این گفتگو در کتاب «نامها و نگاهها» شامل چند مصاحبه که توسط الاهه بقراط با دستاندرکاران روزنامهنگاری و ادبیات انجام گرفت در دیماه ۱۳۷۹ (ژانویه ۲۰۰۱) توسط نشر نیما در آلمان منتشر شد.
هوشنگ وزیری
۲۸ بهمن ۱۳۰۹ – ۱۳ شهریور ۱۳۸۲ (پاریس)
محل تولد: ساری
زمان پاسخگویی: تابستان ۱۳۷۹/ ۱۲ اوت ۲۰۰۰
محل: ایالات متحده آمریکا
الاهه بقراط: چرا برخی از روزنامهنگاران ترجیح میدهند آنها را نویسنده بنامند تا ژورنالیست؟ در حالی که در این سوی دنیا ژورنالیسم از اعتبار ویژهای برخوردار است…
هوشنگ وزیری: روزنامهنگاری در ایران به عنوان بخشی از کار یا پیکار سیاسی– فرهنگی آغاز شد و در این زمان از سطح خوب و بالایی برخوردار بود. به دلایلی که از حوصله این پرسش و پاسخ بیرون است، اُفت سطح روزنامهنگاری با روزنامهنگاری حرفهای آغاز شد و ناگزیر آن وزن و اعتباری را به دست نیاورد که در غرب. ولیکن از این چند سال اخیر هم که بگذریم، باید گفت که در دو دهه پیش از انقلاب، روزنامهنگاری در ایران از سطح خوبی برخوردار بود. ولی جامعه ما هنوز به روزنامهنگاری به دیدهای که در خور این مرحله باشد، نگاه نمیکرد. علت این است که ذهنیت همواره آهستهتر حرکت میکند تا عینیت. به عبارت ملموستر، داوری درباره روزنامهنگاری در دو دهه پیش از انقلاب در واقع پیشداوریهایی بود که از سالها و دهههای پیش از آن، در ذهن جامعه تهنشین کرده بود، و رُفت و روب رسوبات گذشته از ذهن جامعه به زمان بیشتری نیاز داشت.
میپرسید چرا برخی از روزنامهنگاران ترجیح میدهند که نویسنده نامیده شوند تا روزنامهنگار؟ پاسخ این پرسش را شاید در بالا داده باشم. فقط میافزایم که این میتواند باجی باشد که روزنامهنگارانی چند به همان رسوبات ذهنی میپردازند.
س: چرا فرهنگ ایرانی ژورنالیسم را که رشتهای مهم از فرهنگ و ادبیات است، مترادف «سطحینگاری» و یا حتا «جار و جنجالآفرینی» میشمارد؟
ج: درست است که ژورنالیسم رشتهای مهم از فرهنگ و ادبیات است، ولی سطح روزنامهنگاری بعضا در ایران به راستی نازل بود، و اگر به برخی روزنامههایی نگاه کنید که امروز در خارج کشور منتشر میشوند، به این نتیجه درست میرسید که همان بهتر که در برخی موارد روزنامهنگاری رشتهای از فرهنگ و ادبیات به شمار نیاید.
اما درباره آنچه «جنجالآفرینی» نامیدهاید: بد یا خوب، هیاهو و جنجال یک بخش جدانشدنی از روزنامهنگاری حرفهای است. حتا جدیترین و بهترین رسانههای نوشتاری حرفهای از این «عیب» برکنار نیستند. بگذریم از اینکه برخی روزنامهها فقط از راه هیاهو و جنجال نان میخورند– یعنی نان به نرخ روز میخورند.
س: در دوران پیش از انقلاب، در بازی موش و گربه بین روزنامهنگاری و دستگاه سانسور تا چه اندازه امکان روشنگری برای یک روزنامهنگار وجود داشت؟
ج: من روزنامهنگاری را در روزگاری آغاز کردم که سانسور وجود داشت. ما در این میان البته موشِ بازی بودیم. ولی موشها هم برای فرار از چنگال گربه راههایی پیدا میکنند و در نتیجه هر خیزی که گربه بر میدارد، به این معنی نیست که موشی هم به چنگ آورده است. شاید باور کردن این امر به سادگی دست ندهد: درست است که مطبوعات به وسیله سانسور محدود میشوند، ولی سانسور هم محدودیتهای خود را دارد. نمیتواند در جامعهای که به هر حال به سطح معینی از توقع و دانش رسیده است، دیوار را آنقدر بالا ببرد که خودش هم نتواند از روی آن بپرد. سانسور را بوروکراسی انجام میدهد، و از آنجا که بوروکراسی همیشه بلاهتهای خود را دارد، از روزنامهنگارانی که کارشان را بلد هستند، رودست میخورد.
من این حرف را بر حسب تجربه شخصی میزنم. اگر بخواهم نمونه بیاورم، کار به درازا خواهد کشید. میدان مانور برای روشنگری، به رغم سانسور، چندان تنگ و کوچک هم نبود.
س: در باره قانون و دادگاه ویژه مطبوعات چه نظری دارید؟ چرا چنین توجه ویژهای نسبت به مطبوعات وجود دارد؟
ج: به عقیده من مطبوعات به قانون نیاز ندارد و اگر خلافی کردند، باید در چارچوب قوانین عادی پاسخگو باشند. بدین ترتیب پاسخ شما را درباره دادگاه مطبوعات دادهام.
«توجه ویژه» به مطبوعات، منظورتان لابد «توجه» دولت است؟ اگر آری، باید بگویم که بین قدرت سیاسی و آزادی بیان تنشی وجود دارد که هرگز از بین رفتنی نیست. بهتر آنکه دولت دست حمایت خود را از پشت مطبوعات بردارد. روزنامهای که از حمایت دولت برخوردار باشد، چنان زیانی به آن روزنامه میزند که حتا دولت نیز آن را در خور حمایت نخواهد دانست!
س: می تواناز رابطه اخلاق و روزنامهنگاری سخن گفت؟
ج: من در اینباره مقالهای مفصل نوشتهام (ایران نامه؛ شماره ۲ و ۳؛ بهار و تابستان ۱۳۷۷) بطور کلّی آنچه روزنامهنگاری را از سیاست متمایز میکند، پایبندی روزنامهنگار به اخلاق است که البته یک مسئله شخصی او نیز هست. آیا تا کنون شنیدهاید که یک روزنامهنگار دست به قتل یک سیاستمدار آلوده باشد؟ ولی برای یافتن مواردی که روزنامهنگاران قربانی قدرت سیاسی شدهاند نیازی به جستجوی بسیار نیست!
س: روزنامهنگاری حرفه بیدردسر و شسته رُفتهای نیست. چه رابطه یا پیوندی با این حرفه یافتهاید؟
ج: من غرق شدن در هیچ حرفهای را نمیپسندم. ولی بدون پیوند با حرفه هم نمیتوان زمانی طولانی در آن حرفه دوام آورد. من چهل سالی است که در این حرفه ماندهام. روزنامهنگاری حرفه بسیار پر دردسری است. به میانگین عمر روزنامهنگاران نگاه کنید که در ردیف پایینترینهاست. استثناء هم البته وجود دارد. ولی مشاغل بسیاری هم هست که به هیچ روی از روزنامهنگاری «شسته رُفته»تر نیست.
س: نظرتان درباره زنان به عنوان روزنامهنگار و ژورنالیست چیست؟
ج: در روزنامهنگاری هم برای زنان همان محدودیتهای اجتماعی– فرهنگی وجود داشت که در شغل های دیگر. با نگاه به آنچه در پاسخ پرسش اول شما گفتم، طبعا زنان گرایش کمتری داشتند که به این حرفه روی آورند. محدودیتهای خانوادگی هم وجود داشت.
بگذارید برایتان خاطرهای بگویم: هنگامی که من سردبیر روزنامه «آیندگان» بودم، یک اعلان در روزنامه چاپ کردیم که به مترجم فرانسه نیاز داریم. شاید تعجب کنید از اینکه تعداد زنان و مردانی که مراجعه کردند، تقریبا برابر بود. از داوطلبان آزمایش کردیم. سرانجام از آن میان قرعه فال به نام دختری زدند که فرانسه را خوب به فارسی بر میگرداند و به اصطلاح خط و ربط خوبی داشت. دیدیم که او به درد کار ما میخورد. خیلی هم او را ستایش کردیم.
ترتیب استخدام او داشت داده میشد که یک روز تلفن من زنگ زد. گوشی را برداشتم. صدای مرد متینی از آن طرف خط گفت: «من دکتر… اهل مازندران هستم و شما و خانوادهتان را خوب میشناسم. یک خواهش از شما دارم. خواهش پدری که به شهرت و نیکنامی دخترش بسیار پایبند است…» حرف آقای دکتر… را بریدم. گفتم: «آقای دکتر… من هم خانواده شما را به عنوان یک خانواده آبرومند و اصیل، خوب میشناسم. این را به دختر شما هم گفتم. مطمئن باشید که او در حرفهای که هم به آن علاقمند است، هم استعدادش را دارد، پیشرفت خوبی خواهد داشت…» گفت: «…وقتی که دخترم در جمع خانواده گفت که میخواهد در روزنامهای کار کند، ناگهان همه بیاختیار آهی از دل کشیدند که صدای آن شنیده شد. اما دخترم به هیچ وجه رضایت نمیدهد داوطلبانه از این کار دست بکشد. فقط شما هستید که میتوانید جلو یک کشمکش مدام خانوادگی را بگیرید…» گفتم: «آقای دکتر، چطور به دختری که این همه استعدادش را تحسین کردم و قول استخدام قطعی به او دادم، حالا بگویم که به درد کار ما نمیخورد؟!» جواب داد: «هر طور که خودتان میدانید؛ ولی از لطف خود به یک پدر و یک همولایتی دریغ نکنید!»
در موقعیت بسیار بدی بودم. روزی که خانم… آمد تا درباره جزییات بیشتری بحث کنیم، نتوانستم سکوت طولانی خودم را جز با تته پته قطع کنم. گفتم: «…بله… شما دختر بسیار با استعدادی هستید، ولی چطور بگویم؟ روزنامهنگاری برای شما به اندازه کافی میدان پیشرفت… (تته پته) و شاید درآمد (تته پته) به وجود نمیآورد». انگار که آب یخ روی او ریخته باشند. سرد شد. پرسید: «پدرم به شما چیزی گفته است؟» جواب دروغ دادم. بلند شد و به سردی خداحافظی کرد و رفت. بعدها شنیدم که در وزارت خارجه استخدام شده و چهره خوبی از خود نشان داده است…
اما شما گویا از حضور زنان در رسانهها اطلاع درستی ندارید. تعداد زنان در روزنامهها، آنهم در بالاترین ردهها، به مراتب بیش از آن است که میپندارید. به عقیده من این روند همچنان رو به افزایش دارد. زنان، چنانچه مایه این کار را داشته باشند، راه را به روی خود بسته نخواهند دید. یک نمونهاش خود شما.
بگذارید در اینجا شوخکی را نقل کنم که به هنری کیسینجر نسبت داده میشود. میگوید اگر زنی زیبا در حرفهای پیشرفت کند، به دشواری میتوان تعیین کرد که این پیشرفت را تا چه اندازه به حساب زیبایی او باید گذاشت و تا چه اندازه به حساب کاردانی و کفایت او! شوخی به کنار؛ این نیز واقعیتی است که در چارچوب این حرفه، به روی زنان برخی درها آسانتر باز می شود تا به روی مردان.
س: ولی از تصویر زنان و موضوعات زنانه در مطبوعات به شدت «استفاده ابزاری» هم میشود!
ج: اگر می خواهید اسمش را «استفاده ابزاری» بگذارید، با خودتان است. ولی بطور کلّی زیبایی تقریبا مترادف است با زیبایی زنانه. این موهبتی طبیعی است که سبب میشود در اموری که نام بردید، از زنان بیشتر استفاده شود تا مردان.
س: شما در نوشتهای در سال ۱۳۵۱ (فصلنامه فرهنگ و زندگی؛ شماره ۸) از دنبالهروی وسایل ارتباط جمعی و به ویژه مطبوعات از تودهها سخن گفتید. چگونه مطبوعات میتوانند نه دنبالهرو شوند و نه دنبالهرو بسازند؟
ج: من در آن نوشته از یک واقعیت حرف زدم. از ارزشداوری خودداری کردم. به هر حال، یک رسانه حرفهای نمیتواند رابطه خود را با انبوه خوانندگان قطع کند، به همین دلیل رسانههای ارگان یک حزب یا سازمان یا… همیشه خوانندگان به مراتب کمتری دارند تا یک رسانه حرفهای.
س: و امروز پس از گذشت نزدیک به سی سال و نیز تغییراتی که چه در ایران و چه در جهان از همه نظر صورت گرفته است چه نظری در مورد نقش مطبوعات دارید؟ مطبوعات چه جایی در کنار کامپیوتر و اینترنت دارند؟
ج: وقتی که رادیو آمد، بسیاری کسان گفتند که روزگار رسانههای نوشتاری تمام شده است. اینطور نشد. با آمدن تلویزیون هم همین حرف را تکرار کردند. ولی تلویزیون هم رسانههای نوشتاری را از رونق نینداخت. گمان نمیکنم با رواج اینترنت تغییر مهمی در رسانههای نوشتاری به وجود آید. اصولا نه فقط نوشته چاپی، بلکه آن پانورامایی که روزنامه باشد، برای خواننده جاذبهای دارد که جانشینناپذیر است. از جمله به همین دلیل، بسیاری از رسانههای نوشتاری هیچ نگرانی یا پروایی ندارند از اینکه از اینترنت هم پخش شوند.
س: در همان نوشته، شما از «هجوم فرهنگ غربی» سخن گفتهاید، حال آنکه دامنه تکنولوژی ارتباطات هنوز به این اندازه نرسیده بود.
ج: «هجوم فرهنگ غربی» در آن روز معنای امروز را نداشت که رژیم جمهوری اسلامی از «تهاجم فرهنگی» سخن میگوید. به هر حال از فرهنگ و تکنولوژی غربی گزیری نیست؛ مسئله در شیوه برخورد و قدرت جذب و هضم این فرهنگ است (البته این مسئلهای است که دامنه آن از چارچوب این مصاحبه بس فراتر میرود).
س: فکر میکنید چیزی به نام «زبان روزنامهای» وجود دارد؟
ج: بیشک یک «زبان روزنامه» وجود دارد که آن را از زبان رمان یا زبان علمی– فنی متمایز میکند. زبان روزنامه باید سادهتر و از حیث گوارش معنوی آسانتر باشد. ولی روزنامه در عین حال وسیله مهمی است برای انتشار گسترده «زبان معیار» در جامعه.
البته در روزنامه نیز میان زبان خبر، زبان تفسیر، زبان مقاله یا زبان گزارش تفاوت وجود دارد. یک گزارش خوب میتواند پهلو به یک داستان کوتاه خوب بساید.
س: نثر مطالب پیش از انقلاب نیز کج و معوج بود. می توان نثر مطبوعات را کنترل کرد؟ امروز هر کسی به نام «دمکراسی» و «سلیقه» مدعی است، هم از نظر دستوری و هم از نظر نگارش، هر جور که دلش بخواهد میتواند بنویسد.
ج: دو راه برای کنترل یا به عبارت درستتر «پالایش» زبان روزنامه وجود دارد. یکی آموزش روزنامهنگاران، و دیگری ویرایش مطالب روزنامه. در رسانههای فارسی به اولی کمتر توجه شده است و به دومی تقریبا هیچ توجهی نشده است. با این همه در رسانههای پیش از انقلاب ما نمونههای خوبی از زبان پالوده روزنامهنگاری داریم.
س: نظرتان راجع به شیوه نگارش جدید بطور کلّی و کاربرد آن در روزنامهها و نشریات چیست؟
ج: از رعایت دستور زبان فارسی گزیری نیست. ولی ما هنوز کتابهای دستور زبان به اندازه کافی نداریم. شیوه نگارش هم چیزی نیست که بتوان به سلیقه این و آن گذاشت زیرا بلبشویی به وجود میآید که در آن بدترین سلیقهها خود را از بهترینها کمتر نخواهد دانست.
پیش از انقلاب، در روزنامه «آیندگان» مقالهای نوشته شد حاوی این پیشنهاد که وزارت آموزش و پرورش رشته دیکته فارسی را که دانشآموزان را در برابر واژه های مهجوری که هرگز در زبان نوشتاری به کار نمی رود، حیران میکرد، حذف کند و یک شیوه نگارش واحد را بجای آن بگذارد. این پیشنهاد، مانند بسیاری از پیشنهادهای دیگر، نادیده گرفته شد.
به هر حال ما به یک شیوه نگارش واحد، البته برخوردار از انعطاف لازم، نیاز داریم. هدف باید این باشد که خط فارسی، تا آنجا که ممکن است، سادهتر و برای خواندن آسانتر گردد.
س: آیا روزنامهنگارانی که هر روز یا هر هفته مینویسند، پس از مدتی در کلیشههای نوشتاری خویش گرفتار نمیشوند؟
ج: چرا، همیشه این خطر وجود دارد. برای پرهیز از آن جز یک راه به چشم نمیخورد: خواندن و اندیشیدن. راهی که خود من انتخاب کردهام، این است ک فرصتی برای مطالعه آثار کلاسیک ایران، و مرور آثار فلسفی– جامعهشناختی، و در صورت امکان، خواندن رمان به دست آورم.
س: چرا هنگامی که از ژورنالیسم و مطبوعات سخن میرود، پیش از هر چیز مطبوعات سیاسی– اجتماعی به ذهن خطور میکند؟ و یا اینکه واقعا ژورنالیسم و روزنامهنگاری به این دسته از نشریات اطلاق میشود؟ میتوان انبوه مطبوعات را به نوعی تقسیمبندی کرد؟
ج: با عنوان کردن کلمه «روزنامه» بیدرنگ همان روزنامهنگاری حرفهای به ذهن متبادر میشود که بخش بزرگتر آن سیاسی است. یک علت شاید این باشد که نشریههای تخصصی نه فقط دیرتر رایج شد، بلکه مخاطبان آنها نیز محدود است. با این همه چنین نشریههایی نیز جای خود را دارند و غالبا پر تیراژ هم هستند. مثل مجلههای حاوی برنامههای تلویزیون، یا نشریههای ورزشی، یا مُد.
تقسیمبندی سختگیرانه مطبوعات امکانپذیر نیست زیرا در روزنامهها به معنای متداول کلمه، ورزش، مُد، آشپزی و سرگرمی نیز جایی دارند.
س: کدام مطبوعات حرفهای، آزاد و کدام «غیرآزاد» هستند؟ (گذشته از مطبوعات و ارگانهای حزبی و گروهی)…
ج: فقط مطبوعات «آزاد» میتوانند حرفهای باشند، هرچند که بر حسب شرایط ناگزیرند به برخی «ناآزادیها» تن در دهند. روزنامه هنگامی «غیرآزاد» است که داوطلبانه تن به دیکته کردن مطالب از سوی دولت بدهد.
بگذارید خاطرهای برایتان بگویم: در مجارستان (پیش از فروپاشی شوروی) که بودم، مرا به دیدن کابارهای بردند به اسم «میکروسکوپ». در این کاباره، سوای برنامههای دیگر، برنامهای سیاسی نیز اجرا میشد که بسیار انتقادی بود. از دولتها اسم برده نمیشد. فقط سمبلهایی بودند که نشان میدادند و میرساندند که منظور کیست. مثلا کلاه سیلندر معروف سمبل آمریکا بود، و سمبل شوروی یک سماور!
در پایان برنامه، مدیر آن میآمد و رو به جمعیت میگفت: «بینندگان عزیز، ما امشب با شما آنقدر حرف زدیم که فردا شب هم بتوانیم حرفمان را بزنیم!» اشارهای بسیار ظریف به سانسور و در عین حال تأکید بر اینکه تن به سانسور داده نمیشود.
س: و نقش مطبوعات در تحولات اخیر ایران؟
ج: مطبوعات در تحولات اخیر ایران مهمترین نقش را دارند. و چنانکه میبینیم در یک میدان مینگذاری شده حرکت میکنند. باید دلاوری و بصیرت آنها را قدر دانست.
س: آیا میتوان از مطبوعات آزاد در ایران امروز سخن گفت؟
ج: بله، میتوان. به این معنی که مطبوعاتی هستند که خلاف جهت ایدئولوژی رسمی حرکت میکنند.
س: چرا نشریاتی که در خارج کشور و در آزادی چاپ میشوند با استقبال روبرو نمیشوند؟ مطبوعات در ایران آزادی ندارند و خواننده دارند، در اینجا آزادی دارند و خواننده ندارند…
ج: مشکلات نشریههای داخل را میدانیم. در خارج از کشور که سانسوری در کار نیست و آزادی هست، مشکل در جای دیگری است: پراکندگی دموگرافیک ایرانیان، هزینه بسیار سنگین پست و چاپ و غیره. ورود در این مبحث ما را از هدف مصاحبه دور خواهد کرد.
س: آیا میتوان مشکلاتی که را که یک روزنامهنگار با شرایط فرهنگی و اجتماعی ایرانی، چه در کشور و چه در خارج از کشور، با آن روبرو میشود، به نوعی تقسیمبندی کرد؟
ج: آری، میتوان. ولی مرزهای این گفتگو به جاهایی خواهد کشید که گمان نمیکنم برای همگان جاذبهای داشته باشد.
س: شما در «فرهنگ و زندگی» (۱۳۵۱) به این موضوع اشاره کردهاید که رسانههای همگانی هنگامی میتوانند نقش مؤثری در انتقال آگاهی اجتماعی داشته باشند، که سرگرم کننده نیز باشند. چگونه میتوان مثلا دمکراسی یا فرهنگ انتخابات را به صورت سرگرم کننده ارائه کرد؟
ج: این کاملا به توانایی نویسندگان مطبوعات بستگی دارد. هر کالایی را باید در یک بستهبندی ارائه کرد که توجه خریدار را جلب کند. همه چیز را میتوان در سطوح متفاوتِ درک و دریافتِ خوانندگان ارائه کرد. اما این مشکل هم همواره وجود دارد که خوانندگان شما در یک سطح از درک و دریافت، و توقع قرار ندارند. از همین رو، مطالب روزنامه باید آنقدر متنوع باشد که به این طیف نسبتا گسترده پاسخ در خور بدهد. البته کاریست نه آسان.
س: همانجا به «نفوذ تکنولوژی در قلمروهای تازه و ناشناخته» پرداختهاید و این موضوع را مطرح کردهاید که «هر مقاومتی برای مصون ماندن از این تأثیر، فقط مشکلات را انبوه میکند» آیا آن زمان هم چنین مقاومتی در دولت ایران وجود داشت؟ با چه توجیهی؟
ج: مشکل آن روز روزنامهنگاری ایران بخشی از مشکل همگانی کشور بود: میل و حتا ولع برای دستیابی به تکنولوژی مدرن و اکراه در برابر آزادیهای سیاسی که با این تکنولوژی ملازمت دارد. اگر من نوشتم که مقاومت در برابر تکنولوژی فقط مشکلات را انبوه میکند، اشارهای تقریبا سربسته به همین عدم تعادل بود. اگر در شرایط سانسور نمینوشتم، مطلب را جور دیگری بیان میکردم.
س: مطبوعات ایران در زمان شروع روزنامهنگاری شما در چه وضعیتی بودند؟
ج: در آن زمان به تدریج کسانی به مطبوعات روی میآوردند که پیش از آن تعدادشان چندان زیاد نبود: یعنی آدمهایی برخوردار از سطح دانش و آگاهی بیشتر و با رسالتی در سر.
س: شما فکر میکردید با استفاده از مثلا روزنامهنگاری میتوان در شرایط سیاسی و اجتماعی ایران دگرگونی به وجود آورد؟ چرا چنان فکری عینیت نیافت؟
ج: من و کسانی که مانند من فکر میکردند، به روزنامهنگاری فقط به عنوان حرفهای نمی نگریستند که تأمین کننده معیشت باشد. بیشتر اصلاحات را در نظر داشتند. ما سهم خود را تا آنجا که میتوانستیم ادا کردیم. اگر امکانات سیاسی بالقوه به فعل در نیامد، مسئولیت آن با قدرت اجرایی کشور بود که کوتاهیهای بسیار کرد.
س: چرا آن فاصله عمیق بین روشنفکران نسل شما و نسل جوانِ آن دوران که انقلابی و عاصی بود، وجود داشت؟ کاری برای نزدیکی با آنها صورت میگرفت؟ و یا اصلا چنین اقدامی نالازم و بیهوده بود؟
ج: برای آنکه ما انقلاب را نه فقط نمیستودیم، آن را زیانآور نیز میدانستیم. حال آنکه نسل جوان آن روز در رؤیای رمانتیسم انقلابی بسر میبرد. دیواری بلند، که بر اثر مقاومت سیاسی در برابر اصلاحات، مدام بلندتر هم میشد، رابطه ما را قطع کرده بود. نسل جوان انقلابی از ما گریزان بود و اگر هم ما حرفهایی داشتیم که میتوانست برای آن نسل جالب باشد، آن حداقل اعتماد لازم در آن نسل نسبت به ما وجود نداشت تا حرف ما را درست بشنوند. آنتن آن نسل، فرستنده ما را نمیگرفت.
س: امروز، هنگامی که نوشتههای شما و مانند شما را مرور میکنم، از خود می پرسم، چرا نسل جوان در آن دوره این نوشتهها را نمیدید؟ چرا اگر هم میدید، نمیخواندشان؟ و اگر هم میخواند، باورشان نمیکرد؟ میدانم که دهههای شصت و هفتاد میلادی، دوران انقلاب و جذابیت سوسیالیسم و غیره بود. جهان، انقلابی بود و سرکش. ولی همان موقع کارل پوپر هم بود. چرا جهان با اینکه سلانه سلانه به سوی او گام بر میداشت، وی را از خود میراند؟ اینجاست که فکر میکنم روشنفکرانی مانند شما نیز در این میان «بیتقصیر» نبودهاند. از یکسو در مطبوعات بودید و از سوی دیگر کسی شما و امثال شما را نمیشنید، بلکه همکار شما، خسرو گلسرخی را میشنید. مثل یک دور باطل است. درست است که تجربههای خونین از سر گذرانده شده، ولی همیشه این وسوسه در فکر پرپر میزند که آیا ممکن بود همه چیز به شکل دیگری پیش رود؟ شکلی ملایمتر، منطقیتر، متمدنانهتر که بتواند دستاوردهای دمکراتیک داشته باشد؟
ج: متشکرم که بار پاسخ به این سؤال را خودتان بر دوش گرفتید. ما اگر «تقصیری» داشتیم، این بود که اصلاحات سیاسی را امکانپذیر میدانستیم. حال آنکه اصلاح در ایران همانگونه شکست خورد که آرمانهای انقلابی در حکومت جمهوری اسلامی به گِل نشست.
س: از روزنامهنگاری دوران فعلی بگویید.
ج: در داخل، حرکت در یک میدان مینگذاری شده؛ در خارج، پراکندگی جغرافیایی خوانندگانی که از گرایشها و سلیقههای آنها اطلاع کافی در دست نیست.
س: رابطه روزنامهنگاران با «کانون نویسندگان» چگونه بود؟
ج: در همان نخستین کانون نویسندگان هم کسانی عضو بودند که فقط به روزنامهنگاری اشتغال داشتند، در حالی که یک سندیکای نویسندگان مطبوعات هم وجود داشت که به ثبت رسیده بود و فعالیت علنی داشت.
س: رابطه شما با «کانون نویسندگان» چگونه بود؟
ج: در نخستین کانون نویسندگان عضو هیأت مؤسس و سپس عضو هیأت دبیران بودم. از شرکت در دوره دوم فعالیت کانون پرهیز کردم زیرا در راه انقلابی گام بر میداشت که با تمام وجود با آن مخالف بودم.
س: کمی از ترجمههایتان برای ما بگویید. چگونه انتخابشان میکردید؟
ج: عنوان و تعداد کتابها را همگی به یاد ندارم. گاه من به ناشر پیشنهاد میکردم، اگر میپذیرفت، شروع میکردم. گاه ناشر پیشنهاد میکرد و اگر من میپذیرفتم، شروع میکردم.
س: شما خاطرات تروتسکی (یادداشتهای روزانه) را به فارسی برگرداندهاید، و اصولا کتابهایی مثل «انقلاب یا اصلاح» (شامل نظرات کارل پوپر) را ترجمه میکردید و خودتان نیز مقالاتی در جهتی خلاف فضای جذاب آن زمان که شیفتگی به کمونیسم و سوسیالیسم بود، نوشتهاید. استقبال از این نوشتهها در آن دوران چگونه بود؟
ج: استقبال از این کتابها روی هم رفته خوب بود. اما فضای فرهنگی ایران از دو جهت نامساعد بود: یکی دولت که اندیشه آزاد را نمیپسندید (یادم میآید یکی از کتابهایی که ترجمه کردم، خمیر شد)، دوم حزب توده که در فضای استالینیسم دَم میزد.
س: روزنامهنگاری آزاد در زیر سایه ساواک تا چه اندازه ممکن بود؟ دخالت دستگاه امنیتی و سانسور چگونه بود؟ آیا به هر حال یک خودسانسوری ناگفته حاکم نبود؟
ج: به این سؤال در بالا جواب دادم: در بازی موش و گربه.
س: شما در یک دوران تاریخی، سردبیر روزنامه آیندگان بودید که با فاصله گرفتن از کیهان و اطلاعات، قشر گستردهای از روشنفکران را به دور خود گرد آورده بود. از آن دوران برایمان بگویید و نیز از اعتصاب مطبوعات در دوران انقلاب…
ج: در آیندگان یکی از تلاشهای من این بود که سوای ایجاد یک فضای آزادتر، امکاناتی نیز برای نویسندگان جوانی به وجود آورم که به دشواری به رسانههای دیگر راه مییافتند. این قشر، بیشتر در بخش فرهنگی آیندگان کار میکرد و روی هم رفته موفق هم بود. بد نیست بدانید که شمار همکاران زن و مرد در این بخش تقریبا برابر بود. در گسترش این کار، «آیندگان ادبی» را منتشر کردیم که هفتگی منتشر میشد و خیلی گُل کرده بود. ولی متأسفانه ساواک جلوی انتشار آن را گرفت و دیگر کاری از من ساخته نبود.
س: روزنامهنگاری در خارج کشور را چگونه میبینید؟ چه تفاوتی میان کار این سالها و کار آن سالها وجود دارد؟
ج: روزنامهنگاری در خارج مشکلات سیاسی موجود در ایران را ندارد؛ ولی مشکلاتی دارد که بیشتر از نوع فنی است و به شمّهای از آنها اشاره کردم.
س: چه زمانی سردبیری کیهان (لندن) را بر عهده گرفتید؟ آیا تغییری در این روزنامه نسبت به پیش از سردبیری شما به وجود آمده است؟
ج: از سال ۱۹۸۶٫ پاسخ بخش دوم سؤال شما را نه من، که خوانندگان باید بدهند. همین قدر بگویم که در اینجا هم من به دنبال استعدادهای تازه هستم و این جستجو بیحاصل نبوده است.
س: کیهانِ سلطنت طلب! نظر شما چیست؟
ج: سلطنت طلب؟ اول آن کسی را به من نشان بدهید که داوطلب سلطنت باشد! طرفداران پادشاهی مشروطه در نگاه ما با طرفداران نظامهای دیگر تفاوتی ندارند، به شرط آنکه دمکراسی و آزادیهای اساسی را در عمل قبول داشته باشند.
س: از کیهان (لندن) چه ارزیابی دارید، با توجه به اینکه کیهان گستردهترین روزنامه خارج کشور است. آیا کیهان به داخل کشور هم میرسد؟ نقش آن را در تحولات داخل کشور چگونه میبینید؟ اصلا نقشی دارد؟
ج: جواب این را در وهله اول خوانندگان باید بدهند. می گویند «کیهان» در ایران، در همان زمانی که در نسخههای محدود به داخل میرسید، به عنوان یک روزنامه «عقیدهساز» تلقی میشد. حال که همه میتوانند بخش بزرگی از کیهان را، یعنی مقالهها و تفسیرهایی را که وجه تمایز کیهان است، روی اینترنت بخوانند.
س: بد نیست در همینجا به موضوعی بپردازیم که معمولا در مورد روزنامههای با تیراژ وسیع و یا رادیوها مطرح میشود. کیهان تا چه اندازه «مستقل» است؟ بخشی از پرسش البته به منابع مالی آن باز میگردد.
ج: «مستقل» نیاز به تعریف دارد. تا کنون، سوای اصول آزادی و دمکراسی و انعکاس عقاید مختلف (به شرط آنکه با معیارهای ما بخواند) هیچکس به من نگفته است چه بکنم و چه نکنم. اگر روزی چنین اتفاقی بیفتد، من دیگر در جایی که هستم، نخواهم بود. دیگر «تقصیری» از من سر نخواهد زد! هزینههایش هم از طریق تکفروشی، اشتراک و آگهیهای بازرگانی تأمین میشود.
س: آیا کیهان (لندن) یک سنجش افکار عمومی برای ارزیابی کار خود دارد؟
ج: تا کنون دو بار پرسشنامههایی برای خوانندگان فرستادهایم تا با گرفتن نظرهای آنان، مطالب روزنامه را از نو تدوین کنیم. قصد داریم به زودی برای سومین بار هم این کار را بکنیم.
س: از اینکه این حرفه را برگزیدید، پشیمان نیستید؟
ج: هیچیک از دو فرزندم را ترغیب نکردم که شغل پدر را انتخاب کنند. من روزنامهنگاری را به این قصد انتخاب کردم که بعدا به دنبال کارهای پژوهشی بروم. دلیلش را میگویم: اگر در روزگار جوانی ننویسی، هنگامی که سی– چهل ساله شدی، دستت به آسانی به قلم نمیرود که مثلا در نوزده– بیست سالگی. دو دیگر اینکه روزنامهنگاری تمرینی است برای سریع نوشتن. یعنی فاصله میان اندیشیدن، و اندیشه را به روی کاغذ آوردن، بسیار کوتاهتر میشود.
س: و اگر روزنامهنگار نمیشدید…؟
ج: گفتم که من در روزنامه نگاری به عنوان یک دوره گذار نگاه میکردم. اما سرنوشت جور دیگری خواست. به هر حال هرگز پشیمان نیستم زیرا روزنامهنگاری امکانات بسیار گستردهای برای فعالیت فرهنگی در برابر انسان به وجود میآورد که بتواند بلندپروازیهای خود را خرسند سازد.
س: تا کنون با کدام نشریات بطور رسمی همکاری داشتید؟
ج: چقدر کنجکاوید! من روزنامهنگاری را از شانزده هفده سالگی شروع کردم. ولی همینطور قلمانداز. کار جدیتر روزنامهنگاری را با مجله فردوسی شروع کردم. سپس چندی در بامشاد و اطلاعات قلم زدم تا در آیندگان و سپس در کیهان فرود آمدم.
س: فعالیت در روزنامهنگاری که بازنشستگی ندارد، خستهکننده نیست؟
ج: بازنشستگی البته دارد، ولی ظاهرا این شامل حال من نمیشود. خستهکننده نیست، بلکه نگرانیآور است. از این بابت که: آیندهات چه خواهد بود؟
س: موافقید خلاصهای از این گفتگو در کیهان (لندن) چاپ شود؟
ج: اگر شورای تحریری کیهان موافقت کند، چرا نه؟
*هوشنگ وزیری که نویسنده و مترجمی بس توانا بود و انقلاب اسلامی در ایران را یک «سانحه» مینامید، سه سال پس از این گفتگوی کتبی در پی یک بیماری ناگهانی و بسیار کوتاه کبدی در شهریور ۱۳۸۲ به کُما فرو رفت و چند روز بعد در سن ۷۳ سالگی در پاریس درگذشت.