اندرو اسکات کوپر نویسندۀ «The Fall of Heaven» کتاب تازهای دربارۀ آخرین روزهای ایران شاهنشاهی است. کتاب قبلی این نویسنده «سلاطین نفت» نام داشت.
پرسش: چه چیز سبب شد که شما کتابی درباره پهلویها و واپسین روزهای ایران شاهنشاهی نوشتید؟
پاسخ: نخستین موج نگارش کتاب در این باره به سالهای دهۀ ۸۰ و ۹۰ بر میگردد. این کتابها به وسیلۀ دانشمندان علوم سیاسی، دیپلماتها و مقامات گذشته، روزنامهنویسان و کارشناسان، به رشته تحریر درآمد. بعضی ازاین نوشتهها خوب بود و برخی دیگر تعریفی نداشت. بیشتر این گونه نوشتهها بیطرفانه نیست و انعکاسی از باورهای تعصبآمیز و دور از بیطرفی از دوران جنگ سرد است. تقریباً در تمام این نوشتهها به نحوی ناگوار، از شاه انتقاد شده و خارج از چند استثنا، تمام این کتابها شاه را دستنشانده وعامل آمریکا قلمداد کردهاند واو را دیکتاتوری خونخوار و زمامداری کاملا بیگانه و جدا از مردماش معرفی کردهاند.
تاریخنگاران حرفهای (مانند آنان که درجهی دکترا دارند) در کناری نشسته و در انتظار آنند که گرد وغبار حوادث فرو نشیند. ما معمولا تا زمانی که اطمینان پیدا نکنیم که اسناد و یا مردمانی را در اختیار و دسترس خود داریم که آمادهاند علناً و بدون پردهپوشی دربارۀ مسائل اظهار نظر و عقیده کنند، خود را گرفتار گفتگوهای تاریخی نمیکنیم.
«سقوط بهشت» نخستین کتابی است که گمان میکنم سرآغاز انتشار کتابها و مقالات تازهای شود که به بررسی تاریخ ایران در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ایران بپردازند. این دوره بخش جالبی در تاریخ مدرن ایران بهشمار میرود.
– آیا در جریان پژوهشهای خود به دلیل و نکات تازهای برخوردید؟ کتاب شما بر روایت تاریخی دودمان پهلوی چه چیزی میافزاید؟
ــ گمان میکنم که روایت من به عدم تعادلی که در یادآوری تاریخ این دوره وجود دارد میپردازد. شاه و دولتاش اشتباهاتی را مرتکب شدند ولی ما نیز باید خدماتی را که انجام دادند مورد توجه قرار دهیم. آنان در شرایط بسیار دشوار جنگ سرد کار میکردند و گمان نمیکنم که ایرانیان بهاندازۀ کافی به این مطلب توجه داشته باشند.
– کتاب شما را تلاشی برای اعادۀ حیثیت دودمان پهلوی توصیف کردهاند؛ آیا به نظر شما این توصیف عادلانه است؟
ــ من با این برداشت موافق نیستم. من هرگز تلاشی برای اعادۀ حیثیت شاه و یا هر شخص دیگری نکردهام. در جریان پژوهشهایی که انجام دادم متوجه شدم که بسیاری از تودۀ ایرانیان ازهم اکنون شاه و میراثی را که از خود بهجا گذاشت بار دیگر ارزیابی میکنند.
در واقع من در جریان دیدار خود از ایران در سال ۲۰۱۳، متوجه این نکته شدم که گروهی از روشنفکران و نویسندگان ایرانی سالهاست سرگرم بررسی چنین روایاتی شدهاند که بسیار به دردشان خورده است. مشکل آن است که کنجکاوی آمیخته با روشنفکری، نسل بعدی را راضی نمیکند. امیدوارم که دانشجویان و دانشپژوهان جوان هدف حملات و انتقاداتی که من قرار گرفتم، قرار نگیرند. آنان باید به خاطر داشته باشند که ما برای خوشآمدن دیگران و یا رضایت از آنچه وجود دارد، نیامدهایم. باید بپرسیم و باز هم بپرسیم.
– به نظر شما چرا انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ بهوقوع پیوست؟ چه عامل مهمی باعث بروز این انقلاب شد؟
ــ فهمیدن انقلابها بسیار دشوار و پیشبینی آنها دشوارتر است. فشار اقتصادی که به خاطر ضربۀ نفت در سالهای ۱۹۷۴ــ۱۹۷۳ به وجود آمد همزمان با تصمیم شاه به باز کردن زندگی سیاسی مردم و اعطای آزادی بیشتر به آنان صورت گرفت. در این زمینه باید این امتیاز را به شاه داد که متوجه شد برای جلوگیری از فشاری که بر درون سیستم وارد میآید باید دست به انجام اصلاحاتی بزند. پسندیده نیست که شاه را به خاطر آنکه نفهمید چه تحولی در داخل ممکت در حال وقوع است ملامت کرد.
تصمیم او برای پایداری در اجرای اصلاحات با وجود بدبینی شدید و بدگمانی مردم، مخالفت، خرابکاری و سوء نیت خارجی، گرچه در آخر کار به راه کج رفت، قابل تحسین است. چه راه دیگری داشت؟ ما باید به خاطرداشته باشیم که شاه میدانست مبتلا به بیماری مرگآور سرطان است و در واقع فرصت زیادی برایش نمانده بود.
از نظر خارجی، نباید نقش کشورها و زمامداران عرب را که به خاطر پشتیبانی شاه از امضای موافقتنامۀ کمپ دیوید به وسیلۀ سادات به شدت مخالف اوبودند از نظر دور داشت. حملات تروریستی واقدامات تخریبی و سابوتاژ که ازطرف قذافی و عرفات پشتیبانی میشد به شدت به مردم ایران اعلام خطر کرد و این وقایع درست در زمانی صورت گرفت که شاه در نظر داشت اختیارات خود را به نخستوزیر منتقل کند. فقط فاجعۀ ماه اوت ۱۹۷۸ سینما رکس را به خاطر بیاورید که به وسیلۀ پیروان خمینی انجام شد.
نقش آمریکا در این سقوط را نمیتوان به سادگی انکار کرد. آنچه به نظر ایرانیان توطئۀ آمریکا میآید به نظر من بسیار شدیدتر از آن یعنی عدم مسوولیت است.
-تصور میکنید اگر شاه رویۀ دیگری غیر از آنچه انتخاب کرد پیش میگرفت از وقوع انقلاب جلوگیری میشد؟
ــ گروهی را عقیده بر این است که شاه باید در ماه مه ۱۹۷۸ رویۀ شدیدتری اتخاذ میکرد. این توصیه را رؤسای امنیت کشور به او پیشنهاد کردند. ولی راه حل کوتاهمدت ممکن است مشکلات فزونتر درازمدتی به وجود آورد. ملاحظه کنید که امروز در مصر چه میگذرد. در سال ۲۰۱۳ سیسی رئیس جمهور گروههای اسلامی را درهم کوفت. مخالفان جوانتر ضد رژیم، خود را پنهان کردند تا علیه رژیم مبارزه کنند. شاه در سال ۱۹۷۸ وقوع چنین وضعی را پیشبینی میکرد. وی واقعاً نمیدانست چه باید انجام دهد ولی بالاخره بر آن شد که به جای درهم شکستن مخالفان و مخالفتها که از خونریزی ناشی از آن وحشت داشت و از آن میترسید که به قیمت پایان دوران پهلوی تمام شود، اصلاحات را ادامه دهد.
– بسیاری از ایرانیان بر این باورند که جیمی کارتر رئیس جمهوری آمریکا و دولتاش در آخرین مراحل سلطنت شاه دست از پشتیبانی شاه برداشتند و سقوط او را سریعتر کردند. آیا شما با این برداشت موافق هستید؟
ــ نقش دولت جیمی کارتر دربارۀ ایران، نقشی هم گریهدار و خندهدار (تراژیک- کمیک) است. قابل تصور نیست که سولیوان سفیر آمریکا سیاست اختراعی و مورد نظر خود را بهعنوان سیاست و نظر دولت آمریکا اجرا میکرد. این سیاست بر این پایه بود که در ایران کودتایی بشود که منافع آمریکا بهتر تأمین و تضمین شود و موقعیت شاه ضعیفتر شود و وضع خمینی استوارتر گردد. بر اساس آنچه تا کنون دیدهام سولیوان این سیاست را با همکاری وزارت امور خارجۀ آمریکا اجرا میکرد و با کاخ سفید کاری نداشت.
به نظر من زمانی که ایرانیان بر این باورند که آمریکا بود که شاه را به زمین زد، اعتباری بسیار بزرگ برای آن کشور قائلاند در حالی که آمریکا شایستگی این اعتبار را در این مورد ندارد. تلاش مردم ایران برای آن است که گناه بدبختی خود را به گردن دیگران بیندازند. ایرانیان ثروتمند در سال ۱۹۷۷ و چه بسا زودتر، کشورشان را ترک کردند. اگر این گروه در ایران مانده بودند و هنگامی که شاه نیاز به کمک داشت به کمکاش شتافته بودند چه بسا انقلابی به وقوع نمیپیوست.
– شما محمدرضاشاه پهلوی را به عنوان یک انسان و یک پادشاه چگونه توصیف میکنید؟
ــ تنها کلمهای که شما، هنگامی که دربارۀ شاه حرف میزنم در گفتارمن نمیشنوید، کلمۀ «پیچیده و بغرنج» است. هنگامی که یک صاحبنظر در مورد یک زمامدار و یا رهبر، کلمه «پیچیده و بغرنج» را به کار میبرد من ناراحت میشوم زیرا این کلمات چنین معنی میدهد که تعدادی افراد معمولی نمیتوانند آنان را بفهمند و چنانچه شما این گروه را نفهمید، نمیتوانید دربارۀ آنان نظری داشته باشید.
من نسبت به شاه نوعی احساس نزدیکی عاطفی پیدا کردم که میتوانستم خود را بهجای او تصور کنم. به نسبتی که پژوهشهای من پیش میرفت، بر من روشن شد که شاه آن آدمی که دربارهاش در روزنامهها میخواندیم نیست. البته کمبودهای او، بر همه روشن بود ولی باید آنچه را در عمر خود انجام داد و همچنین کارهایی که با وجود تمام مشکلات، به دنبال انجام آن بود، مورد توجه قرار دهیم. دانشگاهها و مدارسی که ساخت و تلاش او برای سوادآموزی ایرانیان، مراقبتهای درمانی، محیط زیست، هنر و فرهنگ، میراثی که وی از خود بر جای گذاشت در همه جا هویداست. در این زمینه تردیدی نمیتوان داشت که وی مردی بود که ایران را مدرن ساخت.
در زمینۀ سیاست خارجی، شاه از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ خود را از درگیری با اغتشاشات و پریشانیهایی که به وقوع پیوست، کنار کشید. او کشور خود را در صلح و صفا نگاهداشت زیرا میدانست توفیق اصلاحاتی که انجام داده و یا در حال انجام بود، به صلح و آرامش بستگی دارد. شاه موفق شد درجریان جنگ سرد در روابط ایران با ابرقدرتها تعادلی به وجود آورد و این خدمت بزرگی بود که دیگر زمامداران منطقه توفیق انجام آن را نیافتند.
من تصورمیکنم در نهایت امر، شاه زمانی که در چنگال جنگ سرد قرار گرفته بود، جنبش مذهبی نیز آغاز شد. برای من روشن نیست که برای رهایی از این بنبست راهی وجود داشت یا نه؟ باید نگاهی به پدرش رضاشاه و سرنوشت او در دوران جنگ جهانی دوم انداخت.
– کتاب شما با همکاری فرح پهلوی ملکه سابق ایران نوشته شده. ایشان تا چه میزان با شما همکاری میکردند؟
ــ هنگامی که ملکه حاضر شد با من مصاحبه کند، خود را در مخاطرۀ بزرگی قرار داد. وی کوچکترین اطلاعی از آن نداشت که مطالب کتاب چه و چگونه خواهد بود و یا من در پژوهشهای خود چه مطالبی به دست خواهم آورد. ایشان هرگز تلاش نکرد که مرا تحت تأثیر قرار دهد و یا دربارۀ هر نکته و موضوع اعمال نفوذ کند.
ایرانیان باید بدانند که حرف زدن و ابراز عقیده و اطلاع دادن دربارۀ حوادثی که منجر به یک نتیجۀ تراژیک و غمانگیز شد تا چه حد دشوار است. در طول مدت چهار سال نسبت به پیشرفت کار من توجه فراوانی مبذول داشت و به دوستان خود توصیه میکرد با من گفتگو کنند. وی میداند نسل جوان ایران خواهان آن است که اطلاعات بیشتری دربارۀ گذشته داشته باشد و وی در این زمینه آنچه در توان دارد انجام میدهد تا به آنان کمک کند.
– سهم فرح پهلوی در جامعۀ ایران چه بود؟
ــ گمان میکنم شما باید به قرن هجدهم بازگردید تا بتوانید نمونۀ دیگری از همسر پادشاهی بیابید که تا این حد درگیر این همه خدمت و کار به نفع آن همه مردم باشد. علاقۀ او کاملا شخصی و انتخابی بود. برای کمک به جذامیان ایران مبارزه و کمک کرد و در راه کمک به هنرمندان، نویسندگان، مصدومین آتشسوزی، یتیمان و مادران تنها و بدون یاور، خدمات برجستهای انجام داد. آنچه در تمام این گروههایی که نام برده شد مشترک بود، و آن این بود که آنان محرومان اجتماع بودند و او حامی و پشتیبان آنان بود؛ او به آنان که نقشی در اجتماع نداشتند اهمیت بخشید. شهبانو به من گفت به نظر خودم مهمترین خدمتی که انجام دادم بهبود بخشیدن به وضعیت جذامیان بود. وی گفت: هنوز هم به فکر آنان هستم و امیدوارم که زندگی آنان به نحو قابل قبولی باشد.
– میراث شاه در ایران امروز تا چه حد اهمیت دارد؟
ــ هنگامی که شاه ایران را ترک کرد، غالب اشخاص بر این باور بودند که میراث شاه ارزش قابلی ندارد. امروز تاریخنویسان به این برداشت با دید دیگری نگاه میکنند. به نظر من برآورد ابتدایی میراث شاه در بحبوحۀ حوادث ایران بود. تنها امروز که ما به عقب مینگریم، میبینیم بسیاری از طرحهای عمرانی که وی آغاز کرد یا هنوز هم زیر نام و مشخصات جدید ادامه دارد و یا آنکه پس از وی، اجرای طرح به پایان رسیده است. برای ما زمان به آن اندازه گذشته است که اقدامات او را با آنچه به وسیلۀ رژیم اسلامی انجام شده و میشود، مقایسه کنیم. مثلا تلاش او که اکنون میراثاش محسوب میشود در زمینۀ سوادآموزی و تعلیم و تربیت به نتیجۀ قابل تقدیری رسیده است. به نظر من شگفتآور بود که وی قهرمان ایجاد پارکها، صرفهجویی در مصرف آب و توسعۀ منابع انرژیهای جایگزین در زمانی شد که دیگران یا نسبت به آن علاقه نداشتند و یا اصلا نمیدانستند و از این مباحث آگاه نبودند.
شاید از همه مهمتر آن باشد که ایرانیان از تلاش نافرجام و بدپایان او برای آزاد ساختن و دموکراتیزه کرده جامعۀ ایران درس فرا گیرند. جمهوری اسلامی به هرروی ناگزیر خواهد شد با بحران داخلی خود ناشی از لزوم تعیین مقام رهبری مبارزه کند. آیا ایرانیان پس از آن میخواهند چهکار کنند؛ آیا واقعاً برای احتمال و امکان تغییر، آمادگی دارند؟
– تاکنون واکنش ایرانیان نسبت به کتاب شما چگونه بوده است؟
ــ همچنان که انتظار میرفت، واکنش آنان که هنوز پشتیبان جمهوری اسلامی هستند و یا گروهی که هنوز از حکومت سلطنتی دلزدگی دارند منفی است؛ ولی واکنش ایرانیان معمولی امیدوارکننده است. بسیاری از ایرانیان مرا به عنوان ناظر بیطرف مینگرند که تمام تلاش خود را به کار میبرد تا دربارۀ موضوعی بسیار دشوار و رنجآور بنویسد. این گروه از ایرانیان درک میکنند من یک خارجی و شخصی که در ایران خانواده و فامیلی ندارد، هستم و به این عنوان میتوانم آزادانهتر از روشنفکران ایرانی که از واکنش حکومت وحشت دارند و خود را کنترل میکنند، بنویسم. من در ایران بزرگ نشدهام. من در سالهای نزدیک به پایان جنگ سرد به دنیا آمدم. در ابتدا بهعنوان پژوهشگر حقوق بشر مینوشتم و سابقۀ محکم و قابل اعتمادی از پژوهشهای تحقیقی دارم. این مشخصات مرا در مکان محکمی قرار میدهد.
کتاب خوب فروش میرود. به نحوی که ناشر من ترتیب چاپهای بیشتری را داده است. کتاب اگرچه به طور غیرقانونی، ولی در ایران نیز پیدا میشود. امیدوارم این کتاب جوانان ایرانی را نسبت به تاریخ خود علاقمند کند. بسیاری از جوانان ایرانی به من میگویند پدران و پدربزرگانشان میل ندارند دربارۀ گذشته صحبت کنند. این جوانان از آن جهت به من توجه دارند که من از یادآوری گذشتۀ کشورشان وحشتی ندارم.
باید شرافتمندانه و صادقانه بگویم که من عاشق ایران و ایرانیان شدهام و نسبت به همه با نظر تحسین مینگرم. من همواره برای آنان یک فرد بیگانه و خارجی خواهم ماند ولی امیدوارم به سهم ناچیز خودم، برای آگاهی و شناسایی تاریخ و فرهنگ معاصر ایران قدمی بردارم.
آقای اندرو اسکات کوپر به عنوان یک ایرانی از تمام تلاشتان برای ثبت واقعیت و تاریخ معاصر ایران سپاسگزارم و با تمام وجودم شما را میبوسم و در آغوش میگیرم تا اینگونه سپاسگزار زحمات شما باشم.
به بزرگی تمدن ایرانزمین سپاس