[دیدگاه] [احزاب و گروههای سیاسی]
کیهان آنلاین – ۲۶ دی ۹۳ – آیا امتناع برخی از رسانههای دنیا از بازنشر کاریکاتورهای ضد اسلام «شارلی ابدو» واقعاً از سر ترسزدگی و محافظهکاری است یا به موضعگیری مهمتری مربوط میشود که بر اساس باور به همجواری گریزناپذیر «آزادی بی حد و حصر بیان» و «اختیار در گزینش راه و روش بیان» اتخاذ میگردد؟ یعنی، آیا نمیتوان، در عین باورمند نبودن به مقدسات و ملزومات هر دین و مذهب و ایدئولوژی، و قرار گرفتن در جبهه خواستاران آزادی بی حد و حصر بیان برای همه آدمیان، در مورد راه و روش بیان خود به «اختیار»ی ناشی از همان «آزادی» دست زد؟
*****
ماجرائی که هفته گذشته در پاریس پیش آمد، صرف نظر از کم و کیف آن، بحثهائی را در مورد «آزادی بیان» مطرح کرد که من هم در برخی از آنها (در چند برنامه تلویزیونی) شراکت و دخالت داشتم و فکر کردم این هفته نکاتی را که در آن برنامهها مطرح شدهاند به صورت منظمتری به دست اینترنت بسپارم؛ شاید کمکی باشد در بیان فهم لااقل من از برخی مسائل تلنبار شده در مباحثی که جنایت پاریس مظرحشان کرده است.
گستره آزادی بیان
در سال ۱۳۴۷، هنگامی که ۲۶ سال داشتم، به عنوان مسئول امور اجرائی اولین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب شدم (سمتی که بعداً، بنا به خواست اداره ثبت شرکت ها، به «منشی کانون» تغییر عنوان یافت، بی آنکه گردانندگان آن اداره، که نظر مساعد داشتند، عاقبت جرأت کنند، یا رخصت یابند، که کانون را به ثبت برسانند).
در آن سال، کانون بر شالوده یک اساسنامه و یک مرامنامه آغاز به کار کرد. من ماجرای مطرح شدن آن مرامنامه را (که زندهیاد محمود اعتماد زاده، “به آذین”، نویسندهاش بود) در مطلب دیگری به تفصیل شرح دادهام و در اینجا مکرر نمیکنم(۱)؛ اما آنچه به بحث کنونی مربوط میشود جملهای در آن مرامنامه است که به اصرار “به آذین” به همان صورت که بود به تصویب رسید و همچنان و هنوز هم شعار اصلی کانون نویسندگان ایران محسوب میشود: «آزادی بی حد و حصر بیان!»
آن سال، در پی آغاز فعالیتهای کانون نویسندگان، اعضای کانون در جلسات متعددی به تفسیر و تعبیر این عبارت پرداختند و چند و چون آن را در فضای واقعی زندگی اجتماعی به بحث گذاشتند. اما، با همه تفاوتهای موجود در نظرات، هیچ یک از اعضا با باقی ماندن عبارت مزبور در مرامنامه کانون مخالف نبود. من نیز اکنون، ۴۶ سال پس از آن ماجراها، هنوز خود را به آن عبارت معتاد و باورمند میبینم و هر بار که موردی پیش آمده، در عین ژرفتر شدن تجربهها و برداشتها، نتوانستهام از این باور دست بردارم. بخصوص، اکنون که خود را یک «سکولار دموکرات» هم میخوانم و عضوی از موجودیت رو به گسترش «جنبش سکولار دموکراسی ایران» نیز به شمار میروم، میبینم که اساساً تحقق «سکولار دموکراسی» بدون پایبندی به «آزادی بی حد و حصر بیان» به هیچ روی ممکن نیست.
در این مورد چند جنبه از موضوع برایم اهمیت بیشتری یافتهاند:
نخست اینکه تجربه تلخ و خونریز انقلاب اسلامی موجب شده که رفته رفته «سکولاریسم» به عنوان تنها پادزهر حکومتی درآمیخته با مذهب، برای کار امروز و فردای ما اهمیتی بنیادین پیدا کند. بعلاوه میبینم که «اجتناب از دخالت مذهب در کار حکومت» خود به معنای آن هم هست که باید پذیرفت «در زیر آسمان کهنه هیچ امر مقدسی وجود ندارد». یعنی، «انکار تقدس» شرط نخست رهائی انسان از «ممنوعهها» است. و این رهائی به دست نمیآید مگر آنکه انسان حق داشته باشد، اگر بخواهد و اراده کند، علیه همه ممنوعیتها قیام نموده و همه چیز را به «شک و پرسش و نقد» بکشد. وقتی تقدسی در کار نبود ممنوعهای نیز عایق کنجکاوی انتقادی آدمی نمیشود. پس انکار تقدس نام دیگر آزادی بی حد و حصر بیان نیز هست.
اما دیدهام که اگر سکولاریسم در حوزه تنگ بیرون راندن مذهب از حکومت باقی بماند، به تنهائی نمیتواند تضمین کنندهء آزادی بی حد و حصر بیان باشد چرا که مذهب پدیدهای است که با پدیده دیگری همپوشانی و همسانی دارد؛ پدیدهای که «ایدئولوژی» خوانده میشود. و دیدهایم که در قرن بیستم حکومتهائی بوده اند که مدعی سکولاریسم شده و دست مذهب را از قدرت کوتاه کردهاند اما خود اسیر «مذهبواره»ای به نام «ایدئولوژی» شدهاند؛ روندی که حاصلاش آفرینش «مقدسات زمینی» است؛ و به همین دلیل بوده که باور کردهام ما به تعریفی نو از سکولاریسم احتیاج داریم؛ یعنی به یک «سکولاریسم نو» محتاجیم؛ سکولاریسمی که شمولی نوین داشته باشد. از نظر من، آن شمول را میتوان چنین فرموله کرد که «مذهب هم نوعی ایدئولوژی است؛ و ایدئولوژی چیزی نیست جز مجموعه مطالبی که بر پایه «تصوراتی غیرمنطقی»، اما «به صورتی منطقی سرهمبندی شده»، در قامت حقیقتی تردید و نقدناپذیر درآمدهاند». پس، از نظر من، سکولاریسم نوی مورد نیاز ما باید «مذهب» را جزئی از مجموعه بزرگتر «ایدئولوژی» بفهمد و امر انکار تقدس را به کل این حوزه تسری دهد.
مقدسات مذهبی و ایدئولوژیک، هر دو، آماج مبارزه سکولاریستهای نو هستند و، پس، آزادی بی حد و حصر بیان نیز در هر دو مورد قابلیت اعمال دارند. جالب آن است که مذهب و ایدئولوژی هر دو به یک صورت در برابر «روند شک و پرسش و نقد» واکنش نشان میدهند. مذهب آن را «ارتداد» میخواند و ایدئولوژی بر آن مـُهر «تجدیدنظرطلبی» میزند و، در هر دو مورد، شخص شککننده و پرسشگر و نقاد باید متحمل مجازاتهائی که تا حد مرگ هم پیش میروند بشود.
در عین حال، از آنجا که سکولاریسم هم میتواند، در صورت گرفتار آمدن در چنبره ایدئولوژی، منشاء و سرچشمه استبداد جدیدی شود که عایق آزادی بی حد و حصر بیان است، انسان معتقد به این آزادی باید در جستجوی پوزهبندی باشد که بتواند سرکشیهای اسب ناآرام سکولاریسم را محدود و مقید کند. به اعتقاد من، در این مرحله از برآیش (۲) انسان، مهمترین سند بازدارنده حکومتی سکولار از تبدیل شدناش به ماشین بازتولید استبداد، «اعلامیه جهانگستر حقوق بشر» نام دارد که، چون مدعی نیست از آسمان نازل شده، پدیدهای قطعی و تغییرناپذیر نیز به شمار نمیرود و انسان آینده میتواند در تکامل آن بکوشد و مسلماً هم خواهد کوشید.
و حاصل جملگیِ این ملاحظات، اندیشه مبتنی بر دموکراتیسم سکولار است که، از یک سو، با استبداد میجنگد و، از سوی دیگر، مانع حضور مذهب و ایدئولوژی در حکومت و قدرت میشود.
بدین سان، در ذهن من، «آزادی بی حد و حصر بیان» با استقرار حکومتی سکولار دموکرات گره خورده است و معتقدم که تنها در یک حکومت سکولار (که از مقدسات مذهبی و ایدئولوژیک رها است) و دموکرات (که به مفاد اعلامیه جهانگستر حقوق بشر مقید است) میتوان باور داشت که رسیدن به آزادی بی حد و حصر بیان ممکن است.
مسئله اختیار
اما، در این میدان، لازم است به نکته اساسی دیگری هم اشاره شود که من از آن با عنوان «اختیار در گزینش راه و روش بیان» یاد میکنم. و همین نکته است که سخن مرا با فاجعه پاریس ربط میدهد.
من، به عنوان سردبیر پایگاه رسمی اینترنتی جنبش سکولار دموکراسی ایران(۳)، در سراسر هفته اخیر، پیشانی نوشت این پایگاه را به واکنش «جنبش» نسبت به فاجعه پاریس اختصاص داده و در این راستا از دو شعار استفاده کرده ام: «این خونی است که در پاریس از پیکر آزادی انسان جاری شده» [که از عنوان بیانیه پیوندسرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دموکرات ایران اخذ شد(۴)] و نیز اشاره به «سالی که در آغازش نهال سکولار دموکراسی جهانی از خون قلم آبیاری شد»(۵).
آشکار است که این دو شعار نشانههای پیوند «جنبش سکولار دموکراسی ایران» با باور به «آزادی بی حد و حصر بیان»اند. نشریه «شارلی ابدو» یک نشریه ضد مذهب، ضد تقدس، و به سخره کِشنده همه شخصیتهای «روحانی!» و «مقدس» بود، و تروریست های پاریسی نیز، صرف نظر از هر آن منشاء دیگری که میتواند سازندهشان بوده باشد، همراه با سر دادن شعار «الله اکبر»، اعلام داشته بودند که برای گرفتن انتقامِ اهانت به پیامبر اسلام از نویسندگان و کاریکاتوریستهای «شارلی ابدو» دست به این آدمکشی هولناک زدهاند. پس، در میان دو جبهه «تروریستهای اسلامیست» و «نویسندگان و هنرمندان معتقد به آزادی بی حد و حصر بیان»، جنبش سکولار دموکراسی ایران بی تردید در کنار این جبهه دوم ایستاده است.
اما، در این میان نظر دیگری هم مطرح شده که شایسته بررسی بیشتر است: با توجه به اینکه رسانههای مختلف بینالمللی، مثلاً کانال تلویزیونی سی.ان.ان، از نمایش کاریکاتورهای منتشره در «شارلی ابدو» امتناع کردهاند گفته شده که: «اگر نشریات و رسانههائی که از “شارلی ابدو” حمایت میکنند راست میگویند، چرا خودشان به انتشار کاریکاتورهای این نشریه دست نمیزنند؟» و تحلیلی این چنین نیز مطرح شده که «این امتناع میتواند ناشی از احوالاتی همچون ترسزدگی، محافظهکاری، و نظایر آنها باشد».
در رویاروئی با این ملاحظه، دیدم که من نیز از زمره مدیران رسانههائی (هرچند نه در ابعاد رسانههای بزرگ) هستم که، در پایگاه اینترنتی سازمان خود، هیچ یک از کاریکاتورهای تقدسشکن و بخصوص ضد مقدسات اسلامیِ «شارلی ابدو» را منتشر نکردهام و ممکن است برای برخی از مخاطبان نشریه ما نیز این پرسش پیش آید که آیا این امتناع از بازنشر کاریکاتورهای ضد اسلام «شارلی ابدو» واقعاً از سر ترسزدگی و محافظهکاری بوده است یا به موضعگیری مشخصی مربوط میشود؟
در پاسخ به این پرسش، من آن را به پرسش دیگری تبدیل میکنم و، در جواب آن منتقد غایب، میپرسم که آیا نمیتوان، در عین باورمند نبودن به مقدسات آسمانی هر دین و مذهب (که حافظ شیراز آن را «حرم ستر و عفاف ملکوت» میخواند) و ملزومات زمینی، اما اجباریِ هر ایدئولوژی (که از آنها به عنوان «ارزشها» نام میبرند) و قرار گرفتن در جبهه خواستاری آزادی بی حد و حصر بیان برای همه آدمیان، در مورد گزینش راه و روش بیان خود و سازمان خود به «اختیار»ی ناشی از همان «آزادی» دست زد؟
من، و جنبش سکولار دموکراسی ایران، که در حال حاضر سخنگوی آنم، بر این باوریم که بین اعتقاد به آزادی بی حد و حصر بیان، که حمله به مقدسات را نیز آزاد میداند، و اینکه لازم باشد ما هم به مقدسات مردم حملهای همچون حملات «شارلی ابدو» وارد کنیم ارتباط خاصی وجود ندارد؛ و در همان حال باور داریم که «شارلی ابدوها» باید در نوع انتخاب روش بیان داشتن نیات خود آزاد باشند، دیگران هم میتوانند، در عین تصدیق لزوم آزادی بی حد و حصر «بیان» همگان، چنین انتخاب کنند که برای اعتقادات مردمان احترام قائل شوند و حتی، اگر با آن باورها مخالفند، این مخالفت را از مسیر ایجاد همدلی و گفتگو ابراز کنند.
در واقع، جنبش سکولار دموکراسی (چه در ایران و چه در سراسر جهان، یعنی در همه جا) خود را درگیر نیک و بد مذاهب و ایدئولوژیها نمی کند و تنها خواهان آن است که این دو «مجموعه ممنوعهآفرین» از حوزه حکومت و قدرت خارج شده و در آن مداخلهای نداشته باشند. از نظر ما، امر در افتادن با مذاهب و مکاتب امری سیاسی نیست و به حوزه فلسفه مربوط میشود.
در عین حال، ما معتقد نیستیم که از طریق حمله به عقاید مردمان میتوان در رسیدن به آزادی و سکولار دموکراسی تأثیری عمیق و کارآمد داشت، و ای بسا که این گونه حملات موجب استحکام مبانی فکری باورمندان به مذهب یا مکتب مورد حمله نیز بشوند. ما اگر سکولار دموکراتیم و به «امور مقدسه»ای که مانع آزادی بیاناند باور نداریم، در عین حال، قصد نداریم کارمان را بر اساس حمله به عقاید مردمان پیش ببریم، یعنی، دلیلی نمیبینیم که در کنار دفاعمان از آزادی بیان نویسندگان و هنرمندان مذهبستیزی که در «شارلی ابدو» کار میکردند، خود دست به انتشار آثار آنان بزنیم.
اتفاقاً، در تابستان گذشته، یعنی چند ماه پیش از ماجرای اخیر پاریس، موردی پیش آمد که شاید بازگو کردن آن بتواند سخن کنونی مرا روشنتر کند. در مرداد ماه گذشته، در شهر بوخوم آلمان، دومین کنگره سکولار دموکراتهای ایران برگزار شد و، به مدت دو روز، بیش از بیست تن از صاحبنظران در مورد زوایای مختلف سکولار دموکراسی سخن گفتند. اما، در لحظاتی که آخرین سخنرانی به پایان میرسید، یکی از حضار خود را به پشت میز خطابه رسانده و با صدای بلند اظهار داشت که «جنبش سکولار دموکراسی ایران با دین اسلام مخالف است و میخواهد از ایران دینزدائی کند». من، به عنوان سخنگوی جنبش، بلافاصله اعلام داشتم که این نظرات ربطی به جنبش ندارد و حاصل عقاید شخصی گوینده است و، از نظر ما، سکولار دموکراسی چتری است که در زیر آن آزادی بی حد و حصر بیان همه عقاید مذهبی، ضد مذهبی و غیرمذهبی ممکن میشود چرا که تنها در آزاد گذاشتن بیان عقاید است که میتوان امیدوار بود مردمان بتوانند راه زندگی خویش را با آگاهی بیشتری برگزینند.
دست اندر کاران «شارلی ابدو» و گوینده عقاید بالا هر یک در کار خود راهی آنچنانی را «اختیار» کرده بودند؛ ما نیز، در جنبش سکولار دموکراسی ایران، در عین باور مجدانه به آزادی بیان آنان، راه دیگری را برای بیان و تبلیغ عقاید خود برگزیدهایم. یعنی از اصل «اختیار در گزینش راه و روش بیان» به صورتی دیگر استفاده میکنیم.
در مورد «حادثه پاریس» نیز ما، از جایگاه موضعی که از نخستین روز کار خود اتخاذ کردهایم، واکنش نشان دادهایم اما منتقدان این روش، با تأکید بر «آزادی بی حد و حصر بیان»، این گونه باورها را به مقوله ترسزدگی و مصلحتبینی نسبت میدهند و فراموش میکنند که باور به «آزادی بی حد و حصر بیان» قطعاً به معنای «اختیار آزادانه راه و روش بیان» نیز هست. ما راه و روش خود را آزادانه اختیار کردهایم و در عین حال از آزادی بی حد و حصر بیان همه کسانی که چون ما نمیاندیشند نیز دفاع میکنیم.
علت این «اختیار آزادانه» نیز روشن است: ما، صرف نظر از عقاید تک تکمان، آرزومندیم که مسلمانان و مسیحیان و بهائیان و زرتشتیان و یهودیان و باورمندان به همه مذاهب دیگر ایران، در کنار همه بیخدایان و دگراندیشان و دهریون کشورمان، با احترام گذاشتن به آزادی بی حد و حصر بیان یکدیگر، بتوانند عاقبت امکان رستگاری کشورمان را در پشتیبانی از جنبش سکولار دموکراسی ببینند و در راستای ساختن آینده روشنی برای کشورشان پای در این راه بگذارند.
اتفاقاً روی جلد اخیر مجله «شارلی ابدو»(۶)، که پیامبر اسلام را با چشمانی اشکبار نشان میدهد که لوحهای به گردن آویخته و بر آن نوشته شده «من هم شارلی هستم!» در واقع، سند صحت موضعگیری سیاسی ما و، در مقابل، نشان از مصلحتجوئی هوشیارانه ناشران آن مجله، آن هم نه در تغییر راه و روششان، که در راستای آرام کردن محیط تب زده کنونی دارد؛ بی آنکه این مصلحتجوئی شکل عقبنشینی در برابر اسلامیستهای تروریست را به خود بگیرد. در این رابطه ریشار مالکا، وکیل مدافع شارلی ابدو، چنین اظهار داشته است: «شارلی ابدو “کفر” را هم حق خود میداند و در این زمینه عقبنشینی نمیکند»(۷).
سرگیجه حکومت اسلامی
اما دریغ است که این مطلب را به پایان برم و به سرگیجهای که سردمداران حکومت اسلامی برای موضعگیری در مقابل «حادثه پاریس» دچار آن شدهاند اشارهای نداشته باشم. آنها که، از نخستین روز رسیدن به قدرت، دقیقاً منکر «سه اصل سکولاریسم، حقوق بشر و آزادی بیان» بوده و این عدم اعتقاد را بارها در گفتار و عمل نشان دادهاند، در مورد «واقعه پاریس» سخت از موضعگیری صریح و منسجم ناتوان شده و ناچار گشتهاند که، همچون مورد پرونده اتمی و تقلا برای رفع تحریمهاشان، در این مورد نیز مواضعی متضاد اتخاذ کنند.
نخستین کار آنها در این راستا «اعلام برائت از تروریستهای پاریس» بوده است. حسن روحانی، که به مناسبت تولد پیامبر اسلام در جمع گروهی از شرکتکنندگان در کنفرانس وحدت اسلامی، سفیران کشورهای اسلامی و مقامات حکومتی، و در حضور شخص خامنهای سخن میگفت، چنین اظهار داشته است: «آنهایی که به ناروا، به نام جهاد و دین و اسلام، به آدمکشی و خشونت و افراط میپردازند، چه بخواهند و چه نخواهند، در مسیر اسلامهراسی و اسلامستیزی قدم گذاشتهاند؛ حتی اگر مزدور نباشند و برخی از آنها “دوستان نادان” باشند!»
و اندکی بعد نیز، احمد خاتمی، امام جمعه تهران، اعلام داشته که: «ما حمله تروریستی در فرانسه را به شدت محکوم میکنیم و معتقدیم اسلام اجازه کشتن بیگناهان را نمیدهد».
میبینیم که از یک سو، حکومت دروغگوی اسلامی، که به نام «جهاد و دین و اسلام»، و با فتوای آغازین امامشان در مورد واجبالقتل شناختن سلمان رشدی، سالها است که در سراسر جهان دست به آدمکشی و خشونت و افراط زده، اکنون رندانه میخواهد نه تنها افراط و خشونت را تقبیح کند بلکه تا آنجا پیش میرود که مقتولین حادثه پاریس را که، بنا به اعلام تروریستها، به انتقام «اهانتهاشان به ساحت مقدس پیامبر اسلام» جان باختهاند، جزء «بیگناهان» بر میشمارد!
اما همین حکومت، برای راضی نگاه داشتن «ترویستهای اسلامی جهان» نیز فکری کرده و اجرای آن را بر عهده خانم افخم، سخنگوی وزارت خارجه، گذاشته است تا از یک سو بگوید که «اقدامات [تروریستها] هیچ نزدیکی با دیدگاههای اسلام ندارد و مغایر آموزههای اسلامی است!» اما، از سوی دیگر، به مناسبت انتشار آخرین شماره «شارلی ابدو» که در آن چنان مسالمتجویانه عمل شده، اظهار بدارد که «ما این اقدامات تحریک آمیز را نیز تقبیح میکنیم و اقدام هفته نامه مورد نظر را عملی توهین آمیز می دانیم که باعث تحریک احساسات مسلمانان جهان خواهد شد».
و بالاخره شاهکار سخن خانم افخم آنجا است که اعلام میکند: «سوء استفاده از آزادی بیان در غرب قابل پذیرش نیست و باید جلوی آن گرفته شود!»(۸)
طبیعی است که همچنان تعیین نحوه استفاده و سوء استفاده از آزادی بیان بر عهده «احساسات مسلمانان جهان» است که اکنون، حکومت اسلامی ایران، یا خلافت اسلامی داعش، یا اوباش بوکو حرام نیجریه و طالبان افغانستان و یمن و پاکستان، و نظایر آنها، به نمایندگیشان تعیین کننده آنند که چه نوع «استفاده»ای از آزادی بیان «تحریک کننده» است و طبعاً میتواند باعث حوادثی همچون تعیین جایزه برای سر سلمان رشدی و یا قتل نویسندگان و کاریکاتوریستهای نشریهای در پاریس شود.
و وقتی که وضعیت نویسندگان جهان غرب چنین باشد خود به خود حدوث قتلهای زنجیرهای در ایران و اجرائی کردن فکر «قتل عام درمانیِ» اعضای کانون نویسندگان ایران، از طریق پرتاب اتوبوس شان به ته درّه، امری طبیعی به نظر میرسد که لابد ناشی از اقدامات تحریک کننده این نویسندگان است!
یعنی حکومت اسلامی از یک سو مدعی است که همیشه «آزادی بیان» را قبول داشته اما، از سوی دیگر، «سوء استفاده از آزادی بیان» را تحمل نمیکند! در این مورد یاد امامشان به شرّ باد که وقتی به او انتقاد کردند که میبندد و شکنجه میکند و میکُشد و، در نتیجه، «حقوق بشر» را رعایت نمیکند، پاسخ داد اتفاقاً ما حقوق بشر را قبول داریم و رعایت هم میکنیم اما اینها که زندانی و شکنجه و کشته میشوند «بشر» نیستند!
__________________________________
- http://www.puyeshgaraan.com/ES.Articles/Royaa’i and Kaanun.htm#Maramnameh
- این واژه را آقای ابراهیم هرندی، به جای «تحول»، در برابر واژهء فرنگیevolution به کار میبرد.
- www.isdmovement.com
- http://payvandsaraa.blogspot.com/2015/01/2001.html
- http://isdmovement.com/Index-All/2015/0115/011215.htm
- http://www.theguardian.com/media/2015/jan/13/charlie-hebdo-cover-magazine-prophet-muhammad
- Deutsche Welle
- http://www.radiofarda.com/content/f12-iran-condemns-charlie-ebdo-cartoon/26793082.html
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
کاخ سفید: تا شکست کامل نیروهای داعش در سوریه باقی خواهیم ماند
https://www.radiofarda.com/a/white-house-says-american-troops-will-stay-in-syria-till-full-defeat-of/29145843.html
پوتین شکست داعش در سوریه را اعلام کرد
—————————————————————————————————
هر کشوری ، حزب و گروهی ، سازمان تروریستی و دولت فاشسیتی شیمیایی خونخوار در منطقه که میخواهد در عراق و سوریه و لبنان و افغانستان و بقیه کشورها ی منطقه دست به جنایت بزند ، یا مردم خودش را سرکوب و کشورش را ویران کند ، یا در امور دیگران که به او مربوط دخالت نظامی تروریستی کند ،
بنا به مورد از مترسک داعش استفاده ابزاری میکند .
داعش یک بار دیگر با ابوبکر بغدادی بیعت کرد
https://www.radiozamaneh.com————————————————————————-
هر کشوری ، حزب و گروهی ، سازمان تروریستی و دولت فاشسیتی شیمیایی خونخوار در منطقه که میخواهد در عراق و سوریه و لبنان و افغانستان و بقیه کشورها ی منطقه دست به جنایت بزند ، یا مردم خودش را سرکوب و کشورش را ویران کند ، یا در امور دیگران که به او مربوط دخالت نظامی تروریستی کند ، یا بازی سیاسی کند ، یا نقشه های دیگری در سر دارد.بنا به مورد از مترسک داعش استفاده ابزاری میکند . آنکه میخواهد رقبا بروند تا او سوریه را تنهایی بچاپد میگوید داعش شکست خورده ،
ان دیگری که هنوز داعش را لازم دارد ، میگوید داعش با بغدادی ( روسیه اعلام کرد کشته شده ) بیعت کرد ( که روسیه به آنجا هم حمله و آنرا از چنگ آمریکای متفرق در آورد که در گیر بازی دخالت یا عدم دخالت پوتین در ۲۰۱۶ دارند جهان را به پوتین میبازند ) واقعیت اما این است که داعش غیر از اینها چزی دیگری نیست . داعش را اسد و پوتین در سوریه و بقیه ارتش منحل شده عراق صدام و مرسنری های روسی آسیای مرکزی و ماموران امنیتی ایران و عربستان و ترکیه و مصر و اردن و … ساختند و پرداختند . بقیه ضد آمریکایی ها و گروه های تروریستی ضد دموکراسی غربی ( پژاک و …) هم از سراسر جهان به ان پیوستند . هر کدام اینها هم هدفی متفاوت از این بازی خونین با مردم منطقه در سر داشتند .
اسد – ملاها – روسیه میخواستند ، اسد را حفظ و سوریه را در خط روسیه نگه دارند . ترکیه دنبال ساقط کرد اسد و سرکوب کردهای تروریست بود ، عربستان و متحدین ان دنبال بیرون راندن شیعه های مرسنری ملاها بودند ، افسران ارتش صدام و قذافی و … میخواستند از امریکا و غرب انتقام بگیرند . همه اینها یک هدف مشترک داشتند . امریکا را از منطقه بیرون و نظر آمریکایی ها در مورد صادر کردن دموکراسی غربی به منطقه را غیر قابل اجرا کرده و از اصل دیکتاتوری تنها راه چاره خاور میانه وجهان سوم دفاع کنند.
امروز حتا روزنامه نگاران و روشنفکران واداده به مارکسیسم روسی و اسلام مارکسیستی تروریستی شیعه و خلافتی تروریستی سنی از سر کج فهمی کودکانه بدون توجه به علت اصلی این نکبت ( که امریکا و اسرائیل ستیزی مارکسیستی روسی است ) از نوع دیکتاتوری محبوب خود که از مادرو و کاسترو و پوتین و اسد و کیم تا السیسی و رضا شاه و آتاتورک و … گسترده است ، حمایت میکنند . بدون آنکه بگویند علت اصلی این ناامنی ، تروریسم ، فقر فرهنگی ، عقب گرد سیاسی ، عدم توسعه همان دیکتاتور های محبوب اینها است ، نه در ساقط شدن آنها که بسیار طبیعی است چون ریشه در بی ریشه بودن آنها دارد و اینکه دیکتاتور هرگز نه صالح می شود و نه اصلاح