درحول و حوش سیزده نوروز که موسیقی و رقص بیش از زمانهای دیگر در میان ایرانیان مطرح است به موضوعی میپردازم که ایرانیان از تکرار شنیدن و دیدناش به راستی حالشان به هم خورده و نمیدانند برای رفع آن به کجا و چه کسی متوسل شوند و آن گندهگوئی و اغراق درباره بیهنران است!
باید گفت ما ایرانیها بر اساس آنچه بخصوص مدام از رادیو و تلویزیونهای لس انجلس میشنویم از این همه کاه را کوه جلوه دادن شاید در جهان نمونهایم.
تبلیغ در مورد اشخاص یا کالا و غیره امری لازم و بجاست اما آن را باید متخصصان تبلیغات و در نبودشان روزنامهنگاران حرفهای انجام دهند وگرنه «رادیو و تلویزیونداران» غیرحرفهای که تنها مالکیت آن را دارند عمدتا از جنبه ظریف این کار حساس بیاطلاعاند. در نتیجه همان گونه که تبلیغ خوب باعث فروش بیشتر کالا یا خدمات میشود تبلیغ بد هم مردم را از روی آوردن به آن دور و به عبارت درستتر بیزار میکند.
بسیاری مردم برای عرضه کالا یا خدمات خود به تبلیغ موثر و کارساز نیاز دارند و طبیعی است میخواهند کالا یا خدماتشان مردم را جلب کند نه آنکه از آن فرارکنند و بیزار شوند.
در لس آنجلس، پرجمعیت ترین شهر ایرانینشین، بر خلاف سایر شهرهای امریکا و اروپا اغراقگوئی در تبلیغات از همه شهرهای جهان بیشتراست. به طوری که اگر برای تبلیغ کنسرت خوانندهای به سان فرانسیسکو در شمال کالیفرنیا یا در شرق امریکا به واشنگتن دی.سی. بروید هرگز از بلندگوی رادیو یا تلویزیونی نمیشنوید که گویندهای صدایش را بیخ گلو بیندازد و مانند مکزیکیها چندین و چند بار نام خواننده را با پیچ و تاب ادا کند و مثلا بگوید کنسرت فلان خواننده در لاس و گسسس! و بعد مردم هم تحت تاثیر قرار بگیرند و از آن استقبال کنند! در حالی که کنسرت هنرمندانی نظیر شجریان یا شهرام ناظری فقط طی اطلاعیهای به آگاهی مردم رسانده میشود که کنسرتشان در فلان تاریخ و فلان سالن برگزار خواهد شد.
در این رابطه آنچه بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میکند اولا هنرمندانی هستند که به راستی هنر ایرانی عرضه میکنند و با طیب خاطر میتوان هنرمندشان نامید ولی عملا وعلنا کنار گذاشته شدهاند چون بازار، بازار موسیقی جاز و پاپ است و آنچه مطرح نیست موسیقی ایرانی و آنچه مراد و مقصود است فروش بلیط و خریداران هم جواناناند. هنرمندانی هم که قراراست برنامه اجرا کنند هر کدامشان نفر اولاند! شخص دوم هم وجود ندارد! سلطان جاز سلطان پاپ، ملکه صحنه، شاهگل موسیقی! و یا مثلا برای فلان نوازنده ویولون با آب و تاب گفته میشود «ایستاده بر بام دنیا»! یعنی بالاتر از یهودی منوهین بزرگترین نوازنده ویولون جهان، یا پرویز یاحقی خودمان،هیچ!
در واقع هنر امروز خارج از کشور شده، جاز و پاپ و از خوانندگان اصیل آهنگهای ایرانی خبری نیست مگر گاهی که هنرمندانی چون محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، گاهی هم گلپا و سیما بینا کنسرتهائی را به روی صحنه ببرند که در آن صورت طالبان موسیقی ایرانی از آنها استقبال میکنند، وگرنه تک و توک خوانندگان برجستهای که بیرون از ایران زندگی میکنند هر اندازه هنرشان مورد علاقه مردم باشد، کنسرتگذاران به سراغ آنان نمیروند و اگر بروند با چنان تبلیغاتی از آنان یاد میکنند که مردم به جای علاقمندی از آنها میگریزند! مثلا حمیرا صدایش در تاریخ موسیقی ایرانی کم نظیر و به گفته شادروان بنان هر صد سال یک بار ممکن است صدائی به زیبائی صدای حمیرا در موسیقی ایران یافت شود. صدای او حتی از صدای قمر زیباتر و آسمانیتر است ولی به جای آنکه در مقایسه با ام کلثوم بلبل جهان عرب، مثلا بلبل شرق نامیده شود، او را «اعتبار موسیقی» مینامند، در حالی که این تبلیغ نشانه عدم آگاهی نویسنده این تبلیغ است. یا برای داریوش گفتهاند «داریوش همیشه داریوش»! چه ویژگی دراین تبلیغ نهفته است که مردم را به سوی کنسرت او بکشاند؟ در حالی که دوستداران حمیرا یا داریوش بدون توسل به تبلیغات دروغ و اغراقآمیز از برنامههای آنها استقبال میکنند. اعتبارموسیقی را در مورد مرحوم ابوالحسن صبا میتوان به کاربرد که موسیقی رابه نُت درآورد وتحولی در موسیقی ایران پایه گذاشت و استادانی را به جامعه موسیقی ایرانی معرفی کرد.
خلاصه، در این آشفته بازار، مگر گاهی اثری از استادان، جهانبخش پازوکی یا محمدحیدری با صدای خوب خوانندگان موسیقی ایرانی شنیده شود وگرنه موسیقی ایرانی به قول شادروان علی تجویدی موسیقیدان بزرگ ایران در این دوران بیش از هر زمان دیگر مهجور مانده و بیصداها و بیهنرها جای هنرمندان واقعی را گرفته اند.