[دیدگاه]
کیهان آنلاین – ۲ دی ۹۳ – شاید شفافترین تعریف برای «کیچ» برانگیختن احساسات با هدف سرکوب عقل و فرونشاندن خردورزی باشد.
واژهی کیچ در ابتدا به عالم هنر راه یافت اما بعدها به ویژه توسط میلان کوندرا رماننویس اهل چک ساکن فرانسه، مفهوم آن توسعه یافت و به دنیای سیاست نیز گام نهاد. آنچه در این نوشتار کوتاه میآید بیشتر به «کیچ» در عالم سیاست اشاره دارد.
نظر به آن که حتی حکومتهای توتالیتر و شبهتوتالیتر و نظامهای ایدئولوژیک نیز برای ثبات و پایداری به مردمشان نیازمندند، کیچ از مهمترین ابزار آنان برای تحریک احساسات مردم و در صحنه و همسو نگهداشتن آنهاست.
کیچ چگونه عمل میکند: کیچ احساسی را که در اکثریت آحاد یک جامعه است نشانه رفته و با برانگیختن آن، مانع و رادعی برای تفکر صحیح و طبعاً قضاوت خردپسند پدید میآورد.
در واقع کیچ ابزار تفوق قلب بر عقل است. وقتی قلب ترحم و رقتی را پدید میآورد، دیگر عقل جایگاهی برای حضور و خطاب و عتاب ندارد!
کیچ دربسیاری از جوانب زندگی انسان رسوخ دارد. از سطح فردی تا بدترین شکل آن یعنی کیچِ توتالیتر.
در سطح فردی، کیچ شامل دروغهای زیبائی است که به خودمان میگوئیم تا ضعفهایمان را حتی در نزد خویش پنهان سازیم.
مثال روشنی که میلان کوندرا به آن اشاره دارد، جملهی تکراری و آشنائی است که توسط زنانی که به هر دلیلی در یک رابطهی رقتبار میمانند و وقتی از آنها پرسیده میشود چرا، پاسخ این است: به خاطر بچههایم! به خاطر صلاح و سعادت آنان!
کیچ در تمام ساختارهای سیاسی وجود دارد زیرا همان گونه که ذکر شد از بهترین تا بدترین انواع نظامهای سیاسی به حضور و همدلی مردم خویش نیازمندند. کمتر سیاستمداری است که به عقل و درایت مردم تکیه داشته باشد. هرگونه حرکت جمعی نیازمند تحریک و تلنگر به احساسات تودههاست نه بیدار نمودن خرد آنها!
اما وقتی تکثر در یک جامعه پذیرفته شده باشد، عملاً کیچ هر گروه توسط کیچ گروه دیگر کمرنگ و تعدیل میشود. مشکل عمده در نظامهای ایدئولوژیک و تک صدائی است. اینجا تنها یک نوع کیچ تولید میشود و همان کیچ در جمعیت پخش شده و از سوی بسیاری پذیرفته میشود.
به این ترتیب نظامهای توتالیتر در نخستین گامها با یاری گرفتن از پدیده کیچ:
۱-یکسانسازی میکنند تا در جمعیت گستردهتری خوراک لازم را داشته باشند: داشتن ریش، پیراهنهائی که روی شلوار انداخته میشوند، تسبیح چرخاندن، سرهائی که به زیر انداخته شده و از نگاه به چشم خواهران همکیش پرهیز میکنند؛ آیا جوانان و مدیران سالهای نخست انقلاب همین تصویر را تداعی نمیکنند!؟
۲- برای نزدیکی هر چه بیشتر به تودهها، تلاش میکنند سطح فرهنگ جامعه را در پایینترین حد خود نگاه دارند و فرهنگ عوام را به جای همه چیز بنشانند. حاصل این تلاش دو چیز است: یکی، آرایش و نظم لایههای اجتماعی مخدوش میشود و عوامزدگی جمعی حاکم میگردد. در عمل بیشترین آسیب را لایهی میانی جامعه میبیند که از هر بخش دیگری بیشتر بر تحولات اجتماعی تأثیر مینهد.
دیگر آنکه عوام به فرهنگ خود غرّه میشود و آن را در حد وحی منزل درست و قطعی میپندارد. به این ترتیب عامه مردم نه تنها هیچ نقدی را تحمل نمیکند بلکه حتا تلاش میشود هر منتقدی به دلیل برخورد با واژهی مقدس «مردم» تکفیر و مهجور گردد!
۳- حماسههای دروغین از جمله درباره خود مردم میسازند و به خوردشان میدهند. به این اصطلاح توجه کنید: «امت قهرمان همیشه در صحنه» و یا این شعار «ای لشگر صاحب زمان، آماده باش آماده باش!»
با تکیه بر همین شعارها که سبب غلیان احساسات عامه میشوند، همسوئی نظام با مردمش در تمام دورههای پس از انقلاب حفظ شده و بسیاری از اهداف آن که نیاز به حضور گستردهی مردم داشته، حاصل شده است از جمله سرکوب مخالفان (آخریناش به اصطلاح حماسه نه دی پس از تابستان ۸۸) و ادامهی غیر ضروری جنگ در جهت خوابهای توسعهطلبانهی حضرات!
۴- ترس دائم از دشمن یا دشمنهای فرضی را دامن میزنند. یک دشمن فرضی درست میکنند تا مردم همیشه در هراس غارت منابع ملیّشان، خطر جنگ و مداخله نظامی بیگانگان، و رسوخ دشمن در نهادهای مدنی و غیره به سر ببرند. توهم توطئه برای ثبات نظامهای ایدئولوژیک ارزش حیاتی دارد. این است که در غالب سخنرانیهای رهبر جمهوری اسلامی، دهها بار میتواند کلمهی «دشمن» را شنید. شعارهای «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» و واژههایی مانند «فتنه» و «فتنهگران» نیاز به معرفی ندارند!
۵- بمباران تبلیغاتی میکنند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی به صورت شبانه روزی در حال تبلیغ و تحمیق مردم است. شاید بهترین روش برای فهم پدیدهی کیچ، نشستن پای سریال «ده نمکی» باشد که با استفاده از فریبهای خوش بر و رو به تحمیق به ویژه نسل جوان مشغول است که در همین نظام پرورش یافتهاند.
و بسیاری کیچهای دیگر که با استفاده از آنها مردم را برای حضور در نمایشهای حکومتی علیه غرب، و یا برای دفاع از برنامه هستهای و غیره، تهییج میکنند.
اما مشکل و زیان کیچ در چیست؟
کیچ فاقد عمق است.
در کیچ شکل با محتوا در تناقض است. شکل زیباست، محتوا اما پوشالی است.
کیچ فاقد حقیقت است و به اندیشه آراسته نیست.
نتیجهی فرهنگ کیچ آن هم زمانی که به گستردگی پخش و تبلیغ میشود، تباهی است. فلج شدن خرد جمعی است و تبدیل جمعیت به خمیری که میتوان آن را برای ایجاد موج و موجسواری، شکل داد.
به این ترتیب در یک جامعه احساساتی مانند جامعه ما، کیچ میتوانند سبب:
۱-دمکراسی افراطی شود. دمکراسی افراطی عکس دمکراسی در جوامع آزاد جواب میدهد. سیاست عوامزده میشود و از همین رو عوض خدمتگزاران مردم، اوباش از صندوقهای رأی بیرون میآیند. مثال بارز آن دور اول انتخاب شدن محمود احمدی نژاد است. یعنی کارکرد «انتخابات» به عنوان یکی از ابزار دمکراسی به ویژه اگر مانند جمهوری اسلامی آزاد هم نباشد، کاملا معکوس است!
۲- وقتی جامعه به طور گسترده و همیشگی با محصولات با کیچ پرورش مییابد همسوئی مردم با نظامهای سوار بر دروغ و فریب، شرایط را برای فاشیسم آماده میکند. نوعی از فرهنگ فاشیسم را هم اینک نیز میتوان در کشور دید. این مردم مردم گفتنها نه از سر تعالی عمل و منش مردم است که اتفاقا اتهامات و انتقادات زیادی نیز بر این مردم وارد است، بلکه کاملا کیچ و برای فریب و بازی با احساسات عامه است تا قدرت تعقل آنها زدوده شود. نتیجه را به روشنی میتوان دید. روزی نیست که خبری از تندروی و رذالت در کشور به گوش نرسد/ اهانت و تحقیر دانش آموزان افغانی فقط یک نمونهاش است.
۳- در فرهنگ «پست مدرن» بسیاری از موارد کیچ ممکن است زیر نام آوانگاردیسم به خورد جامعه داده شود.
۴- وقتی کیچ در یک جامعه برای حاکمان به خوبی جواب میدهد، آن وقت اپوزیسیون هم به هوس میافتد که از آن استفاده کند. آنچه از برخی تلویزیونهای ماهوارهای به اصطلاح علیه این رژیم به خورد مخاطبان داده میشود، جز کیچ چیز دیگری نیست میخواهد زیر پرچم آریایی باشد یا مثلا ملّیگرایی و…انواع پانها با تکیه بر کیچ یارگیری میکنند.
جامعهی متکی بر کیچ هر روز بیش از روز پیش بر بنیانهای خود تیشه میزند و خوشباورانه بر بلاهتهای خویش مهر تایید میکوبد. چنین جامعهای از دیدن بدیهیترین اشتباهات خود ناتوان است و گویی بیاراده به سوی ویرانی و نابودی خویش حرکت میکند.
این است که در خاورمیانهای که بزرگترین خطر حال و آیندهاش نفرتپراکنیهای مذهبی است نمایش گستردهای چون اربعین امسال راه میافتد و در خاکی با چند میلیون تن مردم سنّیمذهب، مراسم لعنت بر خلفا برپا میشود. چندین شبانه روز صدا و سیمای جمهوری اسلامی به تبلیغ و تحمیق مردم در این زمینه میپردازد و دولت حتا امکاناتی فراهم میکند تا سفر زائران با هزینهی بسیار ناچیز انجام شود.
برای یک جوان شیعه، حتی در سطحی فراتر از عوام، نمایش امسال در این خلاصه میشود: شکوه و عظمت جهان تشیّع!
اما اگر در کنار این نمایش، خیابانها و معابر پر از آشغال کربلا و نجف به علت نداشتن یک سیستم دفع زباله، فقر گسترده و باورهائی که به جای بهبود زیرساختهای شهری خود با سادگی تمام مختصر دارائی خویش را صرف نذورات میکنند، همه و همه را کنار هم بگذاریم، «شکوه تشیّع» جای خود را به سادهباوری این مردم و همراهی با اهداف تفرقهافکنانه در فضای خاورمیانه و کرکری خواندن برای قدرتهای سنّی منطقه میدهد.
به علت کیچ زیبا و متکی بر باور عمومی جهان تشیّع که در این پدیده به چشم میخورد عملا نقد آن ناممکن و همراه با انواع اتهامات ضدمذهبی و وادادگی و سرخوردگی منتقد همراه میشود. اما آنچه روشن است، اگر جهان تشیع بخواهد به قدرت واقعی دست یابد، این امر تنها در سایهی توسعه، اتحاد و همدلی با سایر ملل و ادیان منطقه است نه این گونه نمایشهای خودفریبانه و تفرقهافکنانه.
آنچه یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه، را چندی پیش به فریاد زدن وا داشت، چیزی جز نفوذ گسترده کیچ در همه لایههای جامعه نبود. به نظر نگارنده، فریادهای او تلاش برای شکستن این گونه کیچهاست. کیچهائی که به جهت همسوئی با باورهای عوامانه مطلوب و دلپذیر به نظر میرسند اما در اصل به علت تهی بودن از محتوا و فقدان عمق، جامعه را در گرداب گمراهیها خفه خواهد کرد.