آیا می‌توان برای انقلاب ۵۷ سودمندی قائل شد؟ (نیکا نیکزاد)

پنج شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳ برابر با ۰۳ ژوئیه ۲۰۱۴


کیهان آنلاین – ۱۲ تیر ۹۳ – همسانی ارادی عبارت است از قانون‌های نانوشته‌ی اخلاقی و رفتاری در یک جمعیت.

اینکه چه سطحی از جمعیت خود را ملزم به رعایت این قانون‌های نانوشته بدانند، شرایط مختلفی را در اجتماع پدید می‌آورد.

وقتی اکثریت یک جامعه مقید به این قوانین نانوشته باشند یا به عبارت صحیح تر درصد بالائی از جمعیت دارای همسانی ارادی باشند، اجتماعی شکل می‌گیرد که اکثریت آن آزادی عمل دارند و راحت و بی تعارض با هم ایام می‌گذرانند.

در مقابل این اکثریت، اقلیتی نیز وجود دارند که دارای همسانی ارادی با سایرین نیستند. زمانی که خطوط اخلاقی و رفتاری ترسیم شده در جمعیت به شکل فاحش توسط آن اقلیت مخدوش شود، تعارضات حاصل، اکثریت را بر آن می‌دارد که در مقابل این حرکات واکنش نشان داده و اینجاست که پای سیاستمداران به میان می‌آید تا با وضع قوانینی لازم‌الاجرا، اقلیت را برای داشتن رفتارهای مناسب جمعی تحت فشار بگذارند. پرواضح است که در این مرحله، آزادی اقلیت تحدید می‌شود. شدت محدودیت‌های حاصله نسبت مستقیم با اندازه‌ی عصیانی دارد که اقلیت در برابر همسانی ارادی اختیار کرده است.

اما همسانی ارادی پدیده‌ی پایدار و دائمی در یک جمعیت نیست. زمان می‌گذرد و با گذشت ایام خطوط اخلاقی و رفتاری جدیدی در جمعیت شکل می‌گیرد. مکانیسم این تغییر در واقع در رفتارهای همان اقلیت است.

در هر جمعیت بالاخره افراد سرکش و اهل خطری پیدا می‌شوند که قواعد مرسوم را می‌شکنند و رفتارهائی تازه از سر می‌گیرند. تعدادی ازین رفتارهای نو ممکن است برای دیگران جالب آید و آنها نیز به هیات نوآوران بپیوندند. به این ترتیب در طول زمان تعداد افرادی که رفتار جدیدی را برای خود برگزیده‌اند، رو به فزونی می‌گذارد و ممکن است تعدادشان به حدی برسد که دیگر در موضع اقلیت نباشند.

سخت‌ترین شرایط زمانی شکل می‌گیرد که جمعیت در هر دو سوی این جریان رو به برابری می‌نهد زیرا از یک سو بخش قابل توجهی از جمعیت دچار نافرمانی مدنی است و از سوی دیگر اکثریت پیشین با اتکا به سنن و نیز قوانین حاکم با آنها به مقابله می‌پردازد. در این شرایط حتی ممکن است، نظام سیاسی برای سخت‌تر کردن قوانین در مواجهه با اقلیت (سابق)از سوی اکثریت (سابق) تحت فشار باشد!

اما اگر رفتار جدید به حدی جاذبه داشته باشد که اکثریت را به خود جلب کند، در این صورت جمعیت، نظام سیاسی را برای تغییر در قوانین تحدید کننده‌ی آزادی خود ترغیب می‌کند و اگر دولت با خواست مردمش مقابله کند و مقاومت نشان دهد، یک بحران هژمونیک (بحران مشروعیت) شکل می‌گیرد که پایان آن سرنگونی آن نظام سیاسی است.

آنچه در نگاه اول می‌توان از این مقدمه دریافت، این است:

۱- برخلاف آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد، عامل تحدید کننده‌ی آزادی در یک جمعیت ، قوانین منعقد در یک نظام سیاسی نیست! عدم وجود همسانی ارادی در سطح مطلوب در جمعیت است. حتی اگر قیود سیاسی در کار نباشد، افراد یک جمعیت بنا به آنچه همسانی ارادی‌شان حکم می‌راند، عمل خواهند کرد. شما همین امروز قانون حجاب را در مملکت بردارید. هنوز بخش‌های بزرگی از جمعیت بدون آن که زور و تحکمی بالای سرشان باشد، از حجاب استفاده خواهند کرد. بنا بر این آزادی سیاسی تنها در حضور یک همسانی ارادی بالا کارکرد دارد!

۲- تغییر محتاج زمان است! تغییرات پایدار حاصل گذشت زمان وعبور از دیالکتیک تاریخ‌اند. اما یکی از کارآترین شگردها برای شتاب دادن به تغییرات و سرعت بخشیدن به پیشرفت‌های اجتماعی (و طبعا فرهنگی – سیاسی و اقتصادی) اختلاط فرهنگی است.

در ابعاد کوچک این اختلاط برای مثال با کشیدن یک راه شوسه برای روستائیان جهت تسهیل رفت و آمد آنها به نقاط دیگر امکان‌پذیر است. با فرستادن پزشک و معلم و پرستار از شهر به روستا، با جذب دانشجو از میان نخبگان مناطق دورافتاده، با افزایش امکان مسافرت به نقاط مختلف کشور، با فرستادن نخبگان به خارج از کشور برای کسب مهارت‌ها، با بردن رادیو و تلویزیون به روستاها، با گسترش استفاده از کتب ترجمه شده، با دیدن فیلم‌ها و با بسیاری روش‌های دیگر.

در ابعاد بسیار بزرگ معجزه‌ی اختلاط فرهنگی را برای مثال پس از فتوحات اسکندر مقدونی می‌بینیم که منجر به هلنیسم شد. یا پس از جنگ‌های صلیبی، اختلاط فرهنگ شرق و غرب رنسانس را پدید آورد. امروزه انقلاب انفورماتیک و رسانه‌ای، نیاز به جنگ را برای اختلاط‌های فرهنگی عظیم زدوده است و با سرعتی حیرت‌آور به این کار مشغول است. قطعاً آینده آبستن حوادث حیرت‌آوری خواهد بود که ناشی از این اختلاط فرهنگی عظیم است.

به نظر می‌رسد، بازوی مقاومت و طبعاً نقطه‌ی خطر در این شتاب از جانب جمعیت یا بخش‌هائی از یک جمعیت خواهد بود که به علت مهجوریت، تحجر، تعصبات و عقب ماندگی، نتوانند با آن همراهی کنند. وقتی در یک زیست‌بوم مشابه، ساکنان دچار ناهمزمانی تاریخی و بالطبع کاهش همسانی ارادی می‌شوند، فضای دو قطبی حاصل در هر دو بخش واپسگرا و یا پیشرو جمعیت، ممکن است تمایلات بنیادگرایانه را شکل دهد که علیه هر آنچه در قطب مخالف قرار گرفته است، می‌شورد!

می‌توان حدس زد که برنده ملت‌هائی خواهند بود که این فاصله‌ی تاریخی را هم در خود و هم با جهانیان کاسته باشند. آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید چرا در خیابان‌های لندن این قدر خارجی دیده می‌شود؟

برای کاستن این فاصله‌ها تنها تلاش برای روشنگری و ارتقاء فرهنگی بخش‌های واپسمانده جمعیت کافی نیست. گاهی بخش‌های پیشرو جمعیت نیز به اجبار با ایستائی و رکودی مواجه می‌شوند که لازمه‌ی زمان دادن برای رسیدن یا نزدیک شدن لایه‌های واپسمانده‌تر جمعیت است. تحمل و بردباری این بازه‌های تاریخی ایستا کاری طاقت فرسا و شاید قهرمانانه است.

این است که می‌اندیشم، شاید بتوان به انقلاب ۵۷ نیز قدری مهربانانه‌تر نگریست!

این انقلاب بسیاری از انسان‌های متمدن و پیشرو ایران را فراری داد و بسیاری از نهادهای مدنی کشور را تا مرز فرپاشی کاست. به روشنی ما چندین گام به عقب نهادیم. اما همین عقب‌نشینی بخش‌های بزرگی از روستائیان و لایه‌های فرودست شهر را به لحاظ فرهنگی تا طبقه‌ی متوسط شهری بالا برد و تفاوت‌های فرهنگی را  فروکاست.اگرچه شهرهای ما از منظر توسعه و تمدن بسیار صدمه دیدند، اما جمعیت ایران تنها آن شهرنشین‌هائی نبودند که شاه سعی می‌کرد با تزریق مدرنیسم آنها را نماینده تمام کشور نشان دهد. برعکس، این روستائیان بودند که اکثریت جامعه‌ی ایران را می‌ساختند. همین روستائیان، پس از انقلاب، زیر تاثیر بهبود راه‌ها، مهاجرت و شهرنشینی یا اشتغال در مناطق بزرگ‌تر و در یک کلام در نتیجه‌ی اختلاط فرهنگی، به سطوح بالاتری از نظر فرهنگی دست یافتند. حجاب که به عنوان ابزاری برای محدودیت زن، در نظر گرفته شده بود، توانست بر خلاف خواسته‌ی حاکمان که آن را با هدف خانه‌نشینی زنان و جدا ساختن آنها از جامعه پویا تحمیل کرده بودند، با جمعیت مونث کشور دوست و همراه شود تا حتی از بطن مذهبی‌ترین و سنتی‌ترین لایه‌های فرهنگی هم زن بتواند تحصیل کند، به اجتماع راه یابد، کار کند و حتی مشاغلی نظیر هنرپیشگی را که تا قبل از انقلاب، به زعم مذهبیون سنتی، در حد فحشا محسوب می‌شد، اختیار کند!  این است که می‌بینید در ایران امروز لایه‌ای که استعداد بنیادگرا شدن دارد، بسیار باریک و قابل چشم‌پوشی است و این بر خلاف اهداف جمهوری اسلامی، موفقیت کوچکی نیست.

نتیجه: در کتاب «دنیای سوفی» نویسنده برای معرفی هزاره‌ی سیاه چنین می‌نویسد:

قدمی به عقب برداشتن به معنی گم کردن راه نیست. وقتی در مورد یک بازه‌ی هزار ساله و تبعات شوم آن می‌توان چنین بزرگوار بود، پس می توان به انقلاب ۵۷ و تبعات آن نیز با ملایمت بیشتری نگریست!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=962