روز اول این یکی نوروز، بالاخره فهمانده شدم و فهمیدم که نوروز از بیخ و بُن عربی- اسلامی بوده؛ اعراب آن را پاس نداشتهاند و برعکس؛ ایرانیها زرنگی کرده، آن را پاسکاری کرده اند از ازمنه قدیمه تا صدر اسلام و از صدر اسلام الی یوم الهذا؛ یعنی تا به امروز.
کور شوم اگر دروغ بگویم؛ با همین دو گوش خودم و با همین دو چشم شنیدم و دیدم که آقایی با عبا و عمامه و قبا، این حرفها را از قول پیامبر اسلام و امام ششم شیعیان، از تله ویزیون دولتی ایران میگفت.
تازه؛ آن آقا با عبا و عمامه و قبا گفت که در صدر اسلام، ایرانیها در نوروز «فالوذج» (پالوده) تناول میکردهاند به جای شیرینی؛ چون در نوروز یکی از آن سالها، یک ایرانی روز نوروز فالوذج برده برای امام ششم شیعیان و گفته این شیرینی جشن سال نو ایرانیست.
راستش پس از این که این چیزها را فهمانده شدم، به آیینی به نام هفت شین یا هفت سین شک کردم. چرا؟ خوب؛ اگر ما ایرانیها در نوروز پالوده یا به تلفظ عربی آن فالوذج سر سفره میگذاشتهایم، بقیه چیزهای سر سفره هم باید با «پ» پارسی یا «ف» عربی جور در بیاید و اصلا از کجا معلوم که سر سفره نوروزی، هفت «پین» یا هفت «فین» نمیگذاشتهایم؟
البته؛ دروغ چرا؟ یک چیز را نفهمیدم و آن این که اگر نوروز از بیخ و بُن عربی- اسلامیست؛ چرا برخی مراجع و آیات عظام و حجج اسلام میگویند روزی به نام «غدیر» را باید نشاند جای نوروز؟
حالا شک برم داشته که نکند مولانا اندر حکایت همین اهل عبا و عمامه و قبا فرموده باشد:
هر لحظه به شکلی بت عیار درآمد؛ دل بُرد و نهان شد
هر دم به لباسی دگر آن یار بر آمد؛ گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق؛ خود رفت به کشتی…