الاهه بقراط – در پایان بخش دوم نوشتم که رفتم روزنامهنگاری را ببینم که نزدیک بیست سال است همکاریم ولی هرگز یکدیگر را ندیدهایم. اما تا آن ملاقات هنوز یک روز مانده و روز شنبه قرار بود یک میزگرد خصوصی به مناسبت توقف انتشار مجله «آرش» و بررسی جوانب مختلف فعالیت آن از جمله نقش پرویز قلیچخانی در خانه خود وی برگزار شود. البته بدون آنکه خودش حضور داشته باشد.
در آن میزگرد با خانم مریم جزایری (حزب کمونیست ایران م.ل.م.) و آقایان ناصر مهاجر (پژوهشگر تاریخ معاصر)، محمدرضا شالگونی (راه کارگر) و مهرداد باباعلی (جمهوریخواهان دمکرات و لاییک) آشنا شدم. مسعود فتحی (اتحاد فداییان خلق ایران؛ سایت عصر نو) را نیز که از طریق اسکایپ در این میز گرد شرکت میکرد از بیش از سه دهه پیش، زمانی که «رفیق نسترن» بودم میشناختم و از تکرار داستان آشناییام با او خسته نمیشوم. بنا بر این آن را به نقل از مقاله «ما کیهانیها» که به مناسبت ۲۵ سالگی انتشار کیهان لندن نوشتم، در اینجا نیز نقل میکنم.
داستان مربوط به زمانی است که تازه چند روزی بود با شور و شوق به «ستاد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» در خیابان میکده (خیابان دهکده بعدی و عبداللهزاده فعلی منشعب از بلوار الیزابت یا بلوار کشاورز کنونی) راه پیدا کرده و «خیلی زود «ارتقاء مقام» یافته و از پشت میزی که در طبقه همکف برای اطلاعات گذاشته بودند، به طبقه سوم یا چهارم به بخش انتشارات منتقل شدم. کار تایپ بود و فتوکپی و زیراکس و جمع و جور کردن اعلامیه ها و مطالبی که باید برای پخش بسته بندی می شد. همان روز مرا که تایپ نمی دانستم، پشت میزی نشاندند تا اعلامیهای را تایپ بزنم. چهار خط اعلامیه که یکی از رفقا با بی تابی منتظر بود تمام شود، در دست من که باید دنبال هر حرف می گشتم، چهار ساعت طول کشیده و هنوز تمام نشده بود و رفیق هم مرتب می پرسید: «پس کی تموم میشه؟» من سرخ می شدم و از اینکه چرا چند سال پیش به جای کلاس خیاطی به کلاس ماشین نویسی نرفتم، به خودم لعنت می فرستادم.
ناگهان فرشته نجات من در هیئت یک رفیق ریزاندام با سبیلی کلفت که یک کیف چرمی زیر بغل داشت، از راه رسید. دیدم توی راهرو جلوی در اینور و آنور رفت و بعد سرش را کرد توی اتاق و پرسید: «تو رفیق نسترن هستی؟» گفتم: «بله» گفت: «بلدی تایپ بزنی؟» گفتم: «نه!» گفت: «پس داری چی کار می کنی؟!» گفتم: «خیلی وارد نیستم. اگر کسی رو می خواهید که وارد باشه باید یکی دیگه رو پیداکنید» آمد روبرویم ایستاد و گفت: «بزن ببینم!» من همین طور که دنبال حروف می گشتم با دو انگشت نشانه، یکی اینجا زدم و یکی آنجا! گفت: «خیلی خوب، پاشو بریم!» با تعجب گفتم: «ولی من خوب بلد نیستم» گفت: «خوبه، پاشو بریم!» من هم خوشحال از اینکه از تایپ آن اعلامیه خلاص می شوم، آن را به دیگری سپردم و بدون آنکه بپرسم «کجا؟» بلند شدم و دنبالش رفتم. در خیابان که کنار همدیگر راه می رفتیم، از او که خود را رفیق مسعود معرفی می کرد، و بعدها فهمیدم بین رفقا به «مسعود سبیل» معروف است، پرسیدم کجا می رویم؟ گفت به دفتر نشریه کار!»
حالا، بعد از هزار سال، من روزنامهنگار بودم و با چند تن دیگر از گروههای متفاوت در فرانسه و مسعود فتحی از یک کشور دیگر میخواستیم درباره «آرش» صحبت کنیم که بیش از ۲۰ سال در فضای باز و آزاد منتشر می شد.
همان گونه که قبلا گفتم آنچه در این میزگرد مطرح شد قرار است در آرش شماره ۱+۱۱۰ منتشر شود. اما من از فرصت استفاده کردم و با کسانی که در آن جمع بودم هم در مورد «آرش» و هم در مورد «حزب کمونیست ایران م.ل.م» گفتگو کردم.
نخستین گفتگویم با مریم جزایری و درباره حزب کمونیست ایران بود. در فاصلهای که آقایان در آشپزخانه مشغول گرم کردن و کشیدن ناهاری بودند که پرویز قلیچخانی قبلا پخته بود، با وی به صحبت مینشینم. برای من جالب بود که جریانی که هنوز نه تنها از مارکسیسم- لنینیسم بلکه علاوه بر آن از مائوییسم نیز دفاع میکند، چه اندیشه و استدلالی دارد. ولی از آنجا که نسبت به اینکه آیا م.ل.م. را واقعا درست متوجه شدهام یا نه تردید داشتم، نخست پرسیدم:
-نام دقیق حزب شما چیست؟
-حزب کمونیست ایران (م.ل.م) یا مارکسیست- لنینیست- مائوئیست، در واقع ادامه دهنده اتحادیه کمونیستهای ایران و «سربداران» است.
-چه پیوندی یا بهتر بگویم چگونه، پیوندی بین مائوئیسم و لنینیسم با مارکسیسم برقرار میکنید؟!
– ما در زمان تاسیس حزبمان عبارت مارکسیست – لنینیست- مائوئیست را به نشانه آن در نام حزب گذاشتیم که تئوری مارکسیسم دو بار تکامل پیدا کرده است. یک بار توسط لنین و یک بار توسط مائو. البته تکامل این تئوری توقف نمیکند. بزرگترین تکامل مائو این بود که بر پایه تجربه ساختمان سوسیالیسم در شوروی و تجربه خود چین سوسیالیستی، نشان داد که جامعه سوسیالیستی هم هنوز جامعهای یکدست نیست و همچنان میان مردم تمایزات اقتصادی و اجتماعی هست. مثل تمایزات میان زن و مرد، تضاد میان کار فکری و یدی. اینها تمایزاتی است که در واقع رد پای جامعه طبقاتی هستند و در جامعه سوسیالیستی هنوز کاملا از میان نمیروند و از میان رفتن آنها فقط زمانی ممکن است که در سطح جهانی جامعه طبقاتی ضربات ترمیمناپذیر بخورد. در هر حال وجود این تمایزات منجر به مبارزه طبقاتی از شکل ویژهای میشود. بر پایه همین محدودیتهای سوسیالیسم است که یک بورژوازی نوین سر بلند میکند که سخنگویان سیاسیاش را در خود حزب کمونیست پیدا میکند. به همین دلیل، حزب کمونیست هم یکدست نیست. اینها علنا نمیگویند که «ما بورژوازی هستیم». در واقع برنامهای که برای جهتگیری جامعه سوسیالیستی ارائه میدهند مترادف با احیای سرمایه داری میشود.
ما خودمان هم امروز م.ل.م. را کافی نمیدانیم زیرا جهان و جامعه تغییرات بسیار کرده بنابراین تئوری تغییر آن نیز باید تکامل بیابد. به علاوه تجربه گذشته به ما خیلی چیزها را یاد داده است. تجربه وقتی جمعبندی میشود تبدیل به دانش و افقهای گستردهتر میشود. علاوه بر این فکر بشر در جهات گوناگون، چه علمی و چه اجتماعی گسترش پیدا کرده که کمونیستها باید از آنها بیاموزند همان طور که مارکس و انگلس از دانش زمان خود آموختند.
-آزادی و حقوق بشر چه نقشی در این جامعه سوسیالیستی دارد؟
-آزادی و حقوق بشر دستاوردهای بشری هستند ولی در چارچوب جامعه سرمایه داری بر اساس آزادی مالکیت خصوصی و حق استثمار قرار دارد که نتیجهاش لاجرم محرومیت اکثریت از حقوق ابتدایی سیاسی و اجتماعی و حتا امکان فکر کردن است. عوامفریبی «آزادی و دموکراسی» و انتخابات آزاد این دموکراسی نیز از همین جاست. در جامعه سوسیالیستی این آزادیها و حقوق کیفیتا متفاوتند و اکثریت تودههای مردم واقعا امکان آن را پیدا میکنند که به طور معنادار درگیر در فرایندهای سیاسی کشور بشوند. دولت سوسالیستی تنها دولت در تاریخ بشر است که وظیفهاش از بین بردن دولت است.
-آن جامعه سوسیالیستی قرار است چطوری برقرار شود؟
-از راه انقلاب باید قدرتهای کنونی را انداخت. انقلابی بر اساس آگاهی و سازماندهی تودههای مردم. همه جنبشهای اجتماعی، جنبش دانشجویان، زنان و… همه اینها باید در سرنگون کردن نظام کنونی که بر جامعه ما و جهان حاکم است حرف داشته باشند و در آن منفعت دارند.
-پس چرا کشور خود لنین و مائو نتوانستند سوسیالیسمشان را نگاه دارند؟
– عمدتا برای اینکه توازن قوا به سود آنها نبود. انقلاب سوسیالیستی هم بارها شکست خواهد خورد تا بالاخره به طور بازگشتناپذیر مستقر بشود. پروسهای بسیار پیچیده تاریخی جهانی است.
-ولی در اتحاد شوروی سالها حزب کمونیست بر سر کار بود و در چین کنونی هنوز بر سر کار است.
– از زمانی که در شوروی و چین سرمایهداری احیاء شد این احزاب فقط اسمشان کمونیست بود. در شوروی حتا قبل از خروشچف هم روند احیای سرمایهداری شروع شده بود. مانند سرطان که در بدن رشد کرده بود و یک جا جهشوار تمام بدن را گرفت.
-آیا این طور نیست که چینیها از فروپاشی شوروی آموخته باشند و با باز کردن درهای اقتصاد به سوی جهان خواستند که سیستم کمونیستیشان را حفظ کنند؟
– اگر منظورتان آن است که به جای نظام دو حزبی معمول در سرمایهداری غرب نظام تک حزبی را نگاه داشتهاند باید بگویم که علت اصلیاش این نبود. بحث آن مفصل است. اما زیربنای اقتصادی چین بر خلاف شوروی، خیلی قوی بود. شوروی هنگام فروپاشی مانند یک فیل سنگین بود که روی پاهای ضعیف قرار داشت. به همین دلیل هم تن به تجزیه داد تا بنیه خودش را قوی کند. این بحث مفصلی است که در این صحبت کوتاه نمیشود واردش شد و نیاز به ارائه آمار و ارقام و تحلیل مفصل دارد.
-فکر نمیکنید اگر چین درهای سیاست خود را هم مانند اقتصاد باز نکند، دچار بحران خواهد شد؟
– دچار بحران شدن به دلیل باز و بسته بودن درهای سیاست نیست. الان بحران سیاسی تمام اروپا را فرا گرفته است. چه «باز» باشند یا «بسته» همه این کشورها، از چین تا روسیه و آمریکا روی گسلهای بزرگ طبقاتی نشستهاند و همه را بحران خواهد گرفت. اینکه چکاننده بحران سیاسی، مسائلی در خود عرصه سیاست خواهد بود (استبداد و خودکامگی حزبی مثلا) یا در عرصه اقتصاد را نمیدانم. ولی احتمال میدهم در چین با تکانهای بزرگ اقتصادی، حکومت آن دستخوش بحران مشروعیت بشود.
-چین کنونی چیست؟
-مرکز سرمایهداری دنیا!
-چرا چپ ایران نمیتواند خود را جمع و جور کند؟
-اگر خود را نقد کند، واقعا انقلابی باشد یعنی به ضرورت و نیاز امروز جامعه جواب دهد و نگاهی به آینده داشته باشد، چرا، میتواند.
-اگر در ایران شرایط باز سیاسی وجود داشته باشد، حزب کمونیست ایران (م.ل.م) چه خواهد کرد؟ آیا برای مشارکت در قدرت در انتخابات شرکت خواهد کرد؟
-نه، در شرایط آزاد هم در انتخابات شرکت نخواهیم کرد. ما برای آگاهی مردم فعالیت خواهیم کرد و فکر میکنیم وظیفه مرکزی احزاب کمونیست انقلابی در همه جا سرنگون کردن دولتهای حاکم و استقرار جوامع سوسیالیستی است. در نتیجه باید ستون فقرات چنین احزابی مخفی باشند. اما این به معنای آن نیست که از هر فضایی برای بسیج و آگاهی تودههای مردم و گسترش نفوذ افق و برنامه کمونیستی استفاده نخواهد کرد.
*****
من از آنچه صحبت کردیم یادداشت برداشتم و وقتی به برلین برگشتم تنظیم کرده و برای خانم جزایری فرستادم چون خواسته بود که پیش از انتشار آن را بخواند. او نیز برخی جملات خودش را دقیق کرد و پس فرستاد که در بالا خواندید.
خانم مریم جزایری مانند دیگر حاضران در این میزگرد (به جز محمدرضا شالگونی که عکس ایشان در بخش چهارم این گزارش منتشر خواهد شد) تمایلی به عکس گرفتن نداشتند و در اینترنت نیز عکسی از ایشان یافت نشد اما مطالب و صدای ایشان را در گفتگوهای مختلف میتوان در فضای مجازی یافت.
ناهار آماده صرف شدن بود و گفتگو با دیگران ماند برای پس از آن…