Page 12 - (کیهان لندن - سال چهل و یکم ـ شماره ۵۲۲ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه    ‪   1 2‬شماره ‪۱۹۸۸‬‬
                                                                                                                    ‫جمعه ‪ ۳‬تا پنجشنبه ‪ ۹‬مرداد ‪14۰۴‬خورشیدی‬

    ‫گوشه ای‬               ‫بازنشر‬         ‫دانشگاه صنعتی آریامهر چگونه تاسیس شد؟‬
   ‫از خاطرات‬
  ‫دکتر محمد علی‬                   ‫گفتگوی شاه و دانشجویان در سرمیز ناهار‬
    ‫مجتهدی‬
                                  ‫از شاه و شهبانو که برای گشایش دانشگاه آمده بودند دعوت کردیم در سلف سرویس» با‬
       ‫(‪)۴‬‬                                       ‫دانشجویان غذا بخورند و این دعوت پذیرفته شد‬

  ‫ویراستار‪ :‬حبیب الله‬                    ‫(تاریخ نشر در کیهان لندن‪ :‬فروردین تا خرداد ماه ‪ - ۱۳۸۰‬از شماره ‪ ۸۵۲‬تا شماره ‪)۸۵۷‬‬
‫لاجوردی | ناشر کتابفروشی‬

    ‫ایران ‪ -‬مریلند‬

                  ‫دیگر دکتر مجتهدی از این قرار بود‬       ‫و کارآمد و سازندگان ایران در دوران رشد و توسعه درآمدند‪.‬‬    ‫نام دکتر مجتهدی با نام دبیرستان البرز چنان آمیخته‬
‫مدیر کل اداری و آموزشی وزارت فرهنگ (‪)۱۳۲۵ - )۲۶‬‬          ‫محمد علی مجتهدی در مهرماه سال ‪ ۱۲۸۷‬سپتامبر ‪۱۹۰۸‬‬            ‫است که هرچند مجتهدی استاد دانشکده فنی بود و بعدها‬
‫رئیس دانشگاه شیراز (‪ ) ۱۳۴۰ )۴۱‬ریاست دانشکده پلی‬         ‫) در لاهیجان به دنیا آمد و در تیرماه ‪ ۱۳۷۶‬ژوئیه ‪ ) ۱۹۹۷‬در‬  ‫مقامات دیگری از جمله ریاست دانشگاه شیراز و دانشکده‬
‫تکنیک تهران ‪ ) ۱۳۴۱ - ۴۴‬پایه گذار و رئیس دانشگاه‬                                                                    ‫پلی تکنیک تهران و دانشکده صنعتی آریامهر و دانشگاه‬
‫صنعتی آریامهر (‪ )۱۳۴۴ - )۴۶‬رئیس دانشگاه ملی (‪)۱۳۴۶‬‬                       ‫شهر نیس ‪ -‬جنوب فرانسه ‪-‬درگذشت‪.‬‬             ‫ملی را عهده دار شد شهرتش همواره همان دکتر مجتهدی‬
‫خاطرات دکتر مجتهدی را طرح تاریخ شفاهی ایران ‪ -‬مرکز‬       ‫او در تهران و سپس در فرانسه تحصیل کرد در مهرماه‬            ‫البرز باقی ماند‪.‬بعد از دکتر جردن پایه گذار آمریکایی کالج‬
‫مطالعات خاور میانه دانشگاه هاروارد ضبط و اخیرا بوسیله‬    ‫‪ ۱۳۱۷‬به اتفاق همسر فرانسوی خود به ایران بازگشت و‬           ‫البرز هرگز کسی به اندازه دکتر مجتهدی عاشقانه برای اداره‬
                                                         ‫تدریس ریاضی را در دانشکده علوم و دانشسرای عالی آغاز‬        ‫و پیشرفت این مدرسه نمونه ایران کار نکرده است‪ .‬دکتر‬
  ‫کتابفروشی ایران در مریلند ‪-‬واشنگتن انتشار داده است‪.‬‬    ‫کرد از مهر ماه ‪ ۱۳۲۰‬به دانشکده فنی دانشگاه تهران منتقل‬     ‫مجتهدی در دوران طولانی اداره دبیرستان البرز توانست یک‬
‫از این خاطرات بخشی را که به داستان شنیدنی تاسیس‬          ‫گشت و همزمان مسئولیت شبانه روزی دبیرستان البرز را بر‬       ‫مکتب تربیتی در حوزه مدیریت خود به وجود آورد و کسانی‬
‫دانشگاه صنعتی آریامهر اختصاص دارد برای مطالعه شما‬        ‫عهده گرفت‪ .‬سه سال بعد به ریاست دبیرستان البرز منصوب‬        ‫که در این مکتب پرورش یافتند اکثرا در شماره مردان موفق‬
                                                         ‫شد و به مدت ‪ ۳۴‬سال در این سمت خدمت کرد مشاغل‬
          ‫برگزیده ایم که در چند شماره خواهید خواند‪.‬‬

‫میکردم چون کسی سروقت من نمی آمد‪ .‬بعد هم اوراق را‬         ‫اینها وقتی که ساعت شش بر می گشتند‪ .‬باید شامشان را‬          ‫آمدیم سرنظام وظیفه فکر کردم که اینها اگر مثل من‬
‫به محصلین می دادم و به آنها می گفتم که نگاه کنید‪ .‬اگر‬    ‫تهیه کنند یا صبحانه شان را بخرند‪ .‬اتاقشان را تمیز کنند چه‬  ‫گرفتار بشوند ممکن است جامه دان شان را جمع کنند و‬
                                                                                                                    ‫برگردند‪ .‬حالا من پوست کلفت بودم جامه دانم را جمع‬
                   ‫من اشتباه کردم‪ .‬هر چند نمره ای‬                                 ‫موقع به درسشان برسند؟‬             ‫نکردم و برنگشتم یک روز شرفیاب شدم و جریان ما وقع‬
‫که اشتباه کردم شما بیائید ثابت کنید‪ .‬من دو برابر به شما‬  ‫همه استادها آخر سال امتحان می کردند‪ .‬من نه روز اول‬         ‫رفتن به اهواز و زندانی شدن در ایستگاه راه آهن و مامور‬
‫می دهم‪ .‬اما اگر آمدید اعتراض کردید که مثلا دو نمره من‬    ‫مهر می رفتم سرکلاس و می گفتم که من هر ماه چهار‬             ‫درختکاری شدن را گفتم و حتی گفتم درختها را سربازها می‬
‫اشتباه کردم و ثابت شد که شما اشتباه میکنید‪ .‬آن دو نمره‬   ‫مسأله به شما می دهم که حل کنید‪ .‬من اوراق را تصحیح‬          ‫دزدیدند و در زمین شوره زار که یک هفته هم دوام نمی‬
‫را من از نمره تان کم میکنم البته من هیچ وقت کم نکردم‬     ‫می کنم قبل از دومین امتحان می آورم و می دهم به دست‬
‫ولی این حرف را می زدم از لحاظ این که بیخودی نیایند‬       ‫شما و دومی را تصحیح میکنم قبل از سومین ‪ .‬تا آخرین‬                                          ‫کرد می کاشتند‪.‬‬
                                                         ‫ماه امتحانات من هم اولی ضریبش یک خواهد بود‪ .‬دومی‬           ‫همه اینها را به عرض اعلیحضرت رساندم‪ .‬گفتم می‬
                                 ‫مزاحم بشوند!‬            ‫ضریبش دو ‪ ،‬سومی ضریبش سه‪ ،‬چهارمی ضریبش چهار‪.‬‬               ‫توانستند از لحاظ « ماتماتیک(‪»)mathematique‬‬
‫به این طریق آنها که فرصت نداشتند درس مرا درست‬                                                                       ‫[ریاضیات] ‪،‬مکانیک تیرانداری‪ ،‬بالستیک که در توپخانه و‬
‫مطالعه بکنند و تمرین بکنند‪ .‬در عرض این پنج تا شش ماه‬          ‫چون هر چه جلو می رفتم امتحانات مشکلتر میشد‪.‬‬           ‫جدول تیر بسیار مهم است از وجود من استفاده کنند ولی‬
‫تا فروردین ‪ -‬بیست مساله با من حل کرده بودند‪ .‬همین‬        ‫پنجمی ضریبش پنج و سپس معدل میگیرم این را میدهم‬             ‫نکردند‪ .‬مرا مامور یک کاری کرده بودند که امروز هم چیزی‬
‫کافی بود برای این که مطالب را درک بکنند‪ .‬این روش کار‬                                                                ‫از آن بلد نیستم‪ .‬اما اعلیحضرت میخواهند اینهایی که من‬
‫من بود‪ .‬اوراق را که عرض کردم در دبیرستان البرز تصحیح‬                 ‫به جای نمره امتحان آخر سال به دانشکده‪.‬‬
‫می کردم مطلب کجا بود؟ حل خبر دادند شاه می خواهد از‬       ‫البته این گرفتاریش ششصد برگ هر ماه تصحیح کردن‬                ‫آوردم این هفتاد نفری که آوردم ‪ -‬همین طوری بشوند؟‬
                                                         ‫بود‪ .‬این اوراق را روزهای جمعه در دبیرستان البرز تصحیح‬      ‫ایشان با صدای خیلی قوی گفتند‪ .‬ابدا» گفتم چه امر می‬
                             ‫دانشگاه دیدن کند‪.‬‬                                                                      ‫فرمائید قربان؟» گفت‪« :‬اینها تابستان سالی یک ماه نظام‬
‫م‪.‬م ‪:‬بله روزهای جمعه که اتاقم بودم تلفن صدا میکرد‬
‫که اعلیحضرت همین الان می آید به دانشگاه بعد هم یک‬                                                                                          ‫وظیفه شان را انجام بدهند‪.‬‬
‫جیپ می آمد‪ .‬دو تا افسر در آن بودند‪ .‬بنده را وسطشان‬                                                                  ‫همان دقیقه دستور داد که استادهای دانشگاه آریامهر‬
‫سوار می کردند – یعنی مرا جلب می کردند‪ .‬می رفتم آنجا‪.‬‬                                                                ‫تابستانها نظام وظیفه شان را انجام می دهند‪ .‬مزاحمشان‬
‫با وجود این ساعت ده روز ‪ ۱۱‬آبان سال ‪ ۲ ۱۳۴۵‬نوامبر‬                                                                   ‫نشوید‪ .‬این قانون عمومیت پیدا کرد حتی در شهرداری‬
‫‪ ] ۱۹۶۶‬به عنوان افتتاح دانشگاه با وزیر دربار و با رؤسای‬                                                             ‫افتضاح به جایی رسید که شهردار هم سپور را با همین‬
‫مجلس سنا و مجلس شورای ملی و عده ای آمدند برای این‬
‫که دانشگاه را ویزیت کنند‪ .‬همه جا را ویزیت کردند و‬                                                                                  ‫خاصیت استخدام کرد که بعد لغو شد‪.‬‬
‫ظهر شد‪ .‬من زیر گوش اعلیحضرت گفتم که اگر اعلیحضرت‬                                                                    ‫دانشگاه آریامهر از سال اولش چاپخانه داشت کتابها و‬
‫اجازه بفرمایند ناهار با محصلین صرف بفرمائید‪ .‬خیلی به جا‬                                                             ‫جزوه های مورد لزوم را در آن چاپخانه چاپ می کردند و‬
‫خواهد بود‪ .‬ایشان قبول کردند گفتند فلانی فکر خوبی است‬
‫و به ایادی یک چیزی گفتند زیر گوشش لابد دوا خواستند‪.‬‬                                                                                  ‫در اختیار دانشجویان می گذاشتند‪.‬‬
‫من هم دستور دادم یک میزی تهیه کنند تا شاه با ملکه و‬                                                                 ‫روزهای جمعه ای که داشتند ساختمان میکردند‪ .‬گاهی از‬
‫مادر شهبانو روی آن میز جدا بنشینند‪ .‬دستور داده بودم که‬                                                              ‫اوقات از دربار به من تلفن میکردند که اعلیحضرت همین‬
‫مهمانهایی که به دانشگاه می آمدند هر دو دانشجوئی یکی‬
‫از این مهمانها را بین خودشان بنشانند چون ششصد نفر‬                                                                                      ‫حالا می آید به دانشگاه آریامهر‪.‬‬
‫دانشجو بودند سیصد نفر را بین خودشان می نشاندند‪ .‬این‬                                                                 ‫این را نگفتم در دانشکده فنی که درس می دادم ششصد‬
‫طریقه ای بود که در شبانه روزی دبیرستان البرز ما میکردیم‬                                                             ‫نفر شاگرد داشتم چون به دانشجویان رشته برق و مکانیک‬
‫هر وقت مهمان داشتیم مهمانان بین محصلین که می رفتند‬                                                                  ‫سال دوم درس می دادم درس من هم مشکل بود‪ .‬آنالیز بود‪.‬‬
                                                                                                                    ‫چون خودم شهرستانی بودم می دانستم این محصلین برای‬
     ‫هر چه دلشان میخواست می پرسیدند‪ .‬در صورتی‬                                                                       ‫این که ساعت هشت در دانشکده باشند اولا ساعت هفت‬
                                                                                                                    ‫مجبور هستند از اتاقی که کرایه کرده اند بیایند و به علاوه‬
                                                                                                                    ‫تا ساعت شش بعد از ظهر در دانشکده فنی هستند‪ .‬خوب‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17