اختر قاسمی – ساعت ۸ و ۴۰ دقیقه بامداد روز پنج شنبه، دومین روز جشنواره با عجله به سمت سالن بزرگترین کاخ سینمایی آلمان، برلیناله پالاست، که محل اصلی جشنواره است میروم. قرار است فیلم ساعت ۹ صبح نمایش داده شود. هزاران خبرنگار و سینماگر از سراسر دنیا منتظر تماشای فیلمی از کارگردانی هستند که اجازه خروج از کشورش و حضور در این جشنواره را ندارد. کارگردانی که با وجود اینکه بیش از ۵ سال است اجازه ساختن فیلم ندارد اما سه فیلم به شکل مخفی و زیرزمینی ساخته و هر سه فیلم او در برلیناله شرکت داشتهاند. یک فیلم او حتا جایزه بهترین سناریو را دریافت کرد.
پلههای کاخ برلیناله پر از خبرنگارانی ست که به سرعت به سوی سالن میروند. در قسمتی صف طولانی دیگر دست درکاران سینما که بعد از خبرنگاران اجازه ورود به سالن را دارند به چشم میخورد. سر ساعت ۹ صبح پرده سینما بالا میرود و نام جعفر پناهی نشان داده میشود و همزمان دست زدن حضار به احترام او، کاری که معمولا در شروع فیلم اتفاق نمیافتد.
فیلم «تاکسی» ساختار مستند دارد اما مستند نیست. تاکسی، فیلم خوبیست که با وجود ایراداتی که از نظر تکنیک و ساختاری میتوان به آن گرفت اما یکی از سادهترین، پرمفهومترین و اجتماعیترین و در رده بهترین فیلمهای جشنواره برلین قرار خواهد گرفت. شاید بتوان گفت با توجه به ممنوعیت کاری و نداشتن امکانات کافی برای فیلمسازی، این فیلم چه بسا شانس دریافت جایزه نیز داشته باشد.
فیلم خیلی خوب شروع میشود. تاکسی سر چهار راه پشت چراغ قرمز ایستاده است و تماشاگر، از نگاه راننده خیابانهای تهران را از نظر میگذراند و با او به یکی از پایتختهای شگفتانگیز جهان میرود.
جعفر پناهی با هویت واقعی خود نقش راننده تاکسی را بازی میکند. اولین مسافر سوار می شود و بعد از مدتی متوجه دوربینی میشود که روی داشبورد ماشین نصب است. پس گفتگو را با راننده آغاز میکند.
مسافر دوم که یک زن آموزگار است زمانی که مسافر اول در گفتگویاش با پناهی در باره دزدها در جامعه میگوید «دزدها باید اعدام شوند» وارد گفتگو میشود و علیه اعدام صحبت میکند. پناهی با ورود افراد مختلف از قشرهای متفاوت اجتماع مسائل و مشکلات جامعه ایران را به خوبی تصویر میکند. برخورد مسافر اول با زن آموزگار بیانگر نگاه جامعه به معلم و آن هم یک معلم زن است.
یک فروشنده فیلمهای غیر مجاز و یا «غیرقانونی جمهوری اسلامی» مسافر بعدی ست که پناهی را میشناسد و میگوید که قبلا برای او فیلمهای خارجی میبرده است. او تاکسی گرفته تا چند فیلم خارجی برای یک دانشجوی سینما ببرد. گفتگوی پناهی با فروشنده فیلمهای قاچاق نشان از عدم آزادی و ممنوعیتهای قانونی برای موسیقی و فیلم و محدود کردن سیستماتیک علاقه و تمایل مردم به این دو هنر دارد.
مسافران بعدی که دو زن مسن با یک تُنگ ماهی در دست هستند، نشانگر خرافی بودن بخشی از جامعه است. آنها سراسیمه سوار تاکسی میشوند تا قبل از ساعت ۱۲ به محلی برسند که ماهیها را در آنجا به آب بسپارند وگرنه اتفاق ناگواری برای آنها رخ خواهد داد.
یکی مرد تصادف کرده مسنّ که زنی جوان دارد مسافران بعدی هستند که با گریه زن و ناله مرد، پناهی را متوجه خود میکنند. مرد زخمی و خونآلود تصور میکند که حتما میمیرد و از پناهی میخواهد تا وصیت او را با موبایل خود ضبط کند و بعد خطاب به برادراناش میگوید به همسرش کاری نداشته باشند و او را آزار ندهند. او از ارثی که به همسرش میرسد نیز میگوید. دیالوگ این زن و شوهر بیانگر شرایط ناگوار زنان در جامعه ایران به ویژه پس از مرگ همسر است.
خواهرزاده جعفر پناهی که دخترکی تقریبا ده ساله است بیانگر وضعیت امروز دانشآموزان در جامعه ایران و شستشوی مغزی آنها توسط رژیم است. شاید یکی از ایرادهایی که میتوان به «تاکسی» گرفت طولانی بودن نقش این دختر بچه و گفتن مسائل و مشکلات سینماگران و سانسور و خودسانسوری از زبان این دختربچه بود.
نسرین ستوده وکیلی که چند سال در زندان به سر برد و او نیز مانند پناهی ممنوع و محروم از فعالیت شغلیاش شده است، مسافر بعدیست که درباره وضعیت زندانیان صحبت میکند.
در گفتگوهایی که من با چندین خبرنگار خارجی داشتم حضور نسرین ستوده در این فیلم برای آنها ملموس و شناخته شده نبود و آنها او را فقط به عنوان یک مسافر دیدند که وکیل است و نه نسرین ستوده، به عنوان وکیل مبارز زندانی که جامعه جهانی برای آزادی او تلاش کرد، اگرچه بعد از معرفی وی همه او را شناختند. شاید اگر به حضور نسرین ستوده به شکل روشنتری پرداخت میشد تاثیر بیشتری بر بیننده غیر ایرانی میگذاشت و او را دچار تزلزل نمیکرد که چرا این زن مسافروارد یک گفتگوی نزدیک و صمیمی با پناهی شده است.
از نگاه من شروع فیلم تا اواسط فیلم بسیار خوب است به ویژه گفتگوی بانوی آموزگار و مسافر اول (دزد و دلال) و همچنین گفتگوی فروشنده غیرمجاز فیلم با جعفر پناهی. شاید اگر فیلم همین روال را طی میکرد موفقتر میبود. اما در جایی ساختار فیلم تغییر میکند و دوباره در پایان شکل مییابد. صحنه پایان فیلم به نکتهای مربوط میشود که سرنوشت امثال پناهی را رقم میزند. نکتهای که نشانگر وضعیت سینما و آزادی و امنیت در جامعه ماست و با صحنهای بسیار تاثیرگذار بیان میشود.
«تاکسی» در طول تقریبا ۹۰ دقیقه شناختی نسبی از جامعه امروز ایران به تماشاگران میدهد. حتا برای من ایرانی که دقیقا ۳۰ سال از جامعهام دور هستم زوایایی از جامعه را به نمایش گذاشتم که برای من غریبه بود چرا که ۳۰ سال پیش جامعه با این گونه موارد فاصله بیشتری داشت و یا حتا به نوعی بیگانه بود.
دیتر کوسلیک مدیر جشنواره برلین که از علاقمندان سرسخت سینمای ایران و سینمای پناهی است در کنفرانس مطبوعاتی و بر روی فرش قرمز در پاسخ خبرنگاران که چگونه فیلم پناهی به جشنواره راه یافت گفت: «ما ارتباطات خاص خود را داریم و یک روز من این فیلم بر روی میزکارم دیدم». او افزود: «پناهی را دعوت کردیم ولی متاسفانه باز هم به او اجازه ندادند».
دیتر کوسلیک تأکید کرد: «ما چهار سال پیش پناهی را به عنوان یکی از اعضای هیئت داوران دعوت کردیم و این دعوت همچنان به قوت خود باقی ست و این قدر از وی دعوت میکنیم تا روزی او را در جشنواره ببینیم».
وزیر فرهنگ آلمان، مونیکا گروترز در شب افتتاحیه درباره پناهی صحبت کرد و گفت: «ما از دیتر کوسلیک برای دعوت از پناهی حمایت میکنیم تا او موفق شود».
یکی از ارزشهای فستیوال بین المللی برلیناله، کاراکتر سیاسی این فستیوال است که به گفته وزیر فرهنگ آلمان پس از جنگ جهانی دوم با هدف دفاع از آزادی هنر و هنرمند شکل گرفت.
دفاع جشنواره برلین از هنرمندان درون ایران خود بیانگر این سیاست برلیناله و بیانگر همان نقشی است که ایرانیان پشتیبان آزادی و دمکراسی انتظار دارند غرب بازی کند و در کنار مردم ایران و هنرمندانش باشد و نه در کنار حکومت و دولتمردان. در عین حال این سیاست برلیناله از سوی برخی دیگر به عنوان حمایت از رژیم جمهوری اسلامی و تقویت آن ارزیابی میشود.