این اپوزیسیون سکولار دموکرات ایران است که باید سخنگوی ملتی فشردهگلو شود و از جانب آنان به این نوع سیاست که از جانب «وتو»داران اعمال میشود اعتراض کند و، همچون نمایندگان حزب جمهوریخواه در کنگره امریکا، شجاعانه اعلام بدارد که تفاهمات با حکومت اسلامی ذلیل شده اما همچنان مسلط بر ایران تنها تفاهماتی با همان حکومت است و ربطی به ملت ایران ندارد.
*****
اعلام رسیدن به مرحله «تفاهم» بین کشورهای پنج بعلاوه یک و حکومت اسلامی ایران، که طرفین امید دارند تا سه ماه دیگر به یک «توافق» پایدار تبدیل شود، وظایفی جدی را در برابر همه سکولار دموکراتهای ایرانـ که طبعاً مشرب فکریشان زمینهساز پیدایش آلترناتیوی سکولار دموکرات در برابر حکومت اسلامی است- قرار داده است.
در این رابطه، با اینکه هنوز خیلی زود است تا نتایج و اثرات این تفاهمنامه کلاً آشکار شود، و اگرچه قسمت مهمی از این نتایج دارای ماهیتی حقوقی و اختصاصی (به ویژه از نظر مباحث مربوط به انرژی هستهای) است اما، از آنجا که اظهار نظر غیر اختصاصی در مورد برخی از جوانب عمومی این گونه روندها حق هر شهروند ایرانی و امریکائی (و پنج کشور دیگر) است، من نیز، بی آنکه ادعای تخصص در امور حقوقی و علمی اتمی داشته باشم، صرفاً به عنوان یک ایرانی فراری از چنگ حکومت اسلامی و آرزومند «نا- بودی ِ» آن، در این مقاله قصد دارم پرسشهای مهمی را که این واقعه در پیش روی ما مینهد مطرح سازم.
در عین حال، باید بگویم که در این مطلب قصد ندارم به تناقضات آشکاری که در روایت «طرفین اسلامی و امریکائی» در مورد این معامله (یا «تعامل!») وجود دارد بپردازم، چرا که یقین دارم «طرف اسلامی»، اکنون همان روش «خدعه»آمیزی را که خمینی در مقطع انقلاب ۵۷ به کار برد، دیگر باره برای تحمیق مردم به کار گرفته است؛ خدعهای در راستای پنهان کردن شکست خفتبار خود در برابر «شیطان بزرگ»، و تن دادناش به تسلیمی چنین گسترده در راستای خلع ید کشور از مایملکاش و گشوده شدن درهای استقلال ایران به روی بیگانگان؛ داستانی «پر آب چشم» که رویاروئی شاه سلطان حسین صفوی با اشرف و محمود افغان را در اذهان هر کس که گوشه چشمی به تاریخ داشته باشد زنده میکند.
همچنین لازم است، قبل از پرداختن به پرسشهائی که در برابر اپوزیسیون حکومت اسلامی قرار گرفته است، این نکته را نیز گفته باشم که هرگونه توافقی که حکومت اسلامی را از دستیابی به سلاح اتمی باز دارد، علاوه بر فوائد و مضراتی که میتواند داشته باشد، مسلماً به نفع ملت ایران است و این ملت حق دارد از بابت آن شادمانی کند. زیرا:
الف: قبل از هرچیز رفع خطر اتمی شدن حکومت اسلامی، که میتوانست نه تنها به لحاظ حمله خارجی، بلکه به لحاظ ناکفایتی این حکومت در اداره امور مربوط به انرژی اتمی، به نابودی کشور بیانجامد، جای آسودگی خیال دارد. اساساً، در زمانهای که تجربه روسیه و ژاپن نشان داده است که بازی با اتم (حتی برای مصارف صلحآمیز) میتواند چه فجایعی به بار آورد، به طوری که کشور پیشرفتهای چون آلمان نیروگاههای اتمی خود را تعطیل میکند، چه داعی دارد که کشور ایران، نشسته بر ذخایر عظیم نفت و گاز و برخوردار از انرژیهای بالقوه خورشیدی و بادی و دریائی، بر سر شاخ بنشیند و بُن ببرد و خود به دست خویش آیندهاش را به خطر نابودی بکشاند؟ از این نظر باید به خاطر رفع این خطر عظیم به ملت ایران تبریک گفت و در شادی او شرکت کرد. البته که استقلال یک کشور به معنای پاسداشت از حقوق آن کشورـ مثلاً در زمینه بهرهبرداری از انرژی اتمیـ نیز هست اما همیشه میتوان هر آن حقی را که متضمن ریسکهای مهلک است نادیده گرفت و عدم استفاده از آن را مایه آسودگی خیال دانست. اما این آسودگی خیال هموزن تسلیم خفتبار کنونی حکومت اسلامی در برابر امریکا و دیگر کشورهای صاحب حق وتو در سازمان ملل نیست.
ب: در عین حال، این نوع توافقات، به طور همزمان، خطر حمله هوائی به تأسیسات اتمی ایران را نیز تا حدود زیادی مرتفع میسازند؛ حملهای که مسلماً نمیتواند تنها به این تأسیسات اتمی رژیم محدود شود و مسلماً اغلب زیربناهای اقتصادی کشور را نیز نابود ساخته و ایران را دستخوش هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزیه و، مهمتر از همه، نابودی هزاران هزار ایرانی میکند. از این بابت نیز باید در شادمانی مردم ایران شریک بود.
پ: همچنین است این واقعیت که برداشتن تحریمها و آزاد شدن ذخیرههای مالی کشور، که اگرچه باید از فیلتر حکومت بگذرند و تنها قسمت اندکی از آنها به مردم خواهد رسید اما، به هر حال، منهای سود برندگان از حکومت که از قبل رژیم زندگی آسودهای دارند و در شمال شهر تهران بابت این تفاهم به خیابان آمده و شادمانی میکنند، زندگی مردمی را که در عسرت کامل به سر میبرند نیز میتواند تا حد اندکی از بن بست خارج کند. از این بابت نیز نمیتوان در شادمانی اکثریت مردم عسرت زده شریک نبود.
اما توجه داشته باشیم که این تفاهمات در عین «دفع خطر» سود خاصی را برای ملت ایران به همراه ندارند و در هر سه مورد بالا مثال تأسفآور «جلوی ضرر را هر کجا که بگیری منفعت است» تنها واقعیتی است که صادق به نظر میرسد.
***
باری، نخستین پرسشی که ما مخالفان ایرانی حکومت اسلامی باید با خود و با همه جهانیان در میان بگذاریم مستقیماً به حقانیت (یا، به اصلاح دینکاران، «مشروعیتِ») این رژیم مربوط میشود: چگونه است که کشورهای مدعی تمدن و حقوق بشر جهان حاضر شدهاند نه تنها با حکومتی غیر قانونی که جز از طریق سرکوب و ارعاب یک روز هم نمیتواند به کار خود ادامه دهد، و خود این کشورها آن را تا به امروز حامی تروریسم بینالمللی دانسته اند، وارد تفاهم و تعامل شوند و حتی به صورتی تلویحی بقای آن را تضمین کنند؟
عقد قراردادی ۱۰ یا ۱۵ و گویا در مواردی ۲۵ ساله با این حکومت، و سپس سخنان آقای اوباما مبنی بر اینکه با تبدیل این تفاهم به توافقی پایدار، گزینه «تغییر رژیم» از روی میز برداشته میشود، چه معنائی جز دادن تضمین به این حکومت غدار و فاسد معنا میدهد؟
البته درست است که مغرب زمین هم از این خدعهها بسیار دارد و، مثلاً، در عین حالی که آقای جیمی کارترش جام به جام پادشاه فقید ایران میزد و ایران را در دریای توفانی «جزیره آرامش» میخواند، دستیاراناش مشغول جارو کردن زیر پای پادشاهی بودند که تا آن روز متحد وفادار آنها محسوب میشد. یعنی میتوان تصور کرد که تضمینهای غرب نیز ممکن است توخالی و قابل عدول باشند. یا خود دامی برای رفتاری متفاوت محسوب شوند. اما، در عین حال، چه حکومت ضعیفی بهتر از همین اسلامیستهای شیعه میتوان یافت که همراه با مضحکه «نرمش قهرمانانه»شان اکنون تن به خفتی چنین بزرگ دادهاند؟ آیا ممکن نیست که معاملهکنندگان با این حکومت از خود پرسیده باشند که «برای کشورهای قدرتمند جهان کدام تضمین وجود دارد که اگر در ایران حکومتی ملی و برآمده از اراده ملت ایران بر سر کار آید آنها بتوانند به آسانی ارادهشان را بر آن تحمیل کنند؟»
مخالفت جمهوریخواهان امریکا با تلاشهای آقای اوباما، و وعده اینکه چون رئیس جمهور آنان بر سر کار آید این نوع قراردادها قابل تجدید نظر میشوند نیز، متأسفانه، جنبهای از احترام به ملت ایران و نگاهداشت منافع آن را در خود ندارد. چرا که برخی از جمهوریخواهان از بمباران ایران سخن میگویند و برخی شان راه چاره را در فشردن بیشتر گلوی ملت ایران از طریق تشدید تحریمها میبینند.
اما در این میانه کسانی، از جمله شخص آقای اوباما، هستند که به اصرار میگویند: «در مورد حکومت اسلامی بیش از دو گزینه وجود ندارد، یکی جنگ و دیگری تفاهمی از این دست که در شرف تبدیل شدن به توافق است».
گویندگان این سخن اما چشم خود را بر این واقعیت میبندند که «حکومت اسلامی تنها و یگانه گزینه مردم ایران نیست» و این مردم، در پی تجربهای سی و هفت ساله از مصیبت و فساد و تباهی و مرگ و فقر، اکنون نجات دهندهای واقعی و عملی جر توسل بر حکومتی سکولار، که قانون اساسیاش بر مبنای اعلامیه جهانگستر حقوق بشر نوشته شده باشد، ندارند. و طرفه اینکه این ملت، برای رسیدن به چنین واقعیت نجاتبخشی، دارای منابع انسانی وطندوست و ملی بسیاری هست و اگر این منابع در راستای ایجاد جانشینی امروزین و متمدن برای دینکاران سبع امامی به کار افتند مسلماً گزینهای انسانیتر نیز در برابر قدرتهای «وتو»دارِ جهانی قد علم خواهد کرد؛ گزینهای که در نگرانی جهان از بابت اتمی شدن قدرت نظامی ایران شریک است و تن به چنین جنایتی نخواهد داد، و میکوشد تا این کشور را به اردوگاه جهان متمدن برگرداند و، بر عکس حکومت دینکاران، ابتدا موافقت نمیکند تا بعد دست به تقلب زند، و زیادتخواه نیست تا در انتها به ذلتی دچار آید که حکومت اسلامی مسلط بر ایران بدان دچار آمده است.
در واقع، جهان باید بداند که تنها راه جلوگیری از دستیابی حکومت اسلامی از میان برداشتن آن است و نه تضعیف و مماشات و دادن تضمین برای بقای آن. این حکومت حکم همان «اژدها»ئی را دارد که مولانا میگوید: «نفس، اژدرهاست، او کی خفته است؟ / از غم بی آلتی افسرده است!» حکومتی که بقای آن در ایجاد بحران و دخالت در امور کشورهای دیگر و دامن زدن به هرج و مرج در منطقه است، حکومتی نیست که در پی ذلت خود راه و روش آدمی پیش گیرد و تبدیل به مجموعهای خادم ملت و عضوی مفید برای جامعه بینالمللی شود. این را تجربه مماشات چمبرلین با هیتلر به خوبی نشان داده است و معلوم نیست چرا «وتو»داران عالم اکنون میخواهند گرهای را که با سرانگشت قابل گشودن است با دندان باز کنند.
و اینجاست که نقش اپوزیسیون سکولار دموکرات و انحلال طلب ِ حکومت اسلامی بارزتر میشود. ایرانِ دردمند، و لطمه دیده از خباثتهای حکومت اسلامی، جز این اپوزیسیونی که در داخل کشور دچار سرکوب دائم است و چارهای جز سکوت ندارد و بال خارج کشور آن، که اگر اراده کند میتواند جهان را پر از جوش و خروش کند، پناه دیگری ندارد.
آخر این واقعیتی است که جانشینان متمدنی برای حکومت اسلامی را نمیتوان از کره مریخ وارد کرد! ماحضر ما همین است که هست! و همین ماحضر است که سالها دچار رخوت و امید بستن به جناحهای مختلف اسلامی بوده است و اکنون وقت آن رسیده که به خود تکان دهد. همین اپوزیسیون سکولار دموکرات ایران است که باید سخنگوی ملتی فشرده گلو شود و از جانب آنان به این نوع سیاست که از جانب «وتو»داران اعمال میشود اعتراض کند و، همچون نمایندگان حزب جمهوریخواه در کنگره امریکا، شجاعانه اعلام بدارد که تفاهمات با حکومت اسلامی ذلیل شده مسلط بر ایران تنها تفاهماتی با همان حکومت است و ربطی به ملت ایران ندارد.
اگر در امریکا قدرتی به نام کنگره و ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه وجود دارند که میتوانند ادعا کنند، در صورت قبضه کردن قدرت، این توافق را مورد تجدید نظر قرار میدهند، باید دید که ملت ایران که را دارد که این گونه سخن بگوید؟
این اپوزیسیون باید از خود بپرسد که، چرا در اسناد و مذاکرات و مصاحبههای جاری، نام «جمهوری اسلامی ایران» تبدیل به «ایران» شده است. آیا این اتفاقی سهوی است؟ آیا منظور آن است که این توافق با «ملت ایران» صورت میگیرد و، چه حکومت اسلامی باشد و چه نباشد، ایرانیان ملزم به پایبندی به آن هستند؟ و اگر چنین است اعتراض به این اقدام وظیفه مبرم چه کسی جز اپوزیسیون سکولار دموکرات این حکومت است.
در عرف بین المللی، حکومتی که جان و مال ملتی را به خطر انداخته و تنها، به خاطر تحریمهائی که در برابر پروژه اتمیاش ایجاد شدهاند، سالیانه صد میلیارد دلار سرمایه ملت را بر باد داده است، نمیتواند حکومتی شایسته ادامه کار باشد و سران و برنامهریزان آن جنایتکارانی علیه کل بشریت محسوب میشوند که روزی باید در محاکم مردمی پاسخگوئی کنند. آنها، با هر معیار بینالمللی که بسنجیم، نمیتوانند به عنوان نمایندگان واقعی ملت ایران با کشورهای دیگر و سازمانهای بینالمللی وارد «تعامل» شوند و نسلهای آینده کشور را از دارائی و حقوق خود محروم نمایند.
به هر حال، به نظر من، میتوان امید داشت که، در طی سه ماهه پیش رو، شخصیتها و احزابی که، بنا بر مواضع و اهداف خود، دارای ماهیتی سکولار دموکرات هستند از خواب گران و رخوتناک برخیزند و برای انجام وظایفی که تاریخ، آن هم به صورت یک فرصت، در اختیارشان گذاشته اقدام نمایند. در این مورد از هم اکنون به راه انداختن یک کمپین بینالمللی که از یک سو معرف چهره صلحطلب و ضد تسلیحات اتمی بوده و، از سوی دیگر، نافی حقانیت (یا مشروعیتِ) حکومت اسلامی است، کار چندان کوچکی نیست.
و از آنجا که خوشبختانه چنین اتفاق افتاده است که «سومین کنگره سالیانه سکولار دموکراتهای ایران» یک هفته پس از تاریخی که برای نهائی شدن توافقنامه تعیین شده، در روزهای چهارم و پنجم ماه جولای (۱۳ و ۱۴ تیرماه) در شهر فرانکفورت آلمان برگزار میشود، من به عنوان یکی از اعضای کمیته برگزاری این کنگره، میخواهم از همکارانم تقاضا کنم تا رسیدگی به این موضوع را در دستور کار یکی از نشستهای کنگره قرار داده و به شرکت کنندگان در کنگره پیشنهاد کنند تا، برای ثبت در تاریخ هم که شده، نامهای رسمی بدین مضمون به مقامات کشورهای ۵+۱ بفرستند: «این قراردادها فقط با حکومت اسلامی مسلط بر ایران عقد شده اند و هر حکومت ملی و سکولار دموکراتی در آینده، که بر بنیاد خلع سلاح اتمی عمومی و باز گرداندن ایران به جامعه متمدن بینالمللی عمل میکند، حق دارد تا در آنها تجدید نظر کرده و آنچه را که به ضرر ملت ایران است نپذیرد!»
در واقع، این کنگره را میتوان فرصتی برای نیروهای سکولار دموکرات دانست برای آنکه تا آن تاریخ به مطالعه جوانب این پرونده پرداخته و با شرکت در آن کنگره نظرات خود را به اطلاع دیگر سکولار دموکراتهای ایران و عموم مردم ایران برسانند.
شاید این گردهمآئی، به مدد شرکت کنندگاناش، به واقعهای قابل ثبت در تاریخ کشورمان مبدل شود؛ واقعهای که، از یک سو، اوجگاه کمپین بینالمللی برای نقد و اعتراض، و احیاناً جلوگیری از عقد توافقی خفتبار با حکومت اسلامی باشد و، از سوی دیگر، بازگرداندن گزینه «تغییر رژیم» را بر میز همه حکومتهای متمدن جهان ممکن سازد؛ بازگشتی البته نه به دست فرصتطلبانی که خود را برای ایفای نقش «چلبی ایران» آماده کرده بودند و اکنون باید تا مدتی دراز دم خود را لای پاشان گذاشته و به غارهای کهفشان برگردند، بلکه به دست فرزندان میهندوست کشور، که هم ایرانی سربلند و ضرر نکرده را میخواهند و هم طالب حضور صلحجویانه و متمدنانه آن در جامعه بینالمللی هستند.
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm