[دیدگاه]
کیهان آنلاین – ۲۲ دی ۹۳ – پیشرفت فنآوری و نوآوریهای همراه آن در تمامی طول تاریخ بر شیوه زندگی مادی و معنوی انسانها اثر گذاشته و در ساختارهای جوامع دگرگونیهای شگرفی پدید آورده است. در همین سدههای اخیر نوآوری در ابزار تولید در غرب، بهطور نمونه نوآوری در ماشینهای بخار و ماشینهای نساجی در انگلستان سبب شد انگلیس برای تامین کارگران مورد نیاز صنعت نساجی به تسخیر و گسترش مستعمرات در کشورهای آفریقایی مبادرت ورزد.
آمریکا نیز برای کشت پنبه بیشتر نیاز به نیروی کار بیشتر را از راه بردهداری پیش ببرد بلکه پس از مدتی همراه با نوآوریهای بیشتر در ماشینهای نساجی و بهتر شدن وضعیت اقتصادی کارگران و امکان داشتن زمان فراغت بیشتر با درخواستهای رفاهی بیشتر کارگران همچون امکان تحصیلات برای خودشان و فرزندانشان، بهداشت بهتر و… مواجه شد و در واقع آنچه پیشتر و از گذشتهای دور در گستره فلسفه و باورهای اجتماعی بیان میگردید به مثابه الزامات زندگی جدید پذیرفته گردید. این فرایند تا کنون نیز ادامه دارد و همراه با گسترش نوآوریها شیوه زندگی مردم نیز دستخوش دگرگونی شده و خواهد شد.
با توجه به مقدمه بالا آنچه فکر مرا به آیندهای که در انتظار است به خود مشغول داشته و در حقیقت به صورت یک دلمشغولی درآورده بیان میدارم. برای بیان این دلمشغولی مجبورم در ابتدا تکههایی پراکنده از پازلی که «فنآوری و آینده انسان » نام گرفته را معرفی کرده و آنگاه با چیدن آنها در یک انبوهه، پازل تکمیلی را نشان دهم.
۱- روانشناسی علم بررسی و مطالعه علمی رفتار و فرایندهای ذهنی موجود زنده، به ویژه انسان است. در دنیای گسترده امروزی بیشتر رویدادها و کوششها بهشناخت انسان و درک اندیشه او مربوط میشود و بههمین دلیل نمیتوان جنبهای از زندگی انسان را یافت که از روانشناسی گسسته باشد. در این میان هدایت انسان به سوی رفتارهای پذیرفته شده و باز داشتن او از اشتباهات مخالف با شیوه زندگی جامعه، اساس کار روانشناسان را شکل میدهد. بهعبارتی دیگر امروزه روانشناسان کوشش دارند در زمینههای تخصصی خود مردم را ترغیب بهمصرف کالاهای مورد نظر، تولید بیشتر، پذیرش اندیشههای منتخب و.. بکنند. در این میان متاسفانه صاحبان قدرت و ثروت به سبب شرایط حاکم بر جامعه با کمک روانشناسان کوشش دارند حرمت و شان انسانی را به کناری گذاشته و آنها را بهسوی خواستهای مادی و معنوی خودشان جلب کنند، در این صورت دیدگاه آنها از انسان بیشتر دیدی ابزاری است تا انسانی و حتی تا جایی پیش میروند که دشمن انسانهای اندیشهورز میگردند زیرا احساس میکنند اندیشهورزی مخالف منافع صاحبان قدرت و زور است. نمونه این کار نابودی اندیشهورزان و مصلحان اجتماعی از طرفی و ایجاد اغتشاش و آشوبهای فکری برای مردم به دلیل منحرف کردن افکار آنها از واقعیات موجود جامعه است.
روانشناسی همراه با پیشرفت خود دیدگاههای گوناگونی ارائه میدهد. بهطور نمونه «ویلهام وونت» برای شناخت علمی فرایندهای ذهنی انسان کوشش کرد تا در آزمایشگاه خود فرایندهای ذهنی انسان را شکسته و جزء جزء آن را مشخص سازد، بعدها رفتارگرایان همین کوشش را در شکست رفتار انسان به اجزای سازنده آن به کار بردند. با موفقیتهایی که «وونت» در آزمایشگاهی کردن روانشناسی کرد، سایر روانشناسها نیز روانشناسی آزمایشگاهی را پیگیری کردند. «پاولوف» یکی از روانشناسهای آزمایشگاهی بود که دیدگاه «شرطی شدن کلاسیک» را معرفی کرد. در این دیدگاه او هر موقع میخواست به سگ آزمایشی خود خوراک بدهد در ابتدا یا همزمان زنگی را به صدا در میآورد (محرک خنثی) و سپس به سگ خوراک میداد. پس از مدتی او دریافت هرگاه صدای زنگ به گوش سگ میرسید، حتی در غیاب خوراک، بزاق دهان سگ درست مانند دیدن خوراک (محرک اصلی و اولیه ) ترشح میکرد، یعنی در واقع محرکی خنثی (صدای زنگ) پس از مدتی جایگزین محرک اصلی و اولیه یعنی خوراک شد. این فرایند را« پاولوف شرطیشدن کلاسیک» نام نهاد و پس از او اینگونه آزمایشها برروی انسان نیز انجام گردید و همان نتیجه به دست آمد (آزمایش «واتسون »در نشان دادن عروسک به کودک و در همان حال به صدا در آوردن صدای بوقی شدید که سبب وحشت کودک میگردید از این نمونه است).
مرحله پیشرفته کار «پاولوف» و« واتسون» را بعدها در کار «اسکینر» که به پدر روانشناسی رفتاری معروف است میتوان دید. «اسکینر» بر این باور بود که رفتارها و شخصیت انسان بر اساس یادگیری پدید آمده یا دگرگون میشوند. بنا براین هر گاه بتوان قوانین یادگیری را شناخت آنگاه میتوان رفتار انسان را توصیف، توجیه، پیشبینی، کنترل و حتی دگرگون کرد.
«اسکینر» در کتاب «والدون دو» خود جامعهای را بهتصویر میکشد که با استفاده از اصول یادگیری توانسته شهروندانی مطابق تمایل سازندگان پدید آورد چنان که« واتسون »مدعی بود شما ۵۰ انسان به من بدهید و بگوئید میل دارید هر کدام به چه صورت درآیند و آنگاه آنها را بههمان صورتی که خواسته بودید تحویل بگیرید.
به طور کلی رفتارگرایان بر این باورند که روانشناسی باید بر علم رفتارشناسی تاکید کند نه بر شناخت ذهن. اما در عمل نمیتوان رفتار و ذهن را از هم جدا کرد و در این ارتباط فنآوری رایانهای به شناخت کارکرد ذهن و چگونگی پردازش دادهها کمک زیادی کرد. فنآوری رایانهای با پژوهشهای عملی در زمینه بررسی ساختار ذهن و باور به وضعیت درونی آن به پیدایش روانشناختی به مثابه الگوی برجسته ذهن کمک کرد.
از دیدگاه روانشناسی و با توجه به مبنای فکری آنها انسان به صورت زیر شناخته میشود.
الف – گروهی بر این باورند که انسان دارای طبیعت و فطرت نیست و توان خودسازی دارد، «ژان پل سارتر» از این نمونه است.
ب –«امیل دورکهایم» باور دارد که انسان دارای طبیعت و ماهیت نیست بلکه ساخته و پرداخته جامعه است.
ج – مارکسیستها میگویند طبیعت انسان تنها مجموعهای از نیازهای زیستی او است و او بر اساس روندی تاریخی در هر مرحله شکلی ویژه مییابد.
د- «فروید» برای انسان طبیعتی را قائل است و به نظر او غریزه جنسی مهمترین عامل طبیعی است و بنا براین غریزه جنسی شکلدهنده رفتارها و نگرشهای انسانی است و لذا علم، هنر، دینباوری یا دینستیزی انسان همه ریشه درغرایز جنسی دارند.
ه – از دید «یونگ» انسان طبیعتی دو قطبی دارد و در او نیروهای متضادی به کار سرگرمند، مثل درونگرایی- برونگرایی، خودآگاه- ناخودآگاه و…
و- «اریک فروم» بر این باور است که انسان موجودی زیستی اجتماعی است. انسان در حالی که تودهای از نیازها به همراه خود دارد امَا این نیازها در رابطه با شرایط اجتماعی انسان شکل میگیرد.
ز –«ژان ژاک روسو» انسان را موجودی دارای طبیعت پاک و خوب میبیند و اگر رفتاری بدی نشان بدهد ریشه این رفتار را باید در شرایط اجتماعی او جست و جو کرد نه در طبیعت او.
ک – «توماس هابس» انسان را ذاتا بد و شریر میداند و میگوید انسان گرگ انسان است.
۲- رفتار و گرایشهای انسانی بازده دانستهها و تجربههای او است. بههمین دلیل انسانهای آگاهتر و باتجربهتر در بیشتر موارد رفتارهای بخردانهتری از توده مردم دارند. آگاهی و دانش سبب تحول جوامع انسانی است و حداقل آنکه انسان را با حقوق مشروع شهروندی خود آگاه میکند. هر چه گستره دانش انسانی محدودتر باشد جهتدهی بهرفتارها و گرایشهای او سادهتر خواهد بود و یا بهعبارتی بهتری، جهل توده ارّابه توفیق سیاستمداران است. بههمین دلیل در گذشته کشورهای کمونیستی کوشش داشتند تا منابع دسترسی انسانهای ساکن در محدوده جغرافیایی خود را تنگتر کرده و اطلاعات دریافتی آنها را محدودتر سازند و حتی کوشش در جهتدهی دانستههای مردم داشتند. در حکومتهای شبهکمونیستی گذشته داشتن رسانههای ارتباط گروهی برای مردم ممنوع بود. در تمامی مکانهای عمومی و حتی حریمهای شخصی بلندگوهایی نصب شده بود که به مثابه بنگاه خبررسانی اخبار دستچین را بهاطلاع توده مردم میرساندند. در واقع با ممنوع کردن وسایل ارتباط گروهی علاوه بر قطع مجرای ارتباطی مردم با دنیای بیرون کوشش در کنترل درونی رفتارها و گرایشهای مردم به وسیله نوع دادههایی داشتند که در اختیار مردم قرار میدادند. نمونه این نوع کنترل رسانههای گروهی را امروزه در کره شمالی شاهد هستیم.
با پیشرفت فنآوریها گستره دسترسی مردم بهرسانههای گروهی و مجازی افزایش یافته ولی هنوز هم دولتها کوشش دارند با کنترل مجراهای اطلاع رسانی تا حد ممکن از دسترسی مردم به دادههاییکه به باور آنها نامناسب است جلوگیری گردد. نمونه این امر با سانسور شدید رسانههای نوشتاری و دیداری گروهی در بسیاری از کشورها قابل مشاهده است، بهطور نمونه دولت جمهوری اسلامی به طور مداوم نسبت به جلوگیری از پخش برنامههای ماهوارههای دیداری و شنیداری و فیلترینگ رسانههای مجازی همچون اینترنت و تلفنهای هوشمند میکوشد، بگذریم از اینکه برای انتشار نشریات منتقد، نظام اسلامی اصولا کوچکترین حقی قائل نیست. این ممانعتهای دولتی در انتشار دادهها به وسیله رسانههای مجازی در حقیقت نمونه پیشرفتهتر سانسور خبری رسانههای گروهی در چند سال گذشته است که از راه کنترل دروازههای خبر انجام میگرفت. در چنین دیدگاهی توده مردم تنها مجاز بهاستفاده از خبرهایی هستند که دولت کنترل کاملی بر آنها داشته باشد و این خواست با حق انحصاری دولت در ایجاد شبکههای خبری دیداری و شنیداری به تحقق میپیوندد.
۳- امروزه با گسترش افراطیگری در دنیا به ویژه در خاورمیانه که به صورت ایدههایی طالبانی، القاعده و به تازگی داعش صورت میگیرد این سئوال پیشآمده که چگونه این گروهها با چنین سرعت و سهولتی قادر به جذب جوانان از گوشه و کنار دنیا هستند، چنان که براساس دادههای موجود گویا اکنون بیش از چند ده هزار نفر از جوانان غربی همراه با جوانان آسیایی و افریقایی در سوریه، عراق و حتی پاکستان و افغانستان سرگرم نبرد هستند، تازه این جدا از گروههایی همچون بوکوحرام و الشباب است که به صورت محلی در کشورهای آفریقایی به نبرد سرگرماند. نتیجه برخی از پژوهشها و بررسیها گویای آن است که این گروهها به ویژه گروه داعش با استفاده از روانشناسی گروهی و رسانهای توانسته از راه رسانههای مجازی به گسترش دیدگاههای افراطی خود بکوشد. این امر گویای نفوذ نقش دیدگاههای رفتاری و شناختی در توانایی برای دگرگونی رفتار مردم حتی تا مرحله گذشتن از جان یعنی حملات انتحاری و شهادت است، نمونهای از این نفوذ را میتوان در حملات انتحاری طالبان و یا درخواست شهادت فاجعهآفرینان پاریس شاهد بود.
۴- انتشار گزارشهای «اسنودن» نشاندهنده کوشش دولتها برای کنترل و نفوذ در زندگی خصوصی شهروندان خود چه به صورت رسمی (از راه نصب دوربینهای مدار بسته در تمامی مراکز عمومی) و چه غیررسمی به وسیله شنود پنهانی گفتگوهای تلفنی و کنترل فایلهای دیداری و شنیداری شبکههای مجازی ارتباطی است. نکته جالب اینکه این امر را مدتها قبل میتوان در اثر «جرج اورول» در کتاب «برادر بزرگ» شاهد بود که در آن «برادر بزرگ: با چشمها و گوشهایی که در همه جا قرار داده توانایی کنترل کلی رفتارهای جامعه خود را دارد. «جرج اورول» آن روز این گفتار را در مورد کشورهای کمونیستی و به منظور نشان دادن جو خودکامگی دولتهای عملا موجود کمونیستی بیان داشت ولی امروزه شاهدیم که این برداشت تقریباٌ افسانهای (اگر چه من با توجه به کار«جرج اورول» در سازمانهای مخفی باور به تخیلی بودن این موضوع ندارم) به صورتی بسیار آشکار به وسیله دولتهای به ظاهر دموکراتیک و یا عوامل ناخوآگاه وابسته به آنها یعنی فروشگاهها و مجتمعهای اداری و بازرگانی صورت میگیرد.
۵- این تکه از پازل را مستقیم از یک مقاله گزارشمانند میآورم، تنها دقت فرمائید که نوآوران این فن میگویند ما اکنون در مرحله ۱۰۰ هستیم بعدها به ۱۰۰۰ خواهیم رسید و باز هم بعدتر به ۱۰۰۰۰ و الی آخر. «هوا تاریک شده بود که هشت نفر وارد سالن خالکوبی “سواهیلی بابز” شدند، در یکی از کوچههای تنگ محله سودرمالم استکهلم.
یکی کارآفرین بود در حوزه تکنولوژی، یکی دو تا دانشجو، بقیه هم طراح وبسایت و مشاور انفورماتیک. آنشب همه رفته بودند که سایبورگ بشوند – موجودی که هم انسان است و هم ماشین.
ماجرا شبیه داستانهای علمیتخیلی است. اما عین واقعیت است، آنطور که هانس سیوبالد، بیوهکر سوئدی، تعریف میکند.
برنامه را او راه انداخته بود. اسمش را هم گذاشته بود “ایمپلنت پارتی”، یکی از شبهای آخر ماه نوامبر. این البته تنها برنامه نبوده. چند ایمپلنت پارتی دیگر هم برگزار کرده. خلاصه، آن شب در آن سالن خالکوبی، هر یک از هشت داوطلب زیر پوست دستش یک تراشه کوچک آر.اف.آی.دی (سامانهٔ بازشناسی با امواج رادیویی) کار میگذارد. خود هانس سیوبالد هم یکی دارد.
فعلا با تعداد کم شروع کرده. هدفش این است که در ماههای آینده ۱۰۰ داوطلب پیدا کند. تا همین حالا ۵۰ نفر داوطلب شدهاند و تراشه توی دستشان کار گذاشته شده. اما هدف نهایی وی بسیار بزرگتر از این حرفهاست.
میگوید: “از صد میرویم به ۱۰۰۰، بعد ۱۰۰۰۰. مطمئنم این تکنولوژی جایش را باز خواهد کرد و اصلا چیزعجیبی نخواهد بود که کسی توی دستش ایمپلنت داشته باشد.”
داوطلبها را در شبکههای اجتماعی و گروههای هکر سوئدی پیدا میکند، از کسانی که به سر و کله زدن با تکنولوژی عادت دارند.
فعلا تراشهای که کار میگذارند در حد یک کلید مجازی است. میتوانند با آن در خانه را بدون کلید باز کنند. البته بعد از این که قفل را با یک قفل جدید – و گران – عوض کردند.
گوشی اندروئیدشان را هم با کمی دستکاری میتوانند با همان باز کنند. اما بالقوه کارهای خیلی بیشتری میشود کرد.
سیوبالد میگوید: “تازه داریم کشف میکنیم چه کارهایی میشود با این (تکنولوژی) کرد. برای ثبت چیزهای مختلف در زندگی روزانه خیلی خوب است. مثلا با وسایل فعلی که مردم برای ارزیابی آمادگی جسمانیشان به خودشان میبندند یا میپوشند، باید غذایی که میخوری یا جایی که میخواهی بروی را خودت دستی وارد کنی. اما با این لازم نیست تایپ کنی. همین که دستت را که ایمپلنت دارد روی گوشی بگذاری میفهمد داری میروی بخوابی.”
او اضافه میکند: “حالا فرض کنید در یک باشگاه ورزشی حسگرهایی داشته باشیم که از روی تراشههایی که توی دست مردم هست بفهمند فلان وزنه دست کیست. روی اینترنت روز به روز داره چیزهای جدید میاد. کافی است از این حسگرها اطراف ما باشه که بتونیم فعالیتهامون رو ثبت کنیم.”
هرچه پیشتر میرویم مرز انسان و ماشین خاکستریتر میشود. امروز برای خیلی از کسانی که عضوی را از دست میدهند، عضو “بیونیک” جایگزین میکنند که روز به روز هم پیچیدهتر و پیشرفتهتر میشود. دیگر کار گذاشتن لگن مصنوعی یا عمل لیزر چشم برای مردم عادی شده.
پارسال گوگل لنزهایی تولید کرد که وقتی روی چشم میگذاری گلوکز خون را اندازه میگیرد، و به تشخیص مرض قند کمک میکند.
و تازه وسایل قابل پوشیدن (یا به دست کردن) هم هست، مثل ساعتها و مچبندهای هوشمند که هر روز هوشمندتر میشوند و مواردی مثل ضربان قلب یا میزان کالری مصرف شده یا الگوی خواب آدم را با دقت بیشتری اندازه میگیرند.
اما شرکتها اهدافی فراتر از اینها دارند.
شرکت آمریکایی ام.سی. ده (MC10) یک خالکوبی دیجیتال تولید کرده به نام “بیو- تمبر» (BioStamp) که مثل مُهر روی بدن میزنید و دادههایی مثل دما و آب بدن، یا میزان اشعه ماوراء بنفشی را که پوست دریافت می کند اندازه میگیرد و البته این دادهها را میتوان روی وسایل دیگر آپلود کرد.
یک شرکت دیگر آمریکایی به نام “پروتئوس” قرصی تولید کرده که داخلش یک حسگر دارد. حسگر با یک برچسب که روی پوست میچسبد هماهنگ است. قرص را که میخورید مجموعهای از فعالیتهای حیاتی بدن را اندازه میگیرد.
دیوید وود، رئیس فوتوریستهای لندن London Futurists – فوتوریسم یعنی آیندهگرایی– میگوید: “اینجور چیزها کمکم عادی میشود. سؤال اصلی این است که روی پوست باشند بهتر کار میکنند یا توی بدن. نکته مثبت همه آنها این است که مثل تلفن همراه یا مچبند نیستند که جایی جا بگذاریم.”
البته آقای وود معتقد نیست که تکنولوژی “کارگذاشتنی” یاImplantable به مرحلهای فراگیر رسیده اما میگوید قطعا زمان آنکه در موردش بحث شود رسیده است: “بعضیها از این جریان میترسند. فکر میکنند دیوانگی است. اساسا با راهی که به نظرشان تکنولوژی دارد ما را میبرد راحت نیستند. خب، باید به دغدغه این گونه افراد حساس باشیم. ولی سالها پیش بعضیها از واکسیناسون هم میترسیدند. حالا تزریق سلول بنیادی به بدن آدم هم عادی است. خب این خودش از نمونههای اولیه “بیو-هکینگ” یا دستکاری زیستی است.”
سیوبالد امیدوار است برنامههایی که زیر عنوان ایمپلنت پارتی برگزار میکند، کمکم باب بحث در مورد سایبورگ را باز کند.
وی میگوید: “هدف این است که یک گروه باشیم، یک جمع. به همین خاطر است که ایمپلنت را هم با هم انجام می دهیم. آنها که میآیند در همین تجربه مشترک به هم نزدیک میشوند و درباره حس اینکه هم آدم باشی هم ماشین، میپرسند. اساسا کنجکاوی یکی از پیشبرندههای اصلی ما انسانهاست. من خودم سابقه هکری دارم و دلم میخواهد ببینم این داستان به کجا میرسد.”
فرایندی که سیوبالد طراحی کرده طوری است که هر کس از سایبورگ بودن خوشش نیامد میتواند ظرف پنج دقیقه تراشه را از دستش خارج کند و تمام!
البته خودش به هیچ وجه قصد ندارد این کار را بکند. میگوید: “بیست سال است در بدن حیوانها تراشه کار می گذاریم.” حالا نوبت آدمهاست.
شاید هم به همین دلیل سیوبالد میگوید: “سرگرمی است. سر حرف را باز میکند. ضمن اینکه به بحث همیشگی معنای انسان بودن راه میبرد. خاصیتاش بیشتر از باز کردن در خانه است.”
۶ – «علی شریعتی» در یکی از نوشتههای خود از مثلث «زر و زور و تزویر» سخن به میان میآورد و اینکه هرگاه این سه با هم گرد آیند چه به روز بشر خواهند آورد. من این مثلث را تبدیل به مربع «زر، فنآوری، زور و تزویز» میکنم تا پازل خود را تکمیل نمایم.
گمان کنید که در آینده نزدیکی صاحب قدرتی مانند خودکامگان امروزی که بر بخشهایی از این دنیا با زور و خودکامگی حکومت میکنند تصمییم بگیرند تا نقشی برتر و خدایگانهتر برعهده بگیرند به این معنا که کنترل کاملی بر روی رفتار، نگرشها و کارهای «بندگان» خود داشته باشند. در این صورت خودکامه فرضی ما تصمیم میگیرد با استفاده از زر اندوخته از خودکامگی خود، دانشمندان علوم رفتاری را به اختیار بگیرد. این دانشمندان نیز شیوهها و روشهای شکلدهی رفتار انسان را با دریافت مشتی زر در اختیار خودکامگان قرار دهند. در قسمت بعد افرادی فنآور بهخدمت گیرد گروهی که هم اینک زیر عنوان سایبورگ به کار مشغول شدهاند. با کمک این افراد تراشههایی فنآوری شده تولید کنند که قادر است براساس علوم رفتاری تمامی رفتارها و گرایشهای انسانی را بر اساس خواست و مصلحت خودکامگان برروی این تراشهها برنامهریزی کنند و آنگاه هر انسانی ملزم باشد در بدو تولد یکی از این تراشههای برنامهریزی شده را در یکی از نقاط بدن ایمپلنت کند. آنگاه با برنامههای موجود در این تراشه خودکامگان قادرند نه تنها آنچه باید بشنویم و ببینیم را که اساس شکلگیری رفتار و گرایشهای ماست به ما القاء کنند، بلکه قادرند تا اگر بر حسب تصادف چشم یا گوش ما رویدادی خارج از آنچه برنامهریزی شده است شاهد باشد، دقیقاٌ این رویدادها را کنترل کرده و آنها را در مسیر دلخواه خود حرکت دهند و تمامی این کارها را با استفاده از تزویر به مثابه حمایت از زندگی مادی و معنوی انسانها انجام دهند. به یاد داشته باشید این سرنوشت چندان از ما دور نیست و یا باوری خیالی نیست. روزی «فُن براوان» هنگام صحبت با خبرنگار مشهور قرن بیستم یعنی «اوریانا فالاچی» ضمن توضیح مقاصد آینده کوششهای علمی خود وقتی با این اعتراض «فالاچی» رو به رو شد که آنچه شما میگوئید افسانه است نه واقعیات، با خنده جواب داد، نه هیچ کدام از اینها افسانه نیست، خانم، به یادتان باشد که آنچه به فکر بشر میآید دست یافتنی است و سئوال در رسیدن بهآن نیست بلکه سئوال در زمان رسیدن به آن است!
و من در این فکرم که در آینده بسیار نزدیکی باید با انسانیت و آزادی خداحافظی کرد. فنآوری رفته رفته از گستره هوشمندسازی امروزه خود پا فراتر خواهد گذاشت. رُبات هوشمند شبهانسان امروزی تبدیل بهانسان هوشمند رُباتی فردا خواهد شد. نمیدانم اینک که پازل خود را تکمیل کردم به حال خود و بقیه انسانها شادی کنم یا ناله؟!
۲۲ دی ۹۳ / اورنج کانتی، کالیفرنیا