غلام (محمود رفیع)

دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۳ برابر با ۰۲ ژوئن ۲۰۱۴


به مناسبت بیست و پنجمین سالمرگ خمینی

در اشعار مذهبی شیعه آمده: «من غلام قنبرم، قنبر غلام‌ات یا علی». هر چه طول عُمر نظام مذهبی شیعه در ایران بیشتر می‌شود به همان نسبت صف غلامان طولانی‌تر و صفت غلامی در این نظام فراگیرتر می‌شود. خمینی با نیرنگ و حیله و به قول خودش «خُدعه» بر موج انقلاب سوار شد و به  روایت محمد ملکی که فکر می‌کرد «یک روحانی هشتاد ساله دروغ نمی‌گوید» به آرمان و خواسته‌های مردم خیانت کرد وجان‌گزا، جان انسان‌ها را گرفت و بلای مکان و آفت زمان شد. قنبروار، غلام علی شد.  روز و روزگاری از رئیس جمهوری و نخست وزیر،  وزرا، وکلا و رؤسای مجلس اسلامی تا پاسداران و بسیجیان و نیروهای نظامی و امنیتی تا دانشگاهیان و مدیران روزنامه‌ها و… پیشکار «رهبر» و غلام «قنبر» شدند، به مقامات مهم ارتقاء یافتند، سرکوب، بازداشت، شکنجه، اعدام، قتل، ترور و کشتار را بنا نهادند و اجراء کردند و یا همراه جنایتکاران برای بقای دین و ادامه نظام مذهبی نظاره و سکوت کردند.

محمود رفیع
محمود رفیع

چند نفری به صرافت افتادند و متوجه شدند که این راه که رفتند اشتباه، ابداع جنایت و غلط بود، ولی هنوز که هنوز است تبهکار را ستایش، جلاد را سپاس و منشأ جنایات و آمر کشتار و ناهی زیستن را ثنا می‌گویند و دوران‌اش را «طلایی» می‌نامند.  

یک مُشت کوچک از خلایق حقیر، غلامچه‌وار هم‌آهنگ با غلامان قنبر با باور به این که: « چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا»(۱) رنگ عوض می‌کنند: «که منم طاووس علیین شده»(۲) و به ضد و نقیض‌گویی می‌پردازند.

اگر «جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران» به نقض حقوق انسان‌ها در نظام مذهبی ایران اعتراض کند و غلامان قنبر را مسئول این جنایات بنامد، صدای غلامچه‌ها بلند می‌شود که «جامعه» هم‌آواز با «بهائی‌ها»، «سلطنت‌طلبان»، «کومله»، «فتنه گران» و «مخالفان نظام» شده. دیگری هم در ستایش همکارش از «ماه عسل برادر مسعود با صدام تکریتی و تانگو با طارق عزیز» می‌نویسد  و شکوه می‌کند که چرا «پسوند جنایت‌کار و جلاد به کار می‌برند…» نمی‌دانم از تبهکارانی چون خلخالی، محسنی اژه‌ای، صفوی، لاجوردی، نقدی، موسوی اردبیلی، فلاحیان، پورمحمدی، موسوی تبریزی، خامنه‌ای، صانعی، گیلانی،  رفسنجانی و صدها جنایت‌کار دیگر  را باید با چه صفتی نام برد؟ باید آنها را «نابغه» خطاب کرد؟ یا پرونده‌شان را برای «گفتگوی ده سال پیش» بست؟ یا در طُبق گذاشت روی سر نشاندشان و حلوا حلواشان کرد؟

خمینی به مردم ایران خیانت کرد و با جنایت، و با آوردن عناصر حقیر و غلامان فرومایه جنایات‌اش را لاپوشی کرد. به مصداق «اگر ز باغ رعیت ملک خورَد سیبی، برآورند غلامان او درخت از بیخ»(۳) خمینی با غلامان‌اش کشور را به قتلگاه و جولان‌گاه اعوان و انصارش  تبدیل کرد. جنگ، کشتار، اعدام، طرد زنان، دانشجویان، اقلیت‌های قومی و مذهبی، روشنفکران، دگراندیشان و همه مخالفان نظام مذهبی را آغازید، ادامه داد و این زنجیره خشونت در این سی و پنج سال  با حمایت غلامان وغلامچه‌ها ادامه دارد.     

عدالت و عدالت اجنماعی، اخلاقی و قضایی زمانی در یک جامعه پا می‌‌گیرد که به جنایات افراد و معماران ساختار خشونت در یک دادگاه مردمی رسیدگی شود، نه با یک گفتگو و یک اطلاعیه، پوزش وشغل جدید و یا کار خیریه این اعمال به فراموشی سپرده شود.       

اگر نمی‌دانیم و شناخت نداریم حداقل می‌توانیم از دیگران تجربه بیاموزیم. به دو نمونه در اینجا بسنده می‌کنم:

۱-اُولی هُونِس(Uli  Hoeneß) رئیس باشگاه ورزشی «بایرن مونیخ» ۶۱ ساله متهم به فرار مالیاتی و پولشویی است. دادستان آلمان علیه او پرونده‌ای به اتهام تقلب مالیاتی گشوده است. با وجود اقدام داوطلبانه هُونس در اعلام وضعیت مالیاتی خود به دستگاه قضایی آلمان، و با جود کمک‌های انسان‌دوستانه و حمایت‌های اجتماعی‌اش، دادگاه او را به دلیل نپرداختن بخشی از مالیات‌هایش به سه سال و شش ماه زندان محکوم کرد.

۲-«سیلویو برلوسکونی (Silvio Berlusconi) نخست وزیر سابق ایتالیا ۷۷ ساله متهم به رابطه با یک دختر مراکشی، فحشا و فرارمالیاتی، دادگاه میلان او را به پنج سال زندان و دو سال محرومیت از کلیه فعالیت‌های سیاسی محکوم کرد. اما بعداً این حکم به دلیل بالا بودن سن او به نُه ماه مراقبت و نگهداری سالمندان معلول تبدیل شد.

جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران، خواهان آزادی عقیده و ابراز عقیده، تشکیل احزاب و سازمان‌های فرهنگی، کارگری، زنان، دانشجویی و آزادی رسانه‌های همگانی (روزنامه، مجله، کتاب، تلویزیون و رادیو) می‌باشد.

جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران، مخالف بازداشت‌های خودسرانه و سرکوب مخالفان و شکنجه، نقص عضو، اعدام، سنگسار و حصرها است.          

جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران، مخالف حکومت مذهبی و خواستار جدایی دین و دولت و مخالف دخالت هر نوع  ایدئولوژی سیاسی در حکومت است.

جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران، در همان تابستان ۶۸ درباره مرگ خمینی نوشت: «نه زنده بودن او چاره مشکلات بود ونه مُردن او انتهای مشقات است. خمینی «رهبرانقلاب»، «ولایت فقیه»، «فرمانده کل قوا» و «امید مستضعفان جهان» بعد از مرگ خود چه به یادگارگذاشت؟

– اقتصادی درهم‌کوفته، کارخانه‌های متروک، میلیون‌ها بیکار و گرانی روزافزون و کمرشکن.

– جنگ فرسایشی که ایران را به خاک و خون کشید و بیش از یک میلیون کشته، معلول و اسیر به جای گذاشت.

– ترغیب ماجراجوئی، جاسوسی، گروگان‌گیری و تشویق حزب الله به آدم‌کشی در سطح جهان، که ایران را به انزوای کامل بین‌المللی کشاند.

– تصفیه بزرگِ روشنفکران، کارگران و کارمندان در دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و ادارات.

– اشاعه دروغ، فساد، بیدادگری و فقر.

– حمله و فشار به اقلیت‌های قُومی و مذهبی .

– سانسور شدید مطبوعات و انتشارات.

– محدود کردن زنان و تجاوز به حقوق آنها.

– بستن سازمان‌ها، احزاب، سندیکاها و کانون‌ها.

– سلب آزادی بیان، اجتماعات و فعالیت‌های سیاسی و صنفی.

– تعقیب، دستگیری، شکنجه و اعدام.

– سلب استقلال قضائی.

– هتک حُرمت و حیٍثیت و دخالت در امور شخصی و مسائل خصوصی افراد.

– و و و و.

خواست مردم ایران در چنین شرایطی تنها مرگ خمینی نیست، آنچه مردم می‌خواهند امنیت قضائی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مالی و اعاده آزادی‌های شهروندی است. اگر نخواهیم مضحکه تاریخ ملت شویم، بایستی قبول کنیم که هیچ هدفی نمی‌تواند توجیه سلب آزادی‌های شهروندی گردد.

این ساده‌اندیشی است که تصور شود با مرگ دیکتاتور در مُراد به روی مردم بازخواهد شد و خانه ستم و اختناق از هم پاشیده خواهد شد. آنچه می‌بایستی ما را به کنکاش وادارد، ارثیه‌ای است که استبداد و مستبدین برای ملت به جای می‌گذارند.

خمینی نشان داد که تنها یک مُستبد نبود، بلکه مُبلغ و اشاعه‌گر فرهنگ استبداد بود.»(۴)

اینک پس از ۲۵ سال که از مرگ خمینی می‌گذرد همه آنچه جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، در در زمان مرگ خمینی بر شمرده بود، همچنان جریان دارد و در مواردی بسی شدیدتر از پیش از جمله فساد اقتصادی و اختلاس‌های میلیاردی.
اگر در شرایط کنونی کشور تغییری به سود حقوق و منافع ملت و مملکت حاصل نشود، ارثیه شوم خمینی «بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران» نسل‌های آینده را نیز به فلاکت خواهد نشاند.

 ۱۳ خرداد ۱۳۹۳ / ۰۴ ژوئن ۲۰۱۴

————————————————————————-

محمود رفیع دبیر جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران

۱- سنایی

۲- مولوی

۳- گلستان سعدی

۴- نشریۀ حقوق بشر، تابستان۱۳۶۸/ (چاپ برلن ۱۹۸۹)    

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=751