کیهان لندن – کنفرانس برلین هنوز یکی از رویدادهای مورد مناقشه همه طرفین شرکت کننده و درگیر در آن است. رویدادی که یک شکاف عمیق چند جانبه را به نمایش گذاشت: شکاف نیروهای سیاسی مختلف و روشنفکران بین خودشان، شکاف میان اینان با مخاطبان شان، شکاف داخل و خارج، و مهم تر از همه شکاف قدرت حاکم و حواشی آن با همه اینان.
۲ خرداد ۱۳۷۶ با پیروزی حجتالاسلام سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی برگی تازه در تاریخ سیاسی ایران ورق خورد.
برخی پیروزی خاتمی را حاصل تلاشها و مطالبات جامعه مدنی ایران دانسته و برخی دلیل موفقیت خاتمی را در خواست مردم برای نمایش رای منفی خود به ناطق نوری میدانند. هرچه بود اما سید محمد خاتمی با ۲۰ میلیون رای از شرکت کنندگان در انتخابات پیروز شده و در مقابل مجلسی قرار گرفت که رئیساش تا دیروز رقیباش بود.
مجلس پنجم شورای اسلامی ۲ تن از وزرای کلیدی کابینه؛ وزیر ارشاد و کشور را استیضاح و عبدالله نوری را از کار برکنار کرد. با همین سابقه مردم به استقبال انتخابات مجلس ششم رفتند. انتخاباتی که حاشیههای بسیاری همچون جابجایی رای اکبر هاشمی رفسنجانی و غلامعلی حداد عادل بخشی از آن به شمار میرفت. انتخاباتی که با پیروزی گسترده نیروهای حامی خاتمی موسوم به جریان «اصلاحات» همراه شد.
همزمان پیام کشورهای غربی به ایران که پس از برگزاری دادگاه میکونوس به قطع رابطه سیاسی آنها و انزوای بیشتر جمهوری اسلامی منجر شده بود، روشن بود. به گمان آنها روی کار آمدن دولت جدید فرصتی جدید برای بهبود روابط در اختیار میگذاشت و حالا با پیروزی اصلاحطلبان در مجلس ششم و با در دست گرفتن ۲ قوه مهم مجریه و مقننه، فضایی جدید در ایران به وجود میآمد. فضایی که برای شناختن آن کنفرانس و سمینارهای متعددی برگزار شد. یکی از این کنفرانسها «ایران پس از انتخابات» بود که ۱۵ سال پیش از ۱۹ تا ۲۱ فروردین ۱۳۷۹ در برلین برگزار شد. کنفرانسی که به دلیل رویدادهای همزمان و پس از آن، به «کنفرانس برلین» مشهور شد.
تدارک کنفرانس
کاظم کردوانی دبیر سابق کانون نویسندگان ایران روند برگزاری کنفرانس برلین را در مصاحبه با کیهان لندن چنین شرح میدهد: «این اولین و آخرین برنامه بنیاد هاینریش بُل با موضوع ایران نبود. پیش از این هم کنفرانسهای متعددی در موضوعات خاورمیانه برگزار کرده بود. جریان اصلاحات و موج جدیدی که به وجود آمده بود برای بسیاری ناشناخته بود و خیلیها به دنبال آشنایی با آن بودند. برگزاری این نشست در واقع با پیگیری بهمن نیرومند [نویسنده و روزنامه نگار مقیم آلمان، از فعالان پیشین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی] که سمتی را در بنیاد هانریش بُل داشت به ثمر رسید و نامههایی رد و بدل شد. نامهنگاریها میان افراد در واقع به تهیه لیست اولیه سخنرانان ختم شد. البته باید اضافه کرد که قرار بود افرادی مانند علی اشرف درویشیان، دکتر محمدرضا باطنی و محمد قائد هم در این کنفرانس حضور داشته باشند که هرکدام بنا به دلایلی از حضور در این کنفرانس انصراف دادند.»
کاظم کردوانی به سفر یوشکا فیشر وزیر امور خارجه وقت آلمان به ایران نیز اشاره میکند و میگوید: «فیشر مهمانی شام دولتی را رد کرد تا بتواند از فرصت استفاده کند و با روشنفکران ایرانی گفتگو کند. در مهمانی شام سفارت آلمان دو طیف اصلاحطلبانی که به حکومت نزدیک بودند مثل علویتبار و عبدی و از سویی دیگر روشنفکران سکولار از جمله خودم، گلشیری و شهلا شرکت حضور داشتند. در این مهمانی گفتگویی بین این دو طیف شکل گرفت اما هیچ اشارهای از سوی حتی فیشر که عضو ارشد حزب سبزها در آلمان بود به برگزاری کنفرانس برلین نشد. از سویی دیگر نزدیک ۲ هفته مانده به برگزاری این کنفرانس چند روزنامه اصلاحطلب خبر برگزاری آن را منتشر کردند در نتیجه اگر جریانات امنیتی ایران فکر میکردند که این کنفرانس به تعبیر خودشان توطئهای علیه حکومت است، مانند گذشته با تلفن میگفتند که صلاح نیست شما به آنجا بروید. میخواهم بگویم نه پس پردهای در کار بود و نه دولت [آلمان] به طور مستقیم در برگزاری آن دخالت داشت. تنها یک گروهی بودند که میخواستند فضای گفتگو میان روشنفکران را شفاف کنند.»
کنفرانس برلین با حضور عزتالله سحابی، اکبر گنجی، حسن یوسفی اشکوری، علیرضا علویتبار، حمیدرضا جلایی پور، علی افشاری، کاظم کردوانی، چنگیز پهلوان، فریبرز رئیس دانا، محمود دولت آبادی، مهرانگیز کار، شهلا شرکت، خدیجه مقدم، شهلا لاهیجی، جمیله کدیور، منیرو روانی پور، محمدعلی سپانلو آغاز به کار کرد.
کاظم کردوانی در ادامه مصاحبه خود با کیهان لندن پیرامون انتخاب این ۱۷ تن میگوید: «ما ۱۷ نفر بودیم و این افراد از ۳ طیف تشکیل میشدند: اصلاح طلبان درون حکومت و یا نزدیک به حکومت مانند آقای جلاییپور و گنجی، طیف دیگر اصلاحطلبان بیرون از حکومت بودند مانند مهندس سحابی و اشکوری، و طیفی دیگر که سکولارهای غیردینی بودند. برای مثال ما ۸ نفر از کانون نویسندگان بودیم، یعنی در دورههای مختلف در کانون بودهایم. یا مثل بنده و آقای دولتآبادی در دورهای دیگر دبیر کانون بودند و یا از فعالین آن محسوب میشدند. تا آنجایی که من میدانم هیچکس قبل از برگزاری این کنفرانس با هم صحبت نکرده بود اینکه چه بگوید و چه بکند، حتی ما ۸ نفر از کانون نویسندگان یک کلمه در این مورد صحبت نکرده بودیم».
کردوانی در ادامه انگیزه خودش برای شرکت در این کنفرانس را چنین توضیح میدهد: «اول این کنفرانس موضوعش این بود از کسانی که در ایران فعال هستند بیایند در محلی و از آنچه در ایران میگذرد سخن بگویند. من هم در تلاش بودم از دید خود و بنا به فعالیتهایی که داشتم فضای ایران را ترسیم کنم.
از سویی دیگر ما در ایران امکان اینکه چنین طیفی کنار هم بنشیند و گفتگو کند و نظراتش را بگوید و اختلافاتش را مطرح کند نداشتیم، در نتیجه امکان بسیار خوبی بود در برلین که محیط آزادی بود بنشنیم و بین خودمان گفتگویی را آغاز کنیم و بعد آن را به ایران ببریم و گسترش دهیم. این رسم در کشورهایی نظیر ایران است که وقتی اختناق هست به کشوری دیگر میروند برای توافق کردن یا برای گفتگو.
سومین مسئله من این بود که در آن زمان تمام توجه مطبوعات کشورهای غربی به روشنفکران دینی بود که من ترجیح میدهم به این طیف بگویم نواندیشان دینی. ولی به رغم سهم روشنفکران سکولار هیچ صحبتی از آنها نبود، حتی وقتی خبرنگاری هم به ایران میآمد با ما هم مصاحبه میکرد ولی چندان جایی به ما به عنوان روشنفکران سکولار نمیدادند. در نتیجه من میخواستم بگویم در ایران تنها روشنفکران دینی نیستند و این تمام داستان ایران نیست. در این مملکت روشنفکری سکولار هست که اتفاقا نقش مهمی هم دارد.
بخش دیگری هم گفتگو میان روشنفکران داخل و خارج بود ما در این مورد قبلا هم کار کرده بودیم و زمانی که «جامعه سالم» را منتشر میکردیم تلاش کرده بودیم این پل را برقرار کنیم. شما اگر به دیگر نشریات اصلاحطلب آن زمان هم بازگردید میبینید که بخشی به بازگشت ایرانیان خارج از کشور اختصاص داشت».
اعلام برگزاری کنفرانس
مهدی فتاپور فعال سیاسی و از اعضای بنیانگذار «اتحاد جمهوری خواهان ایران» در مصاحبه با کیهان لندن فضای برگزاری کنفرانس برلین در ۱۵ سال پیش را چنین تشریح میکند: «وقتی کنفرانس برلین اعلام شد، انتخابات مجلس ششم برگزار شده بود و بخشی از نیروهای رادیکال اصلاحطلب مثل آقای خوئینیها و خانم حقیقتجو وارد مجلس شده بودند، رفسنجانی رای نیاورده بود و در ادامه انتخابات دوم خرداد، انتخابات بسیار پر اهمیتی در راستای تغییر و تعادل نیرو در داخل کشور برگزار شده بود. در چنین مقطعی کنفرانس برلین با حضور نیروهای رادیکال اصلاحطلب و نیروهای روشنفکر داخل ایران اعلام شد. به نظر من در همان زمان این یک حرکت شجاعانه بود چرا که در واقع اپوزیسیون داخل خطاب به اپوزیسون خارج از کشور میخواست صحبت کند و این امری است که جریانات محافظهکار از آن بسیار هراس داشتند. من در آن زمان هم خوشحال و هم نگران از واکنشهای بعدی بودم. در واقع در مرحله اول آنچه آنجا قرار بود بیان شود مهم نبود، صرف برداشتن این گام بسیار تاثیرگذار بود».
الاهه بقراط روزنامهنگار و از حاضران در آن کنفرانس نیز در گفتگو با کیهان لندن میگوید: «من وقتی شنیدم که چنین کنفرانسی برگزار میشود با اینکه سخنرانان از یک طیف متناقض تشکیل شده بودند اما فکر کردم کسانی مانند خانم کار، شرکت و یا لاهیجی باید حرفی برای گفتن داشه باشند. این موضوع را باید در نظر داشت که در کنفرانس برلین جنبه سیاسی آن بسیار پررنگ شد اما این کنفرانس نشستهای اقتصادی و محیط زیست و ادبیات هم داشت که در سالنهای دیگر خانه فرهنگهای جهان برگزار شد.
من در همان زمان فکر میکردم که خوب است آدم برود و حرفهای سخنرانان را بشنود، اما همان موقع هم فکر میکردم که ای کاش کسانی را هم که با اینها یک سایه روشن ایجاد میکردند به عنوان سخنران دعوت میکردند. اما به هر صورت این حق بنیاد هاینریش بل بود که هر کسی را که میخواهد دعوت کند و حق من هم هست که به عنوان یک مخاطب انتخاب کنم که بروم یا نروم، همین موضع را نیز در مقالاتی که در سه شماره کیهان لندن همان موقع منتشر شد بیان کردم. در واقع گوش کردن به حرف دیگران هر چقدر هم که با آنها مخالف باشی به نظرم کار بسیار درستی است».
اشاره الاهه بقراط به مقالاتی است که در اردیبهشت ۱۳۷۹ در سه شماره کیهان لندن منتشر شد و وی در نخستین آن زیر عنوان «ما برای وصل کردن آمدیم…» از برگزاری این کنفرانس به عنوان «نقطه عطفی در ارتباط روشنفکران داخل کشور و روشنفکران تبعیدی» نام میبرد و مینویسد: «چرا نقطه عطف؟ به عقب باز گردیم. به آن زمان که مهاجرت تحمیلی جان و روان تبعیدیان را خورهوار میکاهید، بدون آنکه چشماندازی برای بازگشت به میهن وجود داشته باشد چه رسد به آنکه خیال فعال شدن در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و تجدید نظر در قوانین و مقررات ضد حقوق بشر را نوید تحقق باشد. در کنفرانس برلین اما نه تنها سخن از «بازگشت شرافتمندانه» و «بازگشت آزادانه» تبعیدیان بود (و نه از «عفو عمومی» و «امان نامه»!) بلکه سخن از لزوم حمایت روشنفکران تبعیدی از جنبش اصلاحات در ایرانی بود که زخم بیست و یک سال تفتیش عقاید، خفقان، ترور و اعدام را بر پیکر رنجور خود دارد. سخن از همکاری متقابل میان نیروهای طرفدار جنبش اصلاحطلبی در داخل و خارج کشور بود که امروزه به نیاز ملت و به ویژه نسل جوان و زنان تبدیل شده است.»
بقراط در سومین شماره این مقاله زیر عنوان «نه هر که چهره برافروخت دلبری داند!» درک خود از «اصلاحات» را توضیح میدهد و با نقد رفتار کسانی که سبب به هم خوردن کنفرانس شدند مینویسد: «آنها کوتهاندیشی را به جایی رساندهاند که اکبر گنجی از جمهوری اسلامی بیاید و در اروپا به ایشان معنای لائیک را بیاموزد و به آنها درس دموکراسی، بردباری و پلورالیسم بدهد!» و با اشاره به شعار «ایران برای همه ایرانیان» که در آن زمان بسیار بر سر زبان بود میافزاید: «اگر سخن از «ایران برای همه ایرانیان» میرود، باید دریافت که دامنه فکری و تعلقات قومی، مذهبی و فرهنگی ایرانیان بسیار بیش از آن است که در ایران امکان نمود دارد و یا در خارج به نمایش گذاشته میشود. باید به این واقعیت توجه کرد که چهارچوب تنگ قانون اساسی جمهوری اسلامی و نیروهای سیاسی موجود، چه در داخل و چه در خارج، به هیچ وجه قادر به پوشش مطالبات و تنوع جامعه نیستند» و بر اساس ادعاهایی که چه در ایران و چه در کنفرانس برلین از سوی طرفداران «اصلاحات» مطرح میشد، چنین نتیجه میگیرد: «تا آنجا که به مسائل داخلی ایران باز میگردد «کنفرانس برلن» با وجود اخلالگریهای فرصت طلبانه و فاسد انقلابیون خارج و داخل کشور توانست از یک سو بر حمایت روشنفکران تبعیدی از روند اصلاحات در ایران تأکید کند و در عین حال نمایانگر تنوع فکری موجود در صف مخالفان نظام اسلامی باشد، و از سوی دیگر صف مشترک مدعیان دروغین مردم سالاری در ایران و خارج را به نمایش بگذارد.»
پیش از کنفرانس
اما پیش از شروع کنفرانس جمعی از ایرانیان با گرایشهای گوناگون به برگزاری این کنفرانس اعتراض داشتند.
گلرخ جهانگیری یکی از معترضان اولین روز برگزاری کنفرانس برلین در گفتگو با کیهان لندن با اشاره به اینکه این کنفرانس و حواشی آن «یکی از بدترین تجارب» در زندگی سیاسیاش است میگوید: «هر زمان که من به آن روز فکر میکنم هم غمگین و هم خشمگین میشوم. اعتراضی که حداقل برای شخص خود من اهمیت داشت این نبود که در این کنفرانس جایی داشته و یا به عنوان سخنران حضور داشته باشم. ۱۵ سال پیش فضای خاصی در بین اپوزیسیون خارج از کشور و در شهر برلین وجود داشت. درست است که ما در انقلاب [سال ۵۷] شکست خوردهایم اما احساس میکردم این شکست ابعاد دیگری پیدا کرده بود.
وقتی خبر این کنفرانس منتشر شد، با نگاهی به لیست سخنرانان اکثر آنها در طیف راست قرار داشتند و باور داشتند جمهوری اسلامی رفرمپذیر است، جدا از این جایگاه سیاسی کنفرانس، برای شخص من چه آن زمان و چه حتی امروز مسئله فراموشی اهمیت زیادی دارد. برگزاری این کنفرانس این پیام را برای من داشت که همه چیز در حال فراموشی است. فراموشی تمام جنایات جمهوری اسلامی را با آلمان مقایسه میکنم که هنوز روی جنایات دوران هیتلر کار میکنند. ما در آن سالها هنوز روی جنایات دهه شصت و اواخر دهه پنجاه در دورانی که جمهوری اسلامی به قدرت رسیده بود کار نکرده بودیم، افشاگری شد اما یک کار منسجم اتفاق نیافتاده بود. آنجا بود که خبر کنفرانس برلین برای من همین فراموشی را تکرار کرد به همین دلیل بود که همراه ۱۳ زن دیگر تصمیم گرفتیم یک آکسیون بگذاریم. باید اینجا تاکید کنم که آکسیونهای ما علیه همین فراموشی بود به طور مثال عکس تعدادی از زندانیان سیاسی که در سالهای دهه شصت اعدام شده بودند را با عنوان اینکه شما از روی خون ما میگذرید چاپ کردیم تا آنها را در راهروی خانه فرهنگهای جهان (محل برگزاری کنفرانس) قرار بدهیم که بگوییم شما با شرکت در این کنفرانس از روی خون اینها رد میشوید. نکته دردآور این بود که ما خیلی سریع این عکسها را هم جمع کردیم چون خیلیها راحت از روی عکسها رد میشدند و در واقع از روی خون هم رد میشدند، از طرفی دیگر، قرار داشتیم که پیش از شروع کنفرانس یک دقیقه سکوت بخواهیم.»
مهدی فتاپور در ادامه این گفتگو فضای جلسه را این گونه توضیح میدهد: «قبل از برگزاری جلسه گروههایی اعلام کرده بودند که اعتراض خواهند کرد و این کنفرانس را به معنی نزدیکی ایران و آلمان میدانستند و مخالف این نزدیکی بودند که به نظر من اصلا اشکالی هم ندارد. اما مسئله این بود که تمام این اعتراضها منحصر به خارج از سالن نبود و اعتراضها به داخل نیز کشیده شده بود. در داخل سالن ۳ دسته بودند یکی آنهایی که آمده بودند [در خارج از سالن] اعتراض کنند، یک عده آمده بودند داخل سالن اعتراض کنند و یک عده هم بودند که تنها میخواستند جلسه را برهم بزنند. ابتکار عمل هم اتفاقا با گروه سوم بود که رسما میگفتند باید چنین جلسههایی را به هم زد، قبل از این هم حزب کمونیست کارگری جلساتی را همچون سخنرانی دکتر پیمان و آقای محمدی را بر هم زده بودند. اما در عمل آنهایی هم که تنها میخواستند اعتراض کنند در همین مسیر قرار گرفتند و در روز دوم زمانی که آقای اشکوری قصد سخنرانی داشت نزدیک به ۱۰۰ نفر با سوتهایی که در بازی فوتبال مورد استفاده داوران قرار میگیرد جلسه را به طور کل بر هم زدند. این در حالی بود که در روز اول آنها در انتهای سالن اعتراض میکردند و سخنرانان هم به صحبتهای خود ادامه میدادند و ما که میخواستیم به آنها گوش بدهیم فرصت این را علیرغم اعتراض آنها داشتم».
در روز کنفرانس
کاظم کردوانی که یکی از سخنرانان این کنفرانس بود در بخشی دیگر از گفتگوی خود به این اعتراضات اشاره میکند و میگوید: «حقیقت این است که تا امروز متوجه نشدم جریانی که اعتراض داشت به چه چیزی اعتراض داشت. یک بخش از معترضین یک جریان بیهویت به اصطلاح سیاسی بود که بیشترین فریادها را کشیدند و یک بخش دیگر هم یک گروهی از زنان ایرانی بودند که آنجا اعتراض داشتند. اما تاکید میکنم که نمیدانم به چه چیزی اعتراض داشتند، به اینکه ما از ایران آمده بودیم، به اینکه داریم صحبت میکنیم، اینکه چرا آنها نیستند، خوب این خیلی طبیعی است که همه نمیتوانند باشند. در سال صدها سمینار برگزار میشود قرار نیست در هر سمیناری همه حضور داشته باشند. این همه کنفرانس که در برلین برگزار شده بود و ما حضور نداشتیم مگر اعتراض داشتیم. قرار این بود کسانی که در ایران هستند بیایند و بگویند در ایران چه خبر است. اتفاقا زمانی که نماینده بنیاد هاینریش بُل به ایران آمده بود از او سوال کرده بودم که چرا نیروهای خارج از کشور را دعوت نکردهاید، پاسخ داد که اگر قرار باشد یکی از آنها را دعوت کنیم خیلیها مدعی میشوند که چرا ما را دعوت نکردید».
از سویی دیگر برخی از معترضان تاکید دارند که آنها تنها میخواستند در ابتدای برنامه اعلام یک دقیقه سکوت به احترام تمام کشتهشدگان آزادی بیان داده شود که با مخالفت ابتدایی برگزارکنندگان جلسه روبرو شد. مهدی فتاپور که سالهاست مقیم آلمان است در این مورد میگوید: «برخی میگویند که آمده بودند تا فقط یک دقیقه سکوت اعلام شود که با عدم قبول این درخواست از سوی برگزارکنندگان مسئله به تشنج کشیده شد. این را باید اضافه کنم که مسئله این است که ما خودمان هم در همه جلسات اعلام سکوت نمیکنیم مگر جلساتی که با موضوع اعدامها و کشتار در سالهای گذشته باشد. اعلام یک دقیقه سکوت در چنین برنامهای که افرادی از داخل ایران آمده بودند میتوانست به معنی دستگیری آنان پس از بازگشت به ایران باشد. به همین دلیل اعلام یک دقیقه سکوت به نظر من کار صحیحی نبود».
گلرخ جهانگیری در ادامه این گفتگو از دید خود فضای جلسه روز جمعه را چنین توضیح میدهد: «پیش از شروع کنفرانس فضای سنگینی در سالن و حتی بیرون از آن وجود داشت، در بین حاضرین چند نفر را میدیدیم که ربطی به این کنفرانس نداشتند اما حتی شک هم نکرده بودیم که اینها پلیس باشند.
ما اصلا فکر نمیکردیم که کار به اینجا بکشد. در واقع در تمام جلساتی که داشتیم به هیچ عنوان صحبتی از اینکه کنفرانس را به هم خواهیم زد در میان نبود، اما این را همان موقع گفتم و الان هم میگویم با اینکه قصد ما نبود اما خوشحالم که این کنفرانس به هم خورد.
من فکر میکردم که شادی امین که مسئولیت اعلام درخواست یک دقیقه سکوت را داشت، خواست ما را اعلام میکرد و ما پلاکاردهایی که از قبل آماده کرده بودیم را در آن زمان بالا میبریم و در نهایت مسئولین ما را به بیرون هدایت میکنند، یعنی به هیچ عنوان زد و خورد و بگیر و ببندهایی که بعد از آن اتفاق افتاده بود در تصور ما جایی نداشت . اما وقتی شادی امین بلند شد و درخواست یک دقیقه سکوت را اعلام کرد جوّ سالن به نحو عجیبی شد. این را باید اضافه کنم که به نظر من خود برگزارکنندگان با برخوردها و حرفهایی که آنجا زدند جوّ را خیلی را متشنج کردند، حتی از کسانی که اطراف شادی امین هم نشسته بودند صدای اعتراض بلند شد و حتی او را هو کردند. در همین زمان یکی از برگزارکنندگان هم با حالتی تند به شادی امین گفت: بنشین و ساکت باش. در حالی که اگر او با کمی آرامش از او میپرسید که چه میخواهید، به هیچ عنوان فضا به آن شکل در نمیآمد. اینجا بود که مسئول خانه فرهنگهای جهان از تماشاچیان خواست تا شادی امین را از سالن بیرون کنند، متاسفانه بخش زیادی از تماشاچیان هم به منظور بیرون کردن شادی امین و تایید نظر یکی از برگزارکنندگان از جای خود بلند شدند و ما هم در حمایت از شادی امین از جای خود بلند شدیم و کنار او ایستادیم. همین موقع آنهایی که که قبلا اشاره کردم که به آنها مشکوک بودیم، جلیقههای پلیس به تن کردند و به طرف شادی امین و ما آمدند و حمله کردند. خیلی آن اتفاقات بد بود، اینکه برخی از هموطنان ما شادی را به سمت پلیس هل میدادند، کسانی که چه آنروز و چه امروز مدعی دموکراسی هستند اما در کنار پلیس ایستادنشان برای من وحشتناک بود».
گلرخ جهانگیری در ادامه این گفتگو ماجراهای روز دوم کنفرانس را چنین توضیح میدهد: «روز شنبه من به نشانه اعتراض وارد سالن نشدم. در واقع به نظر من اپوزیسیونی که برای پلیس دست میزد که بچهها را کتک میزد، لیاقت این را نداشت که ما کنار آنها بنشینیم. به هر صورت وقتی من بیرون نشسته بودم، دیدم سر و صدای زیادی از داخل سالن بلند شد. بعد دیدم پروانه حمیدی از سالن بیرون آمد و تمام تناش میلرزید و وقتی از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است گفت من لباسهام را کَندم. پروانه هم جزو آن گروهی بود که با هم تصمیم گرفته بودیم آکسیون اعتراضی داشته باشیم، اما این برنامهای نبود که از قبل برنامهریزی شده باشد و ابتکار خود پروانه بود».
کردوانی در این گفتگو تاکید میکند که «برخی آگاهانه و برخی ناآگاهانه در این دام گرفتار شدند، آن جریان بیهویتی که به آن اشاره کردم، آگاهانه این کار را انجام داد و حتی میتوان به تمام حرفهایی که در مورد رابطهاش با اسرائیل مطرح است نیز اشاره کرد.»
مهدی فتاپور نیز در ادامه گفتگو در این مورد میگوید: «از دید من متاسفانه آن دستهای که آمده بودند اعتراض کنند یک محاسبه سیاسی خطا داشتند، کسانی که هدفشان برهم زدن جلسه بود میدانستند چه کاری انجام میدهند و از سویی دیگر هم کسانی بودند که ما اصلا آنها را نمیشناختیم و بعدها هم هرگز آنها را در جایی دیگر ندیدیم و اتفاقا بیشتر از بقیه هم شلوغ میکردند و مشخص نیست به چه جریانی وابسته بودند و چه انگیزهای داشتند».
الاهه بقراط با اشاره به حق ابراز وجود هر دو طرف برگزارکننده و معترض میگوید: «به نظر من هر دو طرف در جنبههایی حق داشتند و در جنبههایی حق نداشتند. طرفی که اعتراض کرد میخواست بگوید جای من در این سخنرانیها کجاست؟ از طرفی هم تاکید میکردند که ما فقط میخواستیم به احترام کسانی که جانشان را برای آزادی و آزادی بیان از دست دادهاند یک دقیقه سکوت اعلام شود. من خودم این موضوع را به حق میدانستم اما اگر چنین چیزی را در ذهن داشتم با مسئولان برگزاری این نشست صحبت میکردم که یا آنها و یا ما این کار را مدیریت کنیم. با توجه به اینکه سالن پر از جمعیت بود و حتی برخی جای نشستن نداشتند هر اعتراضی طبیعی بود که جلسه را به تشنج بکشاند. از سویی دیگر کسانی که به عنوان سخنران به جلسه دعوت شده بودند حق داشتند که در آن جلسه سخنرانی کنند. اما از این زاویه که خود را در مقابل کسانی ببینند که نسبت به زندگی و سرنوشتشان از سوی حکومت ایران اجحاف صورت گرفته بود، اشتباه بود. این دو طرف دشمن هم نبودند از زوایای نظری و سیاسی مخالف هم بودند و میتوانستند به هر شکلی با هم گفتگو کنند کما اینکه ما بعد از ۱۵ سال میبینیم که یک سری جریاناتی که حاضر نبودند با هم گفتگو کنند امروز خیلی راحتتر کنار هم مینشینند. دشمن هر دو، جمهوری اسلامی بود و طرفی هم که از همه بیشتر بهرهبرداری کرد، جمهوری اسلامی بود.»
مهدی فتاپور در بخشی دیگر از گفتگوی خود به تبعات آن اعتراضات و برهم خوردن کنفرانس برلین اشاره دارد و میگوید: «من با توجه به اینکه حتی برخی از معترضان را میشناختم اما بعد از این جلسه بسیار ناراحت شده بودم. توجه داشته باشیم که همه کسانی که خارج از کشور هستند صدمه دیدهاند اما اینکه این اعتراض به این شکل آنجا مطرح شد برای من مایه ناراحتی بوده و هست. وقتی ما به عنوان اپوزیسیون میخواهیم در مورد آزادی فردی صحبت کنیم اما این برخورد در این مسیر بسیار اقدام نادرستی بود. به هر صورت این کنفرانس و اتفاقات آن بهانه خوبی را به دست محافظهکاران داد که از آن استفاده کنند و فشارهای بسیاری را به یکی از بهترین بخشهای اپوزیسیون داخل کشور وارد کنند. برای مثال آقای اشکوری به خاطر همین سخنرانی که به هم خورد حکم اعدام گرفت و دیگران هم حکم زندان و جریمه گرفتهاند. این اتفاقات یک صفحه بسیار منفی بخشی از نیروهای خارج از کشور شد و اینکه آزادی بیان و اینکه انسانها این آزادی را دارند که حرف یکدیگر را بشنوند، به نحوی که البته امروز بخش بزرگی از نیروها به آن باور دارند. شما میتوانید با مشی آقای سحابی مخالف باشید اما آنها حق مرا که میخواستم صحبتهای او را گوش کنم ضایع کردند».
بعد از کنفرانس
کاظم کردوانی، سخنرانی که آمده بود از ایران سخن بگوید ولی بعد از این کنفرانس دیگر به ایران بازنگشت و حالا خود یک روشنفکری تبعیدی است پس از ۱۵ سال، آن اعتراضات را حاصل یک «دام» میداند و در ادامه گفتگو با کیهان لندن میگوید: «نکته اینجاست کسانی که این اعتراضات را انجام دادند در واقعیت در یک دام افتادند، این نه شعار و نه تهمت است. از یک طرف جریان تمامیتخواه [داخل از کشور] و از سوی دیگر دولت اسرائیل از این موضوع بیشترین بهره را بردند. این را محافل خبرنگاری که در برلین فعال هستند و با خبرنگاران و محافل خبری اسرائیل در ارتباط هستند سه چهار ماه بعد میگفتند که مقامات اسرائیلی از کرده خود پشیمان شدند. اما انگیزه آنها این بود که اگر یک دولت میانهرو در ایران بتواند چهره ایران را تغییر دهد به ضرر اسرائیل است. بعدها هم مشخص شد بهترین جریان در ایران برای منافع اسرائیل جریانی مانند جریان احمدی نژاد است که بتوانند با ایجاد یک جریان ایرانهراسی، کمک آمریکا به خودشان را بیش از پیش جلب کنند و نگذارند روزی آمریکاییها و ایرانیها به یکدیگر نزدیک شوند.»
کردوانی ادامه میدهد: «بازهم تاکید میکنم که اگر جریان امنیتی [جمهوری اسلامی] به هر دلیلی شرکت در چنین جلسهای را نامناسب میدانست مانند گذشته پیش از برگزاری با ما تماس میگرفت و اعلام میکرد یا حتی دقیقه آخر اعلام میکرد که ما ممنوع الخروج هستیم، به ترتیبی که قبلتر انجام میدادند و امروز هم انجام میدهند. بنا بر این، این دام مشترک جریان تمامیتخواه ایران و اسرائیل بود، بخصوص که بعدها مشخص شد جریان تمامیت خواه در بستن روزنامهها و زندانی کردن بسیاری از فعالان چگونه از این کنفرانس بهرهبرداری کرد. ما میتوانیم حتی اتفاقات سیاسی در ایران پس از دوره اصلاحات را به دو دوره قبل و بعد از کنفرانس برلین تقسیم کنیم».
کردوانی یکی از تبعات برهم خوردن کنفرانس برلین را متوجه جریان اپوزیسیون خارج از کشور میداند و میگوید: « بعد از آن اتفاقات جریان اپوزیسیون خارج از کشور به پول سیاه در داخل تبدیل شد و تمام امید ما را برای ایجاد دیالوگ از بین برد. البته باید اضافه کنم که این جریانات با تبعات بسیاری همراه بود و هنوز هم هست ولی به نظر من جریانی که آن اتفاق را رقم زد هنوز هم درس نگرفته است».
اما مهدی فتاپور بر این باور است که «فرهنگ گفتگو» میان ایرانیان پیشرفت قابل ملاحظهای داشته است و میگوید: «به نظر من ما بعد از انقلاب در این زمینه پیشرفت کردهایم به نحوی که امروز اگر کسانی خواهان برخوردهای آنچنانی باشند نیروی کمتری را میتوانند بسیج کنند. در ایران هم نیروهایی هستند که گفتگو را قبول ندارند و آنها در جریان راست افراطی وجود دارند».
الاهه بقراط نیز پیرامون رشد فرهنگ گفتگو در میان ایرانیان میگوید: «من هر دو طرف ماجرا را هموطنان خودم میدانستم و میدانم. لازم نیست ما اختلاف نظرها را از بین ببریم، ما میتوانیم اختلاف داشته باشیم اما با هم گفتگو کنیم. در یک جامعه آزاد، تشکلها و احزاب با هم رقابت میکنند، علیه هم مبارزه انتخاباتی میکنند، ولی گفتگو هم میکنند.
فرهنگ این گفتگو خیلی دیر اما به هر صورت به وجود آمده و هزینههای زیادی برایش پرداخت شده است. بسیار ضروری است که ما در خود این موضوع را تقویت کنیم که اصرار نداشته باشیم همه مثل ما فکر کنند یا در طی یک گفتگو حتما قبول کنند که از عقیده خود دست بکشند. ایجاد این فرهنگ گفتگو در میان ایرانیان مایه خوشحالی است و در ایران هم اگر فضا کمی باز شود این فرهنگ گفتگو راه خودش را بیش از پیش باز خواهد کرد».
گلرخ جهانگیری در پایان گفتگوی خود با کیهان لندن میگوید: «من هنوز بعد از ۱۵ سال میگویم کاری که آن روز انجام دادیم یک کار درستی بود که در چهارچوب دموکراسی که به آن اعتقاد داشتم میگنجید. حق اعتراض به کسانی که در خفا یک سری مسائل را سازماندهی میکنند، حق انسانی هر کسی است. اعتراض ما هم در چهارچوبی بود که خیلی راحت میشد حل و فصل کرد.
من خیلی متاسفم از اینکه بعد از این کنفرانس آن اتفاقات افتاد و برای شرکت کنندگان در این جلسه حکم زندان و حتی اعدام صادر شد. اما من تقصیر را یک طرفه نمیدانم و باور دارم انسانها برای کارهایی که انجام میدهند مسئولیت فردی دارند، اگر من جای آقای اشکوری یا خانم کار بودم، فکر میکردم و مسئولیت را تنها به گردن دیگران نمیانداختم. شما اگر به کتاب خانم کار هم مراجعه کنید میبینید که او هم اتفاقا دیده است که گنجی و جلاییپور با ماشین سفارت رفت و آمد میکردند. برای مثال شما ببینید در آخرین برنامهای که اشکوری در مقابل شادی امین [در برنامه «رو در رو» تلویزین من و تو] قرار میگیرد همچنان نمیخواهد قبول کند که در برابر آنچه اتفاق افتاده مسئول است. همه در آنچه اتفاق افتاد نقش داشتند. برگزارکنندگان برای من مهمترین نقش را داشتند، اگر برگزارکنندگان با دیدی سیاسی نگاه میکردند و اتفاقات روز جمعه را به خوبی مدیریت میکردند از نظر من اتفاقات روز شنبه هرگز رخ نمیداد. البته من نمی توانم در مورد گروههای دیگر که برنامهریزی کرده بودند برای بر هم زدن جلسه صحبت کنم اما حداقل با خودم الان این گونه فکر میکنم. اینکه مجاهدین یا حزب کمونیست [کارگری] یا حتی خود رژیم از پیش برنامهریزی کرده بود را هم باید با سند بررسی کرد. اما تاکید میکنم من هنوز هم بعد از ۱۵ سال به عنوان یک تبعیدی که برای حفظ جانش از ایران فرار کرده، حق خود میدانم به آنچه اشتباه میدانم اعتراض کنم.
اما باید اضافه کنم که مسئله کنفرانس برلین منحصر به آن سه روز حداقل برای ما نبود. بعد از آن، تسویه حسابهای عقبماندهای با ما صورت گرفت و دو نهاد فعال این شهر یعنی «آرشیو اسناد و پژوهشهای ایران» و دیگری «کانون پناهندگان سیاسی» را مورد حمله قرار دادند. من به عنوان کسی که از بنیانگذاران آرشیو [اسناد و پژوهشهای ایران] هستم که به صورت خودگردان اداره میشود میتوانم بگویم که چند نفر از کسانی که به ما کمک مالی میکردند نامه دادند و برخی هم بدون اطلاع کمکهایشان را قطع کردند و حتی برای بستن کانون پناهندگان شروع به جمعآوری امضا کردند».
کنفرانس برلین در صدا و سیما و پیامدهای آن
پس از برگزاری این کنفرانس، صدا و سیمای جمهوری اسلامی که آن زمان توسط علی لاریجانی مدیریت میشد نزدیک به ۳۰ دقیقه از کل ۱۷ ساعت جلسه را پخش کرد. صحنههایی که در آن علیه جمهوری اسلامی شعار داده میشد، یک مرد برهنه، و یا صحنههایی که زنان معترض در حال رقصیدن در سالن هستند. پخش گزینشی کنفرانس برلین واکنشهای متفاوتی را به همراه داشت، اما ماجرای ارسال فیلم به ایران از زبان مرتضی غرقی، خبرنگار واحد مرکزی خبر، نکات جالبی را به همراه دارد.
غرقی سالها بعد در مصاحبهای با «مشرق» میگوید: «من یکدفعه دیدم در تهران جنجال شده و روزنامه کیهان روی این موضوع خیلی مانور کرده. از تهران با من تماس گرفتند و خواستند که فیلم کنفرانس را برایشان بفرستم. از سفارت و جاهای دیگر هم به من زنگ زدند تا بدانند در کنفرانس برلین چه گذشته. چون تنها من از جمهوری اسلامی در این کنفرانس حضور داشتم، فیلم را بعد از گرفتن کپی، برای تهران فرستادم».
او در ادامه این گفتگو به دیدارش با یکی از مقامات بخش مطبوعاتی وزارت امور خارجه آلمان اشاره میکند و به صراحت میگوید که به او دروغ گفتم: «یک هفته بعد پس از آنکه تصاویر کنفرانس برلین از تلویزیون پخش شد، همان مسئول مطبوعات خاورمیانه وزارت خارجه آلمان به من تلفن کرد و گفت: شما فیلم کنفرانس را برای تهران فرستادید؟ من گفتم نه. چون دوست نداشتم ارتباطم با او به هم بخورد. او گفت: اما گفتهاند که شما این کار را کردهاید. من گفتم خیلیها خیلی چیزها میگویند مگر فقط من آنجا بودم. شاید رسانههای دیگر فرستاده باشند».
آیتالله منتظری نمایش عمومی آنچه در تلویزیون پخش شده بود را «مصادیق بارز اشاعه فحشا» و «شرعاً حرام» دانست و اعلام کرد که اقدام صدا و سیما با «انگیزه سیاسی» بوده است. از سویی دیگر روحانیون تندرو همچون آیتالله مصباح یزدی به دفاع از اقدام صدا و سیما برخاستند. مصباح یزدی در مورد شرکت کنندگان در این کنفرانس و به طور مشخص یوسفی اشکوری گفت: «افراد جبهه ملی در این کنفرانس رسما احکام اسلام را محکوم می کنند. متاسفانه کسانی که دو متر پارچه به سرشان بسته اند، این غلطها را می کنند. آنان آبروی جمهوری اسلامی ایران را برده اند».
اکبر هاشمی رفسنجانی هم در نماز جمعه به شرکت کنندگان در کنفرانس برلین حمله کرد و در نماز جمعه ۹ ادریبهشت ۱۳۷۹ گفت: «در کنفرانس برلین میخواستند همه شئون انقلاب را محاکمه کنند و برای این کار طراحیهای زیادی کرده بودند. افرادی را به نمایندگی از جناحها و اقشار مختلف اعم از نویسنده، شاعر، حزبچی، روزنامهچی، حقوقدان و لیبرال را دعوت کرده بودند تا به قول خود همه شئون انقلاب را محاکمه کنند. از سوی دیگر، صحنهای درست کرده بودند که باز و کبوتر درست کنند و در این میان، بازها بخواهند اصل انقلاب برچیده شود».
رهبر جمهوری اسلامی هم وارد میدان شد و با صحبتهای خود پایه برخورد قضائی با شرکت کنندگان را فراهم کرد. او در دیدار با جمعی از سران نظام جمهوری اسلامی، کنفرانس برلین را «اقدامی زشت و توطئهای برای زیر سؤال بردن نظام و انقلاب» دانست و گفت: «بنیادهای برپاکننده این گونه کنفرانسها معمولا مورد حمایت دستگاههای امنیتی، سیاسی و جاسوسی دشمنان هستند. کنفرانس برلین به دنبال تدارک و برنامهریزی چندین ماهه و با دقت در انتخاب میهمانان کنفرانس برگزار شد، تا این گونه وانمود شود که این افراد، نمایندگان قشرهای مختلف ملت ایران هستند. برگزارکنندگان کنفرانس در واقع در صدد بودند با این مقدمات و تدارکات و دعوت از همه جناحهای مخالف نظام در خارج، کنفرانس را به جلسه محاکمه انقلاب و نظام اسلامی تبدیل کنند و با تبلیغ ناکارآمدی نظام اسلامی از زبان دعوتشدگان داخلی، از زبان ضدانقلاب هم این گونه تبلیغ کنند که اصلاحات اساسی، تنها با حذف اسلام، ولایت فقیه، شورای نگهبان و حدود اسلامی از قانون اساسی و یا کلا نوشتن قانون اساسی جدید، امکانپذیر است؛ اما خداوند این نقشه را بر هم زد و روسیاهی کنفرانس برلین برای سیاستمداران آلمانی ماند».
پس از بازگشتِ عدهای از شرکت کنندگان در این کنفرانس به تهران، دادگستری تهران نسبت به تمامی شرکتکنندگان در این کنفرانس نزد دادگاه انقلاب شکایت کرد. در شکایتنامه دادگستری آمده است: «به دنبال شرکت عدهای در کنفرانس ایران بعد از انتخابات مجلس در آلمان و برخی سخنان در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و ارزشهای دینی و مبانی اسلام و ارائه تصویری مخدوش از باورهای اعتقادی ملت ایران، پروندهای تشکیل و به دادگاه انقلاب ارجاع شده است».
در بخشی دیگر از شکایت دادگستری که توسط نماینده مدعیالعموم در اولین جلسه دادگاه مطرح شده بود آمده است: «براساس محتویات پرونده تجمعی از سوی حزب سبزها و بنیاد هاینریش بل آلمان که ضدیت این حزب با نظام در راه براندازی به اثبات رسیده، با هدف نفی حاکمیت دینی و ارائه چهره خشن از نظام و حذف ولایت فقیه و مشروعیت بخشیدن به مخاصمه مخالفان نظام تشکیل شد. سخنان مطرح شده در این کنفرانس در جهت تبلیغ علیه نظام و توهین به مقدسات و نفی ارزشهای دینی و مقدسات بود».
با اینکه احکام زندان و جریمه نقدی برای اکثر شرکت کنندگان صادر شد اما حسن یوسفی اشکوری و اکبر گنجی با احکام سنگینی روبرو شدند. یوسفی اشکوری ابتدا به اعدام محکوم شد اما در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال زندان محکوم شد که پس از آن ۲ سال دیگر هم به آن اضافه شد اما پس از ۴ سال و نیم حبس آزاد شد. اکبر گنجی نیز ابتدا به ۱۰ سال زندان و ۵ سال تبعید محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر به ۶ سال زندان تقلیل پیدا کرد. گنجی تمام مدت محکومیت خود را در زندان به سر برد. هر دو اینها سالهاست در خارج کشور زندگی میکنند.
فیلمها و گزارشهای متعددی از این کنفرانس با روایتهای گوناگون در یوتیوب موجود است.
به خاطر کیفیت پایین عکس های مربوط به کنفرانس پوزش می خواهیم. بهتر از این در دسترس نیست.