نگاه انگلیس به شاه و به انقلاب: تحلیلی از یک سند سرّی وزارت خارجه بریتانیا (داریوش بایندر)

شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳ برابر با ۱۴ فوریه ۲۰۱۵


[دیدگاه]

کیهان آنلاین – ۲۵ بهمن  ۹۳ – معرفی: اندکی‌ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وزیر خارجه وقت بریتانیا دیوید اُوِن یکی‌ ازمقامات وزارت خارجه آن کشور را به نام نیکلاس براون مأمور ساخت که با بررسی اسناد محرمانه چند دهه پیش از انقلاب و تماس با دیپلمات‌ها، کارشناسا ن وسایر دست اندر کاران انگلیسی و غربی مطالعه جامعی از چرائی شکست سیاست غرب در ایران و اینکه سرنگونی نظام پادشاهی از سوی آنان  پیش‌بینی‌ نشده بود، انجام دهد.

[video_lightbox_youtube video_id=”5cmvOZuOwnI” width=”640″ height=”480″ auto_thumb=”1″]

مقصود این بود که خطاها و نارسائی‌ها در برآورد اوضاع سیاسی ایران در سال‌های پیش از انقلاب مشخص شوند نه به این قصد که انگشت شماتتی روی مسؤولین وقت بگذارند بلکه از تجربیات این شکست برای اجتناب از کج‌روی در آینده بهره‌مند شوند.

این بررسی  یک سال طول کشید و به صورت یک گزارش سرّی در هشتاد و هفت صفحه به مقامات وقت تقدیم شد که با گذشت مهلت قانونی اینک از طبقه‌بندی خارج شده و در دست است. 

اسناد سرّی سیاست انگلیس درباره ایران
اسناد سرّی سیاست انگلیس درباره ایران که چندیست در دسترس همگان قرار گرفته است

موضوع نوشتار ما بررسی نقطه نظرهای دولت بریتانیا در مورد انقلاب و علل سرنگونی نظام پادشاهی  و کاستی‌های دیپلماسی بریتانیا در برآورد آسیب‌پذیری آن نظام در سال‌هائی است که به انقلاب منجر شد.

انتشار این تحلیل با تقارن با سی و ششمین سالگرد سرنگونی نظام پادشاهی بی‌ مناسبت نیست چرا که مسائلی که در این گزارش مورد بحث واقع شده‌اند در حول و حوش وقایعی است که منجر  به انقلاب شد و از ایران کشور و جامعه دیگری ساخت. 

ارزش این سند به عنوان یک تحلیل تاریخی غیر قابل انکار است نه به این دلیل که حاوی ناگفته‌هائی است که از چشم مفسرین و پژوهشگران دور مانده بود بلکه بیشتر به خاطر طرح مسائلی‌ که هنوز با گذشت قریب به چهل سال روی ضمیر جمعی‌ ما ایرانیان، به خصوص نسلی که دو عصر پیش و بعد از انقلاب را تجربه کرده است، سنگینی‌ می‌کند. 

نسل جوان امروز که ایران قبل از انقلاب را لمس نکرده است محک و معیاری برای درک ابعاد این دگرگونی ندارد. غرض از این معنا ارزش‌سنجی و داوری  نسبت به گذشته و حال نیست.  هم‌سنجی دو نظام مبحثی است پیچیده که از قلمرو این بحث خارج است. در یک کلام، نظام اقتدارگرای شاه کوشید از وادی فقر و عقب‌ماندگی با شتاب، گه‌گاه با سهل‌انگاری، به مدار کشورهای پیشرفته جهان بپیوندد ولی‌ به زمین خورد و برنخاست.  نظامی که جایگزین آن شد خواست دست‌آوردهای نظام گذشته را دست کم در حوزه ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی‌ خنثی کند و بنایی بر محور اسلام جایگزین آن سازد ولی نگاهی به جوانان امروز ایران نشان می‌دهد که دشواری‌های عقب‌گرائی از مشکلاتِ شتاب به جلو کمتر نیست.

*****

آیا انقلاب قابل پیش‌بینی‌ یا پیشگیری بود؟ عواملی که زمینه این انقلاب را فراهم کرد کدام بودند؟ چرا شاه با قدرتی که در اختیار داشت نخواست و یا نتوانست از وقوع انقلاب جلوگیری کند؟ نقش دو دولت غربی، انگلیس و آمریکا،  در این ماجرا چه بود؟

این سؤال‌ها در جمع‌بندی آقای بروان  مطرح و مورد تحلیل قرار گرفته است.  اما قبل از اینکه نقطه نظرهای «وایت هال» را درباره هر یک مورد کاوش قرار دهیم خالی از لطف نیست نگاهی‌ به  یک بُعد جانبی از این گزارش بیاندازیم که جز برای ما ایرانیان مفهوم و مأنوس نیست. دراین رابطه باید گفت که گزارش محرمانه هشتاد و هفت صفحه ای وزارت خارجه انگلیس، خارج از محتوای ماهوی آن، دست کم برای بعضی‌ از ما ایرانیان خاصیت درمانی و تزکیه ذهن دارد.  

افسانه قدرت همه‌جانبه انگلیس، لغزش‌ناپذیری و مصونیت از خطا و مهارت در بازی‌ها و شِگردهای سیاسی کارگزاران آن که در فرهنگ سیاسی ایرانیان پیش از انقلاب رواج داشت و طنز شیوای ایرج پزشکزاد هم حریف آن نشد و هنوز هم ذهن خیلی‌ها از آن خالی نیست، با خواندن این گزارش درهم نوردیده می‌شود چرا که محتوای آن حکایت ناتوانی‌‌ها،  نارسا ئی‌ها ، یک‌دست نبودن برداشت‌ها از جریاناتی که در ایران می‌گذشت و خلاصه واماندگی انگلیس در پیدا کردن رویکرد و راهکار مناسب در گذرهای دشوارسیاسی بخصوص در سال انقلاب است.

گزارش محرمانه  با نگاهی به عقب یادآور شده که سر دنیس رایت، وقتی‌ پس از سرنگونی دولت دکتر مصدق و تجدید روابط سیاسی با ایران، به عنوان کاردار در دسامبر ۱۹۵۴ به ایران آمد با شاه قرار و مداری گذاشت که سفارت روال سابق کار خود را در دخالت در امور داخلی ایران کنار بگذارد ـــ  و به زبان عامیانه‌ـــ  چهره‌هایی که دور و بر سفارت می‌پلکیدند از خود براند و مسائل را مستقیما با خود دولت حال و فصل کند (صفحه ۴۰). 

در گذشته سفارت انگلیس و کنسولگری‌های آن در شهرهای عمده از مجرای رجال آنگلوفیل، مالکین، ایلخان‌ها و برخی «ارباب جراید» در جامعه ایران ریشه دوانده بودند ولی‌ این وضع به تدریج پایان گرفت تا این حد که در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی سفارت برای برآوردهای امنیت داخلی به ساواک متوسل می‌شد؛ مثلا مجاهدین خلق در همین گزارش با نهضت آزادی مهندس بازرگان اشتباه گرفته شده است (صفحه۱۱ ) که ساواک هم در شروع کار همین اشتباه را می‌کرد و یا اینکه سفارت  درگزارشات خود ظاهراً دکتر علی‌ شریعتی را به عنوان یک ملاّ معرفی‌ می‌کرده است (همان صفحه)  در حالی که می‌دانیم شریعتی‌ با روحانیت میانه خوشی نداشت و نقش تاریخی ملایان را منفی ارزیابی می‌کرد و همین امر موجبات تنش با روحانیونی چون آیت‌الله مطهری و در نهایت با شخص آیت‌الله خمینی شد. مجاهدین خلق هم هرچند از نهضت آزادی بازرگان و طالقانی الهام گرفته بودند و بانیان آن (محمد حنیف نژاد، سعید محسن و سید علی‌ اصغر بدیع زادگان) برخاسته از نهضت اسلامگرای پانزدهم خرداد بودند ولی‌ مرام و رویکرد آنها با نظریات بازرگان و طالقانی انطباق نداشت،  هرچند قرائنی وجود دارد که توسل به مبارزه مسلحانه در زندان از سوی بازرگان به حنیف نژاد تلقین شده بود (پیدایش تا فرجام: ج ۵ -صص۳۵۴ـ۱).

شاه فقید خود بیش از حد متعارف دست‌خوش این توهم درباره حیله‌گری و دودوزه‌بازی انگلیس بود. گزارش آقای براون به این نکته اشاره دارد و از حساسیت شاه چه قبل و چه مقارن انقلاب از برنامه‌های بی‌. بی‌. سی به ویژه بخش فارسی آن یاد می‌کند.

این برنامه در زمان جنگ برای مقابله با تبلیغات رادیو برلین که در تهران سوکسه قابل توجهی داشت به وجود آمد ولی‌ وقتی‌ در شهریور سال بیست شمسی‌ انگلیس در صدد عزل رضا شاه بر آمد از سرویس بی‌ .بی‌. سی . فارسی‌ برای متزلزل کردن موقعیت رضا شاه استفاده کرد و اینک در آستانه انقلاب محمد رضا شاه جولان دادن این رسا نه خبری را که به اذعان سفیر وقت انگلیس آتش‌اش از رادیو مسکو هم تیزتر بود (پارسونز، غرور و سرنگونی، ص ۷۳) دلیل مشارکت انگلیس در توطئه سرنگونی خود می‌دانست.

با این وصف انگلیس نه فقط قصد ساقط کردن شاه را نداشت بلکه تا هفته‌های آخر پیش از خروج شاه به بقای رژیم او امیدوار بود؛ دیوید آوِن وزیر خارجه دولت وقت از حزب کارگر،  بعد از یک بررسی سریع از گزینه‌های بریتانیا در رابطه با بحران سیاسی در ایران در بیستم دسامبر ۱۹۷۸ نظر داد: در شرایط بحرانی خوب است از مَثلِ دریانوردان پیروی کنیم، “در هوای مه‌آلود سرعت کشتی را باید کم کرد ولی‌ مسیر را  نباید تغییر داد” (صفحه ۵۹).  

انگلیس در ایران صاحب منافع تجاری و در چار چوب جنگ سرد منافع استراتژیک مهمی‌ بود و می‌دانست که این منافع در نظامی که شاه بر آن حاکم است دست‌خوش مخاطره جدٌی نخواهد شد در حالی که در صورت از میان رفتن شاه، رویکرد یک نظام جایگزین برای انگلیس روشن نبود.

در جریان جهش‌های پی در پی بهای نفت در سه سال اول دهه پنجاه شمسی‌، که شاه در آن نقش کلیدی ایفا کرده بود و اقتصاد جهان غرب به ویژه انگلیس را دست‌خوش تزلزل و آسیب‌های دردآوری ساخت، تغییر محسوسی‌ در مواضع بریتانیا نسبت به شاه داده نشد هر چند گله و شکایت رواج داشت. ( یادداشت‌های علم؛ ج۲ ص۱۸۸ـ۱۸۹؛ گزارش براون۴۴ )

شاه با وجود پیروزی‌های غیر قابل انکارش در زمینه‌های نفت، اقتصاد ملی‌ و سیاست خارجی دست‌خوش کاستی‌های روانی‌ بود که از یک سو به پس‌زمینه خانوادگی پهلوی‌ها، به ویژه در هم‌سنجی با خاندان‌های سلطنتی اروپا مربوط بود و از سوی دیگر از عدم مقبولیت در بین طبقه جوان و روشنفکران که او را در سرنگونی دولت مصدق گناهکار و هم‌دست امپریالیسم غرب می‌دانست و یا به علل مرامی و گرایش‌های مذهبی روش خصمانه‌ای نسبت به او داشت رنج می‌برد.  

بین سال‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳ رشد میانه تولید ملی‌ کشور به نرخ ثابت حدود ده در صد بود و با کوشش شاه میزان صدورنفت ایران و بهای آن جهش‌های چشمگیری داشت و این در حالی‌ بود که شاه موفق شده بود خود را از ادعای دست و پا گیر حاکمیت بر بحرین با آبرومندی خلاص کند و با باز پس گرفتن جزیرک‌های تنب و ابوموسی‌ جای پایش را در خلیج فارس محکم سازد و مألا مشکل شط‌العرب را به سود ایران حل کند و روابط ایران را با دشمنان آن ترمیم و با بقیه کشورهای جهان تحکیم کند ولی  این بیلان مانع از این نشده بود که دست کم دو گروه چریکی از سال پنجاه شمسی‌ علیه او به مبارزه مسلحانه دست نزنند و دانشجویان مخالفِ شاه در اروپا و آمریکا به تبلیغات پر دامنه علیه اومبادرت نکنند که افزون بر نا آرامی‌های دانشگاه‌های داخلی تصویری ناخوشآیند از نظام به دنیای خارج می‌داد و بسیاری از روشنفکران چپگرا و یا لیبرال در غرب را به صف دشمنان او کشاند.

 از طرفی همین دستاوردها شاه را به بیراهه کشید و شاید بشود گفت که تابش آن واقع‌بینی‌ او را چه درباره شخص خود و چه در مورد توان و کشش کشور برای پذیرش رشدی سریع‌تر خدشه‌دار کرد. شاه که از نارسیسم (خودشیفتگی) بی‌‌بهره نبود به تدریج به سوی خود‌بزرگ‌بینی‌ کشانده شد و از رساندن ایران به دروازه‌های تمدن بزرگ که منظور از آن هم‌پایگی با کشورهای پیشرفته غربی در زمانی‌ کوتاهـــ یک تا دو دهه ـــ  دم می‌زد.  

در این راستا شاه در صدد ساختن یک ارتش نیم میلیونی مجهز به پیشرفته‌ترین سیستم‌های تسلیحاتی برآمد و برای انجام این دو هدف به دو مسیر موازی قدم گذاشت.

در تیر ماه ۱۳۵۳ (اوت ۱۹۷۴) در کنفرانس رامسر رقم هزینه پیش‌بینی‌ شده برای برنامه عمرانی پنجم از ۲۶ میلیارد دلار به ۴۸ میلیارد افزایش یافت (که با محاسبه تعهدات جاری به ۶۰ میلیارد نزدیک می‌شد) و این در شرایطی بود که از همان زمان ضعف کِشش زیربنائی کشور در تخلیه بار در بنادر محسوس بود و آثار نامطلوب افزایش بهای نفت در بالا رفتن هزینهَ  فرآورده‌های وارداتی ایران ثبات نسبی‌ قیمت‌ها را که از شاخصه‌های رشد در ده ساله گذشته بود برهم زد.

از سوی دیگر شاه دست به خرید سیستم‌های دفاعی هوایی، زمینی و دریاییِ فوق مدرن زد که هزینه آن نزدیک به ده میلیارد دلار تخمین زده می‌شد.

به بطوری که در گزارش براون آمده است ( ص۲ ) و پارسونز هم در خاطراتش تأکید می‌کند (ص۴۳ ) بحران اقتصادی سال‌های میانی دهه پنجاه شمسی از تصمیمات ناصواب رامسر سرچشمه گرفته بود وانگلیس  این بحران را از عوامل اصلی‌ بروز اغتشاشات می‌دانست چرا که  ازآن پس ایران وارد یک دور باطل شد.  

اقتصاد کشور جوش آورد و نرخ تورم به ۲۵% به قول بعضی به ۳۰% رسید؛ تصمیمات و چاره‌اندیشی‌ها چه برای مبارزه با تورم و گران‌فروشی‌ و چه برای مشارکت طبقات مختلف در مباحثات مربوط به اداره کشور که منجر به سیستم یک حزبی و پیدایش حزب رستاخیز شد، همگی‌ اثر معکوس داشت و این در شرایطی بود که نظام بی خیال، دوگانگی فرهنگی‌ در جامعه را نادیده می‌گرفت و حتی در اوج بحران اقتصادی به آن دامن می‌زد چنانکه شاه تقویم خورشیدی‌ اسلامی را به تقویم شاهنشاهی تغییر داد و لغزش‌هائی مثل آوانگاردیسم در فستیوال هنری شیراز روحانیون معتدل را نیز علیه دربار شوراند.

خشونت‌های ساواک در سرکوبی مخالفین و سایه وحشتی که روی جامعه بی زبان آن روز ایران گسترده بود مزید بر علت بود. جوانان پرشور انقلابی که دست به مبارزه مسلحانه زده بودند با پیروی از مائویسم- استالینیسم از یک سو  و الهام از نهضت پانزده خرداد  از سوی دیگر بی‌ شک به بیراهه کشانده شده بودند و توسل‌شان به ترور و خرابکاری قابل توجیه نبود و نیست ولی‌ راه مقابله از طریق شکنجه و اعدام، تف سر بالا بود.

اعدام و کشتن جوانان به هر دلیل که باشد جامعه را افسرده می‌کند و جامعه ایران در آن زمان بیمار بود هرچند ذکر این نکته نیز ضروری است که کلّ تلفات جنگ‌های پارتیزانی این جوانان طی هفت سالی که به طول کشید با محاسبه اعدام‌ها، شکنجه‌ها و تیرندازی‌های خیابانی و غیره و تلفات نیروهای انتظامی کمتر از۳۵۰‌ نفر بود که این رقم مورد تأیید مطلعین مخالف و موافق قرار گرفته است ( ابراهامیان اعترافات زیر شکنجه، ص۱۰۳؛ پرویز ثابتی/قانعی فرد،ص۳۱۴). 

نکات فوق همگی‌ به زبانی‌ دیگر در گزارشات سفارت انگلیس در تهران مورد بحث و تحلیل قرار می‌گرفتند و لندن ازجزئیات بی‌ سامانی اوضاع وقت به خوبی آگاهی‌ داشت ولی ‌در هر حال خواستار حفظ وضع موجود و پشتیبانی از شاه بود.

هیچ کس در هیچ رده‌ای پیش‌بینی‌ نمی‌کرد که این آشفتگی‌ها سبب سرنگونی رژیم شود نکته‌ای که چندین بار در گزارش براون مورد تاکید قرار گرفته است. در عین حال انگلیس مصلحت شاه را در این می‌دید که وی به برنامه باز کردن فضای سیاسی– پروژه‌ای که شاه کمی‌ پس انتخاب کارتر به ریاست جمهوری در نوامبر ۱۹۷۶ به جریان انداخت– ادامه دهد. نکته‌ای که ذکرش در این راستا ضروری است این است که با اینکه پیش از تکمیل گزارش بروان  بیماری سرطان شاه با بستری شدن او دربیمارستان  نیویورک آشکار شده بود در جمع‌بندی‌های نهائی تأکید خاصی به اثر بیماری در رفتار و کردار شاه  و مدیریت بحران طی‌ سال انقلاب نشده است.  حتی پارسونز،  که خاطراتش چند سال بعد منتشر شد، روی این نکته انگشت نگذاشته است.

پارسونز، بر خلاف باور رایج،   پروژه فضای سیاسی باز شاه را مرتبط  به انتخاب کارتر نمی‌دانست ( پارسونز۴۸ ) اما از راه‌اندازی آن در اوج بحران اقتصادی  دراواخر ۱۹۷۶ در شگفت بود. اینک با بهره‌گیری از گذشت زمان،  روشن است که محمد رضا شاه که در آن وقت می‌دانست چند سالی‌ بیش از عمرش باقی نمانده استـــ  این نکته را پزشک فرانسوی معالج وی، پروفسور ژان برنارد،  به او گفته بود (نهاوندی/ بوماتی ص۴۲۹)ــ زمینه را برای کناره‌گیری داوطلبانه  و واگذاری سلطنت به ولیعهد آماده می‌کرد و به گفته پارسونز و تأئید خود شاه از سه سال قبل از انقلاب به این فکر افتاده بود (  پارسونز؛ ص ۴۸-۴۹؛ پاسخ به تاریخ ص ۲۶۴).

فصل هشتم گزارش براون به سیاست کشورهای ذیربط دیگر از جمله آمریکا، شوروی، فرانسه، آلمان و اسرائیل اختصاص یافته است که توضیح آن در این مختصر عملی نیست ولی‌ نکاتی از رویه واشنگتن در قبال اغتشاشات سال انقلاب آمده است که ذکر آن با توجه به پاره‌ای برداشت‌های ما ایرانیان ضروری است با قید این احتیاط که در زمان نگارش این گزارش (۱۹۷۹-۱۹۸۰) ویژگی‌‌های رویکرد آمریکا  به خصوص تناقضات فاحش بین عملکرد کارگزاران آن دولت حتی برای لندن هم آشکار نشده بود؛ به این جهت فشرده‌ای که در زیر آمده است آمیخته‌ای است از دانسته‌های آن روز این گزارش و آنچه در سال‌های بعد از اسناد و نوشتجات دست اندر کاران سیاست آمریکا دستگیر شده است.

 نقش آمریکا

در گزارش بروان  تأیید شده است که واشنگتن تحلیل و موضع مشابهی‌ از وضع ایران داشت هرچند به زعم گزارش نگرانی‌ مقامات آمریکایی در شروع بحران سیاسی نسبت به برآوردهای لندن خفیف‌تر بوده است. 

می‌دانیم که سفارت و دستگاه‌های اطلاعاتی‌ آمریکا انقلاب را پیش‌بینی نکرده بودند و تا نوامبر سال انقلاب تصور سرنگونی شاه دست کم به زبان آورده نمی‌شد و حتی در همان برهه کاخ سفید به دنبال راهکاری برای حفظ نظام پهلوی در ایران بود. 

مشاور امنیت ملی آمریکا‌ برژینسکی معتقد به سیاست “مشت محکم” بود و اوایل ماه نوامبر تلفنی به شاه توصیه کرد که یک دولت نظامی سر کار آورد؛  گفته بود هیچ جا ندیده است که یک دولت نظامی از عهده کار بر نیاید (براون ۶۲). دو هفته بعد برژینسکی سفیر شاه اردشیر زاهدی را نزد کارتر برد و او نیز تأیید کرد که شاه برای بازگرداندن ثبات و آرامش در کشور نباید نگران سیاست او درباره حقوق بشر باشد (زاهدی در مصاحبه با بی.بی.سی. فوریه  ۲۰۰۹). اما روال کار سالیوان سفیر آمریکا در تهران طور دیگری بود  و با رویکرد برژینسکی  به هیچ وجه هم‌سویی نداشت چرا که وی از آن زمان به این خیال افتاده بود که با گرایش به سوی  مخالفین معتدل شاه، برای آینده روابط ایران و آمریکا زمینه‌سازی کند و به زمامداری آنان چراغ سبز نشان داده بود. سالیوان می‌خواست این کار با تأیید آیت‌الله خمینی که در آن وقت در نوفل لو شاتو در پاریس تظاهر به تقدیس سیاسی و عزلت‌نشینی می‌کرد و خود را ورای سیاست‌بازی‌های مریدان و طرفدارانش جلوه می‌داد انجام بگیرد.( گری سیک ص ۸۲).

پیشنهاد سالیوان که در ۹ نوامبر به واشنگتن مخابره شد این بود که بین ارتش و روحانیون سازگاری ایجاد شود و این فقط در صورتی‌ ممکن است که نه فقط شاه بلکه امرای وابسته به او از ایران خارج شوند. به زعم او افسران جوان‌تر که اکثر در آمریکا یا اروپا آموزش دیده‌اند به آمریکا نظر مساعد دارند و از این حیث موقعیت آمریکا در ایرانِ آینده در مخاطره نخواهد بود.

سالیوان کوشش کرد نماینده‌ای از سوی وزارت خارجه آمریکا برای دیدار با خمینی به پاریس اعزام شود ‌ و برای این کار تئودور اِلیوت سفیر سابق آمریکا در کابل که فارسی را روان صحبت می‌کرد درنظر گرفته شده بود ولی کاخ سفید ‌ از اعزام او منصرف شد (سالیوان، مأموریت به ایران ص ۲۲۴). تفاوت رویکرد کاخ سفید با سالیوان این بود که کارتر و برژینسکی بعد از استعفای ارتشبد ازهاری  به موفقیت دولت شاپور بختیار امیدوار بودند و ژنرال هویزر را به منظور راضی‌ کردن امرای ارتش به بیعت با بختیارــــ  بدون مشورت با سالیوان یا اطلاع شاهـــ به تهران فرستادند در حالی که سالیوان در آن وقت حکومت بختیار را به چشم  مُحلٌل نگاه می‌کرد و فهرست صد تن از امرا و زبدگان ارتش شاه را که برای انقلاب خطرناک قلمداد می‌شدند از بازرگان گرفته بود تا آنها را یا همراه با شاه یا مقارن با عزیمت او روانه خارج از کشور کند (سالیوان ۷ـ ۲۳۵؛ گری سیک ۱۳۶).

  شایعاتی که در سال‌های بعد بین ایرانیان به خصوص در خارج از کشور رواج یافت و هنوز هم از رونق نیفتاده است، سرنگونی نظام پادشاهی را به حساب دسیسه بازی‌‌های واشنگتن و لندن می‌گذارد. در این راستا از دکترین فرضی آمریکا برای ایجاد یک «کمربند سبز» در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی و از نقش مرموز جورج بال، دیپلمات کهنه‌کار عَهد کِندی، که در اواخر سال در صحنه ظاهر شد و یا از تبانی قدرت‌ها در کنفرانس گوادالوپ در ۵ ژانویه ۱۹۷۹ یاد می‌شود بی‌ آنکه کوچک‌ترین سندی در تأیید سوء‌ظن‌ها ارأئه گردد.

در حقیقت بررسی دقیق اسناد محرمانه آن دوره که اینک از طبقه‌بندی محرمانه خارج و در اختیار همگان قرار دارد کوچک‌ترین اثری از دسیسه و تبانی در مورد انقلاب ایران بروز نمی‌دهد. طرح جورج بال‌ــ  که تازه  به تصویب کاخ سفید هم نرسیدـــ  ناظر بر تشکیل یک شورای مشورتی از طرف شاه بود به این منظور که با  انتخاب نخست‌وزیری که بین مردم مقبولیت داشته باشد بتوان بحران را پایان داد ولی در این طرح شاه البته با اختیارت محدود بر سر جای خود باقی می‌ماند (گری سیک ۱۰۷-۸ ؛ سالیوان ۲۲۰). 

آنچه سبب ابهام پیرامون رویه دو متحد غربی ایران شده است بیشتر از سر در گمی مقامات تصمیم‌گیر چه در انگلیس چه در آمریکا سرچشمه می‌گیرد. در واشنگتن دوگانگی رویکرد بین گردانندگان امور ایران در وزارت خارجه و برژینسکی در کاخ سفید و تزلزل کارتر در برخورد با این دوگانگی مسَخ‌کننده بود و به سرکشی‌های ناشیانه سالیوان سفیر آمریکا دامن زد؛ او انقلابیون را دل‌گرم و شاه بیمار و افسرده و  مالاً امرای ارتش را از پشتیبانی آمریکا دل‌سرد کرد ولی انقلاب و پیروزی‌اش در آن مرحله دیگر غیر قابل اجتناب شده بود.

[داریوش بایندر پژوهشگر تاریخ معاصر است]

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=5289