تمام روز را مشغول عکس گرفتن از خودشان هستند. فکر و ذهنشان شده عکس و «سِلفی» و به این ترتیب هیچ استفادۀ تعریف شده یا تفریح متعارفی که از بازدید از آثار تاریخی یا گردشگاههای اطراف شهر مورد انتظار است حاصل نمیشود.
وقت بالا رفتن از کوه ترجیح میدهند پایین، در دامنه کوه، بمانند وعکس گرفتن را ادامه دهند.
به کافی شاپ که رفتیم، اول چند عکس از «چیزکیک» و «تیرامیسو» انداختند و بعد اجازه تناول صادر شد.
و به این ترتیب به هر جا سر زدیم اولویت اول، عکسبرداری جوانها بود نه لذت بردن از آنچه میدیدم و تجربه میکردیم.
شب همه دور میز جمع میشوند و با خوشحالی به هم میگویند که بیش از ۲۰۰ عکس در یک روز گرفتهاند. سخت مشغول تماشای حاصل کار هستند که میپرسم: این همه عکس به چه دردتان میخورد؟! با دلخوری پاسخ میدهند:
آخر این چه سؤالیست؟! باید این قدر عکس بگیریم که حداقل ۱۰ عکس مناسب واسه «اینستاگرام» جور شود!
لحظهای با حیرت به آنها نگاه میکنم. کمی به فکر فرو میروم و بعد ناگهان تصاویری مانند یک کابوس یا فیلمی وحشتناک از پیش چشمانم میگذرند.
نظیر هر دستپخت دیگر بشری، شبکههای اجتماعی نیز خوبیها و بدیهای خاص خود را دارند. اما به گمانم «اینستاگرام» بیش از هر شبکه اجتماعی دیگری جایگاه دروغپراکنی و خودفریبی است. حرص و آزی که این شبکه برای ارائه و نمایش آنچه بینش کاربرش فضیلت* تشخیص داده است به او القا میکند، بینظیر و هولناک است.
از آن بدتر، فضای حاکم بر اینستاگرام است که نه تنها نمایش این «فضیلت» دروغین را تشویق میکند بلکه کاربران را به رقابتی پوچ و کاذب برای مبالغه در مورد آن نیز وا میدارد. کاربران برای نباختن قافیه و ماندن در رقابتی بیمعنا، مجبور به لاپوشانی ضعفهای خود هستند، مجبورند پنهانکاری و تحریف کنند و یا با نرمافزارهایی مانند فتوشاپ و حتا پرداختن به جراحیهای پلاستیک برای جلوهفروشی بیشتر تصویری ناب و مقبول از خود ارائه دهند.
به این ترتیب، تلاشی همهگیر برای اثبات تعلق به طبقه ثروتمند و مرفه جامعه شکل میگیرد و از آنجا که جوان طبقه متوسط به هر حال به طبقه متوسط تعلق دارد و نه طبقات بالاتر از آن، نتیجه این تلاشها چیزی نیست جز دروغ بیشتر، تظاهر و ریاکاری بیشتر.
نمونهای از گفتگوهایی که در این فضای دروغین رد و بدل میشود شاید مطلب را روشنتر کند:
– وای که چقدرعکس آخرت خوب افتاده بود. این قدر منظره پشت سرت قشنگ بود که فلانی فکر کرده بود رفتی شمال! خوشم آمد به روی خودتم نیاورده بودی که اینجا مهارلوست و نه شمال!
در این نمونه به خوبی آنچه امین بزرگیان از آن به عنوان «تجمل زیست نشده» نام برده به خوبی هویداست.
حتی در سادهترین حالت، وقتی از بین ۲۰۰ عکس، ۱۰ عکس مناسب تشخیص داده میشود، یعنی کاربر واقعیت وجود خویش را در بهترین عکسها به مخاطب ارائه میکند. در حالی که واقعیت در تمام آن ۲۰۰ عکس وجود داشته و نه فقط در ۱۰ عکس برتر.
در یک بُعد وسیعتر، واقعیت حتی ضعیفتر از آن ۲۰۰ عکس است زیرا تمام وقت انسان به حضور در گردشگاهها و آثار تاریخی و رستورانها و کافیشاپها نمیگذرد. واقعیت زندگی شامل سختیها، گریهها، غمها ، نداریها و… و همچنین لحظاتی که در آن زشت و شلخته دیده میشویم نیز هست! واقعیتی که مخاطب در لحظه مراجعه به اینستاگرام متوجهاش نیست یا نمیخواهد باشد.
حرص دیگری که در میان کاربران جوان اینستاگرام چشمگیر است، تمایل بیش از حد به «سلبریتی» شدن است. و این چیزیست که حتی با تمهیدات متعدد برای بالا بردن تعداد مخاطبان نیز میسر نیست و بیشتر کاربران در این زمینه ناکام میمانند اما در عوض به بردگان بی جیره و مواجب اقتصاد خُرد تبدیل میشوند.
در حالی که در اقتصاد خُرد ، سرمایهدار با توسل به رسانهها و صرف هزینه برای تبلیغات، سعی در بالا بردن فروش کالای خود دارد، اینک جوانان طبقه متوسط و هم چنین مرفه با نمایش انواع برندهای لباس، ساعت، مشروبات الکلی، دکوراسیون منزل، سفرهآرائی و بسیاری موارد دیگر، داوطلبانه و رایگان، به سرعت زمینه را برای پرورش ولع خرید در مخاطبانشان و افزایش میزان فروش شرکتهای ارائه کننده این کالاها فراهم میآورند.
به این ترتیب نه تنها مخاطب با هجومی از دروغ و تظاهر روبرو است، خودِ کاربر نیز دیگر آزادیهای سابق را ندارد و به جای لذت بردن از لحظات واقعی زندگی، دائم در تکاپوی فراهم آوردن خوراک مناسب برای تغذیه صفحات ریاکارانه خویش است! صفحاتی که عکس زندگی، آن هم در یک فضای مجازی، هستند و نه خودِ زندگی.
——————————————————————————————————
*این «فضیلت»ها بر اساس بینش کاربران متفاوت و متعددند، مثلا زیبائی، شیکپوشی، برندپوشی، شکل بینی، گونه و پستانهای عمل شده، مبلمان منزل، اتوموبیل لوکس و…