بیحوصلگی و بیکاری کودک به او فرصت میدهد تا تخیل خود را به کار اندازد و بتواند آزاد و مستقل به بار آید.
پدران و مادرانی که تمام تلاش خود را به کار میبرند تا با کمک وسایلی مانند کتاب، آموزش انواع مختلف بازیهای ورزشی، «آیپد» و برنامههای تلویزیونی فرزند خود را سرگرم کنند بیشمارند. ولی اگر بگذارند که گاهی حوصلهی کودک از بیکاری سر برود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تاثیر این لحظات ظاهرا خالی بر تحول فکری کودکان چیست؟
من در سال ۱۹۹۰ هنگامی که به دنبال پیدا کردن اثر تلویزیون در قصهگویی و داستانپردازی کودکان ۱۰ تا ۱۲ساله در مدارس مختلف نورفولک (Norfolk) مطالعه میکردم، به مسأله سر رفتن حوصله و بیکاری کودکان برخوردم و به این نتیجه رسیدم که کودکان ۱۰ تا ۱۲ساله این مدارس که وقت خود را به تماشای تلویزیون میگذرانند تا چه حد فاقد قوه تخیل و تصور (Imagination) هستند و این فکر برایم پیش آمد که آیا این فرایند نتیجهی تماشای زیاد تلویزیون و یا بازی و وقت گذرانی آنان با استفاده از وسایل دیگری مانند کامپیوتر و آیپد نیست؟ پژوهشهایی که پیش از این در این زمینه به عمل آمده نیز به همین نتیجه رسیده است که تلویزیون قدرت تخیل و تصور کودکان را محدود میکند و چگونگی داستانگویی آنان را تغییر میدهد. در واقع پژوهشهای گذشته این نتیجهگیری را تأیید میکرد که تلویزیون بر قدرت تصور و تخیل کودکان اثر میگذارد.
درسالهای دههی ۸۰ میلادی یک پروژهی میدانی امکان داد که در سه منطقهی مختلف کشور کانادا پژوهشهایی صورت گیرد. در نخستین منطقه چهار فرستندهی تلویزیونی وجود داشت؛ در منطقهی دوم فقط یک فرستنده وجود داشت و در منطقهی سوم تلویزیونی وجود نداشت. پس از دو سال، پژوهشگران، کودکان دو منطقهی تلویزیوندار و سپس منطقهی بدون تلویزیون را مورد بررسی قرار دادند و متوجه شدند کودکان ساکن در منطقهی بدون تلویزیون، دارای نیروی تصور و تخیل بیشتری از کودکان مناطق یک و دو هستند. ولی این امتیاز دوامی نداشت و پس از آنکه در شهر بدون تلویزیون دستگاه فرستندهای نصب شد میزان قدرت تخیل و تصور کودکان محل فروکش کرد و به سطح کودکان تلویزیوندار رسید.
تلویزیون قدرت تخیل و تصور کودکان را خاموش میکند. باید دانست آنچه از بین رفته برای تحول و توسعهی کودکان اهمیتی بسزا دارد. نه تنها اجازه و امکان میدهد که کودک بر غنای تجربهی شخصی خویش بیفزاید بلکه به آنان اجازه میدهد که از علم و حرفه و صنعت دیگران بهره بگیرد و خود موجب ایجاد تغییر شود. ولی این نکات چه ارتباطی با بی حوصلگی و بیکاری کودک دارد؟
باید دانست که کودکان و حتی اشخاص بزرگتر برای رفع بیحوصلگی، خستگی روحی، یکنواختی، بیعلاقگی، مشکلات مختلف و غیره، به تلویزیون و یا هر وسیلهی دیگری مانند آیپد، کامپیوتر و نظایر آن پناه میبرند تا بیحوصلگی، نگرانی و غم و غصه را از خود دور نگهدارند.
چند سال پس از این پژوهش، متوجه شدم اشخاصی که پیشه و شغل آفریننده و خلاق دارند میگویند که بیحوصلگی و کسالت ناشی از بیکاری عامل مهمی برای خلاقیت آنان بوده است. این پدیده ناظر به زمان حال نیست و از کودکی وجود داشته است. برای درک بیشتر این مهم با بعضی از آنان مصاحبه کردم. برای نمونه میرا سیال، یک نویسنده و بازیگر، که در دوران کودکی به خارج شهر میرفته زمانی بسیار دراز از پنجره به تماشای مناظر اطراف میگذرانیده است. وی بسیار کارها میکرده که با کارهای روزانهاش تفاوت داشته. مثلا با زنی که سنی از او میگذشته و همسایهی آنها بوده شیرینی میپخته و همین اوقات ظاهرا خالی بود که او را به نوشتن حوادث روزانهاش وادار کرد و مقدمهای برای حرفهی نویسندگی بعدی شد. چه روحبخش است خلاقیت آن هم به این علت که آدم برای گذراندن وقت، آزاد باشد و بتواند کاری را که میخواهد انجام دهد.
سوزان گرینفیلد دانشمند معروف اعصاب، مطالب مشابهی را نقل میکند. او به من گفت زمانی که کودک بوده کار زیادی نداشته که انجام دهد و بنابراین وقت خود را به نقاشی کردن و نوشتن میگذرانیده است. این گونه سرگرمیها مقدمهی انجام کار بزرگاشــ پژوهش علمی دربارهی رفتار انسانهاــ گشت و این خود مقدمهای برای انجام کارهای بزرگ دیگر شد. او امروز هر زمان به مسافرتی میرود به جای کامپیوتر با خود قلم، مداد و کاغذ برمیدارد و از این که فرصت استفاده از این زمان بیکاری به وی دست داده و وسیلهای دیگر برای کار کردن در اختیار ندارد، لذت میبرد.
بدون تردید ورزش، موسیقی و فعالیتهای دیگر از نظر بدنی، نیروی شناسایی، اجتماعی و فرهنگی برای کودکان مفید است ولی کودکان نیازمندند وقتی برای خودشان هستند نیز برای آنکه خود را بیکاری و بطالت برهانند، به تخیل و تصور بپردازند، فکر کنند، برای خود اشتغالاتی اختراع کنند، تواناییهای خود را بیازمایند و آنچه را برایشان مهم و مفید است کشف کنند.
یک پژوهش دیگر نیز این نکته را نشان میدهد و ثابت میکند در حالی که افکار شما در حال سرگردانی است شما دست به کار و فعالیتی میزنید که چه از نظر جسمی و چه از نظر فکری تلاش خاصی لازم ندارد. در چنین صورتی شما برای پیدا کردن افکار جدید و راه حلهایی برای مشکلات خود شانس بیشتری پیدا میکنید. بنابراین باید به کودکان امکان داد که به فعالیتهای ساده بپردازند به جای آن که مرتب به آنها گفته شود همیشه باید مشغول کاری مؤثر باشد.
چگونه باید کودکی را که حوصلهاش سررفته هدایت کرد؟
ممکن است پدران و مادران هنگامی که فرزندشان میگوید حوصلهاش سر رفته است احساس گناه کنند. ولی بهتر آن است که این بیحوصلگی را فرصتی مناسب بدانند. پیشنهادات از پیش تعیینشده را برای رفع بیحوصلگی کودکان به کار نبرید که عملی بدون فایده است. برعکس کودک نیازمند آن است که اشخاص بالغی که دور و برش هستند پی ببرند که او خواهان فضا، وقت و زمان و حتی گاهی هم بینظمی است (آن هم نوعی بی نظمی که کودک میتواند همین که بازی با آن بهپایان رسید، نظمی بر اساس میل خود به آن بدهد.) و بدین وسیله بتواند وسایل وقتگذرانی خود را تعیین کند. گاهی ممکن است کودکان به وسایلی کاملا ساده نیاز داشته باشند. میدانیم که کودکان غالباً به بستهبندی هدایای خود بیش از خود هدیه علاقه دارند. برای کودکان بزرگتر چند تکه تختهپارهی چوبی و یک سبد پر از انواع کانوای پشمی میتواند ساعتهای دراز سرگرمشان کند. ولی برای آنکه وسیله دارای تأثیر بیشتری باشد کودکان به منابع و امکانات موجود خود نیاز دارند: کنجکاوی و پشتکار، شیطنت و زرنگی و اعتماد، به آنان اجازهی درک، خلق، ایجاد و توسعهی امکانات جدید، ساختن و در دنیای محدود خود اختراع کردن میدهد. این کیفیت به آنان اجازه میدهد که بپذیرند هرکاری در نخستین قدم انجام نمیشود و باید پایداری کرد و کاری را به سرانجام رساند. با فراهم آوردن موجبات توسعهی این امکانات و تواناییهای فرزندان، پدران و مادران میتوانند صفاتی را در فرزند خود به بار آورند که در تمام دوران زندگی به دردشان خواهد خورد.
چنانچه کودکی چیزی و راهی به خاطرش نمیرسد شما میتوانید با او مبارزهطلبی و چالش بکنید که او را وادار به فعال کردن و بهره بردن از تصور و تخیل خود کند. مثلا میتوانید به او پیشنهاد کنید که در باغ، خوراکیهایی را که به درد دایناسورها میخورد پیدا کند. و یا آنکه به او پیشنهاد کنید با دوستانش و به وسیلۀ یک دوربین دیجیتال عکسهایی برای آلبوم شخصی خود بردارد.
بیشتر پدران ومادران خواهان آنند که فرزندان خود را افرادی مستقل و قادر به اتخاذ تدابیر، تنها و بدون دیگری فکر کردن و تصمیم گرفتن بار آورند. ولی اگر شما برنامه روزانه و زندگی فرزند خود را به جای خود او تعیین کنید، نتیجه آن خواهد شد که آنچه برایش درنظر میگیرید چیزی بر اطلاعات او نخواهد افزود و فقط به او خواهد آموخت که متکی به دیگران باشد. شما در واقع به توانایی شخصی و فکر مستقل او کمکی نمیکنید.
چنانچه بخواهید فرزندانتان را مستقل، با صلاحیت و خلاق بارآورید، باید شرایط مناسب غنای فکری آنان و کشف توانایی خودشان را برای آنها فراهم کنید. بگذارید مسائل خود را خودشان حل کنند و تنها درصورتی دخالت کنید که از شما تقاضای کمک میکنند.
آنچه گفته شد درمورد همهی ما صادق است. خود را به کلی از مسائل روزانه بریدن، کاری انجام ندادن و به افکار خود اجازهی تصور و تخیل دادن برای ما بزرگسالان نیز به راستی جذاب است و خوب است که به آن میدان بیشتری بدهیم.
*منبع: The Conversation – France
*نویسنده: ترزا بالتون استاد دانشگاه آنگلیای شرقی
*مترجم: علی نوری