به مناسبت بیست و هفتم مرداد سالگرد شهادت دانشمند فرهیخته‌ آیت‌الله‌العظمی‌ سید محمدعلی کاظمینی بروجردی

شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ برابر با ۱۲ اوت ۲۰۱۷


مریم موذن‌زاده – ایران به عنوان کشوری کهن با تمدنی بزرگ، در طول تاریخ خود همواره مهد خداپرستی و دینداری بوده است. در چنین جامعه‌ای همواره نهاد روحانیت به واسطه اعتقادات مردم رشد یافته و از جایگاه مردمی‌ویژه‌ای برخوردار بوده است. روحانیت در بسیاری از مقاطع تاریخ، گاه در کنار حکومت و گاه در کنار مردم قرار داشت.

مقدمه

در آستانه ورود اسلام به‌ایران در قرن هفتم میلادی، روحانیون زرتشتی که خود را واسطه‌ای بین خدا و مردم و نهاد پادشاهی می‌دانستند، از قدرت ویژه‌ای برخوردار شده بودند. لیکن پس از ورود اسلام، روحانیت اسلامی در قالب مذهب سنی شکل گرفت و در ابتدا به حامیان خلافت اسلامی و در ادامه به دعاگویان سلاطین مسلمان تبدیل گردیدند. با هجوم مغول به‌ایران و آسیای غربی که با کشتار مردم، ویرانی کشور و ریشه کن شدن خلافت اسلامی همراه گردید، روحانیون مسلمان سنی مذهب تا حد زیادی قدرت مذهبی خود را از دست دادند و مذاهب دیگر همچون مذهب شیعه و نیز غیر مسلمانان آزادی بیشتری پیدا کردند. سپس در دوران صفویه، با فراگیر شدن و رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران، روحانیت شیعه تشکیل گردید و حتی به دربار پادشاهان صفوی راه یافت که خواهان گسترش مذهب شیعه بودند. در این دوران روحانیون موفق شدند برای اولین بار پس از نزدیک به هزار سال، قدرت اجتماعی خود را افزایش دهند و حتی حاکمیت را نیز تحت تاثیر قرار دهند.

روحانیون قدرت‌طلب

پس از  فروپاشی صفویه در قرن ۱۸ میلادی، روحانیت شیعه از دربار کنار گذاشته شد و تنها به حفظ پایگاه مردمی‌اکتفا کرد، لیکن گروهی از روحانیون در آرزوی بازگشت به قدرت و حتی با هدف ورود به نهادهای حکومتی و استیلای بر حکومت تلاش می‌کردند و در امور سیاسی دخالت می‌نمودند که نمونه آن حوادث روی داده در قرن ۱۹ میلادی در جریان انقلاب مشروطه می‌باشد که روحانیت نقش مهمی در مبارزه با شاهان وقت داشتند.

از آن هنگام به بعد، بسیاری از آخوندهای دنیاطلب و تشنه قدرت، تلاش می‌کردند که از راه‌های سنتی مانند گردآوری مقلد و دریافت انواع مختلف پرداختی‌های مذهبی مانند خمس، سهم امام، ذکات، رد مظالم و…، و یا نفوذ به آستان‌های اماکن مذهبی، قدرت اجتماعی و قدرت مالی خود را افزایش دهند.

این وضعیت خطر جدی برای دیانت و یکتاپرستی در ایران ایجاد کرده بود، به طوری که بسیاری از توده‌های مردم خدا را فراموش کرده و به دور روحانیون خاص گرد می‌آمدند و با دریافت هر فتوی و یا حکم مذهبی، آماده انجام هر کاری حتی برخلاف حاکمیت، و حتی بر خلاف منافع ملی می‌شدند که نمونه‌های آن شورش بر علیه مدرنیته در ایران در مواردی همچون اعطای حق رای به بانوان و یا نافرمانی در مقابل حکومت در مسائل اجتماعی مانند کشف حجاب می‌باشد.

 روحانیت مخالف قدرت

در نیمه دوم قرن ۱۸ میلادی، حرکت دیگری برای احیای خداپرستی و جدایی مذهب از سیاست آغاز گردید. فردی به نام سید محسن اعرجی کاظمینی، حرکت جدیدی را در بغداد پایتخت باستانی ساسانیان که در آن زمان تحت سیطره امپراتوری عثمانی بود، پایه گذاری کرد. این حرکت بر پایه پرستش خدای یکتا و دوری از دنیاطلبی و تلاش در جهت دور کردن فساد از دین و مقابله علمی‌با حکومت‌های دیکتاتوری و به ویژه دیکتاتورهای مذهبی بود.

این حرکت خداجویانه پس از فوت او توسط فرزندش سید ابوالقاسم کاظمینی دنبال شد، ولی او به دلیل دیدگاه‌های دیکتاتورستیزانه، مورد پیگرد امپراتوری عثمانی که خود را وارث خلافت اسلامی می‌دانست، قرار گرفت. بنابراین سید ابوالقاسم به ناچار زادگاه خود کاظمین را ترک و به‌ایران و شهر بروجرد آمد. تلاش‌های او توسط فرزند او سید طاهر کاظمینی بروجردی دنبال شد. ولی به علت تقابل این حرکت با روحانیون قدرت‌طلب در ایران، سید طاهر و پدرانش قادر به بیان و انتشار بسیاری از عقاید خود در مورد یکتاپرستی نبودند.

آیت‌الله‌العظمی‌ سید محمدعلی کاظمینی بروجردی

آیت‌الله سید محمدعلی کاظمینی بروجردی

سید محمدعلی فرزند سید طاهر کاظمینی بروجردی در سال ۱۳۰۹ در شهر بروجرد متولد شد. او تحصیلات مقدماتی را نزد پدر خود در بروجرد فراگرفت و سپس در دوران جوانی برای ادامه تحصیلات علمی‌و حوزوی، راهی کشور عراق و شهر نجف گردید. ایشان پس از بازگشت به‌ایران در دوران محمد رضاشاه پهلوی، حرکت پدران خود را بر پایه علم روز بنیان نهاد و یک بنیاد بزرگ علمی‌در راستای خداشناسی به نام “مکتب نور” تاسیس کرد. او برخلاف سایر روحانیون که برای افزایش نفوذ و قدرت اجتماعی خود به روش‌هایی مثل گردآوری مقلد و انتشار توضیح المسائل و یا گردآوری خمس و ذکات و غیره مشغول بودند، از پرداختن به‌این امور خودداری ورزید و در عوض روش علمی‌و پژوهشی را با هدف گسترش خداپرستی و جلوگیری از گمراهی مردم در پیش گرفت. تنها تریبون وی مسجدی به نام مسجد نور در میدان خراسان تهران بود که با هزینه شخصی او و کمک افراد خیّر محلی در سال‌های دهه ۱۳۳۰ تاسیس گردید.

ولی در این زمان روحانیون دنیاطلب به طور مخفیانه در حال توطئه بر علیه حکومت بودند که اساس خداپرستی که هزاران سال در این سرزمین نهادینه شده بود را هدف قرار می‌داد. آنها دین را بازیچه و وسیله‌ای برای رسیدن به هدف نامقدس خود می‌شمردند و توانستند از طریق انجمن‌های پنهانی بین المللی و پشتیبانی گروه‌هایی از فلاسفه که به مردم وعده مدینه فاضله را می‌دادند، برای خود حمایت جهانی کسب کنند.

هدف اصلی در آن زمان دستیابی به ساختار قدرت در ایران به عنوان سرزمینی مقدس با منابع عظیم انسانی و طبیعی و یکی از مهم ترین کانون‌های خداپرستی در خاورمیانه بود تا پایگاهی محکم برای توسعه اهداف شیطانی آنها باشد. گام اول در راستای این پروژه، ساختن یک امام بود که به طور هدفمند دنبال می‌شد.

آیت‌الله سید محمدعلی کاظمینی بروجردی که خطر را برای تمامیت خداپرستی پیش بینی می‌کرد، از طریق موسسه مکتب نور، با هزینه شخصی خود و کمک افراد دانشمند و نیکوکار، اقدام به انتشار ده‌ها جلد کتاب و مقاله در رابطه با موضوع امام شناسی و دین شناسی و خداپرستی می‌نمود و آنها به شهرهای مختلف ارسال می‌کرد و همزمان با ایراد سخنرانی در مسجد نور در جنوب تهران و برگزاری جلسات بحث علمی، با مدعیان حاکمیت دینی و اقتدارگرایان مذهبی به بحث می‌پرداخت. او به وضوح هشدار می‌داد که امام زمینی و دین ساختگی معنا ندارد و حاکمیت روحانیون و خلیفه گری شیعه در تضاد با خداپرستی می‌باشد. در واقع او خاری بود در چشمان آخوندهای دنیاطلب و قدرت‌طلب که در آن زمان مردم را برای قیام علیه حکومت وقت می‌شوراندند و برای تشکیل حکومت دینی زمینه چینی می‌کردند.

ایشان به دلیل گستره مطالعات و تحقیقات و سیره و روش زاهدانه، تواضع، فروتنی و کثرت آثار و تألیفات و دیدگاه‌های انتقادی، به مطرح ترین و سرشناس ترین چهره‌ در مناظرات دینی و مذهبی مبدل گردید، به گونه‌ای که بارها آثار وی مورد نقد و بررسی از سوی اسلام‌شناسان مطرح زمان قرار گرفت. به عنوان مثال یکی از مخالفین فکری ایشان، آقای دکتر علی شریعتی بود که در همان دوران توانسته بود عده زیادی از جوانان مذهبی و توده‌های مردم را با برگزاری سخنرانی‌های مختلف در حسینیه ارشاد گرد هم آورد و با انتشار کتاب‌ها و نوارهای سخنرانی، تلاش می‌کرد که جامعه مذهبی را به مسیری که او خواهان او بود و در نهایت به حکومت روحانیون منتهی شد، بکشاند.

با این حال حرکت آیت‌الله کاظمینی بروجردی به دلیل دشمنی روحانیون دنیاطلب و پس از آن با پیروزی ملایان در انقلاب سال ۱۹۷۹، با شکست روبرو شد و مکتب نور تعطیل گردید و سید محمدعلی پس از نزدیک به ۵۰ سال مبارزه علمی‌با دیکتاتوری مذهبی، خانه نشین شد.

به‌این ترتیب با سیطره ملایان بر ایران، امام ساختگی بر بالاترین جایگاه حاکمیت سرزمین ایران که مهد خداپرستی بود، ایستاد. او و اطرافیانش با انواع دسیسه‌ها و خدعه‌ها و به یاری فلسفه بافان و تحصیل کرده‌های ناآگاه و همکاری بعضی از قدرت‌های بین المللی، ملت ایران را فریب دادند و وعده‌ایجاد مدینه فاضله‌ای را دادند که بشر به دنبال آن در طی اعصار گوناگون در جستجو بود.

انقلاب سال ۱۹۷۹ و پیامد‌های آن

در آستانه انقلاب ۱۹۷۹، روحانیون انقلابی با همکاری قدرت‌های پنهان بین المللی و زد و بند با بعضی از گروه‌های سیاسی فلسفه گرا، توانستند نهاد سلطنت را در نظر افکار عمومی در مقابل دین قرار دهند و از پایگاه مذهبی خود در بین مردم سو استفاده کردند تا به اهداف شوم خود دست پیدا کنند. با نیرنگ و فریب شیادانی که در لباس دین رفته بودند، گروه‌های مردم ناآگاه به خیابان‌ها کشیده می‌شدند و به تخریب و ویرانی می‌پرداختند، کشور در آستانه فروپاشی کامل و ناپایداری سیاسی و اجتماعی قرار داشت،دانشگاه‌ها تعطیل و صنایع و چرخه تولید کشور در پی اعتصاب کارکنان آنها، عملا فلج گردید و در نهایت با دسیسه‌های دشمنان ایران، حکومت اسلامی در این سرزمین کهن که از دیرباز مهد خداپرستی و توحید بود، برپا شد.

ولی این حکومت شیطانی با آمیختن دیانت با سیاست، جز فقر و فساد و تباهی، جنگ و درگیری با همسایگان، کشتار و آوارگی ایرانیان و گسترش بی دینی و دور شدن از خداپرستی، دستاورد دیگری نداشت و به دلیل ناکارآمدی در اداره کشور، عرصه بر مردم کاملا تنگ شد و شهروندان ایرانی به مرگ تدریجی و روزمره رسیدند.

حکومت اسلامی با تعیین فردی به نام خمینی که ‌آیت‌الله نامیده می‌شد به عنوان رهبر و ولی فقیه، به سرکوب مخالفان پرداخت و در اثر اشتباهات رهبران جهانی و قدرت‌های بین المللی، در داخل کشور به ثبات رسید و پس از آن پا را از مرزها فراتر گذاشت و به دخالت در امور همسایگان خود پرداخت و مدعی رهبری مسلمانان گردید. این روند در تلاش برای برقراری خلافت اسلامی شیعه ادامه یافت. شعار حکومت برای هر اقدام مخرب این بود که “هدف وسیله را توجیه می‌کند” و در پی هر خرابکاری و فساد ناشی از اقدامات مخرب آنها، تنها توضیح حکومت این بود که: “ما مامور به انجام وظیفه هستیم و نه مامور به نتیجه!”

بنابراین منابع انسانی و طبیعی ایران زمین در راستای اهداف جاه طلبانه حکومت همچنان به کار گرفته شد و خاورمیانه صحنه بروز خشونت‌های دینی و ترور و کشتار گردید که‌این فجایع همچنان ادامه دارد.

 شهادت سید محمدعلی کاظمینی بروجردی

آیت‌الله‌العظمی‌ سید محمدعلی کاظمینی بروجردی پس از انقلاب سال ۱۹۷۹، وادار به سکوت و خانه نشینی گردید، چرا که‌این مرجع معروف پایتخت هرگز با حکومت همکاری و همراهی نکرد. در واقع ایشان در گروه مراجعی مانند آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی بودند که دخالت دیانت در سیاست را مردود می‌دانستند. ایشان در شرایط خفقان و فشار روزهای نخستین انقلاب، از سوی روحانیون موافق خمینی مورد تهدید و فشار قرار گرفتند و حتی در یک مورد اعلامیه‌ای بدون اجازه‌ایشان از سوی اسلامیست‌هایی که به تازگی به نشریات راه یافته بودند به نام ایشان در حمایت از انقلاب صادر شد. برای اطلاع از جدی بودن این تهدید‌ها، کافی است به سرنوشت آیت‌الله سید ابوالحسن شمس آبادی که از طرفداران آیت‌الله خویی در اصفهان و مخالف حکومت دینی بودند توجه شود که توسط باند طرفداران خمینی در سال ۱۳۵۵ به قتل رسید.

آیت‌الله سید محمدعلی کاظمینی بروجردی که بارها به همگان در مورد پیامد‌های پروژه امام‌سازی هشدار داده بود، خود به عنوان یکی از قربانیان این بلای عمومی تحت فشار قرار داشت و بارها توسط ماموران رژیم مورد سوقصد قرار گرفت. ایشان در یک مورد توسط یکی از روحانیون وابسته به حکومت به نام شیخ حسین انصاریان مسموم گردید که به مدت طولانی بستری تحت درمان قرار گرفت. در یک حادثه دیگر ایشان توسط یکی از اعضای پایگاه محلی بسیج در میدان خراسان تهران، مورد سو قصد قرار گرفت، که‌این عمل تروریستی موفقیت آمیز نبود.

در دوران خانه نشینی، ایشان تلاش می‌کرد تا به نوشتن خاطرات خود و گردآوری اسناد مختلف در مورد چگونگی ایجاد حاکمیت دینی و اهداف آخوندهای قدرت‌طلب بپردازد و آنها را برای آگاهی عموم در فرصت مناسب انتشار دهد. ایشان بارها به نزدیکان خود گفته بود که در جریان توطئه‌های آقای خمینی بر علیه کشور و مردم قرار گرفتم و شاهد نگرانی‌های روحانیون بزرگ آن دوران مانند آیت الله طباطبائی بروجردی، آیت الله عبدالنبی نجفی عراقی و آیت الله صدر از انحرافات خطرناک و بدعت‌های  خمینی بوده‌ام و از خدا می‌خواهم قبل از اتمام عمرم شرایطی فراهم آید که این اسناد و خاطرات را بازگو کنم تا ملتی که تحت خشونت و استبداد خمینی و همقطارانش، از خدا رویگردان شده‌اند، به مسیر واقعی بازگردند.

متاسفانه اسنادی که‌ایشان گرد آورده بود و مدارک وی توسط عوامل رژیم و وزارت اطلاعات ردیابی شد و آنها در پی فرصتی بودند که‌ایشان را از بین ببرند. بنابراین در سحرگاه ۲۷ مرداد ۱۳۸۱، در حالی که‌ایشان به دلیل بیماری قلبی در بیمارستان نه چندان مجهز مدائن در جنوب تهران بستری شده بود، ماموران وزارت اطلاعات موفق شدند آسیب جدی به‌ایشان وارد آوردند که با خونریزی شدید همراه شد و منجر به فوت وی گردید.

 

پس از فوت ایشان، در حالی که رژیم تلاش داشت تا از خاکسپاری وی با حضور جمعیت کثیر مردم جلوگیری نماید، خانواده او تصمیم گرفتند طبق وصیت وی، ایشان را در گوشه‌ای از مسجد نور به صورت پنهانی دفن نمایند. در پی آن ماموران امنیتی رژیم  با مصادره مسجد نور و حمله به منزل آن عالم بزرگوار، سعی در نابود کردن اسناد و مدارک و نوشته‌های ایشان کردند. آنها بارها به منزل ایشان دستبرد زدند و حتی در سال‌های بعد از ارتحال ایشان نیز در یک تهاجم در تاریخ ۸ مرداد ۱۳۸۵ تمامی اسناد و مدارک و نوشته‌هایی که از دید آنها مشکوک بود را توقیف کردند و حتی کتب خطی و قدیمی زیادی که در منزل ایشان موجود بود را ربودند.

شدت دشمنی رژیم با وی به حدی بود که حتی قبر او را شکافتند و پیکر این بنده  مخلص خدا و فرزند دلسوز وطن را بیرون آورده و به آتش کشیدند و خانواده اش را متلاشی نمودند. این اولین جنایت ولایت مطلقه فقیه نبوده و آخرین آن نیز نخواهد بود.

در سال ۸۵ مقبره آیت‌الله سیدمحمدعلی بروجردی را تخریب کردند

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۳ / معدل امتیاز: ۳٫۷

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=84780