صدای خرد شدن استخوانها میآید!
نمیدانم
بر کدامین بوم تاریخ ،
جغدها
به نحوست خواندهاند.
نمیدانم
از کی و کجا
کلاغها،
فرصت یافتند
کاسۀ سرها را سفره کنند!
و کدامین حرامی،
سنتهای قی شدۀ متعفن را
دوباره
به خورد جمعیت داد!
صدای خرد شدن استخوانها میآید!
نمیدانم
چرا
زیرزمینها،
مأوای موریانههائی شدند
که فرهنگها را جویدند!
انگاری
در پیچشی عظیم،
خلاطهای دیوانه،
سعی در هم زدن آداب نامتناجس دارد،
و
نمیدانم
کدامین منگنه
ما را برای ترک آرمانهایمان
له کرد
وُ
لاشههایمان را
به نهادها سپرد؟
صدای خرد شدن استخوانها میآید
گوئی
در رعشهای عظیم
که هیچ زلزلهای را یارای رقابتش نیست؛
رعشۀ واگرائی ما؛
رعشۀ من شدن ما؛
ساحرهای مشمئز
عشق را
به اسکناس فروخت!
و ابلیس
بر حماقت صورتکهای ماسکهای خندید
که بی خیال
بر جنازۀ خویش
میرقصیدند!
نمی دانم
کدامین مخدری
ما را
بی اراده
به تشییع خود وا داشت!
نمیدانم
نمیدانم در کدامین بزنگاه
صدای خرد شدن استخوانها می آید؟!