کیهان آنلاین – ۳ آبان ۹۳ – غروب روز شنبه ١١ اکتبر، سالن آکادمی سلطنتی هنرهای نمایشی لندن (RADA) میزبان یک نمایش ایرانی بود. این نمایش که “واژههای پوچ” نام داشت، نوشته مسعود کرمانی و تولید گروه تئاتر امید بود، و کارگردانی آن را مجید بهشتی به عهده داشت.
“واژههای پوچ” داستان غربت و تنهائی مهاجرانی است که به اجبار در کشور جدیدی مأوا میگزینند و برای فرار از بی کسی، هر کس و ناکسی را دوست میخوانند.
“داریوش” (رضا بهرنگ) که در انگلستان زندگی میکند و دچار مشکلات روانی شده، گرچه در حال بهبود است، اما هیچ کس مسئولیت او را نمیپذیرد. خانم دکتر (مهرنوش خرسند) و پرستار مهربان (زهره رستم خانی) راه چارهای مییابند و سعی میکنند با هماتاق کردن او با یک هموطن، مشکل کمبود جا در بیمارستان و تنهائی “داریوش” را موقتأ حل کنند. با ورود “آرش” (مجید بهشتی) به اتاق “داریوش”، داستان رنگ و بوی دیگری میگیرد. “داریوش” از تنهائی در میآید و امید تازهای به زندگی پیدا میکند. اما این همه ماجرا نیست…
در این نمایش، مسعود کرمانی و مجید بهشتی با زبردستی، تاریخچهای مختصر از انقلاب ۵۷ در ایران را به روی صحنه میآورند، و آنچه بر سر ایرانیان آمده را با دو شعر از فروغ فرخزاد و احمد شاملو به زیبائی بیان میکنند.
شاید بتوان گفت دراین نمایش مرزهای بین رئالیسم وسوررئالیسم شناور است و این امر برقراری رابطۀ بین تماشاگر و صحنه را دشوار میکند و دنبال کردنِ خط سیر داستان را در ذهن تماشاگر کمی با مشکل روبرو میسازد.. به عنوان مثال در فضای تیمارستان محل وقوع داستان، که باید تعلق زمان و مکانی داشته باشد، حضور روانپزشکان ایرانی و فارسیزبان برای دو بیمار ایرانی چندان توجیهپذیر نیست. و یا در تیمارستانها قرار دادن دو بیمار روانی در یک اتاق حتماً باید توجیه حرفهای داشته باشد زیرا این کار میتواند خطرناک باشد. در چنین نکاتی، نمایش از رئالیسم و منطق فاصله میگیرد. اما بازی چشمگیر رضا بهرنگ و مجید بهشتی و رابطۀ بین آنها چنان انرژیای به صحنه منتقل میکند که نکات مزبور به چشم تماشاگر نمیآید.
مجید بهشتی در تفسیر خود از این نمایش بیشتر روی رابطۀ بین این دو بیمار تاکید کرده است. به عبارت دیگر او در پی تراوش طبیعیِ و خودانگیختۀ کنش و واکنش میان این ده پرسوناژ بوده است که هم خود و هم بهرنگ در این کار بسیار موفق بودند. در نتیجه کارگردان کمتر در پی استفادۀ بیانی از نور و صدا و دادن میزانسنهای خاص بوده به ویژه آنکه خودش بار بازی سنگین را نیز بر دوش داشته است.
از مسعود کرمانی، نمایشنامهنویس، قبلأ کارهائی از قبیل “زبالهدانی”، “مطرود”، “تنگنای زندگی”، “جبهه”، “سلطان جلالالدین” و نمایش انگلیسی – فارسی “ویزا” منتشر شده است.
تجربه مجید بهشتی، کارگردان، در دو عرصه تئاتر و تلویزیون است. او که فارغالتحصیل دانشکده هنرهای دراماتیک در رشته بازیگری است، تهیهکننده و کارگردان سریالهائی از قبیل: “مشتی صالح”، “آقای همهفنحریف”، “ریشه در خاک” و “این قافله عمر” بوده است. از کارهای نمایشی او در لندن شاهد “سیزوئه بانسی مرده است”، نوشته آتول فوگارد و “دختر و مرگ” اثر آریل دروفمن بودهایم.
رضا بهرنگ کار تئاتر را نزد اصغر محبوب فرا گرفت و پس از مهاجرت به انگلستان از نزدیک با رکنالدین خسروی همکاری داشته و در دو نمایش “سوزنبان” و “مرگ در می زند” این کارگردان ایفای نقش کرده است. بازی درخشان او در این نمایش نیز تحسین برانگیز بود.
مهرنوش خرسند بیشتر در نوشتن دستی دارد تا در بازیگری. او که از شاگردان ناصر تقوائی بوده است، نگارنده فیلمنامههایی از قبیل “حامی”، “بن بست” ، “پرواز در حباب” و “روزهای زیبا” بوده است.
تجربههای هنری زهره رستمخانی در زمینه بازیگری در فیلم و تئاتر، مدیریت صحنه و گریم است. او همچنین دو فیلم کوتاه به نامهای “مرز” و “کارنامه” ساخته است.
هادی خوجینیان مدیر گروه فرهنگی کاسپین در ساوتهمپتون طی گفتگوئی با کیهان اطلاع داد که این نمایش روز شنبه ٢۵ اکتبر نیز در سالن تئاتر هاب این شهر (Southampton Hub Theatre) یک بار دیگر به روی صحنه خواهد رفت.