[دیدگاه]
کیهان آنلاین – ۱۴ اسفند ۹۳ – آمدن آقای ناتانیاهو، نخست وزیر کشور اسرائیل، به امریکا و سخنرانیهایش در «ایپک» و سپس کنگره امریکا، و عکسالعمل برخی از ایرانیان خارج از کشور نسبت به سخنان او، آزمایشی بود برای اینکه بدانیم گروههای مختلفی که تحت نام اپوزیسیون در خارج کشور عمل میکنند به راستی از کدام پایگاه و موضعی سخن میگویند و، به لحاظ سمتگیری سیاسی، شاخکهاشان چگونه از اوضاع خبر میگیرند و خبر میدهند.
پیشگفتار
ضرورتی موجب شده است که ادامه مطلب هفته گذشته ام را متوقف کرده و به آمدن آقای ناتانیاهو، نخست وزیر کشور اسرائیل، به امریکا و سخنرانیهایش در «ایپک» و سپس کنگره امریکا، و عکس العمل برخی از ایرانیان خارج از کشور نسبت به سخنان او، بپردازم، چرا که این واقعه آزمایشی بود برای اینکه بدانیم گروه های مختلفی که تحت نام اپوزیسیون در خارج کشور عمل میکنند به راستی از کدام پایگاه و موضعی سخن میگویند و، به لحاظ سمتگیری سیاسی، شاخکهاشان چگونه از اوضاع خبر میگیرند و خبر میدهند.
اما قبل از پرداختن به این موضوع لازم میدانم که چند نکته را روشن کنم:
- میدانم که، در متن مبارزه علیه حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، اشارهای «غیر منفی» (توجه کنید که نمیگویم «مثبت») به عملکرد رهبران کشور اسرائیل، از چند جانب خطرآور است:
نخست اینکه طرفداران حکومت اسلامی (چه در شکل بنیادگرایش، چه در صورت هنوز تحقق نیافته اصلاحطلبانهاش، و چه در قامت «مبارزان علیه امپریالیسم به سرکردگی امریکا»ئی که حکومت اسلامی را هم، با همه بدیهایش، در جمع خود میبینند)، بلافاصله، شخص را به حقوق بگیری از اسرائیل متهم میکنند.
ب: دوم کسانی هستند که به دلایل رقابتهای سیاسی میخواهند شخص اشاره کننده به اسرائیل، را رد یا بیحیثیت کنند و چنین فرصتی بهترین زمان برای آنهاست.
بنابر این، واکنشهائی که مقاله این هفته من از ناحیه این دو گروه برخواهد انگیخت از هم اکنون قابل پیشبینیاند و من منطقاً ناگزیرم که برای آنها اهمیتی قائل نباشم و همگیشان را واکنش طبیعی مغزهائی انباشته از وابستگی یا دلواپسی بدانم. اما، در هر دو صورت نمیتوانم، به خاطر ترس از این گونه لجنپراکنیها، حرفی را که در سر دارم مطرح نسازم.
- من برخی اشخاص دیگر را در زمره دو دسته فوق نمیآورم، اشخاصی که در امر «لابیگری برای حکومت اسلامی» فعالاند. مثلاً، در نشریه اخیر سازمان “نایاک” خواندم که در مورد سخنرانی ناتانیاهو در کنگره امریکا نوشته بودند: «چه روزی بود! از لحظهای که دفاتر نمایندگان کنگره در واشنگتن گشوده شد، ۶۵ تیم نایاک در ۲۶ ایالت امریکا دست به اقدام زده و از نمایندگان کنگره خواستند که در سخنرانی زیانبار ناتانیاهو در کنگره شرکت نکنند. بسیار از آنها داستانهائی شخصی را در میان نهادند، درباره اینکه چرا “دیپلماسی” بر زندگی خود و خانوادههاشان بیشتر تأثیرگذار است. برخی دیگر انبوهی از امضاهائی را که جمعآوری شده بود ارائه داده و برای نخستین بار دست به اقدامات مدنی زدند. آنها، بی اعتنا به برف و گرفتاریهای شغلیشان، ساعتهای زیادی را صرف تمرین و آماده شدن برای ملاقاتهاشان کرده بودند…» داستان نایاک و «تیمهای ۶۵گانه اعضای فداکارش» نیازی به بازگوئی ندارد و هر گونه واکنشی نیز از جانب آنها و نسبت به خواستاران «نا بودیِ» حکومت اسلامی قابل پیشبینی است.
- در عین حال، ممکن است برخی از خوانندگان این مطلب تصور کنند که من قصد دارم از رفتار دولت اسرائیل طرفداری کنم، در حالی که اگر نیک بنگرند خواهند دید که سخن من اصلاً ربطی به تاریخچه و ماهیت و کارکرد اسرائیلیها ندارد و تنها ناظر بر موضعی است که آنها در برابر حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان دارند. در این راستا حتی کاری به کار سوء استفادههای احتمالی اسرائیلیها از وضع موجود و در راستای امیالشان در مورد منطقه ندارم و سخنم بوی هیچ گونه تأییدی در مورد سیاستهای کلی این کشور در خاورمیانه ندارد.
- اما، به هر حال، آدمیان شرافتمند و صادقی را نیز میشناسم که مطلب حاضر میتواند خشم آنان را برانگیزد و من دقیقاً، با اعتراف به عجز از درک منطق خشمگین شدن آنان، مطلب کنونی را مینویسم؛ چرا که میپندارم، برای درک یکدیگر و ایجاد مفاهمه، چارهای جز بیان صریح عقاید خود برای کسانی که شرافتمند و صادق میشناسیمشان نیست.
معمای موضع گیری
ناتانیاهو در مورد کشورمان میگوید: «حکومت اسلامی مسلط بر ایران حکومتی استبدادی و سرکوبگر، مخالف منافع ملت ایران، ماجرا جو و ماجراآفرین، حامی همه گونه تروریست اسلامی و غیر اسلامی، و در پی دستیابی به بمب اتمی است و، چون همواره خواستاری نابودی اسرائیل بوده است، از این لحاظ، خطری جدی برای اسرائیل محسوب میشود».
پرسش من از دوستان شرافتمندی که علیه این (و نه بیشتر) قسمت از سخنان ناتانیاهو موضع منفی و واکنشی میگیرند آن است که:
– آیا شما سخنان بالا را قبول ندارید؟
– و یا آنها را قبول دارید اما میگوئید نخست وزیر «اسرائیلِ بدتر از حکومت اسلامی» نباید این حرفها را بازگو کند؟
– و اگر پاسخ شما به پرسش دوم مثبت است، چگونه است که گاه، در حین مخالفت با شخص گوینده، در نفی صحت مطالب او نیز سخن میگوئید و، در نتیجه، در صف مدافعان حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان میایستید؟
– مثلاً، چگونه میتوان گفت: «کشوری که خودش دویست کلاهک اتمی دارد نمیتواند از کوشش حکومت اسلامی برای دستیابی به بمب اتم ایراد بگیرد».
– آیا در این گونه واکنش آنچه نادیده گرفته میشود عواقب وخیم دستیابی حکومت اسلامیستها به بمب اتم، نه برای اسرائیل، بلکه برای کشور خودمان، نیست؟
– بالاخره، آیا شما معتقدید که حکومت اسلامیـ و نه ایرانـ حق دارد به فنآوری ساختن بمب اتم دست یابد یا نه؟
– آیا واقعاً معتقدید که برنامه اتمی خامنهای و اعوان و انصارش معصومانه و صرفاً برای تأمین انرژی برق است؟
– آیا گفتن اینکه چون پاکستان و هندوستان و اسرائیل بمب اتمی دارند پس ما هم باید داشته باشیم، یکی کردن «ما»ی خودمان با حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان نیست؟
– آیا فکر میکنیم که توفیق حکومت اسلامی در غنیسازی اتمی مآلاً مایه آبادی و گسترش رفاه مردم ایران خواهد شد، یا اینکه، با ایجاد وحشت در منطقه، و برانگیختن واکنشهای داعشگونه، مقدمات نابودی تمدنهای کل منطقه را فراهم خواهد ساخت؟
– آیا گفتن اینکه: «امروز، بنیامین ناتانیاهو، به عنوان یکی از تندروترین رهبران اسرائیل، با استفاده مستمر از ابزار دیرینه تئوری “خطر برای بقای اسرائیل”، کوشش دارد تا برای تأمین هژمونی کشورش در خاور نزدیک، وارد کارزار قدرتطلبی دراین بخش از جهان گردد» نافی واقعیت تئوری «خطر برای بقای اسرائیل» است؟
– آیا «نیات قدرتطلبانه ناتانیاهو» باید باعث شود که ما به کلی منکر خطر دستیابی حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، هم برای ایران، هم برای منطقه، هم برای دنیا و از جمله اسرائیل شویم؟
– آیا حتماً لازم است «ما»، همواره و شتابان، سینه سپر کنیم و در مقابل حملات راست یا دروغ اسرائیل (بسته به تشخیصمان) نسبت به حاکمان غاصبان کشورمان، به جای استفاده بهینه از جوّ ساخته شده، همت خود را در انکار ادعاهای اسرائیل بگذاریم؟ آن هم به این بهانه که «جلوگیری کردن از تحقق نیات آنها» بر «براندازی حکومت اسلامی» اولویت دارد؛ و بدین معنی که نیات قدرتطلبانه اسرائیل در منطقه مستقیماً منافع «ما» را به خطر میاندازند!
– آیا «ما» برای رد نظر ناتانیاهو درباره خطر ایران برای اسرائیل (که البته منطقه را هم در بر میگیرد)، مرتباً باید دنبال دلیل مخالف باشیم تا ثابت کنیم که چنین خطری وجود ندارد و ناتانیاهو دروغ میگوید؛ و در این راستا به دنبال دلیل در سخنان آقای اوباما و مشاور امنیتیاش، خانم رایس، بگردیم و، مثلاً، از قول این خانم در همان مجلس «ایپک» نقل کنیم که:
«در مورد مذاکرات اتمی با ایران. باید به شما بگویم که امنیت اسرائیل در قلب یکی از مهمترین اهداف سیاست خارجی رئیس جمهور باراک اوباما قرار دارد. این به معنی اطمینان یافتن از این است که ایران به سلاح اتمی دسترسی پیدا ننماید. در این مذاکرات گزینه بهتری به جز یک توافق جامع اتمی از طریق مذاکره برای بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح اتمی وجود ندارد… جمهوری اسلامی به توافقات اولیه اتمی در ژنو عمل کرده و سازمان بینالمللی انرژی اتمی نیز به تأسیسات مهم هستهای آن کشور همه روزه دسترسی دارد!»
و با استناد به این سخنان نتیجه بگیریم که، پس،
– برای اسرائیل جای نگرانی نیست و حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، به قول سراینده بزرگ «موش و گربه»مان، اخیراً «عابد و مسلمانا» شده است!
– و فراموش کنیم که این حزب دموکرات امریکا و آقای کارتر بودند که با دخالت در امور کشورمان، «ما» را به این دربدری کشاندند و آقای باراک اوباما هم در ۶ سالی که به قدرت رسیده جز برانداختن حکومتهای سکولار اما دیکتاتور، آن هم نه برای استقرار دموکراسی سکولار بلکه برکشیدن اسلامیستهای رنگارنگ خاورمیانه، کاری انجام نداده است و اکنون هم، در دو ساله پایانی ریاست جمهوری خود میخواهد (به خیال تکرار تجربه نیکسون و چین) امضای قراداد اتمی با ایران را همچون میراثی از حکومت خود در تاریخ امریکا باقی بگذارد و، بدینسان، این بار، ملت ایران پامال میراثگذاری آقای اوباما شود؛ میراثی که برای تاریخ امریکا احتمالاٌ در دو سه خط خلاصه میشود اما برای کشور ما تاریخ بلندی از نکبت و بدبختی را استدام میبخشد.
– و یا، در عین گرفتار بودن در چنگال حکومتی غاصب و غیرقانونی و ضد اعلامیه جهانگستر حقوق بشر، آرزو کنیم که: «مردم اسرائیل در انتخابات آینده این کشور به سیاستپیشگان رادیکال و تندرو روی خوش نشان ندهند، تا شاید، با آمدن زنان و مردانی معتدل و واقعبین، مسائل موجود بین اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه به گونه منطقی حل و فصل شده و دوباره آرامشی نسبی به این بخش از جهان بازگردد»؛ با این معنای صریح که تشنج در منطقه کار اسرائیل است و حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان در آن نقشی ندارد!
مفروضات
اصلاً بیائید قبول کنیم که:
– اسرائیل یک کشور مصنوعی و تحمیلی و صهیونیست است
– سرکوبگر ملت مظلوم و مسلمان فلسطین و غاصب خاک آنان است
– هنوز دست از گستراندن قلمروی خود برنداشته و برای کل منطقه نقشه دارد
– در این مسیر، با حکومتی به نام حکومت اسلامی مسلط بر ایران روبرو شده که دشمناناش را تجهیز و مرزهایش را مشوش میکند و منکر هولوکاست بوده و مکرراً خواستار برانداختن این کشور است و، ضمناً، دنبال دستیابی به بمب اتمی هم هست.
آیا هیج کدام از این مفروضات میتوانند نافی واقعیاتی باشند که ناتانیاهو در کلامی که نقل کردم و در اینجا تکرار میکنم بیان می دارد: «حکومت اسلامی مسلط بر ایران حکومتی استبدادی و سرکوبگر، مخالف منافع ملت ایران، ماجرا جو و ماجراآفرین، حامی همه گونه تروریست اسلامی و غیر اسلامی، و در پی دستیابی به بمب اتمی است، و چون همواره خواستاری نابودی اسرائیل بوده است، از این لحاظ، خطری جدی برای اسرائیل محسوب میشود».
آیا اگر ما، به خاطر قبول مفروضاتی که ذکر شد، با سیاست اسرائیل در منطقه مخالف باشیم، حتماً ضروری هم هست که واقعیات مندرج در سخنان او را در سایه ببریم و دلایل مخالفتمان را به جلوی صحنه بیاوریم و، از این طریق، دست به فرصتسوزی زده و تبدیل به مدافع حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان شویم؟
اگر اسرائیل اکنون، طبعاً بر اساس منافع خود، در صف مخالفان حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان ایستاده و افشاگر جنایتهای این حکومت شده است، «ما»، در این موقعیت معین، و به عنوان اعضای اپوزیسیون مخالف حکومت اسلامی، باید با سینه زدن برای مردم مظلوم و مسلمان فلسطین (که در جنگ ایران و عراق طرف عراق را گرفتند) و «افشای جنایات اسرائیل» در برابر چشم جهانیان، به انکار و استهزا و مخالفت با سخنان نخست وزیر این کشور برخیزیم؟
آیا، در لحظه کنونی از تاریخ کشورمان، وظیفه نخست ما افشای تعداد بمبهای اتمی اسرائیل و بدکارهای حکومت این کشور در فلسطین است؟
آیا تا کنون شواهدی از اینکه اسرائیل خواسته است «علیه منافع ملت ایران» اقدامی کند در دست است؟
آیا این «ما» نیستیم که با ایستادن در کنار حکومت اسلامی، و تأیید اقدام علیه یک کشور دور از مرزهای خود، راه را برای حمله نظامی آن کشور به وطنمان هموار میکنیم؟
نتیجهگیری
من فکر میکنم اگر آنها که خود را «انحلالطلب» و «برانداز» میدانند، در این گونه موارد، که جنایات و نقشههای شوم حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان از مهمترین بلندگوهای جهان امروز افشا و آشکار میشود، حداقل سکوت کنند و در سنگر دفاع از این حکومت شوم قرار نگیرند، لااقل میتوانیم امیدوار باشیم که اپوزیسیونی انحلالطلب داریم که اگر نه منافع کل ملت ایران، لااقل منافع اردوگاهی را که به آن تعلق دارد میفهمد و، در راستای آن منافع، موضع گیری و اظهار نظر میکند.
اما، هیهات که من در اغلب آنچههائی که از جانب «براندازان حکومت اسلامی»، درباره سفر ناتانیاهو به امریکا و سخنرانیاش در کنگره این کشور، خواندهام اثری از این «اشراف بر منافع خود» نمیبینم و همچنان شاهد آنم که ذهن «ما» را کلیشههای دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در چنگ تصرف خود داشته و «ما» دوست و دشمن خود را در پرتو واقعیات جهان پس از انقلاب ۵۷، و یا حتی جهان پس از ظهور داعش در منطقه، نه مشاهده و نه تحلیل میکنیم؛ آنسان که گوئی شخصیتهای سرشناس این اپوزیسیون (چه در اردوگاه طرفداران رژیم سابق و جه در اردوگاه مخالفان آن) جملگی در «فریزر تاریخ» زندگی میکنند و آمادهاند که، در راستای حمله به ناتانیاهو از این ناحیه خاص، در صف حامیان حکومتی، که خودشان را آواره و ملتی را به استیصال کشیده است، بایستند.
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm