بلاتکلیفی وسط‌بازان و بحران امنیت ملی در ایران در پی شکست سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی (رضا پرچی زاده)

پنج شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳ برابر با ۱۴ اوت ۲۰۱۴


کیهان آنلاین – ۲۴ امرداد ۹۳ – سی و پنج سال است که جمهوری اسلامی، با تلاشِ مداوم برای صدور ایدئولوژی «انقلابی»اش به کشورهای منطقه به شیوه‌های عموما خشونت‌آمیز، به تحریک همسایگان ایران پرداخته و آنها را به واکنش واداشته است. درگیریِ نابخردانه با اعراب و اسرائیل و تبعات ناگوار آن برای ایران مهم‌ترین بحران منطقه‌ای است که رفتار توسعه‌طلبانه جمهوری اسلامی به بار آورده. لازم به ذکر است که در این جریان البته یکی «دیو» نبوده و دیگری «فرشته»، و این قضیه اصولا در چارچوب ساده‌ی «خوب و بد» نمی‌گنجد. مساله رفتار صحیح سیاسی به منظور حفظ امنیت و منافع کشور است، که جمهوری اسلامی هرگز نداشته، و همین باعث شده تا بحرانِ موجود از قبل در منطقه شدت بگیرد و دودش در نهایت به چشم ایران برود. امروز روز جزا فرا رسیده است، و شکست سیاست منطقه‌ایِ جمهوری اسلامی تمامیتِ ایران را در معرض خطر قرار داده است.

ضعف جمهوری اسلامی در منطقه به وضوح خود را در وقایعی که به سرعت در حال روی دادن هستند و واکنش جمهوری اسلامی به آنها می‌نماید. در جریان حمله سنگین اسرائیل به نوار غزه، جمهوری اسلامی و نوچه‌اش حزب‌الله هیچ اقدام عملی به جهت حمایت از حماس نکردند و تنها به صدور بیانیه‌هایی شعاری بسنده کردند، که صدای سران حماس را درآورد. امروز نفوذ جمهوری اسلامی در فلسطین به کمترین حد خود بعد از انقلاب رسیده است. اکنون مصر و اسرائیل در امور فلسطین نفوذ بسیار بیشتری از جمهوری اسلامی دارند، به طوری که در این باب بعضا حتی از آمریکا هم فرمان نمی‌برند. ضدیت آشکار نتانیاهو و سیسی با حماس نیز موقعیت جمهوری اسلامی در فلسطین را بیش از پیش تضعیف خواهد کرد. در این میان عربستان هم گرچه به ظاهر چیزی نمی‌گوید، اما تمایل‌اش به مواضعِ مصر و اسرائیل کاملا مشخص است. کمک‌های چندین‌میلیون‌دلاری عربستان به ارتش لبنان – به بهانه مقابله با داعش اما مشخصا برای کوبیدن حزب‌الله – هم جنبه دیگری از تلاش برای تضعیف جمهوری اسلامی در حاشیه دریای مدیترانه است.

از طرف دیگر، جمهوری اسلامی دارد به سرعت نفوذ خود در عراق را هم از دست می‌دهد. اصرار بر حفظ نوری مالکیِ دیکتاتور در قدرت به منظور گسترش هژمونی شیعی در عراق، به حاشیه راندن جناح‌های سیاسی/مذهبیِ دیگر با استفاده از زور و تهدید، و ایجاد درگیری‌های قومی/فرقه‌ای به جهت حفظ نفوذ جمهوری اسلامی، امروز باعث ظهور طاعونی مشکوک در منطقه به نام داعش شده که دارد با سرعتی عجیب و خطرناک همه جا را آلوده می‌کند و معادلات را بر هم می‌ریزد. این امر بهانه‌ای نسبتا مشروع در اختیار مسعود بارزانی قرار داده تا بدین‌وسیله هژمونی قومگرایانه خود را در عراق، سوریه، ایران و احیانا ترکیه افزایش دهد. مسلح کردن بارزانیِ قدرت‌طلب – که به هیچ‌وجه تمایل خود به تجزیه عراق را هم پنهان نمی‌کند – توسط آمریکا و اتحادیه اروپا بزرگترین خطر برای امنیت ملی ایران است. از طرف دیگر، عربستان به طور قطع تلاش خواهد کرد تا نیروهای سنیِ نزدیک به خودش را در عراق به قدرت برساند. بنابراین، دست کشیدن جمهوری اسلامی از مالکی و تلاش برای کنار گذاشتن وی و در مقابل حمایت‌اش از شکل‌گیریِ دولت ائتلاف ملی ممکن است خیلی دیر باشد.

می‌ماند سوریه، که گرچه وضع‌اش ظاهرا تغییر خاصی نکرده، اما کماکان باتلاقی است برای جمهوری اسلامی و سردار قاسم سلیمانی، که هر لحظه هم عمیق‌تر می‌شود. حقیقت این است که در طول دو سه سال گذشته جمهوری اسلامی تنها توانسته اسد را در شرایطی بحرانی به زور سرِ پا نگه دارد، وگرنه مناطقِ مختلف سوریه دائم بین نیروهای اسد و ائتلاف ملی و جبهه‌النصره و داعش در حال دست به دست شدن است بدون اینکه نتیجه‌ای قطعی حاصل شود. در این میان اسد – و در حقیقت جمهوری اسلامی – یک خطای استراتژیک مهلک دیگر هم مرتکب شد، و آن همانا زمین دادن به پ.ک.ک در شمال و شمال شرق سوریه و بدین ترتیب تلاش برای خارج نگاه داشتن کردها از معادلات به هوای خریدنِ زمان برای شکست دادن مخالفانش بود. اکنون زمان به پایان رسیده و زمینها هم دارند از دست می‌روند. اسد در حقیقت با طناب پوسیده جمهوری اسلامی به چاه رفت و سوریه را در آستانه نابودی قرار داد. با زمینگیر شدن جمهوری اسلامی در عراق، لبنان و فلسطین، وضعیت در سوریه هم به زودی تغییر خواهد کرد. برخی گفته بودند که حفظ سوریه مهمتر از حفظ خوزستان است. امروز سوریه تقریبا از دست رفته و خوزستان هم در معرض خطر قرار گرفته است.

جمهوری اسلامی ظاهرا همه این خطاها و جنایت‌ها را مرتکب شده بود تا حوزه دفاعی خودش را گسترش دهد. اکنون به طرزی تراژی‌کُمیک خطر بیخ گوش جمهوری اسلامی – و به تبع‌اش ایران – قرار گرفته است. حقیقت این است که سیاست منطقه‌ایِ سرانِ جمهوری اسلامی همچون سیاست داخلی‌شان در یک کلام «افتضاح» است؛ چرا که سیاستمدارِ معقول کسی است که مسائلِ سیاسی را تا حد امکان «ایدئولوژیک» و احساسی نکند، به موقع از قوه قهریه و به هنگام از مذاکره و راه‌های صلح‌آمیز برای پیشبرد منافع مملکت متبوع‌اش استفاده کند، و لزوم همزیستیِ مسالمت‌آمیز با همسایگان را هرگز فراموش نکند. استفاده از زور شاید تا مدتی جواب بدهد و نتایجی هم حاصل کند، اما در بلندمدت ضررش بیش از سودش است. آنکه دائم از زور استفاده می‌کند سیاستمدار نیست، چماقدار است؛ و آنکه دائم مماشات می‌کند هم به درد سیاست نمی‌خورد، چنانکه نویل چمبرلن نخورد و جنگ جهانی دوم را بر سر کشورش و دنیا خراب کرد.

در نهایت، این است حال و روزِ امروزِ ما، که در اثر چماقداری سی و پنج ساله‌ی جمهوری اسلامی حالا میهن‌مان بیش از همیشه در معرض نابودی قرار گرفته است. نکته اصلی اینجاست که رژیم جمهوری اسلامی با توجه به مولفه‌های برسازنده‌اش به جز این نمی‌توانست بکند و به نتیجه‌ای جز این نمی‌توانست برسد. لذا تقصیرِ این نکبت و باژگون‌بختی فقط بر گردن جمهوری اسلامی نیست، و در این قضیه شریک جرم فراوان دارد. علاوه بر جمهوری اسلامی، تقصیرِ این فجایع بر گردنِ همه‌ی آنهایی است که در تمام این مدت یا نادانسته از سیاست‌های ایران‌سوزِ رژیم – همچون «حق مسلّم» هسته‌ای! – حمایت کردند و یا دانسته چشم بستند و بر خطاهای مهلک‌اش ماله کشیدند تا امروز ایران به این روز سیاه بیفتد. به عبارتی، جمهوری اسلامی تکلیف‌اش با خودش معلوم است؛ منتهی این تکلیفِ بعضی‌ «وسط‌بازان» است که نه با خودشان و نه با جمهوری اسلامی مشخص نیست. اینها باید چشم‌ها و گوش‌هایشان را باز کنند و درست تصمیم بگیرند اگر می‌خواهند ایران بر باد نرود.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=1311