[دیدگاه] [احزاب و گروههای سیاسی]
کیهان آنلاین- ۱ اسفند ۹۳ – پرسشی که مکرراً از همه شرکتکنندگان در اپوزیسیون حکومت اسلامی میشود آن است که «چرا در برانداختن این حکومت نکبت با هم متحد نمیشوید؟ چرا صبر نمیکنید تا، پس از آزاد سازی ایران و با شروع دوران موقت نوشتن قانون اساسی جدید و تهیه مقدمات همهپرسیها و انتخابهای آزاد، هر دسته و گروهی بتواند برنامههای خود را در رسانههای عمومی معرفی و تبلیغ کند؟
چرا آن دسته از تفاوتهای در اندیشه و مرام و برنامه خود راـ که پیش از فروپاشی حکومت اسلامی قابل حل نیستندـ مانع اتحاد عمل خود علیه حکومت اسلامی میکنید؟»
من، به عنوان یک کوشنده سیاسی که اکنون مسئولیت سخنگوئی گروهی سیاسی نیز بر عهدهام گذاشته شده، میخواهم در اینجا پاسخ خود و سازمان متبوع خویش را به این پرسش بدهم.
شرایط عمومی اتحاد
اگر هدف اتحاد «منحل کردن حکومت اسلامی و لغو قانون اساسی آن» باشد، از نظر ما وصول به این هدف منوط به رعایت شروطی، هم ضروری و هم بدیهی، است:
- با توجه به هدف بالا، اشخاص و گروههای شرکتکننده در آن واقعاً معتقد شده باشند که حکومت اسلامی اصلاحپذیر نیست و باید آن را به زبالهدانی تاریخ افکند و، در عین حال، باور کرده باشند که این کار تنها از عهده اتحادی بر میآید که بتواند آلترناتیوی دموکرات و سکولار را در برابر این حکومت به وجود آورد. حرکت دو دلانه در این راستا نه به اتحاد میانجامد و نه، اگر اتحادی ممکن شد، میتوان انتظار دوام و پایائی آن را داشت.
- شرکتکنندگان باید قبول کرده باشند که، بنا بر اصل اساسی «کثرتمداری»، حکومت آینده پس از فروپاشی حکومت اسلامی باید فراجناحی باشد و قانون اساسیاش بر بنیاد اعلامیه جهانگستر حقوق بشر تنظیم شود. در چنین حکومتی مذاهب و ایدئولوژیها در قانون اساسی و ساختارهای برآمده از آن نقشی نخواهند داشت و شرکتکنندگان در «اتحاد» نیز باید پذیرفته باشند که در آینده کشورمان همه «ایدئولوژیها» به سطح «برنامههای ـ مثلاً ـ چهار ساله دولتها» فروکاسته میشوند و مردم اختیار آن را خواهند داشت که، اگر از برنامه گروه برنده انتخابات نیز ناراضی باشند یا بشوند، در انتخابات بعدی دولت را به دست گروه دیگری با برنامهای دیگر بسپارند.
- آنها که دو شرط بالا را میپذیرند متفقالقول باید تعهد کنند که خواستار حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور و ملت ایران هستند. بدون وجود ایرانی یکپارچه، صحبت کردن از آینده سکولار دموکرات ایران بیشتر به یک شوخی زننده و تلخ شباهت دارد.
- آنها، همگی باید متعهد شده باشند که در حکومت آینده ایران و قانون اساسی آن راههای «بازتولید استبداد» بسته خواهد بود. کشور ما، در صد ساله اخیر، و در پی انقلابات و خیزشهای متعدد، شاهد آن بوده است که استبداد همواره قادر شده خود را به اشکال مختلف (سلطنت مطلقه، سلطنت ظاهراً مشروطه و ولایت فقیه) باز تولید کند. البته در این مورد میتوان به بحثهای طولانی و تفصیلی نشست و این «راهها» را از پیش مشخص کرد.
- هیچ شخص و گروهی نباید از هم اکنون خود را آن آلترناتیوی که باید به وجود آید تلقی کرده و، به این خیال، اجرای وظایف آن را بر عهده خود بداند، بلکه باید کوشش شود تا همگی در مورد وظایفی که تنها از عهده آن آلترناتیو بر میآید مطالعه کرده و آماده باشند تا حاصل کار خود را تقدیم آن کنند.
- و آخرین شرط هم آنکه چنین اتحادی نمیتواند بر اساس برنامههائی صورت گیرد که حصول به پیروزی را موکول به پیدایش تغییرات «بلند مدت» سیاسیـ اجتماعیـ فرهنگی، آن هم در «ذهنیت ملت ایران» میکنند و، در نتیجه، به اقدامات سریع برای فروپاشاندن حکومت اسلامی اعتقاد ندارند.
واقعیت مسئله آن است که، بدون رعایت این شروط، هر اتحادی هم که، به فرض، تشکیل شود نمیتواند به عنوان زاینده «آلترناتیو واقعی حکومت اسلامی کنونی» عمل کرده و به آن آلترناتیو اجازه دهد تا مبارزه ملت ایران را، تا پیروزی و تا پایان کار دولت موقت، هدایت کند. بلکه، برعکس، چنان اتحاد ناقصی خود، به دلایل آشکار گوناگون، حکومت بعدی ایران را نیز یا با استبدادی ایدئولوژیک همزاد میکند و یا وسیلهای برای تجزیه ایران و احیاناً بروز جنگهای داخلی مربوط به این تجزیه میشود.
موانع عمومی اتحاد
شاید، در بادی امر، چنین تصور شود که شروط فوقالذکر جزو بدیهیات مبارزهاند و کسی با آنها نمیتواند مخالف باشد. اما چنین نیست و، در نتیجه، روشن نبودن دلایل «عدم تمایل به ایجاد چنان اتحادی» در میان اپوزیسیون اکنون وضع را در اذهان همه دوستداران ایران به صورت معمائی پیچیده درآورده است.
من، برای روشن شدن دلایل این پیچیدگی و نشان دادن اینکه چگونه «عدم تعهد واقعی اما گریزنده به شروط فوق» موجب میشود تا امر اتحاد نیروهای مخالف حکومت اسلامی به کندی پیش رود، تنها به چند معضل اصلی کار اشاره میکنم:
- توجه استقلال گریز ِ بخشی از اپوزیسیون به نقش سیاست کشورهای غربی در تبدیل «پروژه تغییر رژیم» به «پروژه تغییر رفتار رژیم». این تبدیل بیشتر در سطح مراکز سیاستگزاری غربی، و بخصوص پس از آغاز ریاست جمهوری آقای اوباما در امریکا، صورت گرفته و، طبعاً، همه رسانههای وابسته و نیز بخشی از اپوزیسیون حکومت اسلامی را که چشم به قبله کاخ سفید دارند متأثر کرده است.
بدیهی است که این «تغییر» لاجرم برای «جریان اصلاحطلب درون رژیم» اهمیت و کارآئی قائل میشود. مثلاً، این روزها، اظهارات سخنگوی وزارت خارجه امریکا در مورد اینکه حکومت اسلامی باید آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد را از حصر خانگی رها کند و، متعاقب آن، فعال شدن گروههای مختلف وابسته به «رهبری بخش مذهبی جنبش سبز» در این زمینه، نشان از آن دارند که آقای اوباما میخواهد از مهره «حصر» نیز، از یک سو، برای ایجاد فشار به خامنهای استفاده کند و، از سوی دیگر، نوع آیندهای را که برای ایران میطلبد روشن سازد و ما را به روزهای خرداد تا بهمن ۱۳۸۸ برگرداند؛ روزهائی که طی آن امریکا تلاش میکرد، بی اعتنا به خواست واقعی مردم که سرنگونی حکومت باشد، با رژیم کنار آمده و جریان موسویـ کروبی را تقویت کند. از نظر آقای اوباما، خلاص شدن «حصریان» و بازگشتشان به حوزه قدرت همان «تغییر رفتار رژیم» است.
توجه کنیم که هیچ انسان معتقد به اعلامیه حقوق بشر نمیتواند با آزاد شدن این «رهبران اصلاحطلب مذهبی» مخالف باشد اما، در عین حال، نمیتوان باور کرد که آزاد شدن آنها به معنای آزادی ملت ایران نیز هست. آنان تا کنون جز وعده «بازگشت به دوران طلائی امام» و «وفاداری به قانون اساسی رژیم اما اصلاح برخی از مواد فرعی و غیرمذهبی آن» مژده دیگری برای کسی نداشتهاند.
بدینسان، سیاست کوشش برای «تغییر رفتار رژیم»، خود به خود، در برابر سیاست تلاش برای پیدایش یک «آلترناتیو منحلساز رژیم» قرار میگیرد و در نتیجه، آنان که چشم انتظار فرمان غربیها برای انجام اقدامات خود هستند، به هر صورت ممکن، از شرکت در جریانی که بر ضرورت ایجاد چنان آلترناتیوی اصرار میورزد خودداری میکنند. وابستگی آنها را هم میتوان آشکارا در همین امتناع دید.
- مطرح ساختن بحث «آلترناتیو هم اکنون در داخل کشور وجود دارد»، آن هم نه از جانب داخل کشوریها بلکه از جانب آنانی که در خارج کشور خود را طرفدار دموکراسی و سکولاریسم برای ایران میخوانند عامل بازدارنده دیگری است. عاملان این بحث خود به خود نه میتوانند به این بحث که «آلترناتیو حکومت استبدادی در بیرون از مرزهایش ساخته میشود» اعتقادی داشته باشند و نه در راستای به وجود آمدن این آلترناتیو شراکت میکنند. به عبارت دیگر آنها، با مطرح ساختن بحث «آلترناتیو هم اکنون در داخل کشور وجود دارد» و یا ادعای اینکه «آلترناتیو تنها در داخل کشور ساخته میشود»، در راه ایجاد اتحاد اپوزیسیون خارج کشور در راستای سرنگون ساختن رژیم سنگ میاندازند.
- در میان اپوزیسیون خارج کشور، مطرحکنندگان بحث «ضرورت تبعیت خارج کشور از داخل کشور» نیز، طبعاً، از شرکت در ساختن اتحاد برای سرنگونی رژیم اسلامی خودداری میکنند. در واقع این فکر دنباله طبیعی اما مخفی شده همان بحث «آلترناتیو در داخل کشور است» به شمار میرود و مبارزات اپوزیسیون خارج کشور را تابع «رهبری داخل کشور» میکند بی آنکه این رهبری، به فرض اینکه به صورت بالقوه وجود داشته باشد، توانسته باشد شکلی منسجم به خود بگیرد. این شعار کلاً نافی ضرورت ایجاد رهبری در خارج کشور و لزوم توسل به امام غایب دیگری به نام «رهبری داخل کشور» است.
- نیز هستند کسانی که فوریتِ رسیدن به هدف انحلال حکومت اسلامی و برقراری حکومتی سکولار دموکرات را انکار کرده و چنین مطرح میکنند که مردم ایران هنوز برای این گونه حکومت آمادگی ندارند چرا که هم مذهبزدهاند و هم خو کرده به استبداد و، در نتیجه، لازم است ابتدا روی آنها کار فرهنگی انجام شود و نوعی «نوزائی» (یا «رنسانس») در آنها به وقوع بپیوندد تا برقراری دموکراسی سکولار در آینده آن «مردم ِ تحول یافته» ممکن باشد.
آشکار است که طرح این گونه سخنان و مباحث در اصل کوشش برای تعطیل مبارزات جاری و تعلیق پیروزی به آیندهای دور و مبهم است. از صاحبان این گونه افکار، که نمیتوان باور کرد صمیمانه به این نتایج رسیدهاند و حتی اگر در فکر و سخن خود صمیمی باشند، نمیتوان انتظار داشت که در اتحادی برای سرنگون ساختن «هرچه زودتر» حکومت اسلامی شرکت کنند.
- تبدیل بحث ایجاد «تشکل آلترناتیو» به ایجاد «سیاست آلترناتیو» هم مانع دیگری است. این نظر بر آن است که اگر آلترناتیو سکولار دموکراتی به وجود آید که تازه باید بنشیند و برای خود سیاست کاری تعیین کند، در واقع، درست به علت فقدان این «سیاست آلترناتیو» راه به جائی نخواهد برد و نتیجهاش اتلاف بیمورد انرژیها است. این طرح نیز در مرحله نخست و همچون طرح بالا، از فوریت مبارزه برای ایجاد آلترناتیو میکاهد و در عین حال این عیب دیگر را هم دارد که از عامل «فاعل» خالی است چرا که نه خواستار و رهسپار ایجاد تشکل و سازمانی برای اندیشیدن به «سیاست آلترناتیو» است و نه روشن میکند که این سیاست چگونه و در درازای چه زمانی مشخص خواهد شد. خود به خود معتقدان به این بحث نیز، همچون معتقدان به اولویت برقراری «رنسانس ایرانی»، تا اطلاع ثانوی!، از شراکت در اتحاد برای منحل ساختن حکومت اسلامی خودداری میکنند.
- در زمینه اضعاف فکر بالا میتوان به بحث «ضرورت برنامهریزی اقتصادی برای آینده ایران» نیز اشاره کرد. اگر چه هیچ کس نمیتواند منکر ضرورت اندیشیدن به وجوه مختلف زندگی آینده ملت ایران باشد اما وقتی کسانی میکوشند تا این فکر را جانشین «پروژه آلترناتیوسازی» کنند خود به خود نشان میدهند که خواستار شراکت در اتحادی در آن راستا نیستند و میخواهند سر خود را به کارهای «موردی» گرم کنند.
- از آنجا که «اتحاد» صورتی از «جبههسازی» است و باید طیف وسیعی را در بر گیرد، اگر کسانی که معتقد به ضرورت ایجاد احزاب در خارج کشور هستند، کار حزبسازی را جانشین جبههسازی کنند خود به خود در جریان ایجاد اتحاد سنگ انداخته و به تفرقه اپوزیسیون یاری رساندهاند.
باید توجه داشت که اصولاً حزبسازی در خارج کشور و در میان اپوزیسیون، تنها میتواند نوعی تمرین برای شراکت در روندهای انتخاباتی در ایران آزاد تلقی شود؛ چرا که حزب در داخل یک کشور و در راستای پذیرش قانون اساسی مستقر بر آن و کوشش برای تصرف «دولت» (و نه «حکومت») عمل میکند و، در نتیجه، جدا از آن جنبه تمرینی که گفتم، عملی خلاف کوشش برای تصرف «حکومت» (و نه «دولت») محسوب میشود؛ کوششی که نیازمند به اتحاد همگانی علیه حکومت فعلی و قانون اساسی آن باید باشد.
- کوشش برای «مرکزیسازی ایدئولوژی گروهی» نیز از موانع عمده ایجاد اتحاد مورد نظر است. هر گروه و حزبی که دارای مجموعه مقاصدی فراتر از شروط ششگانهای که در ابتدای این مقاله باشد، و بخواهد اعتقاد به «ایدئولوژی گروهیِ» خود را ضمیمه آن شروط کند، خود به خود با صدمه زدن به جامعیت سکوی پرتاب اتحاد، در برابر کوشش برای ایجاد آن نیز قرار میگیرد. یعنی، در عین اینکه هر کوششی برای انسجام گروههای مخالف رژیم اسلامی ارزشمند است اما این «انسجام درون گروهی» نباید راه را بر برقراری اتحادهای سراسری علیه حکومت اسلامی ببندد.
مثلاً، جمهوریخواهانی که میگویند در فردای ایران نباید برای تعیین نوع نظام همهپرسی کرد و شکل جمهوری در سال ۵۷ به وسیله ملت انتخاب شده است، یا پادشاهیخواهانی که معتقدند باید به قانون اساسی مشروطه و پذیرش سلطنت (با نام «پادشاهی پارلمانی») بازگشت، یا کمونیستها و سوسیالیستهائی که اولویت را به لغو مالکیت خصوصی و مبارزات امپریالیستی میدهند، یا لیبرالهائی که برای مخالفین ایدئولوژی خود آزادی و حقی در ایران آینده قائل نمیشوند، یا فدرالیستهائی که معتقد به تقسیم ایران بر مبنای اقوام آن هستند، نه تنها هیچ کدام کاندیدای خوبی برای شرکت در اتحاد محسوب نمیشوند، بلکه هر کدام به سبک خود در راه ایجاد اتحاد سد میسازند.
- کوشش برای اینکه اشخاص و گروهها خود را جایگزین آلترناتیوی که هنوز ساخته نشده نشان دهند نیز یکی ار عوامل تفرقه و بیاعتبار کردن اپوزیسیون است. شخصیتها و گروههائی که، یا از سر ناآگاهی و یا به عمد، چنین میکنند، از آنجا که به راستی آن آلترناتیو برخاسته از اجماع گسترده محسوب نمیشوند و پایه و مایهای، چه در اپوزیسیون و چه در میان عامه مردم، ندارند از یک سو آبروی اپوزیسیون را میبرند و از سوی دیگر با این نمایش نمیتوانند کاندیدای مناسبی برای شرکت در اتحاد باشند.
نمونه اش فراخوانهای گهگاهی است که شخصیتها و گروهها، مثلاً برای سالگرد انقلاب و یا ۲۵ بهمن امسال، صادر میکنند و هیچ کس به آنها وقعی نمینهد. فراخوان مؤثر تنها میتواند از جانب آلترناتیوی صادر شود که مورد اعتماد و پذیرش مردم باشد.
- جا زدن «استراتژی» (و حتی «تاکتیک») به عنوان «هدف مبارزه» (که شگرد «فرعی را به جای اصلی نشاندن» هم خوانده میشود) خود موجب کُند کردن جریان کوشش در ایجاد اتحاد علیه حکومت اسلامی است.
نمونه بارز آن را میتوان در مطرح ساختن «انتخابات آزاد» به عنوان «هدف مبارزه» مشاهده کرد. از آنجا که میتوان تصور کرد که انحلال حکومت اسلامی و برقراری دموکراسی سکولار در ایران خود به خود زاینده امکانات متعددی محسوب میشود، نمیتوان آن امکانات را هدف اصلی مبارزه و محور اتحاد قرار داد. مثلاً، میتوان تصور کرد که در آنچنان رژیم دموکراتی «حاکمیت ملی» برقرار میشود، «منافع ملی» به صلاحدید نمایندگان واقعی مردم تعیین میشود، «آزادی بیان و تبلیغ عقیده» تأمین میگردد، و «آزادی تشکیل حزب و سندیکا» ممکن میگردد. اما همه این امکانات در صورتی تحقق پیدا میکنند که «حکومت اسلامی منحل شده و حکومت دموکرات و سکولار جانشین آن شود». بدون این «پیش شرط اصلی» هیچ کدام از آن «نتایج ثانوی» به دست نمیآید
بنا بر این، چه دلیلی دارد که ما اصل را رها کرده و برای اتحاد و مبارزه خود «هدفی فرعی» را انتخاب کنیم؟ آیا این عمل حاصلی جز دور زدن هدف اصلی و سرگرم شدن به بدیهیات فرعی خواهد داشت؟ چگونه میتوان شعار «اتحاد برای انتخابات آزاد» یا «اتحاد برای تأمین منافع ملی» را جانشین شعار «اتحاد برای سرنگون سازی رژیم و استقرار دموکراسی» کرد و توقع داشت که چنین اتحادی هم ممکن و هم کارآمد خواهد بود؟
- یکی دیگر از عوامل مانع «اتحاد برای سرنگونسازی رژیم» بلیه «خودمحورپنداری» اشخاص و گروهها است به طوری که به هر کدام دست همکاری دراز میکنی خواستار آن میشود که تو به جمع آنها بپیوندی. و مشکل پیوستن به گروههائی که شروط ششگانه مطرح شده در آغاز این مطلب را نمیپذیرند آن است که نتیجهای جز اتلاف انرژی و تولید یأس در اپوزیسیون نخواهد داشت.
- و بالاخره باید به این تضاد عجیب اشاره کنم که در وجود این «خودمحورپنداران» وجود دارد. در واقع، کمتر میتوان به شواهدی دال بر وجود «اعتماد به خود» در این «خودمحورپنداران» دست یافت. بیشتر شان خود میدانند که کسی آنان را آن گونه که خود میپندارند نمیبیند و برایشان اهمیت قائل نمیشود. بنا بر این میکوشند در زاویهها و اطاقها و جمعهای کوچک و منطقه بی خطر خود بمانند و نگذارند کار به جائی کشیده شود که توقع مردم از آنان بالاتر از توان و امکاناتشان باشد. در این زمینه «تلاش برای بودن و آلوده نشدن!» را میتوان به مشخصات بسیاری از حاضران در اپوزیسیون اضافه کرد.
سه توضیح لازم
- در این توصیفات، من البته مسئله وجود مأموران حکومت اسلامی در میان اپوزیسیون این حکومت را دخالت ندادهام. آنها وجود دارند و نهایت تلاش خود را هم برای جلوگیری از تحقق اتحاد آلترناتیوساز انجام میدهند؛ اما تا در افراد اپوزیسیون رخنهگاهی نیابند تلاششان نتیجهبخش نیست.
- در عین حال، در اینجا ذکر این نکته را ضروری میبینم که ممکن است، به احتمال زیاد، کسانی در میان خوانندگان مطلب حاضر باشند که بخواهند خود مرا خطاب قرار داده و بگویند که «مگر تو خود عضو و سخنگوی گروهی نیستی و به همین دلیل نیست که از عضویت در گروههای دیگر مبارزهکننده علیه حکومت اسلامی خودداری میکنی؟» پاسخ صمیمانه من آن است که من و همفکرانم، در هر تشکلی که گرد آمده باشیم، آمادهایم تا عضو هر گروهی شویم که آن شش شرط اولیه را رعایت کند و برای گریز از آنها بهانههای پوچ و بی موردی نیاورد.
توجه کنید که اینها «شروط ما» نیستند بلکه، در نگاه ما، شروط عملی شدن شعار «اتحاد برای آلترناتیو» محسوب میشوند. ما با هر کس و هر گروهی که جزو گروههای مطرح شده در «آسیب شناسی» دوازده گانه فوق نیستند صمیمانه همکاری خواهیم کرد.
- و بالاخره، در پایان مطلب، جا دارد که بگویم، اگرچه تحلیل فوق ممکن است در برخی از رزمندگان علیه حکومت اسلامی حسی از بنبست و ناکامی را القا کند اما، به دلایلی چند، ما به آینده پیروز مبارزهمان علیه حکومت اسلامی اعتقاد راسخ داریم.
جای نومیدی نیست
- جنبش (نه حزب، نه گروه، نه سازمان، و نه شبکه و نه نهاد)، بلکه «جنبش سکولار دموکراسی ملت ایران»، روز به روز حضور و ماهیت خود را بیشتر نشان داده است. اگر بخش عظیم مردمی که در سال ۸۸ به خیابان آمدند و به بهانه «رای من کو؟» به شعار «جمهوری ایرانی» رسیدند، آن روزها نتوانستند به خاطر سرکوب ممتد حکومت و ربودن رهبری جنبش به وسیله «اسلامیستهای مغضوب»، به آرزوهای خود برسند، اما همان شکست موجب گسترش آگاهی آنان در مورد ضرورت براندازی حکومت اسلامی و آمادگی برای پذیرش رهبری منسجم آلترناتیو سکولار دموکرات ناشی از اتحاد مورد نظر شده است. اکنون در و دیوار و آسمان و زمین ایران این خواست را فریاد میکشند.
- حکومت اسلامی، بخصوص به علت وابستگی شدید به روسیه و چین، روز به روز بیشتر از تحمل اصلاحات مورد درخواست کشورهای غربی ناتوان میشود و مسلماً، روزی که در دو راهه قطعی انتخاب قرار گیرد، یا فرو میپاشد و یا تسلیم غرب یا شرق میشود؛ یا در محاق اردوگاه شرقِ استبداد طلب فرو میرود و یا به عضویت اردوگاه غرب در میآید و، در نتیجه، ارزشهای فرهنگ سیاسی و اجتماعی آن را (چه به تدریج و چه به صورت ناگهانی) میپذیرد و در پی آن مردم را از شرّ خود خلاص میکند. دوراهه فعلی هیچگاه این چنین بارز نبوده است و تصور نمیرود که آقای اوباما نیز بتواند، در چند صباحی که حکومت دارد، رژیم اسلامی را از مهالک آن مصون بدارد.
- به خاطر وجود رسانههائی که اجازه میدهند افکار انحلالطلبانه سکولار دموکرات با مردم در میان گذاشته شود، اکنون مشاهده میکنیم که در صحنه «گفتمان سیاسی» اپوزیسیون کمتر نظریهای همآورد فکر سکولار دموکراسی است و تلاشهای کسانی که با شروط ابتدای این مقاله موافقت ندارند نیز روز به روز بیشتر در سایه قرار میگیرد و مردم را از خود نا امید میسازد. آنها هم اکنون مجبور شدهاند مخالفت خود با این اتحاد را در هزارتوی لفافهها و کتمانها پنهان کنند.
- شرایط طوری است که ورود به بحثهای سیاسی را از خلوت گروهها و احزاب به دایره عمومی مردم کشانده و اجازه داده است که مردم، با کمک سنجههائی که از راه تجربه به دست آوردهاند، به قضاوت بنشینند و، بر اساس منافع واقعی و نه شعاری خود، سره را از ناسره تشخیص دهند.
- شرایط جنوب غرب آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا موجب آن شده که مردم ما با چشم خود عواقب برقراری حکومتهای مذهبی را مشاهده کنند و دریابند که چگونه به قدرت رسیدن اسلامیستها در کشورشان در عرض سه دهه موجب شده تا تمام منطقه به آتش کشیده شود و این آتش نیز تا زمانی که حکومت اسلامی بر کشورمان مسلط است خاموشی نخواهد پذیرفت. امروز اگر نیروهای رنگارنگ ارتجاعی منطقه سر برافراشته و به ویرانگری پرداختهاند، حرکت متقابل آن هم نمیتواند جز انسجام درونی مردم این کشورها و تلاش برای رسیدن به وفاقی بین سکولار دموکراتهای منطقه باشد.
در این راستا یقین دارم که روزی نیز فرصتی پیش خواهد آمد تا تک تک سردمداران اپوزیسیون ما، در برابر ملت ایران، بر صندلی جوابگوئی نسبت به کارکرد کنونی خود بنشینند. آرزو کنیم که در آن روز در برابر ملتمان شرمنده نباشیم.