بازداشت فعالان مدنی این روزها بیش از پیش در ایران شدت گرفته و تعداد دختران بازداشت شده نیز چشمگیر است. دخترانی که پس از انقلاب اسلامی به دنیا آمده و قرار بوده در دامان انقلاب رشد کنند. رهبران جمهوری اسلامی امیدوار بودند این نسل و نسل بعدی که فرزندان آنها هستند، راه امام و انقلاب را ادامه دهند. اما حالا هم خود آنها و هم فرزندانشان از هر چه انقلاب و ولی فقیه است بیزار شدهاند.
یورش ماموران به محل زندگی دانشجویان منتقد و دیگر آزادیخواهان معمولاً در نیمههای شب که اهالی منزل در خوابند با بیادبی، توهین و خشونت صورت میگیرد و بعد از بازداشت دانشجویان نوبت به مجازات خانواده به جرم تربیت فرزندان وطنپرست و مبارز میرسد که رژیم خبیثانه اطلاعی از حال و احوال و محل نگهداری آنها به پدر و مادرها نمیدهد. پس از ماهها به خانواده دستگیرشدگان اطلاع داده میشود در فلان روز دادگاه پسر یا دختر شما تشکیل میشود، محاکمهای که نتیجه آن از پیش معلوم است و از سوی سپاه و نهادهای دیگر امنیتی به قوه قضائیه دیکته شده است.
اصولاً از آنجایی که رژیم ولایت مطلقه فقیه تحمل عقاید و نظرات متفاوت را ندارد، رفتارش با منتقدین کاملاً تلافیجویانه است. سالها جلو نام دانشجویان بازداشت شده علامتی مانند ستاره میگذاشتند و در صورت ادامه اعتراض، آنها را از دانشگاه اخراج میکردند. اما از آغاز ریاست جمهوری حسن روحانی ستارهبازی متوقف شد. ولی از آنجا که دشمنی تندروها با دانشجو و دانشگاه تمامی ندارد، اکنون در تکاپو هستند تا دوباره دانشجویان مخالف را ستارهدار و از تحصیل محروم کنند. رهبران رژیم، آخوندهای حکومتی و تندروها مانند گروه «پایداری» ترس از این دارند که با باز شدن فضای امنیتی موسسات آموزش عالی، همان طور که روحانی وعده داده، به زودی شاهد شنیدن شعارهایی نظیر «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» باشند. دانشجویان منتقد میگویند در دیکتاتوری ولایت فقیه هیچ مسئول یا مقام یا سازمانی کوچکترین استقلال در حرف و عمل از خود ندارد و سیستم حکومتی ایران در این سالها با دوران سرکوب و خفقان هیتلر، استالین و رژیم کره شمالی قابل مقایسه است.
در میان بازداشت شدگان اخیر نام آتنا فَرَقدانی بیش از دیگران بر سر زبانهاست. دختر جذاب، مهربان و خوش برخورد و خانوادهداری که میتوانست درساش را در دانشگاه به پایان برساند و شغلی برای خود دست و پا کند و به زندگی در فضای نفسگیر جمهوری اسلامی ادامه دهد اما او به جای زندگی آرام، راحت و بدون دغدغه، مبارزه با اختناق و دیکتاتوری را انتخاب کرده است. آتنا چند سال پیش ستارهدار شد و به خاطر ادامه فعالیتهای سیاسی از تحصیل محروم گردید. اما به فرا گرفتن نقاشی و طراحی روی آورد و حالا از این هنر برای ابراز افکار و عقاید سیاسیاش استفاده میکند. او اخیراً از چند نماینده مجلس کاریکاتورهایی کشید که به توصیه علی خامنهای سرگرم تهیه پیشنویس قانونی برای افزایش جمعیت ایران از طریق ممنوعیت عرضه داروها و وسایل جلوگیری از بارداری و عقیم ساختن مردها هستند. خامنهای از چند ماه پیش با لحنی تحکمآمیز به خانوادهها توصیه کرد فرزندان بیشتری داشته باشند. اما مردم به سخنان او وقعی نگذاشتند زیرا اکثریت جامعه شرایط کنونی را مناسب داشتن بچه زیادتر نمیدانند به این دلیل که سوای نبود امکانات مالی برای اداره فرزندان بیشتر، اعتیاد، دزدی، قتل و جنایت، فحشاء و مسئله کودکان کار را مشکل بزرگی در راه تربیت فرزندان میبینند.
کودکان کار کسانی هستند که پدر یا مادر یا هردوی آنها معتادند و به علت خرید و فروش مواد مخدر در زندان به سر میبرند. و به این دلیل آنها به علت نداشتن سرپرست مدرسه را ترک میکنند و طعمه باندهای خطرناک مواد مخدر و فحشاء میشوند و یا در خیابان آدامس میفروشند و شیشه اتومبیلها را پاک میکنند. گروهی از خردسالان نیز به دلیل بیماری پدر و مادر مجبور به ترک مدرسه و کار در کارگاهها میشوند. اتفاقاً غنچه قوامی و آتنا فرقدانی هر دو بخشی از وقت خود را در حال حاضر به رسیدگی به مشکلات و حمایت از این کودکان اختصاص دادهاند.
به هر حال وقتی خامنهای از همکاری مردم مایوس شد، از مجلس شورای اسلامی خواست با تهیه قوانینی داشتن فرزند بیشتر را به نوعی اجباری کنند. نمایندههای تندرو و خودشیرین مجلس هم فوراً دست به کار شدند. کاریکاتورهای جالب آتنا از نمایندههایی که تهیه طرح اجبار مردم برای تولید فرزند بیشتر را در دست دارند، بخصوص کاریکاتور مربوط به وازکتومی یا عقیمسازی مردان طرفداران زیادی پیدا کرده و همه جا صحبت از این طرحهای جالب و پرمعنای آتناست. این کاریکاتورها خشم رژیم را برانگیخت و ماموران امنیتی آتنا را در خیابان مقابل چشم پدر و مادرش به شدت کتک زدند، بازداشت کردند و به زندان قرچک ورامین بردند.
گفتنی است که از شروع انقلاب تا چند سال پیش، رژیم جمهوری اسلامی به منتقدین خود برچسب محاربه با خدا میزد و آنان را به اتهام در افتادن با پروردگار به زندان و اعدام محکوم میکرد. اما دو سه سال است به دلیل فشارهای سازمانهای مدافع حقوق بشر روش خود را تغییر داده و به معترضین رژیم اتهام اقدام علیه امنیت کشور را نسبت میدهد که آتنا فرقدانی، غنچه قوامی، نرگس محمدی، شیوا نظرآهاری، عبدالفتاح سلطانی، مهدیه گلرو (از معترضین به اسیدپاشیهای اصفهان که میگویند کار بسیج و حزبالله است) سعید پورحیدر، بیوا کامرانی مقدم، فرشته طوسی، پرستو پیرانوند، علی رضایی و بسیاری دیگر از آن جملهاند.
رژیم جمهوری اسلامی مدتی است از هر نوع گونه گردهمایی ولو کوچک و حتی غیرسیاسی جلوگیری میکند. از ترس آنکه این اجتماعات بزرگتر و بزرگتر و تبدیل به گلوله برفی شود. از تشکیل جلسات ادبی، هنری، سینمایی، مراسم سخنرانی، برگزاری کنسرت، شعرخوانی، خاکسپاری، ترحیم، شب هفت، سالگرد چهرههای سرشناس و فعالان ملی، اصلاحطلبان و صاحبان تفکر متفاوت جلوگیری میکند و حتی با دیدار دیپلماتها و نمایندگان پارلمان کشورها که به ایران سفر میکنند با منتقدین رژیم مخالفت مینماید. به همین دلیل چند روز پیش به خانم کلاودیا روت نایب رئیس پارلمان آلمان که به ایران سفر کرده بود، اجازه ملاقات با میرحسین موسوی، مهدی کروبی، عبدالفتاح سلطانی و نرگس محمدی داده نشد. و وی در بازگشت به کشورش در مصاحبه با خبرنگاران از این موضوع به شدت گله کرد.
اختلاف میان رهبر رژیم و رؤسای جمهوری در حکومت ولایت مطلقه فقیه چیز تازهای نیست و در گذشته نیز این نوع رابطه با خاتمی، رفسنجانی و احمدینژاد وجود داشته است و همان طور که انتظار میرفت مدتی است میان خامنهای و روحانی دیدگاهی کاملاً متفاوت نسبت به مسایل سیاسی و اجتماعی، زنان و حضور آنها در استادیومهای ورزشی به وضوح دیده میشود. چندی پیش موقعی که روحانی از لزوم تغییر فضای دانشگاه از فضای امنیتی به فضای امن صحبت کرد و مشارکت دانشجویان در بحثهای اجتماعی و سیاسی و انتقاد از حکومت را در محیطهای دانشگاهی که در حال حاضر به علت سکوت و آرامش گورستانی سرد و بیروح است توصیه نمود، خامنهای، اتاق فکر او، امام جمعهها، حوزه علمیه و آخوندهای حکومتی ناگهان دستپاچه شدند و واکنش نشان دادند. رهبر رژیم در سخنانی گفت قدر آرامش کنونی جامعه و دانشگاهها را باید دانست و از رئیس جمهوری انتظار دارم این آرامش را با سخنان خود به هم نریزد. این در حالی است که خامنهای درست بر خلاف روحانی به دانشجویان و استادانی که روزی از روی سادگی گول خمینی، خامنهای و امثال آنها را خوردند دیگر علاقهای ندارد زیرا میداند که دانشجو کسی نیست که با توپ و تشر و برقراری آرامش گورستانی بتوان صدایش را خفه کرد. او شاهد جنبشهای دانشجویان در هنگ کنگ، مصر، ونزوئلا و جاهای دیگر دنیا بوده است. خامنهای و همفکران و اطرافیان اتاق فکر و بستگانش از قبیل حداد عادل چند بار گفتهاند حالا که جمهوری اسلامی سر کار آمده و دمکراسی در مملکت برقرار شده است، دیگر لزومی به فعالیت سیاسی دانشجویان در دانشگاهها نیست. آن دو در مسایل فرهنگی به خصوص دروس علوم انسانی در دانشگاهها نیز مشکل دارند. خامنهای بارها گفته کتابهای علوم انسانی کنونی غربی است و در اعتقادات جوانها تشکیک ایجاد میکند. روحانی بلافاصله در دیدار با دانشگاهیان گفت، دروس علوم انسانی که در همه موسسات آموزش عالی دنیا تدریس میشود، قابل تغییر نیست اما میتوان آن را نقد کرد.
البته این بار یک دلیل دیگر و کاملاً شخصی به دلایل قبلی اضافه شده و آن هم تفاوتهای روحانی با رهبر رژیم به علت ویژگیهای اخلاقی تحصیلات و تجربه بیشتر او در مسایل اجتماعی و سیاسی و سبک زندگی مشخص رئیس جمهوری است. روحانی چند سال در خارج (اسکاتلند) تحصیل و زندگی کرده، دختر او هم اکنون ساکن وین پایتخت اتریش است و او وقتی در اروپاست به دخترش سر میزند. روحانی چون شخصاً در دانشگاه تهران و دانشگاه خارج درس خوانده، به دانشگاه و مسایل دانشجویان و استادان علاقمند است و به طور کلی محیط دانشگاه را دوست دارد. او بارها گفته است که خودش را دانشگاهی میداند. در حالی که خامنهای تحصیلات دانشگاهی ندارد و هیچ گاه زندگی دانشجویی نداشته، از احساس و لذت دانشجو بودن محروم بوده است.
تجربه این سالها نشان داده که رهبر رژیم با برخورداری از اختیارات و اقتدار نامحدود بدون آن که منتخب مردم باشد رئیس بانفوذ دیگری را به عنوان رئیس جمهور که منتخب مردم است را بر نمیتابد. به همین دلیل موضوع انتخاب رئیس جمهوری با آنکه سوای وسواس شورای نگهبان، در آخر سر به تائید رهبر برای نامزدهای ریاست جمهوری نیاز دارد، ولی معمولاً هر کس رئیس جمهور شود، به دلایل واضح با ولی فقیه مشکل پیدا میکند. به همین دلیل در پایان ریاست جمهوری احمدینژاد خامنهای گفت در سالهای آینده پست ریاست جمهوری حذف خواهد شد. و اما تا کنون روش خامنهای بر این بوده که زیرپای رئیس جمهوری گلیمی پهن کرده که عرض و طول آن بسیار محدود است و هر گاه نفر دوم حکومت بخواهد دستورات او را اجرا نکند، با احکام حکومتی و یا کمک سپاه، بسیج، امام جمعهها، حزبالله، شریعتمداری کیهانِ تهران و آخوندهای هوچی و بزن بهادر اطراف خود از قماش طائب، روانبخش، ذوالنور، شجونی و احمد خاتمی از تریبونهای رسمی و غیررسمی گلیم را از زیر پای او میکشد. همان کاری که با رفسنجانی، خاتمی، و احمدینژاد کرد.
در مراسم فاطمیه سه سال پیش و در اوج اختلاف میان رهبر و احمدینژاد، یکی از همین افراد که معمولاً اجازه سخنرانی در چنین مجالسی پیدا نمیکند، با قرار قبلی بلند شد و صحبت کرد و خطاب به احمدینژاد گفت گویا شما از قدرت ولی فقیه غافلید. ایشان میتواند همین امشب همسرتان را بر شما حرام کند. این از موقعیت قوه مجریه در رژیم ولایت مطلقه فقیه است.
قوه قضائیه هم در ایران برخلاف ادعای صادق لاریجانی رئیس آن، به قول علی مطهری نماینده مجلس از خود اختیاری ندارد و تحت تاثیر این و آن است. قوه مقننه نیز در رژیم کنونی ایران وضعی بهتر از قوه قضائیه ندارد و اگر انتخابات پارلمانی ایران آزاد بود، قطعاً نمایندههای کنونی به مجلس راه پیدا نمیکردند. نمایندههای مجلس را شورای نگهبان از طریق دفاتر خود در استانها با مشورت سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی دستچین میکند و بعد فهرست آنها را به نظر خامنهای میرساند تا در صورت تائید او، نامزد نمایندگی مجلس شوند و مسخرهتر اینکه اعضای مجلس خبرگان رهبری را که قرار است رفتار و کردار رهبر را زیر نظر داشته باشد، خود رهبر انتخاب میکند. همچنین اعضای شورای نگهبان باید با بیطرفی کامل سلامت انتخابات را تضمین کند با نظر شخص رهبر برگزیده میشوند. خامنهای حتی انتخابات سازمان نظام پزشکی را زیر نظر دارد. فرماندهان ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای دیگر را هم خامنهای منصوب میکند. ولی فقیه انتخاب رئیس رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی و مسئولان روزنامههای کیهان و اطلاعات را نیز حق خود میداند. او به دخالت در مذاکرات هستهای نیز افتخار میکند و اصرار دارد همه جهانیان از اقتدار او در کنترل گروه مذاکره کنندگان خبر داشته باشند.
نکته قابل ذکر در اینجا این است که قانون اساسی ایران در دورانی تدوین شد که آیتالله خمینی به عنوان یک پدیده عجیب در جهان ظهور کرده بود و در اوایل کار در اوج قدرت قرار داشت و به این دلیل قانون اساسی کاملاً تحت تاثیر موقعیت استثنایی وی تهیه و تنظیم شده و در واقع مانند لباسی بود که پس از چند بار «پرُو» به تن او برای وی دوخته شده بود. اما تا وقتی خمینی زنده بود با میرحسین موسوی که ۸ سال نخست وزیرش بود، مشکلی نداشت. اما بعد از مرگ خمینی اختیارات و اقتدار لایزال وی به دست آخوندهای درجه دو و سه افتاد که با استفاده از این قدرت، نابودی کشور را با شدت بیشتری ادامه دادند.