الاهه بقراط – «فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه سلطنتی و جمهوری در این است که نمایندگان مردم یا شاه در اینگونه رژیمها به قانونگزاری میپردازند درصورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریع دراسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است».
این «فرق اساسی» در«نامهای از امام موسوی کاشف الغطاء» به تفصیل توضیح داده شده است که بعدها زیر عنوان «ولایت فقیه (حکومت اسلامی)» و به نام «امام خمینی مد ظله العالی» چاپ شد و اساس حکومتی گشت که خمینی در ایران پی ریخت.
حال شما بگویید آیا اکبر گنجی کشفی بزرگتر از «امام کاشف الغطاء» کرده است که طی یک «مانیفست» اعلام میکند که جمهوری با ولایت فقیه تناقض دارد؟! این را که هم رهبر انقلاب اسلامی در «مانیفست حکومت اسلامی» سی سال پیش در سال ۱۳۵۰ گفته بود و هم مخالفان اصولی و پیگیر ایشان همواره بر آن تأکید کردهاند! این موضوع یکی از تناقضات غریب جمهوری اسلامی است که بنیانگذار و مخالفانش بر سر بنیاد و محتوای اساسی آن اشتراک نظر کامل و ارزیابی واحد دارند!
جمهوری امامعیار!
خوانندگان کیهان [لندن] با اشتباهات چاپی آن آشنایی دارند. ولی گاهی این اشتباهات بسیار بامسمّا میشوند مانند همین جمهوری «امامعیار» که در اصل «جمهوری تمامعیار» بوده و عبارتست از جمهوری که عیار آن امام و مانیفست او باشد. [اشتباه چاپی در مطلب مربوط به مانیفست گنجی و جمهوری تمامعیارش]
برای «تحولات» جمهوری اسلامی و متفکران آن به اندازه کافی در خارج از کشور هورا کشیده میشود. نگارنده اما تلاش دارد همواره از جایگاه تفکر عرفی و سکولار به این معرکه بنگرد و بجای پرستش به پرسش بپردازد.
پس از اعترافات آیتالله جلالالدین طاهری امام جمعه سابق اصفهان و عضو مجلس خبرگان در مورد شکست همهجانبه نظام اسلامی، کتاب جدید اکبر گنجی روزنامهنگاری که پس از بازگشت از کنفرانس برلن در آوریل ۲۰۰۰ به زندان افتاده، سر و صدا به راه انداخته است. این کتاب «مانیفست جمهوریخواهی» نام دارد و حرف آن این است که جمهوری باید «تمامعیار» باشد و نه اسلامی تا وعدههای «امام خمینی» که دیگر به «آیتالله خمینی» تبدیل شده است، در مورد آزادی و حقوق بشر تحقق یابد.
از اشتیاق اصلاحطلبان درون و بیرون حکومت که درون و یا بیرون زندان بسر میبرند برای پسوندسازی چشم میپوشیم و نمیگوییم که جمهوری، جمهوری است و همواره یک مفهوم از آن مستفاد میشود و اینکه حکومتهای مفلوکی در عراق و لیبی و ایران و سوریه آن را مُثله و از مفهوم تهی کردهاند، دلیل نمیشود که ما به آن پسوند اضافه کنیم!
ولی بدون اینکه فکر ناروایی در سر داشته باشیم، حق داریم این پرسش را مطرح کنیم که چگونه است که در زندانهای جمهوری اسلامی که شکنجه و دهشتاش زبانزد خاص و عام است تنها افراد معینی مانند [اکبر] گنجی و [عبدالله] نوری و [عباس] امیرانتظام و امثالهم میتوانند کتاب و خاطرات بنویسند؟ آنها اینهمه کاغذ و قلم از کجا میآورند و توسط کدام مأمور یا نگهبان «خائنی» میتوانند نوشتههایشان را به بیرون از زندان بفرستند آنهم در حالی که وزارت اطلاعت مرتب ادعا میکند که «همه چیز» را حتا در خارج کشور زیر کنترل دارد. پس چگونه زندانیان خودش را نمیتواند «جمع و جور» کند؟!
مبادا این پرسش بد فهمیده شود و گمان رود که ما به این امکاناتی که در اختیار این نوع زندانیان قرار میگیرد معترض هستیم. مطلقا چنین نیست. ما اصولا به زندانی بودن آنها معترضیم و آرزو میکنیم که بتوانند در آزادی کامل هرچه میل دارند نوشته و منتشر کنند. فقط میخواهیم این بیعدالتی در کار نباشد و امکانات نوشتن در اختیار دیگر زندانیان نیز قرار گیرد تا آنها نیز اگر مایل بودند بتوانند خاطرات و یا مانیفستهای خودرا بنویسند.
از سوی دیگر میدانیم که زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی به این چند نفر محدود نمیشود.
قطعا زندانیان دیگر نه تنها شعورشان از مثلا اکبر گنجی کمتر نیست، بلکه مطمئنا بسیاری از آنان به این دلیل به زندان افتادهاند که همان چیزی را همواره گفتهاند که گنجی پس از گذشت بیش از بیست سال و افتادن به زندان و طی «تحول» به آن رسیده است! همان چیزی که هزاران ایرانی تا کنون در طول عمر خونبار حکومت اسلامی جان بر سر آن نهاده و در گورهای جمعی و یا ناشناس در گمنامی به ابدیت پیوستهاند.
تاوان اشتباه نکردن!
کسانی که بر بستر بیش از دو دهه بر سر مخالفت اصولی خود با حکومت اسلامی پافشاری کردهاند، تاوان اشتباه نکردن خود را پس میدهند چرا که آنها همواره حرفشان همین بوده و دچار «تحول» نشدهاند تا توجه همگان را جلب کنند! حال آنکه کسانی که به تازگی به این نتیجه رسیدهاند که جمهوری و دموکراسی با ولایت فقیه و «قرائت» خمینی از اسلام تناقض دارد و «ناهمگن» است، از اشتباهات خود بهره برده و حلواحلوا میشوند حتا اگر از سازندگان و تثبیتکنندگان همین حکومت اسلامی باشند!
در این میان «صاحب نظران سیاسی» که «سابقه سیاسی» آنها سرشار از اشتباه است و یاران فکری و سازمانی آنان توسط همین نظام کشتار شدهاند، با وجدان آسوده همچنان به «فعالیت سیاسی» مشغولند تا شاید با این حلواحلوا گفتن دهان خود را شیرین سازند.
چنین «صاحب نظرانی» معمولا حاصل حکومتهای فاسد و جوامع ناسالم هستند:
اگر اشتباه کردیم و انقلاب و خط امام ما را به جایی نرساند،
اگر اشتباه کردیم و استحاله و سردار سازندگی ما را به جایی نرساند،
اگر اشتباه کردیم و دوم خرداد و اصلاحات ما را به جایی نرساند،
چه باک! شاید «تحولات» گنجی و [محسن] کدیور و دیگران ما را به جایی برساند!
البته جای شگفتی هم نیست. هنگامی که جمهوری اسلامی نظام حکومتی کشورمان باشد، صاحب نظران و فعالان سیاسی ما هم نمیتوانند غیر از کسانی باشند که همواره اشتباه کردهاند و سطح مطالعهشان از خواندن خاطرات آیتالله منتظری و خلخالی و چند روزنامه خارج از کشور فراتر نمیرود و فعالیت سیاسیشان چیزی نیست جز بحث بر سر امکان استحاله و اصلاحات در جمهوری اسلامی و «تحول» کسانی که آن را ساختهاند و نیز جمعآوری امضای دلالی برای آشتیکنان جمهوری اسلامی و جمهوری آمریکا.
سیاستبازی زشت است.
تبدیل کردن امثال گنجی و کدیور به نظریهپرداز و متفکر نارواست.
وجدان جامعه را به خواب بردن خیانت است.
هر کس را در جای خود قرار ندادن و مخدوش ساختن مرزها و مبانی فکری آزادی و دموکراسی خطاست.
ما حق نداریم مانند کبک سر خود را در برف فرو بریم و منتظر تحول فکری این یا آن آیتاالله و حجتالاسلام و دیگر همکاران و طرفداران جمهوری اسلامی شویم.
ما باید از حرمت خود، از جایگاه خود، از تفکر خود دفاع کنیم و هرگز فراموش نکنیم اینانی که امروز سخنان دیروز ما را میگویند، در اعدام ما، در زندانی شدن ما، در شکنجه ما، در اخراج ما از کار و دبیرستان و دانشگاه، در تبعید ما، در خودکشی ما، در مرگ ما در غربت و از همه مهمتر در غلتیدن کشور ما به دامان تباهی همهجانبه نقش سرنوشتساز داشتهاند.
کسانی که معتقدند از گذشته افراد باید چشمپوشی کرد، اغلب از یکسو دلنگران گذشته خود هستند و از سوی دیگر فراموش میکنند که آدمی برای اجتناب از تکرار خطا مجاز به فراموشی نیست.
*این مطلب نخستین بار در کیهان لندن شماره ۹۲۶ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۱/ ۱۶ اکتبر ۲۰۰۲ چاپ شد.