتماعی نیز، در چنین شرایطی، بیش از آنکه به روشن شدن حقایق کمک کنند، میدان درگیریهای سیاسی و جناحی میشوند. صدای شاهدان عینی و قربانیان و بازماندگان آنها همواره در این میان گم میشود، تا روز مبادا…